در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تفسیر 1266

متن درس





تفسیر: تأملات قرآنی در خلقت انسان و سرپیچی ابلیس

تفسیر: تأملات قرآنی در خلقت انسان و سرپیچی ابلیس

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۲۶۶)

دیباچه

سوره اعراف، یکی از سوره‌های مکی قرآن کریم، با محوریت خلقت انسان، سجده فرشتگان، و سرپیچی ابلیس، دریچه‌ای به سوی تأمل در حکمت الهی و مسئولیت انسانی گشوده است. این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای قرآنی، به بررسی عمیق آیات این سوره می‌پردازد و با زبانی فصیح و متین، مفاهیم را برای خوانندگان علاقه‌مند به علوم قرآنی و الهیات بازمی‌نمایاند. متن پیش رو، با ساختاری منظم و پیوندهای معنایی، درصدد است تا لایه‌های عمیق‌تر این آیات را آشکار سازد و با بهره‌گیری از تمثیلات و اشارات ادبی، تأملات قرآنی را به گونه‌ای روشن و تأثیرگذار ارائه دهد.

بخش یکم: ناسپاسی انسان در برابر نعمت‌های الهی

تبیین مفهوم نعمت و کفران

قرآن کریم در آیه‌ای از سوره اعراف، انسان را به تأمل در نعمت‌های بی‌شمار الهی فرا می‌خواند و از غفلت او در شکرگزاری نکوهش می‌کند. این آیه، چونان آینه‌ای، ناسپاسی بشر را در برابر امکانات زمین و وسایل معیشت بازتاب می‌دهد.

وَلَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الْأَرْضِ وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَايِشَ ۗ قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ

و به‌راستی شما را در زمین جای دادیم و برایتان در آن وسایل زندگی فراهم کردیم. چه اندک شکر می‌کنید.

این آیه، انسان را به تأمل در نعمت‌های الهی، از خاک حاصلخیز زمین تا ابزارهای معیشت، دعوت می‌کند. عبارت «قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ» چونان تلنگری است که غفلت بشر را از شکر نعمت‌ها آشکار می‌سازد. این مفهوم با آیه‌ای دیگر از قرآن کریم پیوند می‌یابد که می‌فرماید: «وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا» (و اگر نعمت‌های خدا را بشمارید، هرگز نتوانید آن را به شماره آورید). ناسپاسی انسان، نه از کمبود نعمت، بلکه از غفلت او در برابر عظمت الهی سرچشمه می‌گیرد.

درنگ: ناسپاسی انسان، نشانه‌ای از غفلت او در برابر نعمت‌های بی‌کران الهی است که چونان جویباری زلال، زندگی او را سیراب می‌کند.

بخش دوم: خلقت انسان و سجده فرشتگان

مراحل خلقت و ماهیت سجده

قرآن کریم در آیه‌ای دیگر از سوره اعراف، به مراحل خلقت انسان و فرمان الهی به فرشتگان برای سجده به آدم اشاره می‌کند. این آیه، چونان پرده‌ای از رازهای خلقت، مراحل آفرینش انسان را به تصویر می‌کشد.

وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ

و به‌راستی شما را آفریدیم، سپس به شما صورت دادیم، آن‌گاه به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده کنید. پس سجده کردند، جز ابلیس که از ساجدان نبود.

این آیه، مراحل خلقت انسان را از نطفه تا صورت‌بندی نهایی بازگو می‌کند. واژه «ثُمَّ» در آیه، به ترتیب زمانی و مرتبه‌ای خلقت اشاره دارد: از نطفه به علقه، از علقه به مضغه، و سپس به استخوان‌هایی که با گوشت پوشیده شده و در نهایت، خلقتی دیگر یافته است. این توالی، چونان سفری است از خاک به سوی روح، که انسان را به جایگاهی رفیع می‌رساند. اما سجده فرشتگان به آدم، معمایی است که ذهن بشر را به خود مشغول می‌دارد. آیا این سجده، کرنش جسمانی است یا فروتنی معنوی؟ آیا نشانه اطاعت است یا پذیرش مقام آدمیت؟ متن با لحنی تأمل‌برانگیز، ناآگاهی بشر از ماهیت این سجده را برجسته می‌سازد و تأکید می‌کند که ادعای فهم کامل، نشانه‌ای از جهل است. این دیدگاه با آیه‌ای از قرآن کریم همخوانی دارد: «وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا» (و به شما از دانش جز اندکی داده نشده است).

درنگ: سجده فرشتگان، چونان رازی الهی، از دسترس فهم بشری دور است و تواضع در برابر نادانسته‌ها، نشانه حکمت است.

تمایز ابلیس و شیطان

یکی از نکات برجسته در این تفسیر، تمایز میان ابلیس و شیطان است. ابلیس، موجودی خاص از جنس جن است که در قرآن کریم به صراحت از جن معرفی شده است: «كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ» (و او از جن بود و از فرمان پروردگارش سرپیچی کرد). اما شیطان، مفهومی گسترده‌تر دارد که هم جن را در بر می‌گیرد و هم انسان را. انسان، برخلاف جن، ابلیس ندارد، بلکه آدم دارد، و این امتیاز آدمیت، او را در جایگاهی برتر قرار می‌دهد. با این حال، متن با تلخندی معنادار اشاره می‌کند که انسان‌ها، با وجود این مقام، گاه در رفتار خود از ابلیس نیز فروتر می‌افتند. این تأمل، چونان آینه‌ای است که ضعف‌های بشری را بازتاب می‌دهد.

درنگ: تمایز ابلیس و شیطان، چونان خطی میان خاص و عام، برتری مقام آدمیت را آشکار می‌سازد، اما رفتار ناشایست انسان، این مقام را به چالش می‌کشد.

بخش سوم: صداقت ابلیس و نقص دانش او

استدلال ابلیس و جهل او

قرآن کریم در آیه‌ای دیگر، گفت‌وگوی میان خداوند و ابلیس را روایت می‌کند که سرپیچی او را آشکار می‌سازد.

قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ ۖ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ ۖ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ

گفت: چه چیز تو را بازداشت که سجده نکنی هنگامی که به تو فرمان دادم؟ گفت: من از او بهترم، مرا از آتش آفریدی و او را از خاک.

ابلیس، برخلاف منافقان که حقیقت را پنهان می‌کنند، با صداقتی تلخ دلیل سرپیچی خود را بیان می‌کند. او خود را به دلیل خلقت از آتش، برتر از آدم می‌داند که از خاک آفریده شده است. اما این استدلال، از نقص دانش او سرچشمه می‌گیرد. آتش، هرچند پرهیاهو و سوزان، ناپایدار است و به خاکستر فرو می‌نشیند، حال آنکه خاک، چونان پایه‌ای استوار، پایداری و زایش را در خود نهفته دارد. متن با تمثیلی دل‌انگیز، ناآگاهی ابلیس را به کسی تشبیه می‌کند که شلوغی ظاهری آتش را برتر از سکون عمیق خاک می‌پندارد. این جهل، با آیه‌ای از قرآن کریم همخوانی دارد: «وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا» (و به شما از دانش جز اندکی داده نشده است).

درنگ: صداقت ابلیس در بیان دلیل سرپیچی، چونان شمشیری دو لبه است که جهل او را در برابر حکمت الهی آشکار می‌سازد.

ابلیس در میان فرشتگان

ابلیس، هرچند از جنس جن بود، به دلیل عبادت طولانی و تقرب به درگاه الهی، در جمع فرشتگان قرار داشت. قرآن کریم این نکته را چنین بیان می‌کند:

وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ

و هنگامی که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده کنید، پس سجده کردند جز ابلیس که از جن بود و از فرمان پروردگارش سرپیچی کرد.

ابلیس، چونان استثنایی در میان جمع فرشتگان، به دلیل تکبر از این مقام ساقط شد. این استثنا، در ادبیات قرآنی به «استثنای مفرق» معروف است، که نشان می‌دهد او جزو فرشتگان نبود، بلکه در میان آن‌ها حضور داشت. این جایگاه، چونان مهمانی است که در جمع بزرگان نشسته، اما با خطایی، از آن جمع رانده می‌شود.

بخش چهارم: نقد ادبیات اخراج ابلیس

بررسی عبارت «فَاخْرُجْ»

قرآن کریم در آیه‌ای دیگر، فرمان اخراج ابلیس را چنین روایت می‌کند:

قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ

گفت: پس از آن [مقام] بیرون رو که تو رانده‌شده‌ای.

متن با نگاهی انتقادی، عبارت «فَاخْرُجْ» را که در زبان عامه به «برو گمشو» تعبیر می‌شود، غیراخلاقی و خشن می‌داند. این عبارت، چونان تیری است که نه‌تنها ابلیس را از مقامش ساقط کرد، بلکه به بدبختی انسان‌ها انجامید. متن پیشنهاد می‌کند که به جای اخراج، می‌توانست با آموزش ارزش خاک بر آتش، ابلیس را اصلاح کرد. این نقد، چونان پرسشی فلسفی، مسئولیت الهی را به چالش می‌کشد و با تمثیلی از اخراج فرزند از خانه، نشان می‌دهد که چنین اقدامی به جای اصلاح، به فساد بیشتر منجر می‌شود. این دیدگاه، با تفاسیر سنتی که اخراج را نتیجه عادلانه تکبر ابلیس می‌دانند، تفاوت دارد و خواننده را به تأمل در حکمت الهی وا می‌دارد.

درنگ: عبارت «فَاخْرُجْ»، چونان فرمانی تند، پرسش‌هایی درباره حکمت الهی و نتایج آن بر سرنوشت بشر برمی‌انگیزد.

پیامدهای اخراج ابلیس

اخراج ابلیس، چونان رها کردن سگی هار در کوچه، به جای اصلاح او، به گمراهی انسان‌ها منجر شد. متن با تمثیلی تأمل‌برانگیز، استدلال می‌کند که اگر ابلیس در بند می‌ماند، شاید بشر از وسوسه‌های او در امان بود. این دیدگاه، با اشاره به آیه «إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ» (بندگان من، تو را بر آن‌ها تسلطی نیست)، نشان می‌دهد که ابلیس تنها در صورتی می‌تواند اثر کند که انسان، چونان نول در مدار الکتریکی، زمینه فساد را فراهم سازد. این تشبیه، مسئولیت انسان را در برابر وسوسه‌ها برجسته می‌کند.

بخش پنجم: تکامل، تناسخ، و محدودیت دانش بشری

تکامل در برابر تناسخ

متن با نگاهی نو، به بحث تکامل و تناسخ می‌پردازد. تکامل، چونان جریانی طبیعی در خلقت، پذیرفته شده، اما تناسخ، به دلیل انکار قیامت، باطل شمرده می‌شود. این تمایز، چونان خطی میان حقیقت و وهم، بر اهمیت قیامت به‌عنوان اصل دینی تأکید دارد. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «وَهُوَ الَّذِي يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ» (و اوست که خلقت را آغاز می‌کند، سپس آن را بازمی‌گرداند).

درنگ: تکامل، چونان جویباری در مسیر خلقت، مقبول است، اما تناسخ، چونان وهمی گمراه‌کننده، از حقیقت قیامت دور است.

محدودیت دانش بشری

یکی از محورهای اصلی این تفسیر، تأکید بر محدودیت دانش بشری است. قرآن کریم می‌فرماید:

وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا

و به شما از دانش جز اندکی داده نشده است.

این آیه، چونان مشعلی، ناآگاهی بشر را از جزئیات خلقت، از چگونگی آفرینش آدم از خاک تا خلقت ابلیس از آتش، روشن می‌سازد. متن با تمثیلی طنزآمیز، ادعای فهم کامل را به دیوانگی تشبیه می‌کند و از گفته‌ای منسوب به امام صادق (ع) یاد می‌کند که هرکس ادعای دانستن همه‌چیز کند، مجنون است. این ناآگاهی، شامل ماهیت سجده فرشتگان، خلقت حوا، و حتی حقیقت قیامت است. متن با اشاره به تصورات نادرست درباره خلقت، خواننده را به تواضع در برابر نادانسته‌ها دعوت می‌کند.

بخش ششم: حکمت الهی در نظام احسن

نقش ابلیس در نظام خلقت

جهان، چونان تابلویی بی‌نقص، نظام احسن الهی است که هر جزء آن، از جمله ابلیس، در جای خود لازم است. متن با تشبیهی خلاقانه، ابلیس را به «فاز» و انسان را به «نول» در مدار الکتریکی تشبیه می‌کند. ابلیس تنها در صورتی می‌تواند اثر کند که انسان زمینه فساد را فراهم سازد. این دیدگاه با آیه‌ای از قرآن کریم همخوانی دارد: «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ» (آنکه هر چیز را به نیکوترین وجه آفرید).

درنگ: ابلیس، چونان فازی در مدار خلقت، تنها با همراهی انسان، اثر می‌گذارد، و این حکمت الهی، اختیار بشر را به آزمون می‌کشد.

جمع‌بندی بخش ششم

این بخش، با تأکید بر نظام احسن الهی، نقش ابلیس را در آزمون اختیار انسان برجسته می‌سازد. جهان، چونان باغی است که هر گل و خار آن، در جای خود معنادار است. ابلیس، هرچند رانده‌شده، بخشی از این نظام است که انسان را به سوی انتخاب هدایت یا گمراهی سوق می‌دهد.

جمع‌بندی نهایی

این نوشتار، با تأمل در آیات سوره اعراف، به بررسی خلقت انسان، سجده فرشتگان، و سرپیچی ابلیس پرداخت. ناسپاسی انسان در برابر نعمت‌ها، ناشناخته بودن سجده فرشتگان، و صداقت ابلیس در کنار جهل او، از محورهای اصلی این تفسیر بود. نقد ادبیات «فَاخْرُجْ» و تشبیه ابلیس به فاز و انسان به نول، مسئولیت بشر را در برابر وسوسه‌ها آشکار ساخت. پذیرش تکامل و رد تناسخ، همراه با تأکید بر محدودیت دانش بشری، خواننده را به تواضع در برابر حکمت الهی دعوت کرد. جهان، به‌عنوان نظام احسن، با حضور ابلیس، آزمون اختیار انسان را کامل می‌کند. این تفسیر، چونان مشعلی، راه را برای تأملات عمیق‌تر در قرآن کریم روشن می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی