متن درس
تحلیل و تبیین کتاب تمهید القواعد: بخش سوم، گفتار چهل و هفتم
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۵۳)
دیباچه
کتاب تمهید القواعد، تألیف صائنالدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، از آثار برجسته عرفان نظری است که به کاوش در مفاهیم بنیادین هستیشناسی عرفانی، بهویژه مرآتیت و مظهریت اسما و صفات الهی، میپردازد. این گفتار، که به بررسی فصل چهل و هفتم از بخش سوم این اثر اختصاص دارد، چالشهای عمیقی را در باب امکان وجود مظهر برای حق تعالی مطرح میسازد. در این بخش، مستشکل با طرح اشکالات منطقی و فلسفی، به نقد امکان وجود مظهر تام برای حقیقت الهی پرداخته و فروض محتمل برای مظهر، اعم از انسان کامل، عقل مجرد، وجود مطلق فیضی یا عالم کبیر، را مورد بررسی قرار میدهد. این تحلیل با هدف روشنسازی این مباحث، به تبیین دقیق و منسجم استدلالهای مطرحشده میپردازد و با بهرهگیری از آیات قرآن کریم، پیوندهای معنایی میان مفاهیم عرفانی و تعالیم وحیانی را برجسته میسازد.
بخش نخست: طرح اشکال کلی بر امکان مظهر
گفتار حاضر با طرح پرسشی بنیادین آغاز میشود: آیا حقیقت الهی میتواند مظهری متمایز از خود داشته باشد؟ متن اصلی چنین میآغازد:
قال علي أنا نقول إن حقيقة الحق وصورته الحقيقية لو كانت نفس حقيقة الإنسان بصورته لم يعقل فرق بين الظاهر والمظهر والمرآة والمرئي.
ترجمه: گفته شد که ما میگوییم اگر حقیقت حق و صورت حقیقی آن همان حقیقت انسان و صورت او باشد، دیگر نمیتوان تفاوتی میان ظاهر، مظهر، مرآت و مرئی قائل شد.
این استدلال بیان میدارد که اگر حقیقت حق با حقیقت انسان یکی باشد، تمایز میان ظاهر (حق) و مظهر (انسان) از میان میرود. این اشکال ریشه در مفهوم وحدت وجود دارد، که هرگونه تمایز میان خالق و مخلوق را به چالش میکشد. در این صورت، یا حق همان انسان است یا انسان همان حق، که این امر با مفهوم مظهریت بهعنوان رابطهای میان دو موجود متمایز ناسازگار است. این نکته با آیهای از قرآن کریم همراستا است:
لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ
ترجمه: چیزی مانند او نیست و او شنوای بیناست (سوره شوری، آیه ۱۱).
بخش دوم: بررسی فرض غیریت مظهر با حق
متن در ادامه فرض میکند که اگر حقیقت حق غیر از حقیقت انسان باشد، چه موجودی میتواند مظهر باشد:
ولو كانت غيرها فلو كانت نفس حقيقة الوجود… كان غير الإنسان الكامل كالعقل المجرد يصح أن يكون مجلىً مجلاً ومظهراً له.
ترجمه: و اگر حقیقت حق غیر از حقیقت انسان باشد، و اگر همان حقیقت وجود مطلق باشد… آنگاه غیر از انسان کامل، مانند عقل مجرد، میتواند مجلای تجلی و مظهر آن باشد.
در این فرض، اگر مظهر غیر از انسان باشد، مانند وجود مطلق فیضی یا عقل مجرد، این پرسش مطرح میشود که چرا انسان کامل بهعنوان مظهر تام معرفی شده است؟ عقل مجرد، به دلیل اطلاق و تجرّدش، فاقد جامعیت لازم برای بازتاب تمامی اسما و صفات الهی است، زیرا جامعیت نیازمند جمع میان وحدت و کثرت است، که تنها در انسان کامل متجلی میشود. این اشکال با مفهوم خودبسندگی حق نیز پیوند دارد:
اللَّهُ الصَّمَدُ
ترجمه: خداوند بینیاز است (سوره اخلاص، آیه ۲).
بخش سوم: نقد لزوم مظهر برای حق
متن در ادامه به اصل لزوم مظهر برای حق میپردازد و استدلال میکند که وجود مظهر بهطور کلی غیرممکن است:
مستشکل در این فصل استدلال میکند که هیچ موجودی، اعم از انسان، عقل، وجود مطلق یا عالم کبیر، نمیتواند مظهر تام باشد، زیرا یا با حق یکی میشود و تمایز از بین میرود، یا به دلیل محدودیتهای ذاتیاش از جامعیت لازم برخوردار نیست.
این استدلال به یکی از پیچیدگیهای عرفان نظری اشاره دارد: آیا حق تعالی به مظهر نیاز دارد؟ اگر نیاز نداشته باشد، وجود مظهر بیمعناست، و اگر نیاز داشته باشد، باید مظهر متمایز از حق باشد، که این تمایز خود با چالشهایی مواجه است. این مسئله با مفهوم خودبسندگی حق در قرآن کریم همسو است، که بر بینیازی حق از هرگونه مظهر تأکید دارد. همانگونه که خورشید بینیاز از آینه برای درخشیدن است، حق نیز در ذات خود کامل و بینیاز از مظهریت است، اما آینهها میتوانند جلوههای او را بازتاب دهند.
بخش چهارم: تحلیل فروض ممکن برای مظهر
متن فروض مختلف برای مظهر را بررسی میکند:
إن هذا الظاهر إن كان له مظهر فإما أن يكون هذا المظهر إنساناً أو غير إنسان، والغير إنسان إما أن يكون وجوداً مطلقاً ظهورياً أو وجودات مقيدة بجمعية التقييدات كالعالم أو وجوداً مقيداً خاصاً.
ترجمه: اگر این ظاهر مظهری داشته باشد، یا این مظهر انسان است یا غیر انسان؛ و غیر انسان یا وجود مطلق ظهوری است، یا وجودات مقید به جمع تقیدات مانند عالم، یا وجود مقید خاص است.
این بخش فروض ممکن برای مظهر را بهصورت منطقی تقسیمبندی میکند: انسان، وجود مطلق فیضی، عالم کبیر (بهعنوان مجموعه تقیدات)، یا وجود مقید خاص (مانند افراد خاص). هر یک از این فروض با اشکال مواجه است: اگر انسان باشد، تمایز میان ظاهر و مظهر از بین میرود؛ اگر غیر انسان باشد، مانند وجود مطلق یا عالم، از جامعیت لازم برخوردار نیست. این تحلیل مانند کاوشگری است که در جستوجوی گوهر نایابی در اقیانوسی بیکران است، اما هرچه پیش میرود، با امواج متلاطم محدودیتهای ذاتی موجودات مواجه میشود.
بخش پنجم: نقد انسان بهعنوان مظهر
متن به نقد فرض انسان بهعنوان مظهر میپردازد:
إن قيل إن الإنسان مظهر فهذا لا يمكن لأنه لا فرق بين الظاهر والمظهر.
ترجمه: اگر گفته شود که انسان مظهر است، این ممکن نیست، زیرا در این صورت تفاوتی میان ظاهر و مظهر باقی نمیماند.
اگر انسان بهعنوان مظهر فرض شود، یا باید حقیقت حق همان حقیقت انسان باشد، که در این صورت تمایز از بین میرود، یا باید غیر از آن باشد، که در این صورت انسان نمیتواند مظهر تام باشد. این اشکال مانند این است که بخواهیم آینهای را تصور کنیم که خود نور است؛ در این صورت، دیگر آینه نیست، بلکه خود نور میشود. این مسئله با آیهای از قرآن کریم همخوانی دارد:
وَمَا يَسْتَوِي الْأَعْمَىٰ وَالْبَصِيرُ
ترجمه: کور و بینا یکسان نیستند (سوره فاطر، آیه ۱۹).
بخش ششم: نقد غیر انسان بهعنوان مظهر
متن در ادامه فرض غیر انسان را بررسی میکند:
إن قيل غير الإنسان كالوجود المطلق الفيضي… فهذا لا يمكن لأنه ليس إنساناً.
ترجمه: اگر گفته شود غیر انسان، مانند وجود مطلق فیضی، این ممکن نیست، زیرا انسان نیست.
اگر مظهر غیر انسان باشد، مانند وجود مطلق فیضی یا عالم کبیر، با ادعای انسان کامل بهعنوان مظهر تام ناسازگار است. وجود مطلق فیضی، به دلیل اطلاقش، نمیتواند تمامی تعینات اسما و صفات الهی را بازتاب دهد، و عالم کبیر نیز به دلیل ناپایداری اجزای آن نمیتواند مظهر ثابتی باشد. این مانند تلاش برای بازتاب تمامی رنگهای خورشید در آینهای است که خود در حال تغییر و تحول است.
كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ
ترجمه: هر چیزی نابودشدنی است مگر وجه او (سوره قصص، آیه ۸۸).
بخش هفتم: نقد عالم کبیر بهعنوان مظهر
متن به بررسی عالم کبیر بهعنوان مظهر میپردازد:
إن قيل مقيد بجمیع التقييدات يعني العالم… فالعالم لا يمكن أن يكون مظهراً لأن أفراده مختلفة بعضها لم يأتِ وبعضها انقرض.
ترجمه: اگر گفته شود مقید به تمامی تقیدات، یعنی عالم، عالم نمیتواند مظهر باشد، زیرا افراد آن گوناگونند؛ برخی هنوز نیامدهاند و برخی منقرض شدهاند.
عالم کبیر، به دلیل ناپایداری اجزای آن (انقراض برخی انواع و ظهور انواع جدید)، نمیتواند مظهر ثابتی برای حق باشد. اجزای عالم فاقد ثبات نوعی و شخصیاند و بنابراین نمیتوانند تمامی اسما و صفات الهی را بهصورت کامل بازتاب دهند. این مانند تلاش برای بازتاب چهرهای ثابت در دریاچهای است که امواج آن مدام در حال حرکت و تغییرند.
تِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ
ترجمه: این روزها را میان مردم به نوبت میگردانیم (سوره آلعمران، آیه ۱۴۰).
بخش هشتم: وحدت عالم کبیر در مقایسه با انسان
متن به مقایسه وحدت عالم کبیر و انسان میپردازد:
فإن مجموع أجزاء العالم الكبير الواحد بالموضوع وبالهيئات الصورية الاجتماعية… مثل مجموع الإنسان المتألف من النفس المجردة والقوة العاقلة والحاسة والبدن المادي الإنساني.
ترجمه: مجموع اجزای عالم کبیر واحدی است به موضوع و به هیئتهای صوری اجتماعی… مانند مجموع انسان که از نفس مجرد، قوه عاقله، حس و بدن مادی انسانی تشکیل شده است.
عالم کبیر، مانند انسان، دارای وحدت موضوعی و صوری است، اما این وحدت به دلیل ناپایداری اجزای آن نمیتواند مظهر ثابتی برای حق باشد. انسان، به دلیل جامعیتش در جمع میان مجرد و مادی، توانایی مظهریت تام را دارد، در حالی که عالم کبیر، به دلیل تغییرات مداوم در اجزای آن، این توانایی را ندارد. این مانند تفاوت میان آینهای ثابت و شفاف است که چهرهای را بهروشنی بازتاب میدهد، و آینهای شکسته که تصاویر را پراکنده و ناقص نشان میدهد.
بخش نهم: نقد ثبات عالم کبیر
متن به ناپایداری عالم کبیر اشاره دارد:
على أن من جملة أجزاء العالم أنواعاً غير متناهية… وجد بعضها في الأزمنة الماضية ثم انقرض بالكلية.
ترجمه: از جمله اجزای عالم، انواعی بیشمارند که برخی در زمانهای گذشته موجود بودند و سپس بهکلی منقرض شدند.
ناپایداری عالم کبیر، چه از نظر نوعی و چه از نظر شخصی، مانع از آن است که بهعنوان مظهر تام عمل کند. این مانند باغی است که درختان آن مدام در حال رشد، پژمردن و جایگزینیاند، و نمیتوان از آن منظرهای ثابت و جاودان انتظار داشت.
كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ
ترجمه: هر که بر آن است فانی است (سوره الرحمن، آیه ۲۶).
بخش دهم: نقد جامعیت انسان کامل
متن به محدودیتهای انسان کامل در احاطه بر تمامی کمالات میپردازد:
ثم إن جميع الكمالات الممكنة لنوع الإنساني لا يمكن حصولها لشخص واحد… بحسب الاستعدادات الغير المتناهية الموجودة في الأزمنة الغير المحدودة.
ترجمه: تمامی کمالات ممکن برای نوع انسانی نمیتواند در یک شخص واحد جمع شود… به دلیل استعدادهای بیشمار موجود در زمانهای نامحدود.
مستشکل استدلال میکند که حتی انسان کامل نمیتواند تمامی کمالات ممکن را در خود جمع کند، زیرا استعدادهای انسانی در افراد و زمانهای مختلف متفاوت است. این مانند تلاش برای گنجاندن تمامی رنگهای طبیعت در یک تابلوی نقاشی است که با محدودیتهای بوم و رنگ مواجه میشود.
بخش یازدهم: تمایز کمالات انبیا و اولیا
متن به تمایز کمالات انبیا و اولیا اشاره دارد:
فإن الكمال الذي يكون لخاتم الأنبياء صلوات الله عليه وعلى آله… لا يمكن حصوله لنبي آخر… والكمال الذي لخاتم الأولياء عندهم لا يمكن حصوله لولي آخر.
ترجمه: کمالی که برای خاتم انبیا (صلوات الله علیه و آله) است، نمیتواند برای نبی دیگری حاصل شود… و کمالی که برای خاتم اولیا نزد ایشان است، نمیتواند برای ولی دیگری حاصل شود.
این بخش به مراتب مختلف کمال در میان انسانهای کامل اشاره دارد. خاتم انبیا و خاتم اولیا دارای کمالاتی هستند که مختص آنهاست و قابل انتقال به دیگران نیست. این مانند ستارگانی است که هر یک در آسمان معرفت نوری خاص و بیهمتا دارند.
وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَىٰ بَعْضٍ
ترجمه: و بهراستی برخی از پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم (سوره اسراء، آیه ۵۵).
بخش دوازدهم: جمعبندی اشکال امکان مظهر
متن در پایان نتیجه میگیرد:
فلا يمكن أن يجعل فرض منهم من المظاهر التامة الكاملة بالنسبة إلى صورة تلك الحقيقة… فإن امتناعه ظاهر.
ترجمه: نمیتوان هیچیک از این فروض را مظهر تام و کامل برای صورت آن حقیقت قرار داد… زیرا امتناع آن آشکار است.
مستشکل نتیجه میگیرد که هیچ موجودی، اعم از انسان، عقل، وجود مطلق یا عالم کبیر، نمیتواند مظهر تام حقیقت حق باشد. این مانند آن است که بخواهیم اقیانوسی بیکران را در کوزهای کوچک جای دهیم؛ یا کوزه با اقیانوس یکی میشود یا از گنجایش آن ناتوان است.
نتیجهگیری
این گفتار از تمهید القواعد به یکی از پیچیدهترین مسائل عرفان نظری، یعنی امکان مظهریت برای حق تعالی، پرداخته است. مستشکل با بررسی فروض مختلف، نشان میدهد که هیچ موجودی نمیتواند مظهر تام اسما و صفات الهی باشد، زیرا یا با حق یکی میشود و تمایز از بین میرود، یا به دلیل محدودیتهای ذاتیاش از جامعیت لازم برخوردار نیست. انسان کامل، به دلیل جامعیتش در جمع میان وحدت و کثرت، نزدیکترین موجود به مظهریت تام است، اما حتی او نیز با چالشهایی در احاطه بر تمامی کمالات مواجه است. این مباحث، مانند چراغی در شب، راه را برای درک عمیقتر وحدت وجود و کثرت مظاهر روشن میسازند و با آیات قرآن کریم پیوندی عمیق دارند.