متن درس
تحلیل و تبیین تمهید القواعد: جایگاه انسان بهعنوان مظهر جامع الهی (جلسه 176)
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۷۶)
دیباچه
کتاب شریف تمهید القواعد، اثر حکیم و عارف برجسته، صائنالدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، از متون بنیادین عرفان نظری است که با نگاهی عمیق به مسائل فلسفی و عرفانی، جایگاه انسان را بهعنوان مظهر تام اسما و صفات الهی بررسی میکند. این اثر، با تکیه بر اصول فلسفه اسلامی و عرفان شیعی، به تبیین رابطه وحدت و کثرت در عالم و نقش انسان کامل در این نظام وجودی میپردازد. در این نوشتار، متن درسگفتار جلسه ۱۷۶، که به شبههای در باب امکان مظهر جامع بودن عالم کبیر در برابر انسان اختصاص دارد، با زبانی فصیح و ساختاری منظم بازنویسی شده است. هدف، ارائه تبیینی روشن و منسجم از مفاهیم عمیق این اثر برای پژوهشگران حوزه فلسفه و عرفان است. این بازنویسی با حفظ تمام جزئیات متن اصلی و تحلیلهای تکمیلی، به گونهای سامان یافته که هم روح عرفانی اثر را منتقل کند و هم در قالبی علمی و نظاممند عرضه شود.
بخش نخست: شبهه در مظهر جامع بودن عالم کبیر
متن اصلی تمهید القواعد
اقول هذه اشاره الى دفع الوجوه المذكوره فى الشبهه الداله على استحاله المظهريه فرد من افراد العالم الكبير و جزيى من جزيياته للوجود المتعين لجميع التعينات و لا استحقاقيه العالم الكبير اياها.
ترجمه: میگویم: این فراز اشاره دارد به دفع اشکالاتی که در شبهه مطرح شده و دلالت بر محال بودن مظهر بودن فردی از افراد عالم کبیر و جزئی از جزئیات آن برای وجود متعین با تمامی تعینات دارد و اینکه عالم کبیر شایستگی چنین مظهریتی را ندارد.
شبههای که در این بخش از تمهید القواعد مطرح شده، بر این محور استوار است که عالم کبیر، به دلیل گستردگی و شمول تمامی موجودات، از جمله انسان، میتواند مظهر جامع تمامی تعینات وجودی باشد، در حالی که انسان، بهعنوان جزئی از این عالم، نمیتواند چنین جایگاهی داشته باشد. این شبهه، پرسشی بنیادین در فلسفه و عرفان نظری است که به رابطه میان کل (عالم کبیر) و جزء (انسان) در نظام هستی میپردازد. پاسخ به این شبهه، محور اصلی این جلسه است و با تکیه بر اصول فلسفی و عرفانی، جایگاه انسان بهعنوان مظهر تام بررسی میشود.
تحلیل و تبیین شبهه
این شبهه از یک سو به گستردگی عالم کبیر اشاره دارد که تمامی موجودات، از جمله انسان، را در بر میگیرد و از سوی دیگر، انسان را بهعنوان جزئی از این کل، فاقد ظرفیت جامعیت میداند. اما پاسخ این است که جامعیت عالم کبیر، اگر به دلیل وجود انسان باشد، در حقیقت به خود انسان بازمیگردد، نه به عالم کبیر بهصورت مستقل. این استدلال بر اصل فلسفی «الوصف بحال متعلق الموصوف» استوار است، به این معنا که وصف جامعیت به متعلق موصوف، یعنی انسان، تعلق میگیرد. بنابراین، موضوع اصلی جامعیت، انسان است، نه عالم کبیر.
برای روشن شدن این مطلب، میتوان به تشبیهی متوسل شد: عالم کبیر مانند اقیانوسی است که تمامی موجودات در آن جای دارند، اما انسان چونان گوهری است که تمامی نور وجود را در خود منعکس میکند. اقیانوس، هرچند وسیع، فاقد انسجام و وحدت نوری است که گوهر در خود متجلی میسازد. این تشبیه نشان میدهد که انسان، با وجود جزئی بودن، به دلیل وحدت اعتدالی، ظرفیت بازتاب تمامی اسما و صفات الهی را دارد.
قرآن کریم نیز این جایگاه ویژه انسان را تأیید میکند: وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا (بقره: ۳۱)؛ «و به آدم همه نامها را آموخت». این آیه بر جامعیت انسان در دریافت اسما و صفات الهی تأکید دارد و نشان میدهد که انسان، برخلاف عالم کبیر، مظهر تام است.
بخش دوم: وحدت اعتدالی و جایگاه انسان بهعنوان مظهر جامع
متن اصلی تمهید القواعد
و نحن نقول قد بينا فى العلوم الحقيقيه الاصليه انه يمكن ان يتالف من جزييات العناصر ابدان معتدله فانها بتصغر اجزائها و امكان حصول التماس الكلى بينها المستلزم لتفاعل تلك الكيفيات المتضاده الموجب لرفع تعيناتها التقابليه.
ترجمه: و ما میگوییم: در علوم حقیقی و اصیل بیان شده است که ممکن است از اجزای عناصر، ابدان معتدله پدید آید، زیرا این ابدان به دلیل خرد شدن اجزای خود و امکان تماس کلی میان آنها، مستلزم تفاعل کیفیات متضاد است که این تفاعل، تعینات تقابلی آنها را برطرف میکند.
این فراز از متن به تبیین فلسفی چگونگی پیدایش ابدان معتدله از ترکیب عناصر میپردازد و بر نقش وحدت اعتدالی در انسان تأکید دارد. انسان به دلیل دارا بودن سه ویژگی کلیدی – اعتدال مزاجی، حمل قوای وحدتی، و نفس مجرد – بهعنوان مظهر جامع معرفی میشود. این ویژگیها در عالم کبیر یافت نمیشوند، زیرا عالم کبیر فاقد وحدت نفسانی و قوایی است که انسان را متمایز میکند.
تبیین فلسفی وحدت اعتدالی
وحدت اعتدالی در انسان، نتیجه ترکیب عناصر (آب، خاک، هوا، آتش) به شیوهای است که تعینات تقابلی (مانند سردی، رطوبت، یا یبوست) رفع شده و مادهای اعتدالی پدید میآید. این ماده اعتدالی، زمینهساز ظهور قوای کثیره (مانند بینایی، شنوایی، و ذائقه) است که از نفس مجرد ناشی میشوند. برای مثال، ترکیب آب و خاک به گل، نمونهای از رفع تعینات تقابلی است که مادهای جدید و اعتدالی تولید میکند. قرآن کریم این فرآیند را تأیید میکند: خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ سَلْسَلٍ كَالْفَخَّارِ (الرحمن: ۱۴)؛ «انسان را از گِلی خشکشده مانند سفال آفرید».
این ترکیب اعتدالی در انسان به دلیل شدت تراکم و تنوع ترکیبات، به اوج میرسد. بدن انسانی، برخلاف سایر موجودات، به دلیل این تراکم، پس از مرگ به سرعت متلاشی میشود، زیرا شدت تراکم آن، که نتیجه اعتدال مزاجی است، مانع از پایداری ماده پس از انعزال روح میشود.
بخش سوم: نقش تصغر اجزا و تفاعل کیفیات
متن اصلی تمهید القواعد
فانها بتصغر اجزائها و امكان حصول التماس الكلى بينها المستلزم لتفاعل تلك الكيفيات المتضاده الموجب لرفع تعيناتها التقابليه.
ترجمه: زیرا این ابدان به دلیل خرد شدن اجزای خود و امکان تماس کلی میان آنها، مستلزم تفاعل کیفیات متضاد است که این تفاعل، تعینات تقابلی آنها را برطرف میکند.
تصغر اجزای عناصر، به معنای خرد شدن و نزدیک شدن آنها به یکدیگر است که امکان تماس کلی و تفاعل کیفیات متضاد (مانند حرارت، رطوبت، یبوست) را فراهم میکند. این تفاعل، تعینات تقابلی را رفع کرده و مادهای اعتدالی پدید میآورد که استعداد پذیرش قوای کثیره را دارد. برای مثال، وقتی رنگ سیاه و سفید مخلوط میشوند، نه سیاه باقی میماند و نه سفید، بلکه حالتی ثالث پدید میآید که نتیجه تفاعل آنهاست. این فرآیند در انسان، به دلیل شدت تراکم ترکیبات، به مراتب پیچیدهتر و کاملتر است.
تمایز انسان از سایر موجودات کونی
گرچه موجودات کونی دیگر، مانند حیوانات یا گیاهان، دارای ترکیباتی هستند، اما این ترکیبات به سطح اعتدال کامل انسانی نمیرسند. انسان، به دلیل توانایی بینهایت در هضم و پذیرش انواع مواد – از روح گرفته تا حرام – از سایر موجودات متمایز است. قرآن کریم این ظرفیت بینهایت را تأیید میکند: وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ (تحریم: ۶)؛ «سوخت آن مردم و سنگهاست» و وَأَشْرَبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ (بقره: ۹۳)؛ «و در دلهایشان گوساله را نوشیدند». این آیات بر توانایی انسان در پذیرش و هضم امور متضاد، از مادی تا معنوی، دلالت دارند.
این ظرفیت، انسان را به آسیابی تشبیه میکند که هر مادهای، از سنگ تا روح، را خرد و هضم میکند. هیچ موجود دیگری این توانایی را ندارد، زیرا تراکم ترکیبات در بدن انسانی، به دلیل اعتدال مزاجی، بیمانند است.
بخش چهارم: ظهور قوای کثیره و نقش نفس مجرد
متن اصلی تمهید القواعد
فحينئذ ذوات اعضا يحمل قوا كثيره يصدر عنها انحاء افعال متنوعه يحصل من امتزاج تلك الافعال بالقوا و موضوعاتها و اختلاطتها بعضها بالبعض احوال اعتداليه يكون مظهرا لصور الحقيقيه و مبدءا للاحكام الوجوبيه فان تلك القوا ينبعث عن النفوس المجرده.
ترجمه: آنگاه این ابدان معتدله، دارای اعضا میشوند که قوای کثیره را حمل میکنند. از این قوا، انواع افعال متنوعه صادر میشود که از امتزاج این افعال با قوا و موضوعات آنها و اختلاط برخی با برخی دیگر، احوال اعتدالی پدید میآید که مظهر صور حقیقی و مبدأ احکام وجوبی است، زیرا این قوا از نفوس مجرده ناشی میشوند.
این بخش از متن، به ظهور قوای کثیره (مانند بینایی، شنوایی، ذائقه) از نفس مجرد و نقش بدن معتدل بهعنوان موضوع این قوا میپردازد. بدن معتدل، بهعنوان ماده، و نفس مجرد، بهعنوان صورت، رابطهای حقیقی ایجاد میکنند که قوای کثیره از آن ناشی میشوند. قرآن کریم این رابطه را تأیید میکند: وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي (حجر: ۲۹)؛ «و از روح خود در او دمیدم».
رابطه رقّت مزاجی و تعلق نفس به بدن
رقّت مزاجی، که به روح بخاری یا حرارت بدن اشاره دارد، واسطهای است که امکان تعلق نفس مجرد به بدن مادی را فراهم میکند. این رقّت، نتیجه صافی و تراکم بدن انسانی است که بهعنوان حد واسط میان ماده و مجرد عمل میکند. بدن انسانی، با صافی و تراکم بینظیر خود، غذای مادی را به خون و نطفه تبدیل میکند و این فرآیند، زمینهساز تعلق نفس به بدن میشود. این صافی، مانند پلی است که ماده را به مجرد پیوند میدهد و انسان را به موجودی یگانه در عالم خلقت تبدیل میکند.
بخش پنجم: نفس سلیم و ممّیزی انسان
تبیین نفس سلیم
نفس سلیم، بهعنوان معیار ممّیزی انسان، توانایی تشخیص حق از باطل و هشدار در برابر خطاها را فراهم میکند. این نفس، مانند پرگاری است که هر انحراف را نشان میدهد و انسان را به سوی حقیقت هدایت میکند. این مفهوم با آیهای از قرآن کریم تأیید میشود: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ (مائده: ۸)؛ «ای کسانی که ایمان آوردهاید، برای خدا به دادگری گواه باشید». نفس سلیم، انسان را قادر میسازد تا حتی در برابر دشمن، منصفانه قضاوت کند و حقیقت را، هرچند از زبان مخالف باشد، بپذیرد.
نقد شارح در برابر متن اصلی
شارح در برخی موارد، با تعمیم وحدت اعتدالی به تمامی موجودات کونی، از دقت متن اصلی فاصله گرفته است. متن اصلی با تأکید بر ابدان معتدله انسانی، این وحدت را مختص انسان میداند و سایر موجودات را فاقد چنین اعتدالی معرفی میکند. این نقد نشان میدهد که شارح، در تلاش برای تبیین، گاه از محور اصلی متن منحرف شده و مفاهیمی مانند اسمای الهی را زودتر از موعد وارد بحث کرده است.
بخش ششم: انسان کامل و تمایز از سایر موجودات
تمایز انسان کامل
انسان کامل، برخلاف انسان عادی و حیوانات، به دلیل فعلیت کامل قوای خود، از محدودیتهای قوای جزئی (مانند بویایی یا بینایی قوی در حیوانات) فراتر میرود. برای مثال، حیوانی ممکن است در یک جهت، مانند بویایی، از انسان عادی قویتر باشد، اما انسان کامل، با دستیابی به فعلیت کامل، تمامی قوا را تحت سیطره خود قرار میدهد. این جایگاه با آیهای از قرآن کریم تأیید میشود: لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ (تین: ۴)؛ «بهراستی انسان را در نیکوترین صورت آفریدیم».
انسان کامل، مانند خورشیدی است که تمامی پرتوهای وجود را در خود جمع کرده و از هر محدودیت مبراست، در حالی که حیوانات، مانند ستارگان پراکنده، تنها در جهاتی خاص میدرخشند.
اعتدال مزاجی و طول عمر
اعتدال مزاجی انسان، که نتیجه تراکم و تنوع ترکیبات است، میتواند به طول عمر بینهایت منجر شود. در انسان کامل، مرگ و پیری معنا ندارد، چنانکه در روایات مربوط به طول عمر انبیا و اولیای الهی مشاهده میشود. این اعتدال، بدن انسان را از انفعال در برابر آفات و بیماریها مصون میدارد و او را به موجودی بیمانند در عالم خلقت تبدیل میکند.
جمعبندی
جلسه ۱۷۶ از تمهید القواعد به تبیین جایگاه انسان بهعنوان مظهر جامع اسما و صفات الهی در برابر عالم کبیر اختصاص دارد. شبهه امکان مظهر جامع بودن عالم کبیر به دلیل گستردگی کمی آن، با استدلال به فقدان وحدت اعتدالی قوایی و نفسانی در عالم رد میشود. انسان، به دلیل دارا بودن اعتدال مزاجی، حمل قوای وحدتی، و اتحاد با نفس مجرد، مظهر تام است. ترکیب عناصر به شیوه اعتدالی، تصغر اجزا، و تفاعل کیفیات متضاد، مادهای اعتدالی پدید میآورد که زمینهساز ظهور قوای کثیره و احکام وجوبی است. نفس سلیم، بهعنوان معیار ممّیزی، انسان را قادر به تشخیص حق از باطل میسازد، و انسان کامل، با فعلیت کامل قوای خود، از تمامی محدودیتها فراتر میرود. آیات قرآن کریم، مانند وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا و لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ، بر این جامعیت و برتری تأکید دارند. نقد شارح نیز نشان میدهد که متن اصلی، با دقت بیشتری، ابدان معتدله انسانی را از سایر موجودات متمایز میکند.