متن درس
تحلیل و تبیین تمهید القواعد: درآمدی بر معرفتشناسی عرفانی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۹۹)
دیباچه
کتاب شریف تمهید القواعد، اثری گرانسنگ از صائنالدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته قرن هشتم و نهم هجری، دریچهای است به سوی ژرفای عرفان نظری. این اثر، با نگاهی عمیق به مسائل وجودشناسی، معرفتشناسی و انسانشناسی عرفانی، جایگاه ویژهای در میان متون عرفانی شیعی دارد. بخش حاضر، که از درسگفتارهای جلسه ۱۹۹ برگرفته شده، به تبیین شبههای در باب محدودیت عقل در ادراک معارف کشفی و پاسخ به آن میپردازد. این نوشتار، با زبانی فصیح و ساختاری منسجم، تلاش دارد تا مفاهیم پیچیده عرفانی را با بیانی روشن و وزین برای مخاطبان علاقهمند به حکمت و عرفان تبیین نماید. با بهرهگیری از آیات قرآن کریم و استعارات معنوی، این متن درصدد است تا حقایق متعالی را چون چراغی در مشکات قلب خواننده بتاباند.
بخش یکم: دفع شبهه در باب محدودیت عقل در ادراک معارف کشفی
شبههای که در فصل پنجاهم کتاب تمهید القواعد مطرح شده، ادعا میکند که معارف کشفی، که به کمال موسوماند، از امور ممتنعهاند و عقل از ادراک آنها عاجز است. متن عربی این شبهه چنین است:
«إنّ المعارفَ الکَشفیّةَ الّتی یُسمّونَها بالکمالِ من الأمورِ الممتنعةِ الّتی لا یمکنُ أن یُدرِکَها العقلُ»
معارف کشفی، که به کمال نامیده میشوند، از امور ممتنعهاند که عقل نمیتواند آنها را ادراک کند.
پاسخ به این شبهه بر این اصل استوار است که عقل، گرچه در برخی مراتب کشفی ناتوان است، اما به طور کلی قادر به ادراک برخی معارف کشفی است. این دیدگاه، ادعای معدوم بودن معارف کشفی را به دلیل غیر معقول بودن رد میکند. عقل، چون مشعلی است که در تاریکی معرفت، نور میافکند، اما گاه نیاز به نوری برتر دارد تا ژرفای حقایق را بکاود. این معنا با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد:
إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ
در این، نشانههایی است برای قومی که تعقل میکنند (سوره روم، آیه ۲۴).
تمایز عقل منطقی و عقل مطلق
عقل در این متن به دو گونه تقسیم میشود: عقل منطقی یا قوه فکری، که با مبادی و اوساط استدلالی عمل میکند، و عقل مطلق، که فراتر از مفاهیم، معانی کلی و حقایق متعالی را ادراک میکند. عقل منطقی، چون کارگری است که با ابزار استدلال، بنای معرفت را میسازد، اما عقل مطلق، چون معماری است که با الهام الهی، کاخ حکمت را برمیافرازد. این تمایز، بر سعه وجودی عقل در عرفان تأکید دارد. متن عربی کتاب در این باب چنین میفرماید:
«إنّ العقلَ لا یُدرِکُ تلک المکاشفاتِ والمدرَکاتِ الّتی هيَ في طورٍ أعلى الّذی هوَ فوقَ العقلِ»
عقل، آن مکاشفات و مدرَکاتی را که در طوری بالاتر و فراتر از عقلاند، ادراک نمیکند.
این بیان، بر محدودیت عقل منطقی در برابر عقل مطلق دلالت دارد. عقل مطلق، مظهر حکمت الهی است و با آیه شریفه زیر پیوند مییابد:
يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ
حکمت را به هر که بخواهد عطا میکند (سوره بقره، آیه ۲۶۹).
ادراک معارف کشفی توسط عقل
عقل، قادر به ادراک برخی معارف کشفی است، اما وصول به حقایق عینی نیازمند قوهای اشرف، یعنی لطیفه الهی یا عشق است. معارف کشفی، چون دریایی است که گاه امواج جلی آن بر ساحل عقل مینشیند، اما ژرفای خفی آن تنها با کشتی وحی یا عشق قابل دسترسی است. متن عربی کتاب این معنا را چنین بیان میکند:
«لا نُسلّمُ أنّ العقلَ لا یُدرِکُ تلک المکاشفاتِ»
ما نمیپذیریم که عقل، آن مکاشفات را ادراک نمیکند.
این پاسخ، بر نقش عقل در ادراک جلوههای جلی معارف کشفی تأکید دارد، در حالی که جلوههای خفی نیازمند قوهای برتر است. این معنا با آیه شریفه زیر همخوانی دارد:
نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ
نوری بر فراز نور؛ خدا هر که را بخواهد به نور خود هدایت میکند (سوره نور، آیه ۳۵).
بخش دوم: ادراک و وصول در معرفتشناسی عرفانی
تمایز میان ادراک و وصول، از محورهای اصلی بحث در این بخش است. ادراک، حکایت از حقایق است، در حالی که وصول، به عینیات و کشفیات میرسد. عقل، چون آینهای است که تصاویر کلیات را بازمیتاباند، اما وصول، چون غواصی است که به ژرفای عینیات فرو میرود. متن عربی کتاب این تمایز را چنین بیان میکند:
«فإنّ الإدراکَ حکایةٌ والوصولَ عینيّاتٌ»
ادراک، حکایت است و وصول، عینیات است.
این تمایز، بر تفاوت مراتب معرفتی تأکید دارد. عقل، کلیات را ادراک میکند، اما وصول به عینیات، با لطیفه الهی میسر میشود. این معنا با آیه شریفه زیر پیوند مییابد:
وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ
و جز صاحبان خرد متذکر نمیشوند (سوره آلعمران، آیه ۷).
نقش وحی در ارتقای ادراکات عقلی
عقل، به خودی خود معارف خفی را ادراک نمیکند، اما با استعانت از وحی یا لطیفه الهی، قادر به ادراک آنها میشود. وحی، چون نوری است که تاریکیهای عقل را روشن میکند و آن را به سوی حقایق متعالی هدایت میکند. متن عربی کتاب این معنا را چنین بیان میکند:
«لا یَصِلُ إلیها العقلُ بذاتِه إنّما یَصِلُ إلیها باستعانةِ قوّةٍ أخرى»
عقل به ذات خود به این معارف نمیرسد، بلکه با استعانت از قوهای دیگر به آنها میرسد.
این بیان، بر نقش وحی به عنوان قوهای اشرف تأکید دارد. این معنا با آیه شریفه زیر همخوانی دارد:
وَأَوْحَيْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ
و به موسی وحی کردیم (سوره طه، آیه ۱۳).
سه گونه ادراک عقلی
ادراکات عقل به سه دسته تقسیم میشوند: ادراکات بنفسه (کلیات)، ادراکات بواسطه حس (حسیات)، و ادراکات بواسطه وحی یا لطیفه الهی (معارف متعالی). عقل، چون درختی است که شاخههایش به سوی کلیات، حسیات و معارف خفی گسترده شده است. متن عربی کتاب این تقسیمبندی را چنین بیان میکند:
«فإنّ العقلَ یُدرِکُ ثلاثةَ أنواعٍ: کلیّاتٍ بنفسِه، وحسّیّاتٍ بواسطةِ الحسِّ، ومعارفَ خفیّةٍ بواسطةِ الوحي»
عقل سه نوع ادراک دارد: کلیات به نفس خود، حسیات به واسطه حس، و معارف خفی به واسطه وحی.
این تقسیمبندی، بر جامعیت ادراکات انسانی تأکید دارد. این معنا با آیه شریفه زیر پیوند مییابد:
أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا
آیا در زمین سیر نکردند تا قلبهایی داشته باشند که با آن تعقل کنند؟ (سوره حج، آیه ۴۶).
بخش سوم: استعاره مشکات و مصباح در معرفتشناسی عرفانی
عقل، از مشکات زجاجه انسانیه، که مکان نورانی قلب انسانی است، اقتباس میکند. مصباح، که نماد وحی است، در این مشکات جای دارد. قلب انسانی، چون مشکاتی است که نور وحی در آن میدرخشد و عقل را به سوی ادراک معارف متعالی هدایت میکند. متن عربی کتاب این استعاره را چنین بیان میکند:
«العقلُ مُقتبَسٌ من مِشکاةِ زُجاجةٍ إنسانیةٍ فیها المِصباحُ»
عقل، اقتباسشده از مشکات زجاجه انسانیهای است که مصباح در آن قرار دارد.
این استعاره، برگرفته از آیه نور قرآن کریم، بر وحدت عقل و وحی در معرفتشناسی عرفانی تأکید دارد:
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ
خدا نور آسمانها و زمین است؛ مثل نور او چون مشکاتی است که در آن چراغی باشد؛ آن چراغ در شیشهای است (سوره نور، آیه ۳۵).
نقش حس و وحی در ادراکات عقلی
حس، قوهای مادون عقل، و وحی، قوهای مافوق عقل است. حس، چون پنجرهای است که عقل از آن به جزئیات مینگرد، و وحی، چون دری است که عقل از آن به سوی متعالیات گام برمیدارد. متن عربی کتاب این معنا را چنین بیان میکند:
«فإنّ الحسَّ أنزَلُ من العقلِ والوحيَ أعلى منه»
حس، فروتر از عقل است و وحی، برتر از آن.
این دیدگاه، بر نقش مکمل حس و وحی در ادراکات عقلی تأکید دارد. این معنا با آیه شریفه زیر پیوند مییابد:
إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ
در این، نشانههایی است برای قومی که تفکر میکنند (سوره روم، آیه ۲۱).
بخش چهارم: انسان کامل و وصولات متعالی
انسان کامل، مظهر وحدت وصولات حسّی، عقلی و عشقی است. در مراتب متعالی، هویت عشق غالب میشود، اما عقل همچنان حضور دارد، گرچه ظهورش تحتالشعاع جلال عشق قرار میگیرد. انسان کامل، چون آینهای است که نور حس، عقل و عشق را در خود جمع میکند، اما در اوج، نور عشق چون خورشیدی است که ظهور دیگر نورها را کمرنگ میسازد. متن عربی کتاب این معنا را چنین بیان میکند:
«فإنّ الإنسانَ الکاملَ یَجمعُ بینَ الوصولاتِ الحسّیّةِ والعقلیّةِ والعشقیّةِ»
انسان کامل، میان وصولات حسی، عقلی و عشقی جمع میکند.
این دیدگاه، بر جامعیت انسان کامل تأکید دارد. این معنا با آیه شریفه زیر پیوند مییابد:
إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً
من در زمین خلیفهای قرار میدهم (سوره بقره، آیه ۳۰).
هویت عشق و فقدان ظهور عقل
در مراتب متعالی، هویت عشق غالب میشود و عقل، گرچه موجود است، ظهور خود را از دست میدهد. عقل، چون شمعی است که در شب معرفت میدرخشد، اما در روز عشق، زیر نور خورشید جلال الهی، جلوهاش کمرنگ میشود. متن عربی کتاب این معنا را با اشاره به روایتی منسوب به جبرئیل چنین بیان میکند:
«لو دَنَوتُ أنجَمتُ فاحتَرَقتُ»
اگر نزدیک شوم، به ستارهای بدل میشوم و میسوزم.
این روایت، بر محدودیت عقل در مراتب متعالی دلالت دارد. عقل، گرچه حضور دارد، اما در هویت عشق، ظهورش محو میشود. این معنا با آیه شریفه زیر پیوند مییابد:
يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ
خدا هر که را بخواهد به نور خود هدایت میکند (سوره نور، آیه ۳۵).
نتیجهگیری
این بخش از تمهید القواعد، با تبیین شبهه محدودیت عقل در ادراک معارف کشفی و پاسخ به آن، دریچهای نو به سوی معرفتشناسی عرفانی گشوده است. عقل، به دو گونه فکری و مطلق تقسیم میشود؛ عقل فکری، محدود به استدلال منطقی است، در حالی که عقل مطلق، معانی و حقایق کلی را ادراک میکند. معارف کشفی، گرچه در برخی مراتب از دسترس عقل بنفسه خارجاند، با استعانت از قوه اشرف (وحی یا لطیفه الهی) ادراکپذیر میشوند. ادراکات عقل به سه دسته بنفسه (کلیات)، بواسطه حس (حسیات)، و بواسطه وحی (معارف خفی) تقسیم میشوند. انسان کامل، مظهر وحدت وصولات حسّی، عقلی و عشقی است و در مراتب متعالی، هویت عشق غالب میشود، اما عقل همچنان حضور دارد، گرچه ظهورش کاهش مییابد. این تحلیل، با استناد به آیات قرآن کریم، چون آیه نور و آیه خلافت، بر جامعیت انسان کامل و وحدت معرفتی در عرفان تأکید دارد. این نوشتار، چون مشکاتی است که نور معرفت را در قلب خواننده میتاباند، تا او را به سوی حقیقت هدایت کند.
با نظارت صادق خادمی