در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

عرفان محبوبی 19

متن درس





عرفان محبوبی: تأملاتی در جایگاه انسان، شیطان و نفس در نظام خلقت

عرفان محبوبی: تأملاتی در جایگاه انسان، شیطان و نفس در نظام خلقت

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه نوزدهم)

دیباچه

در گستره عرفان اسلامی، جایگاه انسان به‌عنوان محور خلقت و خلیفه الهی، از موضوعات بنیادین است که با تأمل در آیات قرآن کریم و روایات، به درک ژرف‌تری از حقیقت وجودی او می‌انجامد. این نوشتار، با بهره‌گیری از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، به بررسی مقام انسان، نقش شیطان و نفس اماره، و تأثیر ترس بر سیر کمال انسانی می‌پردازد. هدف آن است که با نگاهی عرفانی و قرآنی، ابعاد وجودی انسان در نظام مشاعی خلقت تبیین گردد و موانع رشد او، از جمله وسوسه‌های شیطانی و ضعف‌های درونی، روشن شود. این اثر، با استناد به آیات قرآن کریم و تحلیل‌های عمیق، چارچوبی جامع برای فهم این موضوع ارائه می‌دهد و انسان را به تأمل در عظمت وجودی خویش و رهایی از بند ترس دعوت می‌کند.

بخش یکم: جایگاه انسان در نظام خلقت

مقام جمعی انسان

انسان در نظام آفرینش، موجودی جامع است که مقام جمعی او را از سایر مخلوقات متمایز می‌سازد. این جامعیت، انسان را به‌عنوان خلیفه الهی در مرکز خلقت قرار داده و تمامی موجودات، از ملائکه تا جن و اشیا، با حرکت او هماهنگ هستند. خداوند در خلقت، ساختاری فطری و علمی تعبیه کرده که هر فرد به تناسب اقتضای وجودی خود، قابلیت رشد و تعالی را داراست. این ساختار، مانند باغی است که هر دانه بر اساس استعداد ذاتی خود در آن شکوفا می‌شود.

مقام جمعی انسان، به توانایی او در تجلی صفات الهی اشاره دارد. برخلاف ملائکه که تنها مظهر برخی صفات‌اند، انسان می‌تواند تمامی صفات کمال را در خود جمع کند. این ویژگی، مانند آینه‌ای است که نور الهی را به‌صورت کامل بازمی‌تاباند و انسان را به موجودی بی‌همتا در عالم خلقت تبدیل می‌کند.

درنگ: انسان به‌عنوان موجودی جامع با مقام جمعی، مظهر تمامی صفات الهی است و از این‌رو، محور خلقت و خلیفه خداوند محسوب می‌شود.

ساختار فطری و علمی خلقت

خداوند در نظام خلقت، قوانینی فطری و علمی قرار داده که انسان می‌تواند با بهره‌گیری از آن‌ها به پیشرفت مادی و معنوی دست یابد. این ساختار، مانند رودخانه‌ای است که مسیر حرکتش از پیش تعیین شده، اما ظرفیت‌های بی‌شماری برای بهره‌برداری در آن نهفته است. هر فرد، به اقتضای وجودی خود، می‌تواند از این قوانین برای شکوفایی استعدادهایش استفاده کند. این اقتضا، مانند خاکی حاصل‌خیز است که دانه‌های گوناگون را به بار می‌نشاند.

بخش دوم: خودباختگی و ضعف‌های انسانی

خودباختگی انسان و عوامل اجتماعی-تاریخی

انسان‌ها در طول تاریخ، به دلیل تحقیر، تخریب و فشارهای اجتماعی، دچار خودباختگی شده‌اند. این خودباختگی، مانند سایه‌ای سنگین است که بر روح انسان افتاده و او را از درک عظمت وجودی خویش بازمی‌دارد. جوامع استکباری، با القا و ترویج ترس و تحقیر، انسان‌ها را به موجوداتی ضعیف و مطیع تبدیل کرده‌اند تا سلطه خود را تثبیت کنند. این فرآیند، مانند کاشتن بذر ناتوانی در جان انسان است که او را از شکوفایی بازمی‌دارد.

خودباختگی، نتیجه فرهنگ‌سازی منفی است که انسان را به باور ضعف و ناتوانی سوق می‌دهد. این پدیده، با نظریه‌های روان‌شناسی اجتماعی درباره خودپنداره منفی هم‌خوانی دارد و نشان می‌دهد که چگونه سلطه‌گران با تضعیف هویت انسانی، قدرت خود را تداوم می‌بخشند.

درنگ: خودباختگی انسان، نتیجه تحقیر و فشارهای اجتماعی-تاریخی است که از سوی جوامع استکباری برای سلطه بر انسان‌ها القا شده است.

ضعف طبیعی و غیرطبیعی انسان

ضعف انسان به دو نوع طبیعی و غیرطبیعی تقسیم می‌شود. ضعف طبیعی، لازمه خلقت انسانی است، چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید:

خُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِيفًا

انسان ناتوان آفریده شده است (سوره نساء، آیه ۲۸).

این ضعف، مانند محدودیت‌های جسمانی و نیازهای اولیه انسان، بخشی از طبیعت اوست. اما ضعف غیرطبیعی، نتیجه عوامل محیطی و اجتماعی است که انسان را به ترس، تحقیر و خودکم‌بینی مبتلا می‌کند. این ضعف، مانند زخمی است که بر جان انسان وارد شده و او را از حرکت به سوی کمال بازمی‌دارد.

تمایز میان این دو نوع ضعف، در عرفان اسلامی اهمیت بسزایی دارد، زیرا هدف عرفان، رهایی انسان از ضعف‌های غیرطبیعی و شکوفایی استعدادهای الهی اوست. این فرآیند، مانند صیقل دادن سنگی است که گوهر درون آن را آشکار می‌سازد.

بخش سوم: نقش شیطان و ابلیس در گمراهی انسان

تمایز ابلیس و شیطان

در قرآن کریم، ابلیس و شیطان دو مفهوم متمایزند. ابلیس، موجودی خاص از جنس جن است که به دلیل تکبر از سجده بر آدم خودداری کرد (سوره بقره، آیه ۳۴). اما شیطان، عنوانی عام است که می‌تواند شامل ابلیس، انسان‌های گمراه، میکروب‌ها، ویروس‌ها یا حتی کثیفی شود. در قرآن کریم، واژه ابلیس ۱۱ بار و شیطان ۶۸ بار ذکر شده است، که در مجموع ۷۹ مورد را شامل می‌شود.

این تمایز، مانند تفاوت میان یک شخص خاص و یک نوع عام است. ابلیس، مانند فردی با هویت مشخص، موجودی خارجی است، در حالی که شیطان می‌تواند هر عامل گمراه‌کننده‌ای باشد. این دیدگاه، مانند نوری است که تاریکی‌های معرفتی را روشن می‌کند و انسان را به درک دقیق‌تر دشمنان خود رهنمون می‌سازد.

درنگ: ابلیس، موجودی خاص و شیطان، عنوانی عام است که شامل هر عامل گمراه‌کننده، از جمله انسان‌ها، میکروب‌ها و کثیفی می‌شود.

ضعف ذاتی شیطان

شیطان، برخلاف تصور رایج، فاقد اقتدار ذاتی است و تنها از طریق وسوسه و بهره‌گیری از ضعف‌های انسانی اثر می‌گذارد. قرآن کریم در آیه‌ای کلیدی این ضعف را تبیین می‌کند:

وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلَا تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنْفُسَكُمْ

و شیطان هنگامی که کار از کار گذشت، گفت: در حقیقت، خدا به شما وعده حقیقی داد و من به شما وعده دادم و با شما خلف وعده کردم، و مرا بر شما هیچ تسلطی نبود، جز اینکه شما را دعوت کردم و شما اجابت کردید. پس مرا سرزنش نکنید و خود را سرزنش کنید (سوره ابراهیم، آیه ۲۲).

این آیه، مانند کلیدی است که قفل حقیقت را می‌گشاید و نشان می‌دهد که شیطان تنها دعوت‌کننده است و اقتداری بر انسان ندارد. انسان، با پذیرش این دعوت، خود مسئول گمراهی خویش است.

بزرگ‌نمایی شیطان و انحراف معرفتی

شیطان در فرهنگ‌ها و جوامع به‌گونه‌ای بزرگ‌نمایی شده که گویی بر انسان مسلط است. این بزرگ‌نمایی، مانند پرده‌ای است که حقیقت را از دید انسان پنهان می‌کند و او را به ترس و خودباختگی سوق می‌دهد. قرآن کریم، با تأکید بر ضعف شیطان، این انحراف معرفتی را اصلاح می‌کند:

إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا

به‌راستی که نیرنگ شیطان ناتوان است (سوره نساء، آیه ۷۶).

این دیدگاه، مانند نسیمی است که غبارهای توهم را از جان انسان می‌زداید و او را به بازنگری در ادراک خود از شیطان دعوت می‌کند.

قسم‌خوردن شیطان و نشانه‌های ضعف

شیطان بارها در قرآن کریم قسم می‌خورد که انسان‌ها را گمراه کند:

قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ

گفت: به عزتت سوگند که همه را گمراه خواهم کرد (سوره ص، آیه ۸۲).

این قسم‌خوردن، از منظر روان‌شناختی، نشانه ضعف و تلاش برای جبران ناتوانی است. مانند فردی است که با سخنان بلند، سعی در پنهان کردن ناتوانی خود دارد. این تحلیل، با دیدگاه قرآنی هم‌خوانی دارد که شیطان را موجودی ضعیف و فاقد اقتدار معرفی می‌کند.

تزئینات شیطانی و فریب ظاهری

شیطان از طریق تزئین اعمال زشت، انسان را گمراه می‌کند:

وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ

و شیطان کارهایشان را برایشان آراست (سوره نحل، آیه ۶۳).

این تزئینات، مانند زیورهایی فریبنده اما بی‌ارزش‌اند که تنها در صورت پاک نبودن نفس، اثر می‌گذارند. مانند انگشتری است که اگر قلب پاک نباشد، هیچ ارزشی ندارد. در عرفان اسلامی، پاکی نفس شرط اثرگذاری اعمال و اشیاست و بدون آن، تزئینات شیطانی انسان را به سوی گمراهی می‌کشاند.

درنگ: شیطان از طریق تزئین اعمال زشت انسان را فریب می‌دهد، اما این فریب تنها در صورت ضعف نفس اثرگذار است.

بخش چهارم: نفس اماره، دشمن اصلی انسان

نفس اماره و نقش آن در گمراهی

نفس اماره، دشمن درونی انسان، از شیطان خطرناک‌تر است، زیرا زمینه‌ساز نفوذ او می‌شود. قرآن کریم می‌فرماید:

إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ

به‌راستی نفس به بدی فرمان می‌دهد (سوره یوسف، آیه ۵۳).

نفس اماره، مانند رطوبتی در میوه است که فساد را تسهیل می‌کند. اگر نفس کنترل شود، شیطان نمی‌تواند اثر بگذارد. این دشمن درونی، مانند آتشی است که از درون انسان زبانه می‌کشد و او را به سوی گمراهی می‌کشاند، مگر آنکه با مجاهده و تهذیب مهار گردد.

درنگ: نفس اماره، دشمن اصلی انسان است که با سستی و ضعف، زمینه نفوذ شیطان را فراهم می‌کند.

رابطه نفس اماره و شیطان

نفس اماره، مانند زمینی سست است که شیطان در آن نفوذ می‌کند. اگر نفس انسان پاک و مهار شده باشد، شیطان، مانند مگسی است که بر سنگی صیقلی نمی‌نشیند. اما اگر نفس سست شود، شیطان از این ضعف بهره می‌گیرد و انسان را محاصره می‌کند. این رابطه، مانند همکاری دو دشمن است که یکی از درون و دیگری از بیرون انسان را به سوی تباهی می‌کشانند.

در روایات آمده است: «بزرگ‌ترین دشمن تو، نفست است.» این سخن، مانند ناقوسی است که انسان را به هوشیاری دعوت می‌کند تا با کنترل نفس، از نفوذ شیطان جلوگیری کند.

بخش پنجم: ترس، مانع اصلی کمال انسان

ترس القایی و سلطه اجتماعی

ترس، به‌ویژه ترس القایی، مانع اصلی رشد و کمال انسان است. جوامع با تزریق ترس از شیطان، حاکمان، معلمان و حتی خدا، انسان‌ها را مطیع و ضعیف می‌کنند. قرآن کریم انسان‌ها را به رهایی از این ترس دعوت می‌کند:

فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ

پس از آنان مترسید و از من بترسید (سوره بقره، آیه ۱۵۰).

این ترس القایی، مانند زنجیری است که انسان را در بند نگه می‌دارد و او را از پرواز به سوی کمال بازمی‌دارد. در تاریخ، حاکمان ستمگر، مانند فرعون، با ترساندن قوم خود، آن‌ها را مطیع کردند:

فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ

پس قومش را سبک‌مغز کرد و از او اطاعت کردند (سوره زخرف، آیه ۵۴).

این آیه، مانند آینه‌ای است که حقیقت سلطه از طریق ترس را نشان می‌دهد و انسان را به رهایی از این بند دعوت می‌کند.

درنگ: ترس القایی، ابزار اصلی سلطه در جوامع است که انسان را از رشد و کمال بازمی‌دارد.

شجاعت، کلید تعالی انسانی

شجاعت و رهایی از ترس، انسان را به سوی کمال و آزادی سوق می‌دهد. قرآن کریم تأکید می‌کند که تنها خدا شایسته خوف و رجاست. شجاعت، مانند کلیدی است که قفل‌های ترس را می‌گشاید و انسان را به سوی تعالی هدایت می‌کند. در عرفان اسلامی، شجاعت به معنای اعتماد به مقام جمعی انسان و توکل بر خداست، مانند پرنده‌ای که با بال‌های ایمان به سوی آسمان پرواز می‌کند.

بخش ششم: مسئولیت انسان در برابر گمراهی

اختیار و مسئولیت انسان

انسان مسئول اعمال خود است و نمی‌تواند شیطان را مقصر گمراهی‌اش بداند. آیه ۲۲ سوره ابراهیم این حقیقت را روشن می‌سازد که شیطان تنها دعوت‌کننده است و انسان با پذیرش این دعوت، خود مسئول است. این دیدگاه، مانند نوری است که مسئولیت‌پذیری انسان را در برابر اعمالش روشن می‌کند و او را به تقویت اراده و تهذیب نفس دعوت می‌کند.

درنگ: انسان مسئول گمراهی خود است و شیطان تنها دعوت‌کننده است، نه عامل اصلی.

نقش علم دینی در رهایی از گمراهی

علم دینی، با تکیه بر آیات قرآن کریم و روایات، انسان را به شناخت حقیقت و رهایی از گمراهی هدایت می‌کند. برخی تفاسیر نادرست در علم دینی ممکن است انسان را به سوی ترس و خودباختگی سوق دهند، اما رویکرد صحیح، مانند چراغی است که مسیر کمال را روشن می‌سازد. این علم، انسان را به سوی شجاعت و اعتماد به مقام جمعی خویش رهنمون می‌کند.

جمع‌بندی

این نوشتار، با تأمل در جایگاه والای انسان در نظام خلقت، نقش شیطان و نفس اماره، و تأثیر ترس بر سیر کمال انسانی، به تبیین ابعاد وجودی انسان پرداخت. انسان، به‌عنوان موجودی جامع با مقام جمعی، محور خلقت است و می‌تواند با کنترل نفس اماره و رهایی از ترس‌های القایی، به کمال الهی دست یابد. شیطان، برخلاف تصور رایج، موجودی ضعیف است که تنها از طریق وسوسه و بهره‌گیری از ضعف‌های انسانی اثر می‌گذارد. ترس، به‌عنوان ابزار اصلی سلطه، مانع رشد انسان است و شجاعت، کلید رهایی از این بند و دستیابی به تعالی است. این اثر، با استناد به آیات قرآن کریم و تحلیل‌های عرفانی، چارچوبی جامع برای فهم این موضوع ارائه نمود و انسان را به تأمل در عظمت وجودی خویش دعوت کرد.

با نظارت صادق خادمی

اللهم صل علی محمد و آل محمد