در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تمهید القواعد 217

متن درس





تحلیل و تبیین عرفان نظری در تمهید القواعد: بررسی اطلاق و تقید در مسیرهای نظر و سلوک

تحلیل و تبیین عرفان نظری در تمهید القواعد: بررسی اطلاق و تقید در مسیرهای نظر و سلوک

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۲۱۷)

دیباچه

کتاب شریف تمهید القواعد، اثر گران‌سنگ صائن‌الدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته سده‌های هشتم و نهم هجری، یکی از آثار محوری در عرفان نظری است که با نگاهی روشمند، اصول سلوک عرفانی را در پیوند با شریعت و عقل تبیین می‌کند. این اثر، با ژرف‌نگری در مسائل وجودی و معنوی، جایگاه ویژه‌ای در سنت عرفانی اسلامی دارد. در بخش مورد بحث، که به بررسی گفتمان شماره ۲۱۷ اختصاص دارد، موضوع اطلاق و تقید در دو مسیر فلسفه (نظر) و عرفان (سلوک) مورد کاوش قرار گرفته است. این گفتمان، با نقد ادعاهای جدال‌گونه محققین و شارحین، به تبیین تفاوت‌های بنیادین این دو مسیر می‌پردازد و با استناد به آیات قرآن کریم و روایات، شروط و موانع هر یک را روشن می‌سازد. این نوشتار، با نگاهی عمیق و دقیق، این مباحث را در قالبی منسجم و علمی ارائه می‌دهد تا راهنمایی باشد برای جویندگان حقیقت در مسیر معرفت.

بخش یکم: نقد جدال‌گونه ادعای اطلاق و تقید

در آغاز این گفتمان، نقدی بر ادعاهای محققین و شارحین مطرح می‌شود که به سبک جدال، یکی مسیر فلسفه (نظر) را مطلق و عرفان (سلوک) را مشروط، و دیگری عکس آن را مدعی است. این جدال، به دلیل فقدان استدلال دقیق، به گفت‌وگویی بی‌ثمر منجر شده است. برای روشن شدن این موضوع، لازم است مفهوم اطلاق و تقید به‌گونه‌ای فی‌نفسه تبیین گردد.

درنگ: ادعای اطلاق فلسفه و تقید عرفان، یا برعکس، بدون استدلال دقیق، به جدالی بی‌ثمر می‌انجامد. تبیین دقیق مفاهیم، لازمه هر گفتمان علمی است.

این نقد با استناد به قرآن کریم تقویت می‌شود: قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (البقره: ۱۱۱؛ بگو اگر راست می‌گویید دلیل خود را بیاورید). این آیه بر ضرورت ارائه برهان در هر ادعا تأکید دارد و نشان می‌دهد که جدال بدون استدلال، از منظر قرآن کریم نیز پذیرفتنی نیست.

تبیین مفهوم اطلاق و تقید

برای فهم دقیق این موضوع، باید مفهوم اطلاق و تقید به‌روشنی تعریف شود. اهل نظر (فیلسوفان) معتقدند که در وصول به حقایق علمی، نیازی به سلوک عرفانی نیست و مبادی نظری و منطق برای ایشان کافی است. در مقابل، اهل سلوک (عارفان) بر این باورند که یافته‌های عرفانی، برای تمیز از خیالات، نیازمند امتحان با منطق و برهان است. این تمایز، به تفاوت در روش و هدف این دو مسیر اشاره دارد.

فلسفه، با تکیه بر استدلال‌های منطقی، به دنبال کشف حقایق علمی است و از این‌رو، از شروط عرفانی بی‌نیاز است. این استقلال، فلسفه را در حوزه خود مطلق می‌سازد. در مقابل، عرفان، به‌ویژه برای متوسطین و مبتدیین، به دلیل نیاز به امتحان یافته‌ها با ابزارهای منطقی، مشروط به نظر است. اما برای کاملین (اولیا و معصومین)، عرفان از این شروط بی‌نیاز است و به شهود باطنی متکی است.

قرآن کریم این استقلال را در مسیرهای هدایت تأیید می‌کند: وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا (العنكبوت: ۶۹؛ و کسانی که در راه ما کوشیدند، به یقین آنها را به راه‌های خود هدایت می‌کنیم). این آیه نشان می‌دهد که هدایت الهی، مسیرهای متعددی دارد که هر یک شروط خاص خود را می‌طلبد.

بخش دوم: استقلال فلسفه و مشروط بودن عرفان

یکی از محورهای اصلی این گفتمان، استقلال فلسفه از عرفان است. فلسفه، با اتکا به مبادی منطقی و استدلالی، نیازی به ریاضت و سلوک عرفانی ندارد. این استقلال، به معنای آن است که فیلسوف می‌تواند بدون آگاهی از عرفان، به حقایق علمی دست یابد. این ویژگی، فلسفه را در حوزه خود مطلق می‌سازد، اما این اطلاق، نشانه نقص آن است، زیرا به مراتب بالای شهود عرفانی دسترسی ندارد.

درنگ: استقلال فلسفه از عرفان، نشانه نقص آن است، زیرا به مراتب شهود باطنی دسترسی ندارد، در حالی که استقلال عرفان کاملین از فلسفه، نشانه کمال آن است.

در مقابل، عرفان برای متوسطین و مبتدیین، به دلیل نیاز به تمیز یافته‌های عرفانی از خیالات، مشروط به منطق و برهان است. این شرط، برای کاملین وجود ندارد، زیرا آنان با شهود باطنی، مستقیماً به حقیقت می‌رسند. قرآن کریم این مرتبه را تأیید می‌کند: وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ (الحجر: ۹۹؛ و پروردگارت را بپرست تا یقین به تو آید).

نقص و کمال در اطلاق و تقید

استقلال فلسفه از عرفان، نشانه نقص آن است، زیرا به مراتب والای شهود باطنی دست نمی‌یابد. در مقابل، استقلال عرفان کاملین از فلسفه، نشانه کمال آن است، زیرا عارف کامل، با شهود مستقیم، به حقیقت متصل می‌شود. این تفاوت، به روشنی در قرآن کریم بازتاب یافته است: نُورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ (النور: ۳۵؛ نور بر نور است، خدا هر که را بخواهد به نور خود هدایت می‌کند).

بخش سوم: سهولت و صعوبت در مسیرهای عرفان و فلسفه

یکی از پرسش‌های محوری این گفتمان، مقایسه سهولت و صعوبت در مسیرهای فلسفه و عرفان است. مسیر فلسفه، به دلیل محدود بودن به استدلال‌های منطقی، سهل‌تر است، زیرا تنها نیازمند صفا و توجهی معمولی است. اما عرفان، به‌ویژه برای متوسطین و مبتدیین، به دلیل نیاز به ریاضت، تهذیب نفس و مبارزه با موانع نفسانی، صعب‌تر است. برای کاملین، عرفان سهل‌تر می‌شود، زیرا آنان به مرتبه‌ای رسیده‌اند که موانع نفسانی را پشت سر گذاشته‌اند.

قرآن کریم این دشواری را در مسیر تهذیب نفس تأیید می‌کند: وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى (النازعات: ۴۰؛ و اما کسی که از مقام پروردگارش ترسید و نفس را از هوی بازداشت). این آیه، بر دشواری مبارزه با نفس تأکید دارد.

درنگ: مسیر فلسفه به دلیل محدود بودن به استدلال، سهل‌تر است، اما عرفان برای متوسطین و مبتدیین، به دلیل نیاز به ریاضت و تهذیب نفس، صعب‌تر است. برای کاملین، عرفان سهل‌تر می‌شود.

جهاد اکبر در عرفان

عرفان، به دلیل نیاز به جهاد اکبر، یعنی مبارزه با نفس، مسیری دشوار است. این جهاد، در مقایسه با جهاد اصغر (نبرد ظاهری)، ارزش والاتری دارد، زیرا به اصلاح باطن و تهذیب نفس می‌انجامد. قرآن کریم این تلاش را ارج می‌نهد: وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ (الحج: ۷۸؛ و در راه خدا چنان که شایسته جهاد است بکوشید).

یکی از عالمان دینی، در کلامی حکیمانه، فرموده است: «کسی که در راه خدا شهید شود، اجرش کمتر است از کسی که قدرت بر بدی دارد و آن را انجام نمی‌دهد و عفیف می‌ماند. چنین شخصی، گویی به مقام فرشتگان می‌رسد» (ترجمه از نهج‌البلاغه، حکمت ۴۷۴). این سخن، ارزش عفاف و پاکی در عرفان را نشان می‌دهد.

ارزش عفاف در عرفان

عفاف و پاکی در عرفان، چنان ارزشی دارد که عارف را به مقام ملائکه نزدیک می‌کند. این مرتبه، در فلسفه مطرح نیست، زیرا فلسفه به استدلال محدود است و به تهذیب نفس نمی‌پردازد. قرآن کریم این مقام را تأیید می‌کند: إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ (الأعراف: ۲۰۱؛ به راستی کسانی که تقوا پیشه کردند، چون وسوسه‌ای از شیطان به آنان رسد، متذکر می‌شوند و ناگهان بینا می‌گردند).

درنگ: عفاف در عرفان، عارف را به مقام فرشتگان نزدیک می‌کند، در حالی که فلسفه، به دلیل محدودیت به استدلال، از این مرتبه بی‌بهره است.

بخش چهارم: دشواری وصول به حق

وصول به حق، به دلیل عظمت آن، برای همه ممکن نیست. تنها افراد نادر، که واحد بعد واحد می‌آیند، به این مرتبه می‌رسند. این دشواری، نشانه کمال عرفان است، زیرا عارف را به وحدت با حق می‌رساند. ابن‌سینا در اشارات می‌فرماید: «خداوند بزرگ‌تر از آن است که هر کس به سوی او راه یابد یا حقیقت او را جز واحد بعد واحد دریابد» (ترجمه از اشارات، نمط نهم). این سخن، دشواری و ارزش وصول عرفانی را نشان می‌دهد.

قرآن کریم این مراتب را تأیید می‌کند: وَلِكُلٍّ دَرَجَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا (الأنعام: ۱۳۲؛ و برای هر کس درجاتی است از آنچه انجام داده‌اند).

نقش ریاضت در عرفان

ریاضت در عرفان، برای ترک حظوظ حیوانی و نفسانی ضروری است. عارف، با ترک این حظوظ، از عشق حیوانی (آلوده به فسق) و عشق نفسانی (متمرکز بر فضائل محبوب) به سوی عشق حقیقی (میل به ذات حق) هدایت می‌شود. این مسیر، به تعبیری، چون پالایش گوهر نفس در کوره ریاضت است که عارف را به نور حقیقت می‌رساند.

قرآن کریم این تلاش را تأیید می‌کند: وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا (العنكبوت: ۶۹؛ و کسانی که در راه ما کوشیدند، به یقین آنها را به راه‌های خود هدایت می‌کنیم).

مراتب عشق در عرفان

عشق در عرفان به سه مرتبه تقسیم می‌شود: عشق حیوانی، که آلوده به فسق و شهوت است؛ عشق نفسانی، که به فضائل و صفات محبوب معطوف است؛ و عشق حقیقی، که میل به ذات حق است. عشق نفسانی، که عشق عفیف نامیده می‌شود، مرتبه‌ای است که عارف را به سوی کمال هدایت می‌کند. این مراتب، چون پله‌های نردبانی است که عارف را از خاک به افلاک می‌رساند.

قرآن کریم این نزدیکی به حق را تأیید می‌کند: وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ (البقره: ۱۸۶؛ و چون بندگانم از تو درباره من بپرسند، بگو که من نزدیکم).

درنگ: عشق در عرفان به سه مرتبه حیوانی، نفسانی و حقیقی تقسیم می‌شود. عشق عفیف (نفسانی)، عارف را به سوی عشق حقیقی هدایت می‌کند.

بخش پنجم: نقش ذکر و نغمه در عرفان

ذکر قوی و نغمه‌های مشوقه، در تلطیف نفس عارف نقش بسزایی دارند. این ابزارها، چون نسیمی هستند که غبار نفسانی را از دل عارف می‌زدایند و او را به سوی عشق عفیف و وصول به حق هدایت می‌کنند. ابن‌سینا در اشارات بر نقش نغمه و ذکر در تلطیف نفس تأکید دارد و آن را راهی برای رسیدن به عشق عفیف می‌داند.

قرآن کریم این تأثیر را تأیید می‌کند: أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (الرعد: ۲۸؛ آگاه باشید که با یاد خدا دل‌ها آرام می‌گیرد).

نقد اشکالات عبارات شارح

عبارات شارح، به دلیل عدم شفافیت در تعریف ایصال و خلط آن با وصول، دچار اشکال است. ایصال در عرفان، یا حکایتی است (نیازمند منطق برای تمیز از خیالات) یا ثبوتی است (مستقل از منطق در مرتبه کاملین). این عدم شفافیت، به مغالطه در تبیین شروط منجر شده است.

متن اصلی تمهید القواعد در این باره چنین می‌فرماید: وَإِنَّ طَرِيقَ النَّظَرِ هُوَ الْمَشْرُوطُ فِي الْإِيصَالِ مِنَ الطَّرِيقَيْنِ، وَإِنَّ طَرِيقَ التَّصْفِيَةِ هُوَ الْمُحْتَاجُ إِلَيْهِ فِي الْإِيصَالِ، وَهُوَ الَّذِي يُمْكِنُ أَنْ يَكُونَ مُسْتَقِلًّا فِي ذَلِكَ (ترجمه: و به‌راستی که مسیر نظر، مشروط در ایصال از هر دو مسیر است، و مسیر تصفیه، محتاج به آن در ایصال است، و آن است که می‌تواند در این امر مستقل باشد). این عبارت، به دلیل ابهام در «اليه» (که می‌تواند به نظر یا خود مسیر تصفیه اشاره داشته باشد)، نیازمند اصلاح است.

برای رفع این اشکال، می‌توان عبارت را چنین بازنویسی کرد: وَإِنَّ طَرِيقَ التَّصْفِيَةِ هُوَ الْمُحْتَاجُ إِلَى ذَلِكَ الطَّرِيقِ فِي الْإِيصَالِ، وَهُوَ الَّذِي يَكُونُ مُسْتَقِلًّا (ترجمه: و به‌راستی که مسیر تصفیه، محتاج به همان مسیر در ایصال است، و آن است که مستقل است). این اصلاح، استقلال عرفان کاملین را روشن‌تر می‌کند.

درنگ: عبارات شارح، به دلیل ابهام در تعریف ایصال و خلط آن با وصول، نیازمند اصلاح است تا استقلال عرفان کاملین روشن شود.

بخش ششم: تفاوت رفع موانع در عرفان و فلسفه

رفع موانع در عرفان، به معنای اعراض از غیرحق و تمرکز بر ذات الهی است، در حالی که در فلسفه، رفع موانع به تمرکز بر مسئله و استدلال محدود است. این تفاوت، مغالطه در اشتراک مفهومی را نشان می‌دهد. به تعبیری، رفع موانع در عرفان، چون پاک کردن آیینه دل از زنگار نفسانی است، اما در فلسفه، چون تنظیم ابزار استدلال برای وضوح فکر است.

قرآن کریم این تفاوت را تأیید می‌کند: وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ (الحج: ۷۸؛ و در راه خدا چنان که شایسته جهاد است بکوشید).

دشواری وصول برای عامه مردم

وصول به حق برای عامه مردم، به دلیل فقدان فطرت سلیم و مناهج مستقیم، تقریباً غیرممکن است. تنها معیدین (انبیا و اولیا) و کاملین، که دارای فطرت سلیم و مناهج مستقیم‌اند، به این مرتبه می‌رسند. این دشواری، به تعبیری، چون صعود به قله‌ای است که تنها سالکان برگزیده به آن دست می‌یابند.

قرآن کریم این مراتب را تأیید می‌کند: وَلِكُلٍّ دَرَجَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا (الأنعام: ۱۳۲؛ و برای هر کس درجاتی است از آنچه انجام داده‌اند).

نقش فطرت سلیم در وصول

معیدین با فطرت سلیم (انبیا و اولیا) و کاملین با مناهج مستقیم، به وصول می‌رسند. فطرت سلیم، چون بذری است که در خاک پاک وجود سالک کاشته شده و با مراقبت به بار می‌نشیند. این ویژگی، برای عامه مردم نادر است و وصول را برای آنان دشوار می‌سازد.

قرآن کریم این نقش را تأیید می‌کند: فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا (الروم: ۳۰؛ پس روی خود به سوی دین یکتاپرستانه کن، فطرتی که خدا مردم را بر آن سرشته است).

درنگ: فطرت سلیم، زمینه‌ساز وصول به حق است و تنها معیدین و کاملین به این مرتبه می‌رسند.

جمع‌بندی

گفتمان شماره ۲۱۷ از تمهید القواعد صائن‌الدین ترکه اصفهانی، به بررسی اطلاق و تقید در مسیرهای فلسفه و عرفان پرداخته و با نقد ادعاهای جدال‌گونه، تفاوت‌های بنیادین این دو مسیر را روشن ساخته است. فلسفه، با تکیه بر منطق، از عرفان مستقل است، اما این استقلال، نشانه نقص آن در دسترسی به مراتب شهود است. عرفان، برای متوسطین و مبتدیین، به دلیل نیاز به ریاضت و تهذیب نفس، دشوارتر است، اما برای کاملین، به دلیل شهود باطنی، سهل‌تر می‌شود. رفع موانع در عرفان، عمیق‌تر و متمرکز بر اعراض از غیرحق است، در حالی که در فلسفه، به استدلال محدود است. این گفتمان، با استناد به آیات قرآن کریم و روایات، بر ارزش والای عرفان در وصول به حق تأکید دارد و نشان می‌دهد که تنها سالکان برگزیده با فطرت سلیم به این مرتبه می‌رسند. این نوشتار، با تبیین دقیق و تفصیلی این مباحث، راهنمایی است برای جویندگان حقیقت در مسیر معرفت.

با نظارت صادق خادمی