متن درس
تبیین عرفان نظری در تمهید القواعد: بررسی مفهوم اطلاق و انسان کامل
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۸۸)
دیباچه
کتاب ارزشمند تمهید القواعد، اثر صائنالدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته قرن هشتم و نهم هجری، دریچهای است به سوی فهم عمیق مفاهیم عرفان نظری. این اثر، با نگاهی ژرف به مسائل وجود، اطلاق، تقید و جایگاه انسان کامل، پیوندی میان حکمت نظری و عملی برقرار میسازد، گویی پلی است که روح آدمی را از ظواهر عالم به سوی باطن حقیقت رهنمون میشود. در این نوشتار، با تمرکز بر مباحث مطرحشده در جلسه صد و هشتاد و هشتم، به تبیین و تحلیل مفاهیم کلیدی چون اطلاق حقیقی، ظهور حق و انسان کامل پرداخته میشود. هدف آن است که با نگاهی نظاممند و دقیق، گوهر معانی این اثر عرفانی آشکار گردد و خواننده را به تأمل در حقیقت وجود و جایگاه والای انسان دعوت نماید.
بخش یکم: مفهوم اطلاق و تقید در عرفان نظری
یکی از محورهای بنیادین در عرفان نظری، مفهوم اطلاق و رابطه آن با تقید است. در تمهید القواعد، این پرسش اساسی مطرح میشود که چگونه میتوان به موجودی که به هر قیدی در وجود مقید است، لفظ اطلاق را نسبت داد؟ متن عربی این پرسش چنین است:
«كَيْفَ عَلَى هَذَا الْمَذْهَبِ لَفْظُ الْإِطْلَاقِ وَلَا قَيْدٍ فِي الْوُجُودِ إِلَّا وَهُوَ بِهِ مَقْيَّدٌ؟»
ترجمه: چگونه بر این مذهب، لفظ اطلاق به کار میرود، در حالی که هیچ قیدی در وجود نیست مگر اینکه آن موجود به آن مقید است؟
پاسخ این پرسش، در تبیین مفهوم اطلاق حقیقی نهفته است که در متن چنین بیان شده:
«الْإِطْلَاقُ الْحَقِيقِيُّ هُوَ الَّذِي لَهُ أَحَدِيَّةُ جَمِيعِ الْقُيُودِ كُلِّهَا عَلَى مَا سَبَقَ بَيَانُهُ فِي الْمُقَدِّمَةِ فَلْيَتَذَكَّرَهُ»
ترجمه: اطلاق حقیقی آن است که احدیت جمع همه قیود را در بر دارد، چنانکه در مقدمه کتاب بیان شده است، پس آن را به یاد آورید.
درنگ: اطلاق حقیقی در عرفان نظری، نه به معنای رهایی از قیود، بلکه به معنای وحدت وجودی است که همه قیود را به صورت ظهورات خود در بر میگیرد. این اطلاق، با مفهوم «لا به شرط» همخوانی دارد، یعنی وجودی که نه مقید به قید خاص است و نه منزه از همه قیود، بلکه همه قیود را در وحدت خود متجلی میسازد.
این مفهوم، به مثابه خورشیدی است که پرتوهایش همه رنگها را در خود نهان دارد، اما خود از محدودیت هر رنگ خاص فراتر است. اطلاق حقیقی، برخلاف اطلاق مفهومی که در ذهن شکل میگیرد و از قیود منزه است، وجودی خارجی است که قیود، ظهورات آن هستند، نه اجزای ترکیبیاش. این تبیین، با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد:
«وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا» (سوره بقره، آیه ۳۱)
ترجمه: و خدا به آدم همه نامها را آموخت.
این آیه، جامعیت انسان را در برگرفتن همه اسماء الهی نشان میدهد، گویی انسان، آیینهای است که همه صفات حق را در خود بازمیتاباند.
جمعبندی بخش یکم
مفهوم اطلاق در عرفان نظری، کلیدی برای فهم رابطه میان حق و مظاهر اوست. اطلاق حقیقی، به مثابه دریایی است که همه رودهای قیود به سوی آن جاری میشوند، اما ذات آن از محدودیت هر قید خاص فراتر است. این مفهوم، زمینهساز درک جایگاه انسان کامل به عنوان مظهر تام حق است که در بخشهای بعدی بررسی خواهد شد.
بخش دوم: ظهور حق و اشکالات نظری
یکی از مباحث محوری در تمهید القواعد، مسئله ظهور حق و امکان توقف آن بر مظهر است. در فصل سی و چهارم کتاب (صفحه ۱۴۸)، شش اشکال نظری در باب ظهور حق، امکان عالم، مثال، اجمال و تفصیل مطرح شده است. اشکال سوم چنین تقریر شده:
«وَأَمَّا الثَّالِثُ فَلَأَنَّ الْقَوْلَ بِظُهُورِهَا هُنَا مِمَّا لَا يُتَصَوَّرُ لَهُ مَعْنًى أَصْلِيٌّ»
ترجمه: اما اشکال سوم این است که قول به ظهور حق در اینجا، معنایی اصیل ندارد.
پاسخ این اشکال در فصل سی و ششم (صفحه ۱۵۸) چنین آمده:
«وَالْقَوْلُ بِالظُّهُورِ هُنَا إِنَّمَا يَعْنِي بِصَيْرُورَةِ الْمُطْلَقِ مُتَعَيِّنًا»
ترجمه: قول به ظهور در اینجا، به معنای تعین یافتن مطلق است.
این پاسخ نشان میدهد که ظهور حق، نه به معنای حاجت ذاتی حق به مظهر، بلکه به معنای تجلی مطلق در قالب قیود است. این تجلی، گویی نقشی است که در آیینه مظهر پدیدار میشود، بدون آنکه ذات حق به مظهر محتاج باشد.
درنگ: ظهور حق در مظهر، به معنای تعین یافتن مطلق در قیود است، نه حاجت ذاتی حق به مظهر. این مفهوم، با وحدت شخصیه وجود پیوند دارد، که در آن حق، مظهر خود را به عنوان جلوهای از ذات خویش متعین میسازد.
در این راستا، اشکالی مطرح میشود که اگر حق مظهر دارد، آیا به مظهر محتاج است؟ پاسخ شارح چنین است:
«وَلَا يَمْتَنِعُ أَنْ يَتَوَقَّفَ الْحَقُّ فِي الِاتِّصَافِ»
ترجمه: ممتنع نیست که حق در اتصاف به مظهر متوقف باشد.
این پاسخ، به مثابه کلیدی است که قفل سوءتفاهم درباره حاجت حق را میگشاید. توقف حق بر مظهر، نه به معنای نقص در ذات حق، بلکه به معنای تجلی او در قالب مظاهر است که خود، بخشی از کمال اطلاق اوست.
جمعبندی بخش دوم
بحث ظهور حق، یکی از پیچیدهترین مسائل حکمت نظری است که در تمهید القواعد با دقت تبیین شده است. ظهور حق، مانند نور خورشید است که در آیینههای گوناگون بازتاب مییابد، اما ذات آن از هر آیینهای مستغنی است. این تبیین، زمینه را برای فهم جایگاه انسان کامل به عنوان مظهر تام حق فراهم میسازد.
بخش سوم: انسان کامل و جایگاه او در عرفان نظری
انسان کامل، به عنوان مظهر اطلاق حقیقی، در مرکز توجه تمهید القواعد قرار دارد. پرسشی کلیدی در این زمینه مطرح میشود: چگونه انسان کامل میتواند مظهر اطلاق باشد، در حالی که به همه قیود مقید است؟ متن چنین میگوید:
«وَلَا قَيْدٍ فِي الْوُجُودِ إِلَّا وَهُوَ بِهِ مَقْيَّدٌ»
ترجمه: هیچ قیدی در وجود نیست مگر اینکه انسان به آن مقید است.
پاسخ این است که اطلاق حقیقی انسان کامل، در احدیت جمع همه قیود نهفته است:
«الْإِطْلَاقُ الْحَقِيقِيُّ هُوَ الَّذِي لَهُ أَحَدِيَّةُ جَمِيعِ الْقُيُودِ كُلِّهَا»
ترجمه: اطلاق حقیقی، آن است که احدیت جمع همه قیود را در بر دارد.
انسان کامل، مانند آیینهای است که همه رنگهای عالم را در خود بازمیتاباند، اما خود، فراتر از هر رنگ خاص است. این جامعیت، نه به معنای نقص، بلکه به معنای کمال است، زیرا قیود، ظهورات انسان کامل هستند، نه اجزای ترکیبی او.
درنگ: انسان کامل، به عنوان مظهر تام حق، همه قیود را در وحدت وجودی خود جمع میکند. این جمع، نه انضمامی، بلکه احدیتی است که قیود، ظهورات آن هستند، گویی انسان کامل، کتابی است که همه کلمات عالم در آن نگاشته شده است.
این مفهوم، با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد:
«نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» (سوره حجر، آیه ۲۹)
ترجمه: و از روح خود در او دمیدم.
این نفخه الهی، انسان را به جایگاهی رفیع ارتقا میدهد که همه کمالات عالم را در خود جمع میکند.
جمعبندی بخش سوم
انسان کامل، به عنوان مظهر اطلاق حقیقی، آیینه تمامنمای حق است که همه قیود را در خود جمع میکند، اما نه به صورت ترکیبی، بلکه به صورت وحدت وجودی. این جایگاه، انسان را به خلیفه الهی تبدیل میکند که همه اسماء و صفات الهی در او متجلی است.
بخش چهارم: ملکه قدسیه و سیطره بر قوای مادون
یکی از مفاهیم کلیدی در تبیین انسان کامل، نقش ملکه قدسیه است که علوم و معارف را از مأخذ الهی اخذ میکند و بر قوای مادون (حسی، وهمی، فکری) سیطره دارد:
«فَإِنَّ الْقُوَّةَ الْقُدْسِيَّةَ لَوْ أَخَذَتِ الْعُلُومَ وَالْمَعَارِفَ… بِحَيْثُ لَا تَسْتَقِلُّ هَذِهِ الْقُوَى بِنَفْسِهَا فِي شَيْءٍ مِنْ حَرَكَاتِهَا وَأَفْعَالِهَا»
ترجمه: اگر قوه قدسیه علوم و معارف را اخذ کند، به گونهای که این قوا به خودی خود در هیچیک از حرکات و افعالشان استقلال نداشته باشند.
ملکه قدسیه، مانند سلطانی است که بر همه قوای زیردست خود فرمانروایی میکند و آنها را به سوی کمال هدایت مینماید. این قوا، نه تنها مانع کمال نیستند، بلکه معین آناند:
«بَلْ لَا بُدَّ وَأَنْ تَكُونَ مُعَيِّنَةً لِحُصُولِ مَا هُوَ الْكَمَالُ الْحَقِيقِيُّ»
ترجمه: بلکه باید این قوا، تعیینکننده تحقق کمال حقیقی باشند.
درنگ: ملکه قدسیه، قوای مادون را تحت سیطره خود قرار میدهد و آنها را به ابزارهایی برای تحقق کمال تبدیل میکند. این قوا، مانند سربازانی هستند که در خدمت سلطان قدس، به سوی مقصد والای کمال رهنمون میشوند.
این مفهوم، با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد:
«وَسَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا» (سوره جاثیه، آیه ۱۳)
ترجمه: و آنچه در آسمانها و زمین است، همه را برای شما مسخر کرد.
این تسخیر، نشاندهنده سیطره انسان کامل بر همه قوای عالم است که در پرتو ملکه قدسیه به کمال میرسند.
جمعبندی بخش چهارم
ملکه قدسیه، به عنوان صفت کمال انسان کامل، قوای مادون را تحت سیطره خود قرار میدهد و آنها را از نقص به سوی کمال هدایت میکند. این سیطره، مانند نور الهی است که تاریکیهای قوای مادون را به روشنایی کمال تبدیل میسازد.
بخش پنجم: پیوند حکمت نظری و عملی در انسان کامل
یکی از ویژگیهای برجسته تمهید القواعد، پیوند میان حکمت نظری و عملی است. حکمت نظری، به بحث وحدت شخصیه وجود و ظهور حق میپردازد، در حالی که حکمت عملی، انسان کامل را به عنوان مظهر تام این وحدت معرفی میکند. فصل پنجاه و ششم، اگرچه به ظاهر از فصول مجاور (پنجاه و پنجم و پنجاه و هفتم) منفصل است، اما در واقع پلی است میان این دو حکمت:
«فَلَا يَلْزَمُ أَنْ يَكُونَ الْإِدْرَاكَاتُ الْحِسِّيَّةُ وَالْوَهْمِيَّةُ وَالْفِكْرِيَّةُ غَيْرَ مُعْتَبَرَةٍ»
ترجمه: لازم نیست که ادراکات حسی، وهمی و فکری معتبر نباشند.
این عبارت، نشان میدهد که انسان کامل، نه تنها این قوا را نفی نمیکند، بلکه آنها را در پرتو ملکه قدسیه به سوی کمال هدایت میکند. این پیوند، مانند رودی است که از سرچشمه حکمت نظری برمیخیزد و در دریای حکمت عملی آرام میگیرد.
درنگ: انسان کامل، پلی است میان حکمت نظری و عملی، که در آن، قوای مادون در پرتو ملکه قدسیه به کمال میرسند، گویی باغبانی است که همه شاخههای وجود را به سوی شکوفایی هدایت میکند.
این پیوند، با آیه شریفه قرآن کریم تقویت میشود:
«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا» (سوره مریم، آیه ۹۶)
ترجمه: کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند، به زودی خدای رحمان برایشان محبتی قرار خواهد داد.
این آیه، نشاندهنده تحول قوای انسانی به سوی کمال الهی است که در انسان کامل به تمامی محقق میشود.
جمعبندی بخش پنجم
پیوند حکمت نظری و عملی در تمهید القواعد، انسان کامل را به عنوان مظهر تام حق معرفی میکند که همه قیود را در وحدت وجودی خود جمع میکند. این پیوند، مانند دو بال است که انسان را به سوی آسمان کمال پرواز میدهد.
جمعبندی نهایی
کتاب تمهید القواعد، با تکیه بر مفاهیم عمیق عرفان نظری، انسان کامل را به عنوان مظهر اطلاق حقیقی معرفی میکند که همه قیود را در وحدت وجودی خود جمع میکند. اطلاق حقیقی، مانند دریایی است که همه رودهای قیود به سوی آن جاری میشوند، اما ذات آن از هر قید خاص فراتر است. ملکه قدسیه، به عنوان صفت کمال انسان کامل، قوای مادون را تحت سیطره خود قرار میدهد و آنها را به ابزارهایی برای تحقق کمال تبدیل میکند. این اثر، با پیوند حکمت نظری و عملی، انسان را به عنوان خلیفه الهی معرفی میکند که همه اسماء و صفات الهی در او متجلی است. آیات قرآن کریم، مانند «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا» و «نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي»، این جایگاه والا را تثبیت میکنند. این نوشتار، با تبیین دقیق و نظاممند مفاهیم، تلاشی است برای آشکارسازی گوهر معانی عرفانی تمهید القواعد و دعوتی است به تأمل در حقیقت وجود و جایگاه انسان در نظام آفرینش.
با نظارت صادق خادمی