متن درس
بررسی مرآتیت اسما و صفات الهی در عرفان نظری
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۵۱)
دیباچه
کتاب «تمهید القواعد»، نگاشته صائنالدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته سدههای هشتم و نهم هجری، اثری ژرف در حوزه عرفان نظری است که به کاوش در مسائل بنیادین هستیشناسی عرفانی میپردازد. این اثر، با تمرکز بر رابطه میان ذات الهی، اسما و صفات او، و مظاهر این اسما در عالم خلقت، جایگاه ویژهای در سنت عرفانی اسلامی دارد. بخش حاضر، به بررسی یکی از مباحث کلیدی این کتاب اختصاص دارد که در آن، صلاحیت عقل اول و انسان بهعنوان مظهر جامع اسما و صفات الهی مورد پرسوجو قرار گرفته است. این کاوش، با طرح اشکالی عقلانی و عرفانی و پاسخ به آن، به تبیین این پرسش میپردازد که چرا عقل اول نمیتواند مظهر جامعی برای تمامی اسما و صفات الهی باشد، در حالی که انسان، بهعنوان کون جامع، از این توانایی برخوردار است. در این راستا، با بهرهگیری از متون اصلی و تحلیلهای دقیق، تلاش شده است تا مفاهیم بهگونهای روشن و منسجم ارائه گردد.
بخش نخست: طرح اشکال در صلاحیت عقل اول برای مرآتیت
در این بخش، مستشکل اشکالی عمیق را مطرح میسازد که محور بحث را تشکیل میدهد:
قال فإن قيل العقل الأول لا يصلح لمرآتية صورته الجامعة لسائر صفاته الكمالية وتعيّنات الأسمائية بل إنما يصلح لمرآتية كالصورة الكون الجامع
این عبارت، به روشنی بیان میدارد که عقل اول، به دلیل ماهیت وحدانیاش، توانایی بازنمایی تمامی اسما و صفات الهی را ندارد. عقل اول، بهعنوان اولین مخلوق الهی و نزدیکترین مرتبه به ذات حق، از جهت وحدت متمایز است، اما این وحدت مانع از آن میشود که بتواند کثرت، ماده، و جنبههای متضاد اسما و صفات الهی، از جمله صفات جمالی و جلالی، را در خود متجلی سازد. در مقابل، انسان، بهعنوان کون جامع، به دلیل توانایی جمع میان وحدت و کثرت، مجرد و مادی، بهعنوان مظهری مناسب برای تمامی اسما و صفات الهی معرفی میشود.
| درنگ: عقل اول، به دلیل غلبه وحدت در ماهیتش، نمیتواند مظهر جامعی برای اسما و صفات الهی باشد، زیرا این اسما شامل جنبههای متکثر و متضاد (جمالی و جلالی) هستند که نیازمند ظرفی جامعتر است. |
برای فهم بهتر این موضوع، میتوان عقل اول را به آینهای تشبیه کرد که تنها قادر به بازتاب یک رنگ از طیف نور الهی است، در حالی که انسان، بهسان منشوری است که تمامی رنگهای این نور را در خود تجلی میدهد. این تشبیه، به روشنی تفاوت میان محدودیت عقل اول و جامعیت انسان را نشان میدهد.
بخش دوم: تبیین ناتوانی عقل اول در مرآتیت جامع
متن در ادامه، دلیل ناتوانی عقل اول را چنین توضیح میدهد:
عقل اول، به دلیل ماهیت مجرد و وحدانیاش، قادر به بازنمایی کثرت و جنبههای مادی نیست. این محدودیت، مانع از آن میشود که عقل اول مظهر جامعی برای تمامی اسما و صفات الهی باشد، زیرا این اسما و صفات شامل جنبههای متکثر و متضاد، مانند صفات جمالی (لطف و رحمت) و جلالی (قهر و قدرت)، هستند.
ان العقل الأول لاختصاصه بمرتبه الواحدة من مراتب تلك الحقيقة لا يصلح بان يكون مرآتا بصورته الجامعة
این عبارت، بر این نکته تأکید دارد که عقل اول، به دلیل اختصاصش به مرتبه وحدت، نمیتواند آینهای برای صورت جامع حق باشد. صورت جامع، شامل تمامی صفات کمالیه الهی، اعم از صفات جمالی و جلالی، و تعینات اسمائی است که نیازمند ظرفی است که بتواند این کثرت را در خود جای دهد.
| درنگ: عقل اول، به دلیل ماهیت وحدانیاش، تنها میتواند مظهر برخی از صفات الهی (بهویژه صفات جمالی) باشد و از بازنمایی صفات جلالی، که با کثرت و تعینات مادی مرتبط هستند، ناتوان است. |
این محدودیت را میتوان به چشمهای تشبیه کرد که تنها جریانی واحد و یکنواخت دارد، اما نمیتواند تمامی امواج متلاطم و متکثر اقیانوس وجود را در خود بازتاب دهد. انسان، در مقابل، بهسان اقیانوسی است که تمامی این امواج را در خود جای میدهد.
بخش سوم: صلاحیت انسان بهعنوان کون جامع
متن در ادامه، به صلاحیت انسان بهعنوان کون جامع اشاره میکند:
انسان، به دلیل دارا بودن ماهیت کون جامع، یعنی ترکیبی از وحدت و کثرت، مجرد و مادی، میتواند تمامی اسما و صفات الهی را در خود متجلی سازد. این جامعیت، به انسان اجازه میدهد که بهعنوان آینهای کامل برای ذات الهی عمل کند.
وإنما يصلح لذلك الكون الجامع الذي لاختصاص له بمرتبه دون أخرى
این عبارت، بر این نکته تأکید دارد که کون جامع، که در انسان متجلی است، به دلیل عدم اختصاص به مرتبهای خاص، میتواند مظهر تمامی اسما و صفات الهی باشد. انسان، به دلیل دارا بودن روح مجرد و جسم مادی، این قابلیت را دارد که تمامی جنبههای الهی را بازتاب دهد.
وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً
و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین خلیفهای قرار میدهم (قرآن کریم، سوره بقره، آیه ۳۰).
| درنگ: انسان، بهعنوان کون جامع، به دلیل توانایی جمع میان وحدت و کثرت، مجرد و مادی، تنها موجودی است که میتواند مظهر تام اسما و صفات الهی باشد. |
این ویژگی انسان را میتوان به درختی تشبیه کرد که ریشه در خاک ماده دارد و شاخسار آن به سوی آسمان مجردات گسترده است، و بدینسان، تمامی مراتب وجود را در خود جمع میآورد.
بخش چهارم: اشکال به صلاحیت مراتب مختلف انسان
مستشکل در ادامه، اشکالی را مطرح میسازد:
انسان، در تمامی مراتب خود، نمیتواند مظهر کامل اسما و صفات الهی باشد. مراتب انسانی، از افراد عادی مانند زید و عمر تا انبیا و اولیا، همگی به یکسان مظهر تام نیستند، زیرا تنها برخی از مراتب، مانند انبیا و اولیای کامل، این توانایی را دارند.
این اشکال، به تمایز میان انسان کامل و انسان ناقص اشاره دارد. انسان کامل، که در عرفان نظری به انبیا و اولیا اطلاق میشود، به دلیل فعلیت یافتن تمامی ظرفیتهای وجودیاش، میتواند مظهر جامع اسما و صفات الهی باشد. اما انسانهای عادی، به دلیل عدم فعلیت کامل، تنها مظهر برخی از اسما و صفات هستند.
وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَىٰ بَعْضٍ
و بهراستی برخی از پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم (قرآن کریم، سوره اسراء، آیه ۵۵).
| درنگ: تنها انسان کامل، که در انبیا و اولیا متجلی است، میتواند مظهر تام اسما و صفات الهی باشد، در حالی که انسانهای عادی تنها مظهر برخی از این اسما هستند. |
این تمایز را میتوان به تفاوت میان خورشیدی کامل که تمامی نور را ساطع میکند و ستارگانی که تنها بخشی از نور را بازتاب میدهند، تشبیه کرد.
بخش پنجم: تمایز میان فعلیت و استعداد در مرآتیت
متن بر تفاوت میان فعلیت و استعداد تأکید میورزد:
اسما و صفات الهی، که همگی در ذات الهی بهصورت فعلی موجودند، نیازمند مظهری هستند که خود نیز بهصورت فعلی این صفات را بازتاب دهد. استعداد محض، مانند آنچه در مراتب نازل انسانی وجود دارد، نمیتواند مظهر فعلیت الهی باشد.
این نکته، بر این حقیقت دلالت دارد که ذات الهی، بهعنوان مبدأ تمامی کمالات، بهصورت فعلی و نه بالقوه موجود است. بنابراین، مظهر این ذات نیز باید بهصورت فعلی، یعنی در بالاترین مرتبه کمال، باشد.
| درنگ: مظهر اسما و صفات الهی باید دارای فعلیت باشد، زیرا ذات الهی بهصورت فعلی موجود است و قابلیت محض نمیتواند مظهر این فعلیت باشد. |
این مفهوم را میتوان به رودی تشبیه کرد که تنها در صورتی میتواند تمامی جریانهای حیاتبخش را منتقل کند که خود سرشار از آب باشد، نه آنکه تنها بستری خشک و بالقوه برای جریان آب باشد.
بخش ششم: نقد تعمیم مفهوم انسان بهعنوان مظهر جامع
مستشکل استدلال میکند:
اگر عقل اول به دلیل وحدتش نمیتواند مظهر جامع باشد، انسان نیز، به دلیل عدم فعلیت کامل در تمامی مراتبش، نمیتواند این نقش را ایفا کند. اگر منظور از انسان تنها انبیا باشد، این تعریف نمیتواند به تمامی افراد انسانی تعمیم یابد.
این اشکال، به چالش تعریف انسان بهعنوان کون جامع اشاره دارد. تعریف کون جامع باید بهگونهای باشد که هم شامل انسان کامل و هم انسان ناقص شود، اما در عین حال، مانع از شمول موجودات غیرانسانی باشد.
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَٰئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ
کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند، آنان بهترین آفریدگاناند (قرآن کریم، سوره بینه، آیه ۷).
| درنگ: تعریف انسان بهعنوان کون جامع باید جامع افراد و مانع اغیار باشد، بهگونهای که هم انسان کامل و هم انسان ناقص را در بر گیرد. |
این چالش را میتوان به تلاش برای ترسیم دایرهای تشبیه کرد که باید تمامی نقاط یک مجموعه را در بر گیرد، بدون آنکه نقاطی خارج از آن را شامل شود.
بخش هفتم: پاسخ به اشکال و تأکید بر صلاحیت کون جامع
متن در نهایت پاسخ میدهد:
لا يصلح إلا الكون الجامع الذي لاختصاص له بمرتبه دون أخرى… كما ستعرفه ألا وفيه جزء منها
این پاسخ، بر این نکته تأکید دارد که تنها کون جامع، که فاقد اختصاص به مرتبهای خاص است، میتواند مظهر کامل اسما و صفات الهی باشد. این کون جامع، که در انسان کامل متجلی است، تمامی مراتب وجودی را در خود جمع کرده و از تحریف و تغییر مصون است.
| درنگ: انسان کامل، به دلیل جامعیتش، میتواند تمامی اسما و صفات الهی را بدون تحریف و تغییر بازتاب دهد، برخلاف عقل اول که به دلیل وحدتش محدود است. |
این پاسخ را میتوان به آینهای بیغبار تشبیه کرد که تمامی نور الهی را بدون کم و کاست بازتاب میدهد، در حالی که آینههای محدود تنها بخشی از این نور را منعکس میکنند.
جمعبندی
بررسی بخش موردنظر از کتاب «تمهید القواعد» نشان میدهد که صائنالدین ترکه به یکی از مسائل بنیادین عرفان نظری، یعنی صلاحیت موجودات برای مرآتیت اسما و صفات الهی، پرداخته است. عقل اول، به دلیل غلبه وحدت در ماهیتش، نمیتواند مظهر جامعی برای تمامی اسما و صفات الهی باشد، زیرا این اسما شامل جنبههای متکثر و متضاد هستند. در مقابل، انسان، بهعنوان کون جامع، به دلیل توانایی جمع میان وحدت و کثرت، مجرد و مادی، میتواند این نقش را ایفا کند. با این حال، این صلاحیت بهطور کامل تنها در انسان کامل، یعنی انبیا و اولیا، محقق میشود. این تحلیل، نهتنها به روشن شدن مفاهیم عرفانی کمک میکند، بلکه بر اهمیت تمایز میان فعلیت و استعداد در نظام عرفانی تأکید دارد.
این کاوش، بهسان سفری است در اعماق اقیانوس وجود، که در آن انسان کامل بهعنوان گوهر نایابی میدرخشد که تمامی نور الهی را در خود متجلی میسازد.
| با نظارت صادق خادمی |