در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 17

متن درس





جلسات دورهمی: بازاندیشی در روان‌شناسی دینی

جلسات دورهمی: بازاندیشی در روان‌شناسی دینی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 17)

دیباچه

این نوشتار، بازتابی است از تأملات عمیق استاد فرزانه قدس‌سره در باب روان‌شناسی، با نگاهی به جایگاه این علم در جهان معاصر و ضرورت بازسازی آن در چارچوب معارف دینی. محتوای حاضر، با الهام از درس‌گفتارهای ایشان، درصدد است تا با زبانی روشن و وزین، روان‌شناسی را به مثابه علمی بررسی کند که نه تنها به ماهیت انسان در بستر جامعه می‌پردازد، بلکه نیازمند پیوند با مبانی فلسفی و دینی است تا از انحرافات فکری و سطحی‌نگری مصون ماند. این متن، همانند نهالی است که در خاک حکمت ریشه دوانده و با آبیاری معرفت، به سوی تعالی قد می‌کشد.

بخش نخست: ماهیت و خاستگاه روان‌شناسی مدرن

جدید بودن روان‌شناسی به مثابه علم

روان‌شناسی، به معنای مدرن آن، علمی نوپا با قدمتی کمتر از دو سده است که با تأکید بر روش‌های تجربی و کاربردی، از رویکردهای نظری و انتزاعی پیشین فاصله گرفته است. این علم، در بستر تحولات صنعتی و اجتماعی جهان غرب شکل گرفت و به مطالعه انسان در ارتباط با جامعه و واقعیت‌های عینی پرداخت. برخلاف روان‌شناسی کهن که در ظرف تجرد و ایده‌آلیسم محصور بود، روان‌شناسی مدرن به مثابه کالبدی است که روح انسان را در متن زندگی اجتماعی و واقعی بررسی می‌کند.

این تحول، مانند جویباری است که از چشمه‌سار تجربه و صنعت سرچشمه گرفته و با ابزارهای نوین، مسیر دانش را هموار کرده است. روان‌شناسی مدرن، با بهره‌گیری از فناوری و روش‌های تجربی، امکان تحلیل دقیق‌تر رفتارها و ویژگی‌های انسانی را فراهم آورده و از این‌رو، از روان‌شناسی سنتی که فاقد قابلیت آزمون و اجرا بود، متمایز شده است.

درنگ: روان‌شناسی مدرن، علمی نوپاست که با تأکید بر روش‌های تجربی و صنعتی، از روان‌شناسی کهن متمایز شده و انسان را در بستر جامعه بررسی می‌کند.

محدودیت‌های روان‌شناسی کهن

روان‌شناسی سنتی، به‌ویژه در جهان اسلام، به دلیل فقدان ابزارهای صنعتی و تجربه‌های عملی، به رویکردهای فلسفی و انتزاعی محدود بود. این نوع روان‌شناسی، مانند باغی بود که بدون ابزار مناسب، تنها به شرح نظری گل‌ها بسنده می‌کرد، بی‌آنکه به پرورش عملی آن‌ها بپردازد. فقدان فناوری و تجربه‌های میدانی، مانع از آن شد که روان‌شناسی کهن به تحلیل عینی و کاربردی انسان در بستر واقعیت‌های اجتماعی دست یابد.

برای نمونه، عالمان گذشته، مانند ابن‌سینا، با تکیه بر مشاهدات شخصی و تجربه‌های محدود، به تشخیص‌هایی در حوزه روان‌شناسی می‌پرداختند، اما این تشخیص‌ها فاقد پشتوانه علمی نظام‌مند بود. این محدودیت، مانند تلاش برای شمارش ستارگان آسمان بدون تلسکوپ بود که به ناچار به نتایج نادقیق منجر می‌شد.

پیوند روان‌شناسی و جامعه‌شناسی

روان‌شناسی و جامعه‌شناسی، دو رشته مکمل‌اند که بدون یکدیگر معنا نمی‌یابند. روان‌شناسی، انسان را به مثابه کشوری مستقل می‌نگرد که در قاره‌ای به نام جامعه زندگی می‌کند. در مقابل، جامعه‌شناسی، جامعه را به مثابه قاره‌ای می‌بیند که انسان‌ها در آن سکنی گزیده‌اند. این دو علم، مانند دو بال پرنده‌ای هستند که برای پرواز به سوی حقیقت، به هماهنگی و هم‌افزایی نیاز دارند.

روان‌شناسی بدون توجه به جامعه، به ایده‌آلیسمی بی‌ثمر فرو می‌غلتد، و جامعه‌شناسی بدون انسان، به تحلیلی تهی از معنا بدل می‌شود. این پیوند، مانند نسیمی است که با وزیدن بر گل‌ها، عطر آن‌ها را به دوردست‌ها می‌برد و به هر دو جان می‌بخشد.

درنگ: روان‌شناسی و جامعه‌شناسی، دو علم مکمل‌اند که به ترتیب بر انسان در بستر جامعه و جامعه در ارتباط با انسان تمرکز دارند.

جمع‌بندی بخش نخست

این بخش، روان‌شناسی مدرن را به عنوان علمی نوپا معرفی کرد که با تکیه بر روش‌های تجربی و صنعتی، از روان‌شناسی کهن متمایز شده است. محدودیت‌های روان‌شناسی سنتی، ناشی از فقدان ابزارهای صنعتی و رویکردهای انتزاعی بود، در حالی که روان‌شناسی مدرن با پیوند با جامعه‌شناسی، به تحلیل انسان در بستر واقعیت‌های اجتماعی می‌پردازد. این تحول، مانند نهالی است که در خاک تجربه ریشه دوانده و با ابزارهای نوین، به سوی آسمان دانش قد می‌کشد.

بخش دوم: زیرساخت‌های فلسفی روان‌شناسی

نقش فلسفه در هدایت علوم انسانی

فلسفه، به مثابه ستونی استوار، زیرساخت روان‌شناسی و جامعه‌شناسی را تشکیل می‌دهد. این علم، با تعیین معیارهای صحت و سقم، علوم انسانی را بر خط مستقیم هدایت می‌کند. فلسفه، مانند خط‌کشی است که از انحراف قلم دانش جلوگیری می‌کند و به پژوهشگر می‌آموزد که چگونه بر مدار حقیقت بنویسد، نه بر اساس خرچنگ‌قورباغه‌های فکری.

برای نمونه، فیلسوف با تبیین وجود یا عدم وجود مفاهیمی مانند عدد یا شانس، چارچوبی برای علوم فراهم می‌کند. این چارچوب، مانند نوری است که مسیر دانش را روشن می‌سازد و از فروافتادن در دام خرافات جلوگیری می‌کند. بدون فلسفه، علوم انسانی به بیراهه می‌روند، مانند کشتی‌ای که بدون قطب‌نما در دریای طوفانی سرگردان می‌شود.

درنگ: فلسفه، زیرساخت روان‌شناسی و جامعه‌شناسی است و با تعیین معیارهای صحت، علوم را از انحراف و خرافه مصون می‌دارد.

تجربی بودن دانشمندان مدرن و محدودیت‌های آن

روان‌شناسی مدرن، عمدتاً توسط افرادی توسعه یافت که فاقد آموزش کلاسیک فلسفی بودند و از طریق تجربه‌های عملی به این علم وارد شدند. این افراد، مانند شکسته‌بندهای سنتی، با تکیه بر تجربه، به نتایجی دست یافتند، اما فقدان آموزش نظام‌مند، گاه به خطاهای فلسفی در آثارشان منجر شد. این محدودیت، مانند بنایی است که بدون نقشه‌ای دقیق ساخته شده و در برابر طوفان نقد، سست و ناپایدار است.

در مقابل، آموزش کلاسیک، مانند نقشه‌ای است که مهندس را در ساخت بنایی استوار یاری می‌رساند. تلفیق تجربه و آموزش نظام‌مند، مانند دو بال است که روان‌شناسی را به سوی تعالی علمی پرواز می‌دهد. این ضرورت، به‌ویژه در جهانی که علوم با صنعت پیش می‌روند، بیش از پیش آشکار است.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش بر نقش محوری فلسفه به عنوان زیرساخت روان‌شناسی تأکید کرد. فلسفه، با تعیین معیارهای علمی، از انحراف علوم انسانی جلوگیری می‌کند. دانشمندان مدرن، هرچند با تجربه‌های عملی به پیشرفت روان‌شناسی کمک کردند، اما فقدان آموزش کلاسیک، گاه به خطاهای فلسفی در آثارشان منجر شد. این کاستی، مانند سایه‌ای است که بر درخشش دانش افتاده و نیازمند اصلاح با نور فلسفه است.

بخش سوم: روان‌شناسی وجودی و نقد روان‌شناسی کاربردی

تمایز روان‌شناسی وجودی و کاربردی

روان‌شناسی وجودی، به ماهیت و هویت انسان می‌پردازد و از روان‌شناسی کاربردی، که بر آسیب‌شناسی و درمان متمرکز است، متمایز می‌شود. روان‌شناسی وجودی، مانند مهندسی است که به طراحی بنای هویت انسانی می‌پردازد، بدون آنکه به مصالح و ابزارهای اجرایی وابسته باشد. در مقابل، روان‌شناسی کاربردی، مانند پزشکی است که به درمان بیماری‌ها و چالش‌های روانی مشغول است.

این تمایز، مانند تفاوت میان نقشه‌کش و بنّاست. نقشه‌کش به ساختار کلی بنا می‌اندیشد، در حالی که بنّا به اجرای عملی آن می‌پردازد. روان‌شناسی وجودی، با کاوش در چیستی انسان و تفاوت او با دیگر موجودات، به پرسش‌های بنیادین پاسخ می‌دهد و از این‌رو، به عرفان نزدیک‌تر است.

درنگ: روان‌شناسی وجودی، به هویت و ماهیت انسان می‌پردازد و از روان‌شناسی کاربردی، که بر درمان و آسیب‌شناسی تمرکز دارد، متمایز است.

نقد منابع روان‌شناسی موجود

بسیاری از کتاب‌های روان‌شناسی موجود، به دلیل تمرکز بر جنبه‌های کاربردی و سطحی، فاقد عمق علمی هستند. این آثار، اغلب توسط افرادی نگاشته شده‌اند که در رده‌های پایین‌تر علمی قرار دارند و نمی‌توانند به عنوان منابع معتبر برای پژوهشگران جدی تلقی شوند. این کاستی، مانند گوهری است که درخشش ظاهری دارد، اما از ژرفای لازم بی‌بهره است.

برای نمونه، کتاب‌هایی که به موضوعاتی چون روان‌شناسی عشق، زیبایی‌شناسی یا هیپنوتیزم می‌پردازند، گاه به مباحث دسته دوم و غیراساسی فرو می‌غلتند. این آثار، مانند شاخه‌های فرعی درختی هستند که از تنه اصلی دانش فاصله گرفته‌اند و نمی‌توانند نیازهای فکری پژوهشگران را برآورده کنند.

نقد تلاش‌های اسلامی‌سازی روان‌شناسی

تلاش‌هایی که برای اسلامی‌سازی روان‌شناسی صورت گرفته، گاه به تحریف و سطحی‌نگری منجر شده است. این کوشش‌ها، مانند تلاش برای رنگ‌آمیزی بنایی است که هنوز پایه‌های آن استوار نشده است. به جای تحمیل مفاهیم دینی بر روان‌شناسی، باید ابتدا مبانی علمی این رشته را به درستی فهمید و سپس آن را با معارف دینی پیوند داد. این امر، مانند کاشت نهالی است که ابتدا باید در خاک مناسب ریشه بدواند، سپس با نور حکمت دینی بارور شود.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش بر اهمیت روان‌شناسی وجودی به عنوان علمی که به ماهیت انسان می‌پردازد، تأکید کرد. نقد منابع موجود نشان داد که بسیاری از آن‌ها فاقد عمق علمی‌اند و تلاش‌های نادرست برای اسلامی‌سازی روان‌شناسی، به تحریف منجر شده است. روان‌شناسی وجودی، مانند نوری است که هویت انسان را روشن می‌کند و باید از روان‌شناسی کاربردی متمایز شود تا به فهم عمیق‌تری از انسان دست یابیم.

بخش چهارم: ضرورت شناخت تاریخچه و شخصیت‌های روان‌شناسی

اهمیت شناخت رجال روان‌شناسی

برای فهم عمیق روان‌شناسی، شناخت تاریخچه این علم و شخصیت‌های برجسته آن ضروری است. همان‌گونه که در فقه، شناخت عالمانی چون صاحب عروه یا صاحب لمعه پیش‌نیاز فهم دقیق است، در روان‌شناسی نیز باید حداقل بیست شخصیت کلیدی، مانند ژان‌پل سارتر یا کارل یونگ، و آثارشان شناخته شوند. این شناخت، مانند نقشه‌ای است که مسیر کاوش علمی را هموار می‌کند.

بدون آگاهی از خاستگاه روان‌شناسی، کشورهای پیشرو و دانشمندان برجسته آن، فهم این علم به پراکندگی و سطحی‌نگری منجر می‌شود. این ضرورت، مانند نیاز به شناخت بالن برای فهم هواپیماست؛ بدون دانستن ریشه‌ها، درک پیشرفت‌های مدرن ممکن نیست.

درنگ: شناخت تاریخچه روان‌شناسی و حداقل بیست شخصیت برجسته این علم، پیش‌نیاز فهم عمیق و اصیل آن است.

نیاز به فهرست‌یابی منابع معتبر

برای مطالعه روان‌شناسی، باید ابتدا فهرستی از منابع و شخصیت‌های معتبر تهیه شود تا انتخاب منابع مناسب تسهیل گردد. این فهرست‌یابی، مانند گزینش دانه‌های سالم برای کاشت در مزرعه دانش است. منابع معتبر، مانند ستارگانی هستند که مسیر پژوهشگر را در آسمان علم روشن می‌کنند، در حالی که منابع غیرمعتبر، مانند سایه‌هایی گذرا، راه را به بیراهه می‌برند.

این فرآیند، نیازمند تلاش نظام‌مند و پرهیز از مطالعه پراکنده است. مطالعه متفرقه، مانند منبری است که بدون نظم و برنامه، تنها به سوژه‌های روزمره بسنده می‌کند و نمی‌تواند به فهم عمیق منجر شود.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش بر ضرورت شناخت تاریخچه و شخصیت‌های کلیدی روان‌شناسی تأکید کرد. فهرست‌یابی منابع معتبر و مطالعه نظام‌مند، مانند پایه‌های بنایی است که دانش روان‌شناسی را استوار می‌سازد. بدون این شناخت، پژوهشگر در گرداب پراکندگی و سطحی‌نگری گرفتار می‌شود، مانند مسافری که بدون نقشه، در بیابان سرگردان است.

بخش پنجم: نقد نظام آموزشی و پیشنهادهای اصلاحی

نقد روش‌های آموزشی در علم دینی

روش‌های آموزشی در علم دینی، گاه به دلیل فقدان رویکردهای کاربردی، به کم‌کاری و تنبلی طلاب منجر شده است. این کاستی، مانند خاکی حاصلخیز است که بدون کاشت بذر، ثمری به بار نمی‌آورد. آموزش‌های سنتی، که صرفاً بر حفظ متون و تکرار آن‌ها متمرکزند، نمی‌توانند طلاب را برای مواجهه با چالش‌های معاصر آماده کنند.

برای اصلاح این روند، باید آموزش‌ها به سوی عمل‌گرایی هدایت شوند. طلاب باید توانایی تبدیل دانش نظری به اقدامات عملی را داشته باشند، مانند معماری که نقشه‌های ذهنی خود را به بنایی استوار بدل می‌کند. این تحول، مانند نسیمی است که غبار کهنگی را از آیینه دانش می‌زداید.

درنگ: روش‌های آموزشی در علم دینی باید از حفظ‌محوری به سوی عمل‌گرایی تحول یابد تا طلاب برای مواجهه با نیازهای معاصر آماده شوند.

نیاز به آموزش کلاسیک و نظام‌مند

آموزش روان‌شناسی باید به صورت کلاسیک و نظام‌مند باشد، نه متفرقه و پراکنده. مطالعه پراکنده، مانند تلاش برای ساخت بنایی بدون نقشه است که به پراکندگی و ناپایداری منجر می‌شود. آموزش کلاسیک، مانند راهنمایی است که شاگرد را به سوی مقصد دانش هدایت می‌کند، در حالی که مطالعه متفرقه، مانند پرسه در کوچه‌های بی‌نظم، راه به جایی نمی‌برد.

برای نمونه، همان‌گونه که فهم هواپیما نیازمند شناخت تاریخچه بالن است، فهم روان‌شناسی مدرن نیز نیازمند آگاهی از ریشه‌های تاریخی و شخصیت‌های کلیدی آن است. این شناخت، مانند پایه‌ای است که بنای دانش را استوار می‌سازد.

نقد آموزش‌های دانشگاهی

آموزش‌های دانشگاهی روان‌شناسی، گاه به دلیل تکیه بر منابع کهن و غیرعلمی، به انحراف فکری منجر می‌شوند. این منابع، مانند ابزارهایی کهنه‌اند که با نیازهای زمانه سازگار نیستند. برای اصلاح این روند، باید محتوای آموزشی بازنگری شود و بر منابع معتبر و به‌روز تمرکز گردد. این بازنگری، مانند پالایش گوهری است که از ناخالصی‌ها پاک می‌شود.

برای نمونه، تدریس متونی که به جای روان‌شناسی وجودی، بر مفاهیم غیرعلمی و کهنه متمرکزند، مانند آبی است که به جای زلال بودن، گل‌آلود و غیرقابل استفاده است. آموزش‌های دانشگاهی باید به سوی فهم عمیق‌تر و علمی‌تر هدایت شوند.

جمع‌بندی بخش پنجم

این بخش بر ضرورت تحول در نظام آموزشی علم دینی و دانشگاه‌ها تأکید کرد. آموزش‌های سنتی و دانشگاهی، به دلیل فقدان رویکردهای کاربردی و تکیه بر منابع کهنه، نمی‌توانند پژوهشگرانی پویا تربیت کنند. اصلاح این روند، مانند هرس شاخه‌های کهنه باغ دانش است که به رشد نهال‌های نوین کمک می‌کند.

بخش ششم: روان‌شناسی دینی و توحید

توحید به عنوان مبنای معرفتی

توحید، به عنوان مبنای معرفتی، زیربنای هرگونه مطالعه علمی، از جمله روان‌شناسی، است. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: شَهِدَ ٱللَّهُ أَنَّهُ لَآ إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ وَٱلْمَلَـٰٓئِكَةُ وَأُو۟لُوا۟ ٱلْعِلْمِ قَآئِمًۢا بِٱلْقِسْطِ ۚ لَآ إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلْعَزِيزُ ٱلْحَكِيمُ (آل‌عمران: ۱۸: «خداوند گواهی داد که جز او خدایی نیست و فرشتگان و دانشوران نیز، که به عدالت ایستاده‌اند، [گواهی دادند] جز او، که توانا و حکیم است، خدایی نیست.»)

این آیه، مانند نوری است که مسیر معرفت را روشن می‌کند و نشان می‌دهد که فهم توحید، پیش‌نیاز هرگونه کاوش علمی است. روان‌شناسی دینی، با تکیه بر این مبنا، می‌تواند به فهم عمیق‌تری از هویت انسان دست یابد، مانند درختی که با ریشه‌های توحید، در خاک ایمان استوار می‌شود.

درنگ: توحید، به عنوان مبنای معرفتی، زیربنای روان‌شناسی دینی است و فهم آن، پیش‌نیاز کاوش علمی در این حوزه است.

نقد رویکردهای غیرعلمی در روان‌شناسی دینی

تلاش‌های غیرعلمی برای تلفیق روان‌شناسی با مفاهیم دینی، گاه به انحراف و تحریف منجر شده است. این رویکردها، مانند تلاش برای ساخت بنایی بدون پایه‌های استوار است که به فروپاشی می‌انجامد. برای نمونه، برخی کوشش‌ها برای اسلامی‌سازی روان‌شناسی، به جای تکیه بر منابع معتبر، به تحمیل مفاهیم دینی بر روان‌شناسی منجر شده و از اصالت علمی فاصله گرفته است.

این نقد، مانند هشداری است که پژوهشگر را از فروافتادن در دام سطحی‌نگری بازمی‌دارد. روان‌شناسی دینی باید با مطالعه منابع اصلی و نقد مستند پیش رود، مانند جویباری که با زلالی، به سوی مقصد حقیقت جاری می‌شود.

جمع‌بندی بخش ششم

این بخش بر جایگاه توحید به عنوان مبنای معرفتی روان‌شناسی دینی تأکید کرد. نقد رویکردهای غیرعلمی نشان داد که تلفیق روان‌شناسی با معارف دینی، نیازمند مطالعه نظام‌مند و پرهیز از تحریف است. این تلاش، مانند کاشت بذری است که با نور توحید و آبیاری حکمت، به درختی تناور بدل می‌شود.

نتیجه‌گیری کلی

این نوشتار، با بازتاب درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، به بررسی روان‌شناسی مدرن و جایگاه آن در چارچوب معارف دینی پرداخت. روان‌شناسی مدرن، به عنوان علمی نوپا، با تکیه بر روش‌های تجربی و صنعتی، از روان‌شناسی کهن متمایز شده و نیازمند پیوند با فلسفه و توحید است تا از انحراف مصون ماند. تأکید بر روان‌شناسی وجودی، شناخت شخصیت‌های کلیدی، و اصلاح نظام آموزشی، مانند ستارگانی هستند که مسیر دانش را روشن می‌کنند. نقد منابع سطحی و تلاش‌های غیرعلمی برای اسلامی‌سازی روان‌شناسی، هشداری است برای پژوهشگران تا با مطالعه نظام‌مند و فهرست‌یابی منابع معتبر، به فهم عمیق‌تری از این علم دست یابند. این تلاش، مانند حبه قندی است که در اقیانوس دانش انداخته می‌شود؛ هرچند کوچک، اما در درازمدت، شیرینی آن در کام جامعه احساس خواهد شد.

با نظارت صادق خادمی