در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تمهید القواعد 194

متن درس





تبیین عرفان نظری در تمهید القواعد: نقد تطبیقات عالم کبیر و صغیر

تبیین عرفان نظری در تمهید القواعد: نقد تطبیقات عالم کبیر و صغیر

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۹۴)

دیباچه

کتاب شریف تمهید القواعد، اثر جاودان صائن‌الدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته سده‌های هشتم و نهم هجری، یکی از آثار بنیادین در عرفان نظری است که به کاوش در ژرفای مفاهیم وجودشناختی، انسان‌شناختی و کیهان‌شناختی می‌پردازد. این نوشتار، با تمرکز بر جلسه‌ای از درس‌گفتارهای عرفانی، به بررسی و نقد تطبیقات عالم کبیر و صغیر، طبقات ارض و سما، و پیوندهای آن‌ها با قوای انسانی و عناصر اربعه می‌پردازد. هدف این اثر، تبیین دقیق و روشمند این مفاهیم با زبانی فصیح و متین است تا خواننده را در مسیر فهم عمیق‌تر حقایق عرفانی رهنمون سازد. همانند باغی که شاخسارهایش در نسیم حقیقت می‌رقصند، این نوشتار درصدد است تا با نگاهی نقادانه و روشمند، پرده از پیچیدگی‌های عرفان نظری بردارد.

بخش نخست: تطبیقات عالم کبیر و صغیر

تطبیق طبقات ارض در عالم کبیر

در عرفان نظری و بر پایه هیئت قدیم، زمین به مثابه مرکز عالم، دارای هفت طبقه متداخل معرفی شده است که هر یک با ویژگی‌های رنگی و ماهوی متمایز شناخته می‌شوند: ارض سوداء (سیاه)، ارض قبراء (خاکی)، ارض حمرا (سرخ)، ارض صفراء (زرد)، ارض بیضاء (سفید)، ارض زرقاء (آبی) و ارض خضراء (سبز). این تقسیم‌بندی، ریشه در نگرش کیهانی بطلمیوسی دارد که زمین را مرکب از لایه‌هایی تو در تو می‌داند. این دیدگاه با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد: اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ (خداوند است که هفت آسمان را آفرید و از زمین نیز مانند آن‌ها) (سوره طلاق، آیه ۱۲).

درنگ: تقسیم‌بندی هفت‌گانه طبقات ارض، برگرفته از هیئت بطلمیوسی، زمین را مرکز عالم می‌داند، اما علوم نوین این دیدگاه را با شناسایی لایه‌های زمین‌شناختی (پوسته، گوشته، هسته) جایگزین کرده‌اند.

این تطبیق، اگرچه در هیئت قدیم ریشه دارد، اما با پیشرفت علوم زمین‌شناسی، که لایه‌های زمین را با دقت بیشتری تبیین کرده‌اند، مورد بازنگری قرار گرفته است. لایه‌های زمین‌شناختی، برخلاف طبقات رنگی هیئت قدیم، بر اساس ویژگی‌های فیزیکی و شیمیایی تعریف می‌شوند و فواصل و خصوصیات آن‌ها با ابزارهای دقیق اندازه‌گیری شده‌اند.

تطبیق طبقات ارض با اجزای بدن انسان

در ادامه، کوشش شده است تا طبقات هفت‌گانه ارض با اجزای بدن انسان تطبیق داده شوند: جلد (پوست)، شحم (چربی)، لحم (گوشت)، عروق (رگ‌ها)، اعصاب، عضلات و اعضام (استخوان‌ها). متن عربی تمهید القواعد در این باره چنین می‌گوید:

«هذه السبعة من الجلد والشحم واللحم والعروق والعصب والعضلات والأعضام نسبة إلى أرض حالا»

(این هفت‌گانه از پوست، چربی، گوشت، رگ‌ها، اعصاب، عضلات و استخوان‌ها به زمین نسبت داده شده‌اند).

این تطبیق، تلاشی است برای پیوند میان عالم کبیر (جهان مادی) و عالم صغیر (انسان)، اما این انطباق به دلیل فقدان ارتباط منطقی و عقلی مورد نقد قرار گرفته است. اجزای بدن انسان، به عنوان قوای لابشرط، دارای ماهیتی متفاوت از لایه‌های مادی زمین‌اند و نمی‌توان آن‌ها را با طبقات ارض همسان دانست. این نقد با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد: لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ (ما انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم) (سوره تین، آیه ۴).

درنگ: تطبیق اجزای بدن انسان با طبقات ارض، به دلیل تفاوت ماهوی میان قوای نفسانی انسان و لایه‌های مادی زمین، فاقد مبنای عقلی و شرعی است.

نقد تطبیق هفت‌گانه طبقات و بدن

تطبیق هفت طبقه ارض با هفت جزء بدن انسان، صرفاً بر اساس شباهت عددی انجام شده و فاقد استدلال منطقی یا شرعی است. این نقد، بر لزوم پرهیز از تطبیقات خیالی در عرفان نظری تأکید دارد. همان‌گونه که باغبان از کاشتن نهال‌های بی‌ریشه در خاک حاصلخیز پرهیز می‌کند، عارف نیز باید از تطبیقات بی‌مبنا دوری گزیند. این دیدگاه با آیه شریفه قرآن کریم تأیید می‌شود: وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ (و چیزی را که به آن علم نداری دنبال مکن) (سوره اسراء، آیه ۳۶).

شارح، با استدلالی روشمند، این تطبیق را به دلیل نبود پیوند منطقی میان لایه‌های مادی زمین و قوای نفسانی انسان، نادرست می‌داند. این نقد، بر لزوم بازنگری در تطبیقات عرفانی با استدلال عقلی تأکید دارد تا از گمانه‌زنی‌های بی‌اساس پرهیز شود.

بخش دوم: نقد تقسیم‌بندی عوالم چهارگانه

تقسیم‌بندی عوالم چهارگانه

در متن تمهید القواعد، چهار عالم معرفی شده‌اند: عالم بقا، عالم فناء، عالم تعمیر و عالم نسب. این عوالم، شامل مجردات، ارواح، نبات و جماد هستند. متن عربی در این باره می‌گوید:

«في عالم التعمير الذي هو عالم القوى على الإنسان والروحانيون والمجردات في العالم الكبير نبات وجماد وما لا يحصى وما يحصى»

(در عالم تعمیر، که عالم قوای انسانی و روحانیون و مجردات است، در عالم کبیر، نبات، جماد، و آنچه قابل شمارش و غیرقابل شمارش است، قرار دارد).

شارح، این تقسیم‌بندی را فاقد اساس می‌داند، زیرا این عوالم، در حقیقت صفات‌اند و نه عوالم مستقل. همان‌گونه که رنگ‌های رنگین‌کمان، جلوه‌های نور واحدند، این عوالم نیز صفاتی از وجود واحدند و نمی‌توان آن‌ها را به عنوان عوالم مستقل در نظر گرفت. این نقد با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد: رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا (پروردگار آسمان‌ها و زمین و آنچه میان آن‌هاست) (سوره ص، آیه ۶۶).

درنگ: تقسیم‌بندی عوالم چهارگانه (بقا، فناء، تعمیر، نسب) به دلیل ماهیت صفتی و نه وجودی، نمی‌تواند به عنوان عوالم مستقل در نظر گرفته شود.

نقد تطبیق عالم تعمیر با قوای انسانی

عالم تعمیر، شامل روحانیون (مجردات)، ارواح، نبات و جماد معرفی شده و نظائر آن در انسان، قوای نفسانی، حواس، اجزای در حال رشد (مانند مو و ناخن) و اجزای بی‌حس هستند. شارح، این تطبیق را نادرست می‌داند، زیرا در انسان هیچ جزء کاملاً بی‌حس وجود ندارد. متن عربی تمهید القواعد در این باره می‌گوید:

«ومنها ما لا يحس نظيره في الإنسان الأعضاء التي لا تحس كالشعر والأظفار»

(و از جمله آن‌ها چیزهایی است که حس ندارند، نظیر آن در انسان، اعضایی است که حس ندارند مانند مو و ناخن).

شارح استدلال می‌کند که حتی مو و ناخن، به دلیل پیوند با حیات، دارای حس ضعیف‌اند و نمی‌توان آن‌ها را معادل جماد دانست. این دیدگاه با آیه شریفه قرآن کریم تأیید می‌شود: وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي (و از روح خود در او دمیدم) (سوره حجر، آیه ۲۹).

درنگ: ادعای وجود اجزای بی‌حس در انسان، مانند مو و ناخن، نادرست است، زیرا این اجزا به دلیل پیوند با حیات، دارای حس ضعیف‌اند.

نقد تطبیق نبات و جماد با اجزای انسانی

تطبیق نبات با اجزای در حال رشد (مانند استخوان) و جماد با اجزای بی‌حس در انسان، به دلیل فقدان ارتباط منطقی، نادرست خوانده شده است. همان‌گونه که رودی نمی‌تواند با شاخه‌ای از درخت یکی انگاشته شود، قوای نفسانی انسان نیز نمی‌توانند با نبات یا جماد همسان پنداشته شوند. این نقد با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد: لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ (ما انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم) (سوره تین، آیه ۴).

شارح تأکید دارد که قوای انسانی، به دلیل ماهیت لابشرط خود، فراتر از موجودات مادی مانند نبات و جماد هستند و تطبیق آن‌ها با این موجودات، به گمانه‌زنی منجر می‌شود.

بخش سوم: نقد هیئت قدیم و پیوند با علوم نوین

هیئت قدیم و محدودیت‌های آن

هیئت قدیم، که بر پایه نگرش بطلمیوسی استوار است، عالم را متناهی و زمین را مرکز ثقل می‌داند. این دیدگاه، زمین را مرکب از چهار عنصر (خاک، آب، هوا، آتش) و طبقاتی متداخل (قمر، شمس، مشتری، زحل، سوابع، فلك‌الافلاك) می‌پندارد. متن عربی تمهید القواعد در این باره می‌گوید:

«في هيئة القديم كانت الأرض مركزاً ثم التراب والماء والهواء والنار ثم القمر والشمس والمشتري والزحل والسوابع وفلك الأفلاك»

(در هیئت قدیم، زمین مرکز بود، سپس خاک، آب، هوا، آتش، و پس از آن قمر، شمس، مشتری، زحل، سوابع و فلك‌الافلاك).

شارح، این دیدگاه را در مقایسه با علوم نوین، که لایه‌های جوی (تروپوسفر، استراتوسفر، اوزون) و فواصل کیهانی را با دقت بیشتری تبیین کرده‌اند، ناکارآمد می‌داند. علوم نوین، با ابزارهای دقیق، جرم، حجم و خصوصیات سیارات را مشخص کرده‌اند. این نقد با آیه شریفه قرآن کریم تأیید می‌شود: أَفَلَا يَنْظُرُونَ إِلَى السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَاهَا (آیا به آسمان بالای سرشان نگاه نمی‌کنند که چگونه آن را بنا کردیم؟) (سوره ق، آیه ۶).

درنگ: هیئت قدیم، با محدودیت‌های خود در برابر علوم نوین، که فواصل و خصوصیات کیهانی را دقیق‌تر تبیین کرده‌اند، ناکارآمد است و نیازمند بازنگری است.

لایه‌های جوی و خصوصیات آن‌ها

لایه‌های جوی زمین، شامل تروپوسفر (تا ۱۶ کیلومتر)، استراتوسفر (تا ۵۰ کیلومتر) و لایه اوزون، در علوم نوین با دقت تبیین شده‌اند. تروپوسفر، محل تشکیل ابرها و پدیده‌های جوی مانند رعد و برق و باران است، در حالی که لایه‌های بالاتر، ویژگی‌های متفاوتی دارند. شارح، این لایه‌ها را با دیدگاه هیئت قدیم، که آن‌ها را به صورت لا خلأ و لا ملأ می‌دانست، مقایسه می‌کند. این مقایسه با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد: وَجَعَلْنَا السَّمَاءَ سَقْفًا مَحْفُوظًا (و آسمان را سقفی محفوظ قرار دادیم) (سوره انبیاء، آیه ۳۲).

علوم نوین، برخلاف هیئت قدیم، فواصل جوی را تا ۸۰۰ کیلومتر و حتی فراتر از آن، با ابزارهای دقیق اندازه‌گیری کرده‌اند و ویژگی‌های هر لایه را مشخص ساخته‌اند.

بخش چهارم: جامعیت انسان کامل در عرفان نظری

جامعیت انسان و کمالات عالم

انسان کامل، به عنوان مظهر تام اسماء و صفات الهی، جامع همه کمالات عالم است، اما نه به صورت مقید، بلکه به صورت مطلق. متن عربی تمهید القواعد در این باره می‌گوید:

«الإنسان الكامل مظهر جميع كمالات العالم بلا تقييد بل باطلاق»

(انسان کامل، مظهر همه کمالات عالم است، نه به صورت مقید، بلکه به صورت مطلق).

شارح تأکید دارد که انسان کامل، نقص‌های موجودات (مانند دم یا سم) را ندارد، بلکه کمالات آن‌ها را به صورت مطلق داراست. این جامعیت با آیه شریفه قرآن کریم تأیید می‌شود: وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا (و خدا به آدم همه نام‌ها را آموخت) (سوره بقره، آیه ۳۱).

درنگ: انسان کامل، مظهر تام همه کمالات عالم است، اما نه به صورت مقید، بلکه به صورت مطلق، و از نقص‌های موجودات مبراست.

تمایز تعین و قید در انسان کامل

انسان کامل، دارای تعین (ظهور اسماء و صفات) است، اما مقید به قیودات موجودات نیست. تعین، ظهور کمالات در ظرف واحدیت است، در حالی که قید، نقص و محدودیت است. متن عربی تمهید القواعد در این باره می‌گوید:

«التعين ظهور الكمالات في ظرف الوحدة، والقيد نقص ومحدودية»

(تعین، ظهور کمالات در ظرف واحدیت است، و قید، نقص و محدودیت است).

این تمایز، بر مقام انسان کامل به عنوان مظهر تام اسماء الهی تأکید دارد. همان‌گونه که آفتاب، نور خود را بر همه چیز می‌تاباند بی‌آنکه به قیود اشیاء محدود شود، انسان کامل نیز کمالات را در اطلاق خود متجلی می‌سازد. این دیدگاه با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد: إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ (ما انسان را از نطفه‌ای مختلط آفریدیم) (سوره انسان، آیه ۲).

نقش انسان کامل در تکوین و تشریع

انسان کامل، واسطه رسالت در تکوین (ظهورات عالم) و تشریع (احکام الهی) است. متن عربی تمهید القواعد در این باره می‌گوید:

«الإنسان الكامل وسيط الرسالة في التكوين والتشريع»

(انسان کامل، واسطه رسالت در تکوین و تشریع است).

شارح تأکید دارد که انسان کامل، نه تنها در تشریع (نبوت و امامت) بلکه در تکوین، واسطه ظهورات الهی در عالم است. این واسطه‌گری، جامعیت انسان را نشان می‌دهد، مانند پلی که میان مبدأ و مقصد، پیوندی ناگسستنی ایجاد می‌کند. این دیدگاه با آیه شریفه قرآن کریم تأیید می‌شود: إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً (من در زمین خلیفه‌ای قرار می‌دهم) (سوره بقره، آیه ۳۰).

درنگ: انسان کامل، واسطه رسالت در تکوین و تشریع است و جامعیت او در نقش محوری‌اش به عنوان مظهر اسماء الهی و واسطه فیض متجلی می‌شود.

بخش پنجم: نقد تطبیقات و پیوند با علوم دینی

نقد تطبیقات محیی‌الدین عربی

تطبیقات محیی‌الدین عربی در مورد عوالم چهارگانه و پیوند آن‌ها با انسان، به دلیل تکیه بر هیئت قدیم و فقدان استدلال عقلی یا شرعی، فاقد اساس خوانده شده است. شارح، خواستار حذف این تطبیقات از متون عرفانی است تا از گمانه‌زنی‌های بی‌مبنا پرهیز شود. این نقد با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد: أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ (آیا در قرآن تدبر نمی‌کنند؟) (سوره محمد، آیه ۲۴).

شارح، با نگاهی نقادانه، تأکید دارد که علم دینی باید بر استدلال عقلی و شرعی استوار باشد تا از تطبیقات خیالی که به جای روشن‌سازی، به ابهام می‌انجامند، پرهیز شود.

نقد تطبیق عالم استحاله با عناصر اربعه

عالم استحاله (فناء) با عناصر هوا، آب و خاک تطبیق شده، اما آتش از این تطبیق حذف شده است. متن عربی تمهید القواعد در این باره می‌گوید:

«في عالم الاستحالة جاء الهواء والماء والتراب ولم يذكر النار»

(در عالم استحاله، هوا، آب و خاک ذکر شده، اما آتش ذکر نشده است).

شارح، این حذف را نقص تطبیق می‌داند، زیرا در هیئت قدیم، عناصر اربعه (خاک، آب، هوا، آتش) پایه عالم استحاله‌اند. این نقد با آیه شریفه قرآن کریم تأیید می‌شود: وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ (و هر چیز زنده‌ای را از آب قرار دادیم) (سوره انبیاء، آیه ۳۰).

درنگ: حذف آتش از تطبیق عالم استحاله با عناصر اربعه، نقص این تطبیق است و با دیدگاه سنتی عناصر اربعه ناسازگار است.

نقد تطبیق عالم نسب با مقولات عشر

عالم نسب، شامل مقولاتی چون عرض، کیف، این، اضافه، وضع و فعل معرفی شده و نظائر آن در انسان، صفات و حالات انسانی‌اند. متن عربی تمهید القواعد در این باره می‌گوید:

«ومنهم العرض نظيره الأسود والأبيض، ومنهم الكيف نظيره الصحة والسقم، ومنهم الأين نظيره رأسي على عنقي»

(و از جمله آن‌ها عرض است، نظیر آن سیاه و سفید، و از جمله آن‌ها کیف است، نظیر آن صحت و بیماری، و از جمله آن‌ها این است، نظیر آن سرم بر گردنم).

شارح، این تطبیق را نادرست می‌داند، زیرا مقولات عشر، صفات منطقی‌اند و نمی‌توان آن‌ها را عالم مستقل دانست. این نقد، بر تمایز میان مقولات منطقی و مراتب وجودی تأکید دارد، مانند تمایز میان سایه و نور که هر یک ماهیتی متفاوت دارند.

نقد تطبیق صفات حیوانی با قوای انسانی

تطبیق صفات حیوانی (فطن، بلیل، شجاع، جبار) با قوای انسانی (زرنگی، کندی، شجاعت) به دلیل فقدان سند معتبر، نادرست است. متن عربی تمهید القواعد در این باره می‌گوید:

«هذا فطن فهو فيل، هذا بليد فهو حمار، هذا شجاع فهو أسد»

(این زرنگ است، پس فیل است؛ این کند است، پس خر است؛ این شجاع است، پس شیر است).

شارح استدلال می‌کند که قوای انسانی، لابشرط و فراتر از صفات حیوانی‌اند. این نقد، بر لزوم پرهیز از تطبیقات خیالی تأکید دارد، مانند پرهیز از همسان پنداشتن پرواز پرنده با بال‌های روح انسانی.

بخش ششم: پیوند ارض و سما با علوم دینی

اشاره قرآنی به ارض و سما

قرآن کریم، واژه ارض را ۴۶۱ بار و واژه سما را ۱۲۰ بار به صورت مفرد و ۱۹۰ بار به صورت جمع به کار برده است. سموات سبع، ممکن است به طبقات کیهانی یا مراتب وجودی اشاره داشته باشد. این دیدگاه با آیه شریفه قرآن کریم تأیید می‌شود: اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ (خداوند است که هفت آسمان را آفرید و از زمین نیز مانند آن‌ها) (سوره طلاق، آیه ۱۲).

شارح، بر لزوم تدبر در آیات قرآنی برای فهم مراتب وجودی تأکید دارد. سموات سبع، می‌تواند به لایه‌های جوی یا مراتب معنوی اشاره کند، مانند نردبانی که روح را به سوی معرفت الهی هدایت می‌کند.

نقد مالکیت ارض و سما در علم دینی

شناخت دقیق ارض و سما، برای تعیین حدود مالکیت در علم دینی ضروری است. شارح استدلال می‌کند که فقدان این شناخت، به مشکلات در احکام فقهی منجر می‌شود. این دیدگاه با آیه شریفه قرآن کریم تأیید می‌شود: وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ (و مالکیت آسمان‌ها و زمین از آن خداست) (سوره آل عمران، آیه ۱۸۹).

این تأکید، بر پیوند میان علوم طبیعی و احکام دینی دلالت دارد، مانند درختی که ریشه‌هایش در خاک علم و شاخسارهایش در آسمان معرفت الهی گسترده است.

درنگ: شناخت دقیق ارض و سما، برای صدور احکام صحیح در علم دینی ضروری است و فقدان آن، به مشکلات فقهی منجر می‌شود.

جمع‌بندی

این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای جلسه ۱۹۴ از شرح تمهید القواعد، به نقد تطبیقات عالم کبیر و صغیر، طبقات ارض و سما، و پیوند آن‌ها با قوای انسانی و عناصر اربعه پرداخت. تطبیقات محیی‌الدین عربی، به دلیل تکیه بر هیئت قدیم و فقدان استدلال عقلی یا شرعی، فاقد اساس خوانده شد و خواستار حذف آن‌ها از متون عرفانی گردید. انسان کامل، به عنوان مظهر تام اسماء و صفات الهی، جامع همه کمالات عالم است، اما نه به صورت مقید، بلکه به صورت مطلق. تمایز میان تعین و قید، نقش محوری انسان کامل را در تکوین و تشریع برجسته می‌سازد. نقد هیئت قدیم در مقایسه با علوم نوین، بر لزوم بازنگری معارف سنتی تأکید دارد. همچنین، پیوند شناخت ارض و سما با علم دینی، اهمیت علوم طبیعی در فهم احکام را نشان می‌دهد. این مفاهیم، با آیات قرآن کریم تأیید می‌شوند و عمق تحلیل عرفانی و علمی این اثر را نمایان می‌سازند. همان‌گونه که ستارگان در آسمان شب راهنمایی می‌کنند، این نوشتار نیز خواننده را به سوی فهم ژرف‌تر حقایق عرفانی هدایت می‌کند.

با نظارت صادق خادمی