در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تمهید القواعد 186

متن درس





تحلیل و تبیین تمهید القواعد: وحدت وجود و نقد شبهه توقف حق

تحلیل و تبیین تمهید القواعد: وحدت وجود و نقد شبهه توقف حق

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ١٨٦)

دیباچه

کتاب «تمهید القواعد»، اثر گران‌سنگ صائن‌الدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته قرن هشتم و نهم هجری، یکی از متون بنیادین در عرفان نظری است که به کاوش در مسائل عمیق وحدت وجود و رابطه حق با مظاهر و تعینات وجودی می‌پردازد. این اثر، با رویکردی عمیق به تبیین رابطه میان حق و ظهوراتش، از منظری عرفانی و فلسفی، شبهات و مسائل پیچیده‌ای را بررسی می‌کند که ذهن پژوهشگران را به خود مشغول داشته است. در این نوشتار، با تکیه بر متن اصلی و تحلیل‌های تفصیلی، به بررسی شبهه توقف حق در اتصاف به صفات کمالیه و نقد مفهوم احتیاج در چارچوب وحدت وجود پرداخته شده است. هدف این است که با زبانی روشن و متین، مفاهیم عمیق عرفانی به گونه‌ای تبیین شود که هم‌چون آیینه‌ای صاف، حقیقت را در برابر دیده‌گان خواننده قرار دهد، بی‌آنکه از ژرفای معنا کاسته شود.

بخش نخست: شبهه توقف حق بر تعینات و نقد آن

طرح شبهه و پاسخ اولیه

در متن «تمهید القواعد»، شبهه‌ای مطرح شده که تعینات، از حیث خود، موجودات خاصه و امور ممکنه‌اند و جایز نیست که حق در اتصاف به صفت کمالیه، مانند خالقیت، به امر ممکن وابسته باشد. متن اصلی این‌گونه بیان می‌دارد:

فلان قيل انها من حيث هى موجودات خاصه امور ممكنه و لا يجوز ان يتوقف الحق فى الاتصاف بالصفة كماليه على امر ممكن

ترجمه: گفته شده که تعینات، از آن حیث که موجودات خاصه و امور ممکنه‌اند، جایز نیست که حق در اتصاف به صفت کمالیه به امر ممکن وابسته باشد.

پاسخ متن این است که چنین توقفی محال نیست، اما این پاسخ، به دلیل فقدان استدلال کافی، ناتمام می‌ماند. شبهه از فرض استقلال تعینات ناشی می‌شود که با اصل وحدت وجود ناسازگار است. در نگاه عرفانی، تعینات نه موجوداتی مستقل، بلکه جلوه‌ها و ظهورات ذات حق‌اند، هم‌چون سایه‌ای که از نور جدا نیست.

درنگ: شبهه توقف حق بر تعینات، از خلط میان استقلال فرضی تعینات و وحدت وجود ناشی می‌شود. تعینات، ظهورات ذات حق‌اند و هیچ استقلالی از خود ندارند.

تمایز تضایف مفهومی و علّیت عینی

برای رفع خلط در این شبهه، تمایز میان تضایف مفهومی و علّیت عینی ضروری است. تضایف مفهومی، مانند رابطه ابوت (پدری) و بنوت (فرزندی)، وابستگی متقابل بدون علّیت را نشان می‌دهد. برای مثال، پدر بدون فرزند، پدر نیست و فرزند بدون پدر، فرزند نیست؛ این دو مفهوم به‌صورت معا تحقق می‌یابند، بی‌آنکه یکی علت دیگری باشد. اما در علّیت عینی، مانند رابطه پدر و پسر، پدر علت تحقق پسر است، اما پسر علت تحقق پدر نیست. در چارچوب وحدت وجود، رابطه حق و تعینات از جنس علّیت عینی است، جایی که حق علت ظهورات است، اما ظهورات هیچ علّیتی بر حق ندارند.

این تمایز، شبهه را به سوی تبیینی روشن‌تر هدایت می‌کند: تعینات، چونان جلوه‌های نور حق، بدون استقلال وجودی، تنها در پرتو حق معنا می‌یابند.

درنگ: تمایز میان تضایف مفهومی و علّیت عینی، خلط میان توقف مفهومی و عینی را برطرف می‌کند. حق، علت تعینات است، اما تعینات هیچ علّیتی بر حق ندارند.

بخش دوم: وحدت وجود و نفی احتیاج

حق و ظهوراتش: وحدت ذاتی

در نگاه وحدت وجود، حق و ظهوراتش یکی هستند. تعینات، ریزش ذات حق‌اند، نه موجوداتی مستقل که بتوانند حاجتی را در حق ایجاد کنند. این دیدگاه با آیه شریفه قرآن کریم هم‌خوانی دارد:

كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ

(قصص: ۸۸) هر چیز جز وجه او نابودشدنی است.

تعینات، چونان موج‌هایی بر سطح اقیانوس وجود حق، نه جدا از او، بلکه عین ذات او هستند. بنابراین، احتیاج یا توقف در صفات ذاتی و حتی صفات فعلی حق معنا ندارد، زیرا مفعول (تعینات) خود جلوه حق است.

نقد مفهوم «من حیث هی هی»

مفهوم «من حیث هی هی» (از حیث خود) در مورد تعینات، به دلیل فقدان استقلال وجودی، بی‌معناست. تعینات، بدون حق، وجود ندارند و فرض استقلال آن‌ها محال است. این نقد، ریشه در اصل وحدت وجود دارد که هرگونه نفس‌الامری مستقل برای تعینات را نفی می‌کند. برای مثال، همان‌گونه که نمی‌توان کچلی را با زلف تصور کرد، تعینات نیز بدون حق معنا ندارند.

درنگ: تعینات، از حیث خود، وجود مستقل ندارند و صرفاً ظهورات ذات حق‌اند. فرض «من حیث هی هی» در مورد تعینات، محال و ناسازگار با وحدت وجود است.

نقد شبهه احتیاج حق به مفعول

شبهه‌ای دیگر مدعی است که حق در صفات فعلی، مانند خالقیت، به مفعول (مخلوق) محتاج است. پاسخ این است که مفعول، خود تعین حق است و احتیاجی در کار نیست. این پاسخ با تأکید بر عينيت صفات با ذات حق، شبهه را رد می‌کند. صفات حق، مانند خالقیت، نه الحاقی به ذات، بلکه عین ذات‌اند، و از این‌رو، احتیاج به غیر محال است.

لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ

(شوری: ۱۱) چیزی مانند او نیست.

این آیه، هرگونه الحاق یا احتیاج را از حق نفی می‌کند، زیرا حق از هرگونه مشابهت و وابستگی مبراست.

بخش سوم: تبیین رابطه ظهور و مظهر

تفاوت با فصوص الحکم

برخلاف «فصوص الحکم» ابن‌عربی که به مسائل جبر، اختیار، خیر و شر می‌پردازد، «تمهید القواعد» صرفاً بر رابطه ظهور و مظهر تمرکز دارد. این تمرکز، بحث را تخصصی‌تر کرده و از پراکندگی موضوعی پرهیز می‌کند. در این چارچوب، مظهر (تعینات) به ظهور (حق) وابسته است، اما این وابستگی، احتیاج به معنای الحاقی نیست، بلکه ظهور ذاتی حق در مظاهر است.

درنگ: «تمهید القواعد» با تمرکز بر رابطه ظهور و مظهر، از پراکندگی موضوعی پرهیز کرده و تبیینی تخصصی‌تر از وحدت وجود ارائه می‌دهد.

غنای مطلق حق

قرآن کریم، غنای مطلق حق را تأیید می‌کند:

وَاللَّهُ الْغَنِيُّ عَنِ الْعَالَمِينَ

(آل‌عمران: ۹۷) خدا از جهانیان بی‌نیاز است.

این آیه، هرگونه توقف یا احتیاج حق به تعینات را نفی می‌کند. غنای حق، شامل واحدیت و صفات فعلی نیز می‌شود، و تعینات، صرفاً جلوه‌های ذات او هستند.

نقد فرض «تعینات و حق»

طرح «تعینات و حق» به‌جای «حق و تعینات» نادرست است، زیرا تعینات بدون حق معنا و وجود ندارند. همان‌گونه که نمی‌توان گفت «سایه و نور»، بلکه باید گفت «نور و سایه»، زیرا سایه بدون نور بی‌معناست. تعینات، تنها در پرتو حق وجود دارند و هیچ استقلالی از خود ندارند.

درنگ: تعینات بدون حق معنا و وجود ندارند؛ بنابراین، طرح «تعینات و حق» نادرست است و باید به‌صورت «حق و تعینات» مطرح شود.

بخش چهارم: سلوک عرفانی و نقد فرهنگ تکدی

رفتار اولیاء با نفس

اولیاء الهی، مانند امیرالمؤمنین علیه‌السلام، با نفس خود مانند دشمنی معاند رفتار می‌کنند و آن را با ریاضت و مراقبه رام می‌سازند. این رفتار، ریشه در کلام ایشان در نهج‌البلاغه دارد که بر تهذیب نفس و رهایی از سلطه آن تأکید می‌کند. برای مثال، روایتی از ایشان نقل شده است:

«من به نفس خود نان خشک دادم و درِ خیبر را کندم» (ترجمه: با ساده‌ترین خوراک، توانستم کارهای عظیم انجام دهم).

این سخن، نشان‌دهنده رام کردن نفس و بهره‌گیری از آن برای مقاصد متعالی است، نه تسلیم شدن به خواسته‌های آن.

درنگ: اولیاء الهی با ریاضت و مراقبه، نفس را رام می‌کنند و از تسلیم به خواسته‌های آن پرهیز می‌نمایند.

نقد نوکری نفس

تسلیم به نفس، انسان را به نوکری آن می‌کشاند و او را از مقام عرفانی دور می‌کند. عارف باید نفس را تحت کنترل درآورد، نه آنکه خدمتگزار آن شود. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَىٰ

(نازعات: ۴۰) و اما کسی که از مقام پروردگارش ترسید و نفس را از هوی بازداشت.

این آیه، بر ضرورت کنترل نفس و رهایی از سلطه هوی تأکید دارد.

ریاضت و تربیت نفس

ریاضت، چونان مهاری بر اسب سرکش نفس، برای تربیت و رام کردن آن ضروری است. عارفان، با مراقبه و تهذیب، نفس را از تنبلی و تسلیم به خواسته‌های نفسانی بازمی‌دارند. همان‌گونه که مربی ماهر، حیوانی وحشی را رام می‌کند، عارف نیز با ریاضت، نفس را به سوی کمال هدایت می‌نماید.

درنگ: ریاضت و مراقبه، ابزارهای تربیت نفس و رهایی از سلطه آن هستند، که عارف را به سوی کمال سوق می‌دهند.

نقد علم در خدمت نفس

علم، اگر در خدمت نفس قرار گیرد، به توجیه تنبلی و تسلیم به خواسته‌های نفسانی منجر می‌شود. علم حقیقی، آن است که در خدمت معرفت حق باشد، نه ابزاری برای توجیه هوس‌های نفسانی. عارفان، علم را چونان چراغی می‌دانند که راه معرفت را روشن می‌کند، نه سپری برای دفاع از نفس.

بخش پنجم: جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

«تمهید القواعد» در بررسی شبهه توقف حق بر تعینات، به تبیین رابطه ظهور و مظهر در چارچوب وحدت وجود می‌پردازد. تعینات، ظهورات ذات حق‌اند و هیچ استقلالی از خود ندارند، لذا احتیاج یا توقف در حق، چه در صفات ذاتی و چه در صفات فعلی، محال است. آیات قرآن کریم، مانند «كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ» و «وَاللَّهُ الْغَنِيُّ عَنِ الْعَالَمِينَ»، غنای مطلق حق را تأیید می‌کنند. در سلوک عرفانی، عارف با ریاضت و مراقبه، نفس را رام می‌کند و از تسلیم به آن پرهیز می‌نماید، تا به مقام وحدت با حق دست یابد. این دیدگاه، هم‌چون رودی زلال، از ژرفای عرفان نظری سرچشمه می‌گیرد و به سوی دریای معرفت جاری است.

با نظارت صادق خادمی