در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تمهید القواعد 156

متن درس





تبیین مرآتیت عالم در علم عنایی حق: بازخوانی بخش ششم تمهید القواعد

تبیین مرآتیت عالم در علم عنایی حق: بازخوانی بخش ششم تمهید القواعد

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۵۶)

دیباچه

کتاب تمهید القواعد، تألیف صائن‌الدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته قرون هشتم و نهم هجری، اثری ژرف در عرفان نظری است که به کاوش در مسائل بنیادین هستی‌شناسی عرفانی می‌پردازد. این نوشتار، با تمرکز بر بخش ششم از فصل چهل و هشتم این اثر، به بررسی نقد امکان مظهر بودن عالم کبیر برای حق تعالی پرداخته و اشکالات و پاسخ‌های مرتبط را با نگاهی تحلیلی و منسجم تبیین می‌کند. این بخش، با محوریت مفهوم علم عنایی حق و مرآتیت عالم، به چالش‌های فلسفی و عرفانی این موضوع می‌پردازد و با بهره‌گیری از مبانی عرفان نظری و فلسفه مشایی، پاسخی جامع به اشکالات ارائه می‌دهد. هدف این نوشتار، ارائه تحلیلی روشن و منسجم از این مباحث برای خوانندگانی است که در پی فهم عمیق‌تر مسائل عرفانی و فلسفی‌اند.

بخش نخست: طرح اشکال احتیاج واجب به غیر

متن اصلی با طرح اشکالی بنیادین آغاز می‌شود که مرآتیت عالم کبیر برای حق تعالی را به چالش می‌کشد:

فَإِذَا كَانَ مِرْآتِيَّةُ الْعَالَمِ يَسْتَدْعِي الْإِدْرَاكَ الْمَذْكُورَ الْمُسْتَلْزِمَ لِاحْتِيَاجِ الْوَاجِبِ وَتَوَقُّفِهِ فِي كَمَالَاتِهِ عَلَى غَيْرِهِ لَزِمَ أَنْ لَا يَكُونَ الْوَاجِبُ لِذَاتِهِ وَاجِبًا مِنْ جَمِيعِ جِهَاتِهِ

ترجمه: اگر مرآتیت عالم مستلزم ادراکی باشد که به احتیاج واجب و توقف کمالات او بر غیر منجر شود، لازم می‌آید که واجب بالذات از همه جهات واجب نباشد.

این اشکال، ریشه در تناقض ظاهری میان وجوب ذاتی حق و احتیاج او به مظهر (عالم) دارد. مستشکل استدلال می‌کند که اگر عالم مظهر تام حق باشد، علم عنایی او، که کمال حقیقی‌اش محسوب می‌شود، به غیر (عالم متکثر) محتاج می‌گردد، که این با خودبسندگی حق منافات دارد. این دیدگاه با آیه‌ای از قرآن کریم هم‌خوانی دارد که بر بی‌نیازی حق تأکید می‌ورزد:

اللَّهُ الصَّمَدُ

ترجمه: خداوند بی‌نیاز است (سوره اخلاص، آیه ۲).

درنگ: اشکال احتیاج واجب به غیر، بر تناقض میان وجوب ذاتی حق و تعلق علم عنایی او به عالم متکثر استوار است، که با اصل خودبسندگی الهی ناسازگار به نظر می‌رسد.

بخش دوم: نقد امکان مظهر بودن عالم در علم عنایی

متن ادامه می‌دهد که حق تعالی نمی‌تواند عالم را در علم عنایی خود، که ظرف کمال حقیقی اوست، مظهر قرار دهد:

اگر این کمال غیرحقیقی باشد، نمی‌تواند مورد اراده و تخصیص حق قرار گیرد، زیرا حق به چیزی که فاقد حقیقت است، اراده نمی‌کند. اما اگر کمال حقیقی باشد، آنگاه حق در علم عنایی خود به مظهر و غیر محتاج می‌شود، که با وجوب ذاتی او سازگار نیست.

این استدلال، یکی از مسائل بنیادین عرفان نظری را مطرح می‌کند: آیا علم عنایی حق، که ادراک ذات او همراه با تمامی مخلوقات است، می‌تواند به عالم متکثر تعلق گیرد بدون آنکه به احتیاج منجر شود؟ این پرسش، ریشه در تقابل میان وحدت ذاتی حق و کثرت ظاهری عالم دارد. عالم، همچون آینه‌ای که نور را بازمی‌تاباند، باید ظهور حق باشد، اما کثرت اجزای آن این وحدت را به چالش می‌کشد.

بخش سوم: پاسخ عرفانی: مظهر، ظهور ظاهر است

در پاسخ به اشکال احتیاج، متن استدلال می‌کند که مظهر، ظهور خود حق است و غیریتی در کار نیست:

مستشکل پاسخ می‌دهد که اگر مظهر به‌ماهو مظهر باشد، شاید بتوان آن را عین ظهور حق دانست، اما عالم به‌عنوان مظهر، شامل اجزا و افراد متکثر و متباین است که غیریت آنها نسبت به حق محرز است.

این پاسخ، ریشه در مفهوم وحدت وجود دارد که مظهر را نه موجودی مستقل، بلکه جلوه‌ای از حق می‌داند. با این حال، مستشکل با تأکید بر کثرت قوابل عالم (مانند زمین، آسمان و موجودات متکثر) این پاسخ را نقد می‌کند. این نقد با دیدگاه مشایی هم‌خوانی دارد که وجودات عالم را متباین و متکثر می‌داند، در حالی که عرفان نظری بر وحدت ظهور الهی تأکید می‌ورزد:

هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ

ترجمه: اوست اول و آخر و ظاهر و باطن (سوره حدید، آیه ۳).

درنگ: پاسخ عرفانی مبتنی بر وحدت وجود، مظهر را ظهور حق می‌داند و غیریت را نفی می‌کند، اما مستشکل با تأکید بر کثرت قوابل، این پاسخ را به چالش می‌کشد.

بخش چهارم: نقد دیدگاه مشایی درباره تباین وجودات

متن به دیدگاه مشایی اشاره می‌کند که وجودات عالم را متباین و متکثر می‌داند:

اگر بر مبنای فلسفه مشایی بیندیشیم، که وجودات عالم را متباین و مختلف می‌شمارد، آنگاه عالم نمی‌تواند به‌عنوان مظهر، عین حق باشد، زیرا کثرت و تباین آن، غیریت را ایجاب می‌کند.

این دیدگاه مشایی، در تقابل با عرفان نظری است که وحدت وجود را مطرح می‌کند. عرفان نظری، عالم را ظهور حق می‌داند و کثرت ظاهری را جلوه‌ای از وحدت باطنی او می‌شمارد. این تضاد، ریشه در تفاوت نگاه فلسفی و عرفانی به هستی دارد، که عرفان بر وحدت و فلسفه مشایی بر کثرت تأکید می‌ورزد.

بخش پنجم: نقد خطای شارح در تفسیر موضوع اشکال

متن به خطای شارح در تفسیر موضوع اشکال اشاره می‌کند:

شارح به اشتباه فرض کرده که موضوع اشکال، نشئه انسانی است، در حالی که موضوع اصلی، عالم کبیر است و نه انسان.

این خطا، معنای اصلی متن را تحریف کرده و نشان‌دهنده عدم دقت در فهم موضوع بحث است. عالم کبیر، به‌عنوان مجموعه‌ای از اجزای هستی، محور اشکال است، و انسان در این فصل به مصدر تأویل شده است. این نکته بر اهمیت امانت‌داری در شرح متون عرفانی تأکید دارد:

يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ

ترجمه: ای پیامبر، آنچه از پروردگارت به تو نازل شده است ابلاغ کن (سوره مائده، آیه ۶۷).

درنگ: خطای شارح در محدود کردن کون جامع به نشئه انسانی، تحریف معنای اصلی متن را در پی داشته و بر ضرورت دقت در تفسیر متون عرفانی تأکید می‌کند.

بخش ششم: مفهوم کون جامع و تفاوت انسان و عالم

متن به مفهوم کون جامع و تفاوت میان انسان و عالم کبیر اشاره می‌کند:

کون جامع می‌تواند به انسان، به‌عنوان مظهر کامل، یا به عالم کبیر، به‌عنوان مجموعه اجزای هستی، اطلاق شود. اما شارح به اشتباه کون جامع را صرفاً به نشئه انسانی محدود کرده است.

در عرفان نظری، کون جامع به موجودی گفته می‌شود که تمامی اسما و صفات الهی را در خود جمع کرده است. انسان کامل، به دلیل جامعیت عقل، قلب و حقیقت، کون جامع شمرده می‌شود، اما عالم کبیر نیز، به دلیل شمول همه اجزای هستی، می‌تواند کون جامع باشد. این مفهوم با آیه‌ای از قرآن کریم هم‌خوانی دارد:

وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا

ترجمه: و به آدم همه نام‌ها را آموخت (سوره بقره، آیه ۳۱).

بخش هفتم: علم عنایی در فلسفه مشایی

متن به تعریف علم عنایی در فلسفه مشایی می‌پردازد:

علم عنایی حق، ادراک ذات او همراه با تمامی مخلوقات در ظرف زمانی و مکانی آنهاست، بدون آنکه این ادراک به معنای احتیاج حق به مخلوق باشد.

این تعریف، ریشه در دیدگاه ابن‌سینا در اشارات و تنبیهات دارد که علم عنایی را ذاتی و نه زائد می‌داند، بنابراین احتیاج حق به غیر را نفی می‌کند. این دیدگاه با آیه‌ای از قرآن کریم هم‌خوانی دارد:

عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ

ترجمه: دانای نهان و آشکار (سوره انعام، آیه ۷۳).

درنگ: علم عنایی حق، به‌عنوان ادراک ذاتی او، احتیاج به غیر را نفی می‌کند و با خودبسندگی الهی سازگار است.

بخش هشتم: پاسخ عرفانی به اشکال احتیاج

متن پاسخ عرفانی به اشکال احتیاج را چنین بیان می‌کند:

از دیدگاه عرفانی، حق تعالی ذاتاً ظهور دارد و خلق، لازمه این ظهور است. بنابراین، مظهر، ظهور خود حق است و اشکال احتیاج به غیر بی‌اساس است.

این پاسخ، ریشه در وحدت وجود دارد که عالم را ظهور حق و نه موجودی مستقل می‌داند. این دیدگاه با آیه‌ای از قرآن کریم هم‌خوانی دارد:

كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ

ترجمه: هر چیز جز وجه او نابودشدنی است (سوره قصص، آیه ۸۸).

بخش نهم: وحدت عالم و نقش انسان کامل

متن به نقش انسان کامل در وحدت عالم اشاره می‌کند:

عالم بدون انسان، مجموعه‌ای از خشت و سنگ و گل است و فاقد وحدت حقیقی است. وحدت عالم به فاعل آن (حق) وابسته است، اما تمامیت مظهر بودن آن بدون انسان کامل محقق نمی‌شود.

انسان کامل، به‌عنوان کون جامع، تمامی اسما و صفات الهی را در خود جمع کرده و نقش محوری در نظام خلقت دارد. این نکته با حدیث قدسی زیر تأیید می‌شود:

لَوْلَاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاكَ

ترجمه: اگر تو نبودی، افلاک را نمی‌آفریدم.

این حدیث، بر اهمیت انسان کامل به‌عنوان محور خلقت تأکید دارد.

درنگ: انسان کامل، به‌عنوان کون جامع، محور وحدت و تمامیت عالم است و بدون او، عالم فاقد غایت خلقت است.

بخش دهم: نقد اشکالات و پاسخ‌های بی‌اساس

متن به ضعف منطقی اشکالات و پاسخ‌ها اشاره می‌کند:

اشکالات مستشکل و پاسخ‌های ارائه‌شده فاقد اساس منطقی‌اند، زیرا مسئله مظهر بودن عالم یا انسان به درستی تقرير نشده است.

اشکالات مستشکل، به دلیل اتکای بیش از حد به دیدگاه مشایی و نادیده گرفتن مبانی عرفانی، و پاسخ‌ها، به دلیل عدم انسجام، ناکافی‌اند. این نکته بر ضرورت تقرير دقیق اشکالات و پاسخ‌ها تأکید دارد.

بخش یازدهم: پاسخ به کثرت قوابل و وحدت عالم

متن به نقد کثرت قوابل و پاسخ عرفانی می‌پردازد:

لَا يَمْكِنُ أَنْ يَكُونَ مِنْ حَيْثُ هِيَ مُغَايِرَةٌ لَهَا… فَإِنَّهَا مَعْدُومَةٌ مُطْلَقًا كَمَا مَرَّ غَيْرَ مَرَّةٍ

ترجمه: نمی‌توان گفت که عالم از حیث وجود مستقل مغایر با حق است، زیرا عالم به‌طور مطلق معدوم است، چنان‌که بارها گفته شد.

مستشکل معتقد است که کثرت قوابل عالم مانع از عینیت مظهر با ظاهر است، اما پاسخ عرفانی تأکید می‌کند که قوابل نیز فعل حق‌اند و تفاوتی با مظهر فاقد کثرت ندارند:

قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ

ترجمه: بگو همه چیز از جانب خداست (سوره نساء، آیه ۷۸).

درنگ: قوابل عالم، به‌عنوان فعل حق، ظهور او هستند و کثرت ظاهری آنها مغایرتی با وحدت وجود ندارد.

جمع‌بندی

بخش ششم از فصل چهل و هشتم تمهید القواعد، به کاوش در امکان مظهر بودن عالم کبیر برای حق تعالی می‌پردازد. اشکال اصلی بر این استوار است که مرآتیت عالم، علم عنایی حق را محتاج به غیر می‌کند، که با وجوب ذاتی او منافات دارد. پاسخ عرفانی، مبتنی بر وحدت وجود، مظهر را ظهور حق می‌داند و غیریت را نفی می‌کند. با این حال، مستشکل با تأکید بر کثرت قوابل عالم، این پاسخ را به چالش می‌کشد. خطای شارح در محدود کردن کون جامع به نشئه انسانی، تحریف معنای اصلی متن را در پی داشته است. نقش انسان کامل به‌عنوان کون جامع و محور وحدت عالم، از نکات برجسته این بحث است. این تحلیل، با پیوند مفاهیم عرفانی و قرآنی، به روشن‌سازی این مسائل پرداخته و بر ضرورت دقت در تفسیر متون عرفانی تأکید دارد.

با نظارت صادق خادمی