متن درس
بررسی امکان ظهور الهی و جایگاه انسان بهعنوان مظهر تام در تمهید القواعد
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۷۳)
دیباچه
کتاب «تمهید القواعد»، اثر گرانسنگ صائنالدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته قرن هشتم و نهم هجری، یکی از آثار برجسته در عرفان نظری است که به کاوش در مسائل عمیق فلسفی و عرفانی، از جمله حقیقت ظهور الهی، جایگاه انسان بهعنوان مظهر تام، و تمایز میان حقیقت مطلقه و تعینات وجودی میپردازد. این نوشتار، با محوریت جلسه شماره ۱۷۳ از شرح این اثر، به بررسی اشکالات مطرحشده در فصل ۴۷ و پاسخهای ارائهشده در فصل ۵۳ کتاب میپردازد. هدف، تبیین دقیق و منسجم مفاهیم عرفانی مرتبط با ظهور الهی و نقش انسان بهعنوان مظهر جامع است، با زبانی که همچون آیینهای صیقلیافته، حقیقت را بازتاب میدهد و همچون جامی زرین، معرفت را به خوانندگان عرضه میدارد.
بخش یکم: اشکال به اصل ظهور الهی و نقد ترتیب بحث
در فصل ۴۷ کتاب «تمهید القواعد»، اشکالی بنیادین در باب امکان یا عدم امکان ظهور حق مطرح شده است. این اشکال، که از منظر عرفان نظری و فلسفه وجودی بررسی میشود، بر این پرسش استوار است که آیا ظهور حق در مظهر، چه انسان باشد و چه غیر انسان، ممکن است یا خیر. ترتیب بحث در متن اصلی، به دلیل پیش گرفتن موضوع مظهر بودن انسان یا غیر انسان پیش از اثبات امکان ظهور، مورد نقد قرار گرفته است. ترتیب منطقی اقتضا میکند که ابتدا امکان ظهور، سپس لزوم آن، و در نهایت وقوع آن بررسی شود، و پس از آن به این پرسش پرداخته شود که مظهر این ظهور انسان است یا موجودی دیگر. این عدم انسجام ساختاری، گاه به تکرار یا اجمال در پاسخها منجر شده است.
این نقد ساختاری با تأمل در قرآن کریم و آیه وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِلْجَنَّةِ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ (هود: ۱۱۹، «و بهراستی برای دوزخ بسیاری از جن و انس را آفریدیم») روشنتر میشود. این آیه به ظهور حق در خلق اشاره دارد، اما نیازمند تبیینی است که مراتب وجودی و نحوه ظهور را مشخص سازد.
بخش دوم: اشکال فصل ۴۷ و تبیین آن
مستشکل در فصل ۴۷ مدعی است که ظهور حق، چه در انسان و چه در غیر انسان، ممکن نیست. متن عربی این اشکال چنین است:
قال: إن حقيقة الحق لو كانت نفس انسان لم يبق فرق، فلو كانت نفس وجود مطلق فلا إنسان، فلو كانت وجود بتعينات همگاني فهو عالم لا إنسان.
ترجمه: «اگر حقیقت حق همان انسان باشد، دیگر فرقی باقی نمیماند. اگر حقیقت حق وجود مطلق باشد، پس انسانی باقی نمیماند. و اگر وجود متعین به تمامی تعینات باشد، آنگاه عالم است، نه انسان.»
این اشکال به تمایز میان ظاهر و مظهر و ماهیت وجود متعین پرداخته و سه حالت را بررسی میکند: نخست، اگر ظاهر (حق) و مظهر (انسان) عین هم باشند، تمایز میان رائی و مرئی از بین میرود و ظهور منتفی میشود، زیرا ظهور نیازمند تمایز است. دوم، اگر ظاهر و مظهر غیر هم باشند و ظاهر وجود مطلق باشد، انسان بهعنوان مظهر حذف میشود، زیرا وجود مطلق فاقد تعین است. سوم، اگر ظاهر وجود متعین به تمامی تعینات باشد، آنگاه مظهر عالم خواهد بود، نه انسان. این اشکال ریشه در مفهوم وحدت وجود دارد، که در آن حق و خلق در مرتبه احدیت یکی هستند، اما در مرتبه ظهور، تمایز پدید میآید.
بخش سوم: پاسخ به اشکال در فصل ۵۳
در فصل ۵۳، ماتن به پاسخ اشکال فصل ۴۷ پرداخته و چنین میفرماید:
قال: ولا بد أن يراد بحقيقة الحق وصورته الوجود المتعين بسائر التعينات التي بها يكون مصدرًا لجميع الأفعال الكمالية وجملة الآثار الفعلية، ولا شك أن الإنسان من حيث هو حاصر لجميع القوابل العلمية والسفلية والروحانية والمثالية والطبيعة الجسمانية على سبيل الجمع.
ترجمه: «ناگزیر باید مراد از حقیقت حق و صورت آن، وجود متعین به تمامی تعینات باشد که به واسطه آن، مصدر تمامی افعال کمالیه و آثار فعلیه گردد. و شکی نیست که انسان، از آن حیث که انسان است، دربرگیرنده تمامی قوابل علمی، سفلی، روحانی، مثالی و طبیعی است به شیوهای جامع.»
ماتن در این پاسخ تأکید میکند که ظاهر، حقیقت حق است که متعین به تمامی تعینات است، و مظهر، انسان است که حاصر تمامی عوالم (علمی، سفلی، روحانی، مثالی و طبیعی) است، نه عالم. انسان به دلیل لا بشرطی بودن، یعنی عدم محدودیت به شرط خاصی، قادر است تمامی مراتب وجود را در خود جمع کند. این پاسخ با آیه وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا (بقره: ۳۱، «و به آدم همه نامها را آموخت») همراستاست، که بر جامعیت انسان در دریافت اسما و صفات الهی تأکید دارد.
بخش چهارم: نقد شیوه پاسخگویی ماتن
پاسخ ماتن در فصل ۵۳، به دلیل عدم اشاره صریح به اشکال فصل ۴۷، گاه اجمالی است و ترتیب بحث را مختل کرده است. به جای تکرار یا تبیین دقیق اشکال، مستقیماً به پاسخ پرداخته شده، که این امر فهم ارتباط میان اشکال و پاسخ را دشوار میسازد. با این حال، محتوای پاسخ، که انسان را بهعنوان مظهر تام معرفی میکند، از نظر عرفانی معتبر است. این نقص ساختاری، همچون سایهای بر آفتاب حقیقت، فهم کامل را اندکی دشوار میسازد، اما جوهره پاسخ، روشن و استوار است.
بخش پنجم: تبیین حقیقت حق و صورت آن
ماتن حقیقت حق و صورت آن را وجود متعین به تمامی تعینات میداند که مصدر تمامی افعال کمالیه و آثار فعلیه است. این تعینات در انسان، نه عالم، متجلی میشوند. انسان، همچون آیینهای که تمامی رنگهای نور را در خود بازتاب میدهد، تمامی قوابل علمی، سفلی، روحانی، مثالی و طبیعی را در بر دارد. این جامعیت، ریشه در لا بشرطی بودن انسان دارد، که فراتر از محدودیتهای مادی و اعتباری، تمامی مراتب وجود را در خود جمع میکند.
بخش ششم: اشکال به تعینات فعلیه و انفعالیه
مستشکل در ادامه اشکال میکند که اگر وجود متعین شامل تعینات انفعالیه باشد، با فاعلیت حق تعارض دارد، زیرا حق فاعل است و منفعل نیست. اگر تنها تعینات فعلیه را در نظر بگیریم، جامعیت انسان نقض میشود. متن عربی این اشکال چنین است:
فلئن قيل إن الوجود المتعين بجميع التعينات الانفعالية لا يغاير حقيقته وصورته بالحقيقة، وحينئذ يرتفع الفرق بين الظاهر والمظهر.
ترجمه: «اگر گفته شود که وجود متعین به تمامی تعینات انفعالیه، با حقیقت و صورت حق مغایرت ندارد، در این صورت تمایز میان ظاهر و مظهر از بین میرود.»
این اشکال به تمایز میان فعلیت و انفعالیت در تعینات وجودی اشاره دارد. اگر تعینات انفعالیه را حذف کنیم، جامعیت نقض میشود، و اگر بپذیریم، با فاعلیت حق تعارض پیدا میکند. این پرسش، همچون موجی که ساحل را به چالش میکشد، بنیانهای عرفانی را مورد آزمون قرار میدهد.
بخش هفتم: پاسخ به اشکال تعینات فعلیه و انفعالیه
ماتن در پاسخ میفرماید که حقیقت حق با وجوه وجوبی و اعتبارات شریفه، از حقیقت خلقی با وجوه امکانی متمایز است، و تعینات خلقی با حقیقت مطلقه مغایرت ندارد. متن عربی این پاسخ چنین است:
إن سائر التعينات مندرجة في هذه الصورة، فتكون صورة للكل، لأن تعين جميع الأفعال الكمالية وجملة الآثار الفعلية داخلة في تلك التعينات المتعينة بتلك الصورة الجمعية.
ترجمه: «تمامی تعینات در این صورت (صورت حق) مندرجاند، پس این صورت، صورت کل است، زیرا تعین تمامی افعال کمالیه و آثار فعلیه در آن تعینات متعینه به آن صورت جامع داخل است.»
این پاسخ با تأکید بر تمایز میان وجوب و امکان، اشکال را دفع میکند. حقیقت حق در مرتبه اطلاق، تمامی تعینات (فعلیه و انفعالیه) را در بر میگیرد، اما در مرتبه نزول و تقابل، این تعینات متمایز میشوند. این دیدگاه با آیه هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ (حدید: ۴، «او با شماست هر کجا که باشید») همخوانی دارد، که بر حضور جامع حق در تمامی مراتب تأکید میکند.
بخش هشتم: حقیقت مطلقه و عدم تقابل در احدیت
حقیقت مطلقه در مرتبه احدیت فاقد تقابل است، و تمامی تعینات (فعلیه و انفعالیه) در آن مندمجاند. در واحدیت، تقابلات مفهومی (ظاهر و باطن، حق و خلق) پدیدار میشوند. شارح در این باره میفرماید:
إن الحقيقة المطلقة هي حقيقة الحقائق لظهورها بتعين الأول، وهي الوحدة الذاتية التي اندمجت فيها الكثرة، فلا ظهور حينئذ للأسماء المشعرة بالكثرة.
ترجمه: «حقیقت مطلقه، حقیقت حقایق است به دلیل ظهور آن در تعین نخست، که همان وحدت ذاتی است که کثرت در آن مندمج شده، پس در این مرتبه، ظهوری برای اسمایی که به کثرت اشاره دارند، وجود ندارد.»
در احدیت، هیچ تقابلی وجود ندارد و تمامی اسما و صفات در ذات مندمجاند. در واحدیت، با ظهور تعینات، تقابلات مفهومی پدید میآیند، اما مصداقاً یکی هستند. این مفهوم با آیه هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ (حدید: ۳، «اوست اول و آخر و ظاهر و باطن») همراستاست، که وحدت ذاتی و تمایز ظهوری را نشان میدهد.
بخش نهم: انسان بهعنوان مظهر جامع
انسان، به دلیل لا بشرطی بودن، حاصر تمامی قوابل علمی، سفلی، روحانی، مثالی و طبیعی است و بهصورت حقیقی تمامی تعینات را در خود جمع میکند. این جامعیت، همچون دریایی است که تمامی رودها در آن گرد میآیند، و انسان را بهعنوان مظهر تام حق متمایز میسازد. متن عربی این بخش چنین است:
فظهر من هذا أن الإنسان من حيث هو حاصر لجميع القوابل العلية والسفلية والروحانية والمثالية والطبيعية الجسمانية بجملتها وأحدية جمعيتها على سبيل الجمع والتركيب والامتزاج الحقيقي.
ترجمه: «از این امر روشن شد که انسان، از آن حیث که انسان است، دربرگیرنده تمامی قوابل علیا، سفلی، روحانی، مثالی و طبیعی بهصورت جامع و با وحدت جمعیتی است، به شیوه جمع، ترکیب و امتزاج حقیقی.»
بخش دهم: نقد اصطلاحات تراکیب و امتزاج حقیقی
استفاده از اصطلاحات «ترکیب» و «امتزاج حقیقی» در متن، به دلیل ریشه مادی، برای تبیین لا بشرطی بودن انسان چندان مناسب نیست. در طبیعیات، ترکیب حقیقی به معنای مولد بودن است، مانند گل که از آب و خاک پدید میآید، اما در عرفان نظری، منظور از ترکیب حقیقی، لا بشرطی بودن است که فراتر از مفاهیم مادی است. ماتن میتوانست از اصطلاحات عرفانی مانند «لا بشرط» بهره گیرد تا ابهام کاهش یابد. این نقد، همچون چراغی است که بر تاریکیهای اصطلاحات نادرست نور میافکند.
بخش یازدهم: تبیین شارح و نقد آن
شارح با تأکید بر حقیقت مطلقه و تمایز آن در احدیت و واحدیت، پاسخ ماتن را تبیین میکند، اما در برخی موارد به تکرار متن اکتفا کرده است. متن عربی تبیین شارح چنین است:
أقول: هذا جواب الشبهة الموردة في نفي المظهرية مطلقًا، وذلك إنما يتحقق بعد تمهيد مقدمة، وهي أن الحقيقة المطلقة هي حقيقة الحقائق.
ترجمه: «میگویم: این پاسخ شبههای است که در نفی مظهر بودن بهصورت مطلق وارد شده است. این پاسخ پس از تمهید مقدمهای تحقق مییابد، و آن اینکه حقیقت مطلقه، حقیقت حقایق است.»
شارح با اشاره به احدیت (اندماج کثرت در ذات) و واحدیت (تمایز مفهومی اسما)، پاسخ ماتن را تقویت میکند، اما عدم ارائه توضیحات جدید در برخی موارد، ارزش افزوده شرح را کاهش داده است. این شرح، همچون نسیمی است که گاه بر شاخسار معرفت میوزد، اما گاه تنها تکرار شاخههای پیشین است.
بخش دوازدهم: جمعبندی پاسخ به اشکال تعینات
تمامی تعینات (فعلیه و انفعالیه) در حقیقت مطلقه مندمجاند و در مرتبه نزول متمایز میشوند، اما این تمایز به معنای نقض جامعیت نیست. ماتن نشان میدهد که حقیقت مطلقه تمامی تعینات را در بر میگیرد، و تمایز فعلیه و انفعالیه تنها در مرتبه نزول و تقابل پدید میآید. این دیدگاه با مفهوم وحدت وجود همخوانی دارد، که تمامی تعینات را ظهورات حق میداند. این پاسخ، همچون کلیدی است که قفل اشکالات را میگشاید و حقیقت را در برابر دیدگان حقیقتجویان قرار میدهد.
جمعبندی نهایی
بررسی جلسه ۱۷۳ از شرح «تمهید القواعد» نشاندهنده عمق و غنای عرفان نظری در تبیین ظهور الهی و جایگاه انسان بهعنوان مظهر تام است. اشکال فصل ۴۷، که امکان ظهور حق را به دلیل عینی یا غیری بودن ظاهر و مظهر به چالش میکشد، در فصل ۵۳ با تأکید بر انسان بهعنوان حاصر تمامی قوابل دفع شده است. انسان، به دلیل لا بشرطی بودن، تمامی عوالم علمی، سفلی، روحانی، مثالی و طبیعی را در خود جمع میکند و مصدر تمامی افعال کمالیه و آثار فعلیه است. اشکال مربوط به تعینات فعلیه و انفعالیه نیز با تمایز میان مرتبه احدیت (فاقد تقابل) و واحدیت (دارای تقابلات مفهومی) پاسخ داده شده است. نقد ترتیب نادرست بحث و استفاده از اصطلاحات مادی مانند ترکیب و امتزاج حقیقی، نیاز به دقت بیشتر در تبیین مفاهیم عرفانی را نشان میدهد. آیات قرآن کریم، نظیر وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا (بقره: ۳۱) و هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ (حدید: ۳)، بر جامعیت انسان و وحدت ذاتی حق تأکید دارند. این تبیین، جایگاه محوری انسان را در عرفان نظری برجسته میسازد و نشان میدهد که ظهور حق در انسان، تمامی تعینات را در بر میگیرد، همچون آیینهای که تمامی نورهای الهی را در خود بازتاب میدهد.