در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تمهید القواعد 211

متن درس





تحلیل و تبیین عرفان نظری در تمهید القواعد: پاسخ به شبهات و تبیین حرکت دوری

تحلیل و تبیین عرفان نظری در تمهید القواعد: پاسخ به شبهات و تبیین حرکت دوری

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۲۱۱)

دیباچه

کتاب «تمهید القواعد»، تألیف صائن‌الدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، از برجسته‌ترین آثار عرفان نظری در سنت اسلامی است که با رویکردی روشمند، اصول سلوک عرفانی را با پیوندی استوار میان شریعت، عقل و شهود تبیین می‌کند. این اثر، با نگاهی ژرف به مفاهیم هستی‌شناختی و سلوکی، جایگاهی والا در میان متون عرفانی دارد. بخش حاضر، که به تحلیل گفتار شماره ۲۱۱ از این کتاب اختصاص دارد، به پاسخ‌گویی به شبهات مطرح‌شده علیه عرفان و تبیین مفهوم حرکت دوری و اعتدال در سلوک عرفانی می‌پردازد. این نوشتار، با تکیه بر متن اصلی و تحلیل‌های تفصیلی، تلاش دارد تا معانی عمیق این بخش را با زبانی روشن و متین برای پژوهندگان این حوزه بازگو کند، گویی نوری که از مشکات حقیقت تابیده و راه را برای سالکان روشن می‌سازد.

بخش نخست: پاسخ به شبهه مستشکل

تبیین شبهه و پاسخ شارح

در این بخش، شارح به شبهه‌ای که در صدر رساله مطرح شده، پاسخ می‌دهد. مستشکل، عرفان را به اختلال مزاج و انحراف اعضای ادراکی متهم می‌سازد و مدعی است که اعمال عرفانی به جای هدایت، به انحراف می‌انجامد. شارح، با رویکردی منطقی و فلسفی، این اتهام را رد کرده و عرفان را مسیری برای بازگرداندن نفس به اعتدال معرفی می‌کند. این پاسخ، با آیه شریفه إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ (الإسراء: ۹، «به راستی این قرآن به راهی که استوارتر است هدایت می‌کند») هم‌راستاست، که بر هدایت به مسیر اعتدال تأکید دارد.

شارح، با استناد به متن اصلی، این‌گونه استدلال می‌کند:

وَقَدْ بَيَّنَ أَيْضًا فِيهَا، أَنَّ الْأَنْوَاعَ الشَّرِيفَةَ الَّتِي يُمْكِنُ أَنْ يَصْدُرَ عَنْهَا الْأَفْعَالُ الْكَمَالِيَّةُ…

«و همچنین در این باره بیان شده است که انواع شریفه‌ای که می‌توانند افعال کمالی از آن‌ها صادر شود…»

این بیان، بر آن است که اعمال عرفانی نه تنها به انحراف نمی‌انجامد، بلکه نفس را از انحرافات ناشی از هواهای نفسانی و تصادم اقتضائات به سوی اعتدال بازمی‌گرداند، گویی باغبانی که شاخه‌های کج‌روی گیاه را هرس می‌کند تا به رشد راستینش یاری رساند.

درنگ: شبهه مستشکل، که عرفان را به اختلال مزاج متهم می‌کند، با تبیین شارح رد می‌شود. عرفان، مسیری است برای تهذیب نفس و بازگرداندن آن به اعتدال حقیقی، که با هدایت قرآنی به سوی راه استوار هم‌سو است.

بخش دوم: مفهوم حرکت دوری در هستی

تعریف و ویژگی‌های حرکت دوری

شارح در این بخش، مفهوم حرکت دوری را به‌عنوان ویژگی ذاتی هر صورتی، چه الهی (اسما و صفات) و چه کونی (مظاهر)، تبیین می‌کند. این حرکت، که فاقد مقطع، زاویه یا ابتدا و انتهای مشخص است، مبنای تعینات و ظهورات موجودات به شمار می‌رود. متن اصلی چنین می‌فرماید:

وَإِنَّ الصُّورَةَ تَقْتَضِي أَنْ تَكُونَ الدَّوْرِيَّةُ

«و به راستی صورت اقتضا می‌کند که دوری باشد.»

حرکت دوری، چونان چرخش سیارات در مداری بی‌ابتدا و انتها، نه تنها در عرفان، بلکه در علوم طبیعی نیز تأیید می‌شود. این مفهوم با آیه شریفه كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ (الرحمن: ۲۹، «هر روز او در کاری است») پیوند دارد، که بر تجدید مداوم خلقت و سیر دوری هستی تأکید می‌ورزد. این حرکت، نیازی به مبدأ مقطعی ندارد و در چرخش اتم‌ها و انرژی‌ها نیز نمود می‌یابد، گویی رقصی هماهنگ که هستی را در نظمی جاودانه نگه می‌دارد.

درنگ: حرکت دوری، به‌عنوان ویژگی ذاتی هستی، نه تنها در عرفان نظری، بلکه در علوم طبیعی نیز تأیید می‌شود و مبنای ظهورات و تعینات موجودات است.

حیات و حرکت دوری

حیات، در این دیدگاه، همان سیر دوری طبیعی است که نیازی به مبدأ مقطعی ندارد. شارح این‌گونه توضیح می‌دهد:

وَإِنَّ الْحَيَاةَ هِيَ هَذَا السَّيْرُ الدَّوْرِيُّ

«و به راستی حیات، همان سیر دوری است.»

این تعریف، حیات را به سیر وجودی پیوند می‌زند که در آن، هستی به‌صورت خودکفا و بی‌نیاز به فاعل خارجی، در مداری دوری جریان دارد. این مفهوم با آیه شریفه إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ (البقره: ۱۵۶، «ما از آن خداییم و به سوی او بازمی‌گردیم») هم‌خوانی دارد، که رجوع به حق را در سیر دوری نشان می‌دهد، نه در حرکتی خطی و مقطعی.

بخش سوم: انسان کامل و مظهر تام

جایگاه انسان کامل

انسان کامل، به‌عنوان مظهر تام حق و مرکز حرکت دوری، فاقد ضد یا مقابل است. شارح در این باره می‌فرماید:

وَإِنَّ الْمَرْكَزَ مِنْهَا هُوَ الْمَظْهَرُ الَّذِي هُوَ مَظْهَرٌ لِحَقِيقَةِ الْحَقِّ الْمَوْجُودَةِ بِذَاتٍ أَوَّلًا

«و به راستی مرکز آن، مظهری است که مظهر حقیقت حق موجود به ذات است.»

انسان کامل، چونان آیینه‌ای صیقلی، حقیقت الهی را به تمامی بازمی‌تاباند و از هر گونه تقابل و تمایز با دیگر موجودات مبراست. این جایگاه، با آیه شریفه وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ (الإسراء: ۷۰، «و به راستی فرزندان آدم را گرامی داشتیم») هم‌سو است، که بر کرامت و برتری انسان تأکید دارد.

درنگ: انسان کامل، به‌عنوان مظهر تام حق، فاقد ضد و مقابل است و مرکز حرکت دوری هستی را تشکیل می‌دهد.

تمایز مظاهر و مراتب

سایر مظاهر، به دلیل تعینات و مراتب، دارای تمایز و تقابل‌اند. شارح این‌گونه تبیین می‌کند:

وَإِنَّ السَّائِرَ مَا بَقِيَ إِنَّمَا هِيَ مَظَاهِرُ النِّسَبِ

«و به راستی سایر آنچه باقی است، تنها مظاهر نسبی‌اند.»

این مظاهر، به دلیل مراتب بالا و پایین، دارای تقابل و تمایزند، گویی شاخه‌هایی از یک درخت که هر یک در مرتبه‌ای متفاوت از تنه اصلی روییده‌اند.

بخش چهارم: تقسیم‌بندی موجودات و انسان

تقسیم موجودات به سه قسم

شارح، موجودات را به سه دسته تقسیم می‌کند:

  1. اعتدالی: انسان کلی، که در احکام وحدت و کثرت میانه است.
  2. مایل به وحدت: عقول و نفوس مجرده، که به سوی وحدت گرایش دارند.
  3. مایل به کثرت: حیوانات، نباتات و جمادات، که به سوی کثرت متمایل‌اند.

این تقسیم‌بندی، چارچوبی هستی‌شناختی برای فهم موجودات ارائه می‌دهد و با آیه شریفه وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا (البقره: ۱۴۳، «و این‌گونه شما را امتی میانه قرار دادیم») هم‌خوانی دارد، که بر میانه‌روی انسان تأکید می‌ورزد.

تقسیم انسان به سه قسم

انسان کلی نیز به سه دسته تقسیم می‌شود:

  1. انسان کامل: دارای اعتدال حقیقی، که مصداق آن انبیا و اولیای الهی‌اند.
  2. مایل به افراط: کسانی که از اعتدال به سوی زیاده‌روی منحرف شده‌اند.
  3. مایل به تفریط: کسانی که از اعتدال به سوی کم‌کاری منحرف شده‌اند.

انسان کامل، چونان قله‌ای رفیع، الگویی برای سایرین است. این مفهوم با آیه شریفه لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ (الأحزاب: ۲۱، «به راستی در رسول خدا برای شما الگویی نیکوست») هم‌سو است.

درنگ: انسان کامل، به‌عنوان مصداق اعتدال حقیقی، الگویی برای سایر انسان‌هاست که باید با تهذیب نفس به سوی آن تقرب جویند.

بخش پنجم: ضرورت علاج برای اعتدال

رفع انحرافات نفسانی

انحراف از اعتدال، چه در جهت افراط و چه تفریط، نیازمند علاج است. شارح این‌گونه بیان می‌کند:

إِنَّمَا هِيَ لِاسْتِرْدَادِ تِلْكَ الْأَمْزِجَةِ عَنِ الْانْحِرَافَاتِ الْحَاصِلَةِ لَهَا

«این اعمال، تنها برای بازگرداندن آن مزاج‌ها از انحرافات پدیدآمده برای آن‌هاست.»

این علاج، نفس را به سوی اعتدال بازمی‌گرداند، گویی پزشکی که با دارویی مناسب، بیماری را از تن بیمار می‌زداید. این مفهوم با آیه شریفه وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ (هود: ۱۱۴، «و در دو طرف روز و اوایل شب نماز را برپا دار، زیرا نیکی‌ها بدی‌ها را از میان می‌برند») هم‌راستاست.

نقد عبارت «یحصل»

شارح، در استفاده از عبارت حَتَّى يَحْصُلَ لَهُ الْمَرْتَبَةُ الْإِعْتِدَالِيَّةُ الْأَصْلِيَّةُ («تا مرتبه اعتدالی اصلی برای او حاصل شود»)، به خطا رفته است، زیرا وصول کامل به اعتدال حقیقی برای غیر اولیا ممکن نیست. بهتر بود از «یقرب» (تقرب) استفاده می‌شد، که با آیه شریفه وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ (المائده: ۳۵، «و به سوی او وسیله بجویید») هم‌خوانی دارد.

درنگ: علاج انحرافات نفسانی، با تهذیب و رجوع به اعتدال، هدفی است که سالک را به تقرب به حق رهنمون می‌سازد، نه وصول کامل به اعتدال حقیقی.

بخش ششم: رجوع دوری و باطن هستی

تمایز رجوع دوری

رجوع در حرکت دوری، برخلاف حرکت افقی یا عمودی، مقطعی نیست. این رجوع، بازگشت به حق در ظرف ظهور است، نه بازگشت به مبدأ بالقوه. شارح این‌گونه تبیین می‌کند:

إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ

«ما از آن خداییم و به سوی او بازمی‌گردیم» (البقره: ۱۵۶).

این رجوع، چونان موجی است که به سوی ساحل حق بازمی‌گردد، اما نه از همان مسیری که آمده، بلکه در مداری دوری که مقطع و زاویه ندارد.

باطن هستی

باطن هستی، نه داخل ظاهری، بلکه روایتی باطنی است که برای اولیای خدا قابل درک است. شارح می‌فرماید:

وَإِنَّ الْبَاطِنَ لَيْسَ دَاخِلًا

«و به راستی باطن، داخل نیست.»

این باطن، با آیه شریفه سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ (فصلت: ۵۳، «به زودی آیات خود را در آفاق و در نفوسشان به آنها نشان خواهیم داد») هم‌سو است، که بر مشاهده آیات باطنی تأکید دارد.

درنگ: باطن هستی، روایتی است که در حرکت دوری عمقی ظهور می‌یابد و برای اولیای خدا قابل درک است.

بخش هفتم: پیوند عرفان و علم

نقش عرفان در پیشرفت علمی

عرفان و حکمت دینی، اگر با علوم مدرن همراه شوند، می‌توانند راهگشای مسائل علمی و انسانی باشند. شارح این‌گونه بیان می‌کند:

وَإِنَّ الْعِرْفَانَ يُمْكِنُ أَنْ يَكُونَ مُرْشِدًا لِلْعُلُومِ

«و به راستی عرفان می‌تواند مرشدی برای علوم باشد.»

این دیدگاه، با آیه شریفه وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ (إبراهيم: ۴، «و هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر به زبان قومش تا برایشان بیان کند») هم‌خوانی دارد. عرفان، چونان چراغی که مسیر علم را روشن می‌کند، می‌تواند علوم مدرن را به سوی حقیقت هدایت کند.

درنگ: عرفان اسلامی، با پیوند با علوم مدرن، می‌تواند راهگشای مسائل انسانی و علمی باشد و آینده علم را به سوی حقیقت دینی رهنمون سازد.

جمع‌بندی

بخش شماره ۲۱۱ از «تمهید القواعد» صائن‌الدین ترکه اصفهانی، با پاسخ‌گویی به شبهات مستشکل و تبیین حرکت دوری و اعتدال، جایگاه عرفان نظری را در سنت اسلامی تثبیت می‌کند. انسان کامل، به‌عنوان مظهر تام حق، مرکز حرکت دوری هستی است و سایر موجودات در مراتب مختلف به سوی او تقرب می‌جویند. حرکت دوری، به‌عنوان ویژگی ذاتی هستی، در فلسفه، عرفان و علوم طبیعی تأیید می‌شود و رجوع به حق را در سیر وجودی نشان می‌دهد. اعمال عرفانی، با هدف تهذیب نفس و بازگرداندن آن به اعتدال، مسیری است که سالک را به سوی حقیقت رهنمون می‌سازد. این نوشتار، با تکیه بر متن اصلی و تحلیل‌های تفصیلی، تلاش کرد تا معانی عمیق این بخش را با زبانی روشن و متین برای پژوهندگان بازگو کند، گویی دریچه‌ای به سوی باطن هستی گشوده است.

با نظارت صادق خادمی