در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 79

متن درس





جلسات دورهمی: تأملاتی در فلسفه فقه

جلسات دورهمی: تأملاتی در فلسفه فقه

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت الله نکونام قدس سره (جلسه هفتاد و نهم)

دیباچه

فلسفه فقه، به مثابه شاخه‌ای از معرفت که در پی فهم عمیق‌تر و تحلیل چرایی احکام شرعی است، دریچه‌ای نو به سوی شناخت مبانی و حکمت‌های فقه اسلامی می‌گشاید. این دانش، با نگاهی ژرف به ماهیت احکام و پیوند آن‌ها با عقل و شرع، راه را برای گفت‌وگویی عالمانه میان تعبد و تعقل هموار می‌سازد. درس‌گفتار حاضر، که در قالب گفت‌وگویی پویا میان استاد و شاگرد شکل گرفته، به کاوش در تمایزات بنیادین میان فقه، به عنوان علمی عملی و تعبدی، و فلسفه فقه، به عنوان دانشی تحلیلی و عقلانی، می‌پردازد. این نوشتار، با بازآفرینی محتوای اصلی و افزودن توضیحات تفصیلی، کوشیده است تا معانی عمیق این گفت‌وگو را در قالبی روشن و منسجم به خوانندگان عرضه کند، گویی که نوری بر زوایای پنهان فقه افکنده شود.

بخش یکم: روش‌شناسی و پیشرفت علوم دینی

پیشرفت هر علمی، به مانند بنایی استوار، بر پایه روش‌شناسی دقیق و معیارهای سنجیده استوار است. شاگرد در این گفت‌وگو، با اشاره به این اصل، تأکید می‌ورزد که هرچه روش‌های داوری در یک علم دقیق‌تر و علمی‌تر باشد، آن علم به سوی کمال و پیشرفت رهنمون می‌گردد. این دیدگاه، به مثابه کلیدی برای گشودن قفل‌های معرفتی، بر لزوم ایجاد نظام‌های داوری در فلسفه فقه تأکید دارد. برای نمونه، تاریخ که در گذشته‌ای نه‌چندان دور صرفاً به گزارش وقایع محدود بود، با بهره‌گیری از روش‌های علمی و تحلیلی، به دانشی پویا و نظام‌مند بدل شده است. فلسفه فقه نیز می‌تواند با بهره‌مندی از چنین روش‌هایی، از حالت توصیفی به سوی تحلیلی گام بردارد و به فهم عمیق‌تر احکام شرعی یاری رساند.

درنگ: روش‌شناسی دقیق، به مثابه ستون فقرات علوم، پیشرفت معرفت دینی را تضمین می‌کند. فلسفه فقه، با ایجاد نظام‌های داوری علمی، می‌تواند به تحلیل چرایی احکام بپردازد و از این رهگذر، به توسعه علوم اسلامی یاری رساند.

این روش‌شناسی، در علوم اسلامی، به بررسی منابع، اسناد و شیوه‌های استنباط احکام می‌پردازد. این فرآیند، نه تنها امکان نقد و بازسازی روش‌های فقهی را فراهم می‌آورد، بلکه با حفظ اصول تعبدی، از انحراف به سوی عقل‌گرایی مطلق جلوگیری می‌کند. گویی فلسفه فقه، پلی است که عقل و شرع را به یکدیگر پیوند می‌دهد، بدون آنکه در قلمرو عمل فقهی دخالت کند.

بخش دوم: تمایز بنیادین میان فقه و فلسفه فقه

فقه، به مثابه علمی تعبدی، ریشه در اطاعت از اوامر الهی و سنت نبوی دارد. این علم، که بر پایه آیاتی چون «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» (سوره نساء، آیه ۵۹؛ اطاعت کنید از خدا و پیامبر و اولی‌الامر خود) استوار است، به اجرای احکام شرعی بدون پرسش از چرایی آن‌ها می‌پردازد. در مقابل، فلسفه فقه، به عنوان معرفتی درجه دوم، در پی تحلیل و تبیین حکمت‌ها و دلایل احکام است. استاد در این گفت‌وگو، با تشبیه فقه به بدنی ثابت و فلسفه فقه به نقاشی که ویژگی‌های آن بدن را توصیف می‌کند، بر این تمایز تأکید می‌ورزد. فقه، عملی است و فلسفه فقه، تحلیلی؛ فقه، فرمان می‌دهد و فلسفه فقه، تأمل می‌کند.

درنگ: فقه، علمی عملی و تعبدی است که بر اجرای احکام الهی تمرکز دارد، در حالی که فلسفه فقه، دانشی تحلیلی است که به کاوش در چرایی و حکمت احکام می‌پردازد، بدون دخالت در فرآیند استنباط فقهی.

این تمایز، به مانند خطی است که دو سرزمین را از هم جدا می‌سازد، اما در عین حال، پیوندی معنادار میان آن‌ها برقرار می‌کند. فلسفه فقه، با بررسی عقلانی احکام، به فهم عمیق‌تر آن‌ها یاری می‌رساند، اما هرگز در مقام تغییر یا نقد مستقیم احکام برنمی‌آید.

بخش سوم: ماهیت تعبدی فقه

فقه، به سان درختی ریشه‌دار در خاک کتاب و سنت، علمی است که مؤمن را به اطاعت بی‌چون‌وچرا از اوامر الهی فرا می‌خواند. استاد با استناد به آیه «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ» (سوره نساء، آیه ۵۹؛ اطاعت کنید از خدا و پیامبر)، فقه را علمی عملی می‌داند که نیازی به داوری یا پرسش از حکمت احکام ندارد. برای نمونه، حکم نجاست خون یا پاکی آب، دستوراتی تعبدی هستند که مؤمن ملزم به اجرای آن‌هاست، بی‌آنکه لزومی به فهم دلایل آن‌ها باشد. این ماهیت تعبدی، فقه را از علوم نظری مانند فلسفه یا تاریخ متمایز می‌سازد، که در آن‌ها نقد و داوری آزادانه رواج دارد.

درنگ: فقه، به عنوان علمی تعبدی، بر اجرای احکام شرعی بدون پرسش از چرایی آن‌ها تأکید دارد و از این‌رو، از علوم نظری که داوری و نقد در آن‌ها آزاد است، متمایز می‌گردد.

این تعبد، به معنای نفی عقل در فرآیند استنباط نیست، بلکه نشان‌دهنده اولویت کتاب و سنت به عنوان منابع اصلی است. عقل، در چارچوب مبادی فقه مانند علم رجال و درایه، نقشی محدود دارد، اما در فلسفه فقه، این نقش به تحلیل حکمت‌ها و علل احکام گسترش می‌یابد.

بخش چهارم: نقش عقل در فلسفه فقه

شاگرد در این گفت‌وگو، با تأکید بر نقش عقل در فهم احکام، به تفاوت میان احکام فردی و اجتماعی اشاره می‌کند و معتقد است که در احکام اجتماعی، شرایط اجتماعی باید در نظر گرفته شود. استاد، اما، با قاطعیت بیان می‌دارد که فقه، به عنوان علمی تعبدی، به عقل نیازی ندارد، مگر در مبادی فقه مانند رجال و درایه. فلسفه فقه، در مقابل، عقل را به مثابه چراغی برای روشن ساختن حکمت احکام به کار می‌گیرد. برای مثال، اگر روایتی با عقل سازگار نباشد، این بررسی به قلمرو فلسفه فقه تعلق دارد، نه فقه.

درنگ: عقل در فقه، تنها در چارچوب مبادی مانند رجال و درایه کاربرد دارد، اما در فلسفه فقه، نقشی محوری در تحلیل و تبیین حکمت احکام ایفا می‌کند.

این نقش عقل، به مانند نسیمی است که پرده‌های ابهام را کنار می‌زند، اما هرگز به تغییر احکام نمی‌انجامد. فلسفه فقه، با ارزیابی عقلانی، یا احکام را تأیید می‌کند یا در صورت ناسازگاری، به سکوت و پذیرش محدودیت‌های فهم انسانی منجر می‌شود.

بخش پنجم: فلسفه فقه و کاوش در چرایی احکام

فلسفه فقه، به سان کاوشگری که در پی گنج‌های پنهان است، به پرسش‌های «چرا» در مورد احکام فقهی پاسخ می‌دهد. این دانش، با نگاهی عقلانی، به فهم حکمت‌هایی چون نجاست خون یا وجوب نماز می‌پردازد. استاد تأکید می‌کند که این فهم، به بصیرت دینی یاری می‌رساند، اما تأثیری بر اجرای احکام ندارد. اگر تحلیل فلسفی با حکم شرعی هم‌خوانی داشته باشد، مؤمن آن را تصدیق می‌کند؛ در غیر این صورت، یا از دین خارج می‌شود یا با پذیرش محدودیت فهم خود، سکوت می‌گزیند.

درنگ: فلسفه فقه، با کاوش در چرایی احکام، به بصیرت دینی یاری می‌رساند، اما نمی‌تواند در فرآیند استنباط یا اجرای احکام دخالت کند.

این کاوش، به مانند سفری است به سوی فهم ژرف‌تر احکام، که گاه به تأیید شرع می‌انجامد و گاه به پذیرش محدودیت‌های انسانی. فلسفه فقه، از این‌رو، با علوم قرآنی که به بررسی کلیات قرآن می‌پردازد، شباهت دارد و پلی میان عقل و ایمان می‌سازد.

بخش ششم: احکام فردی و اجتماعی در فقه

شاگرد در این گفت‌وگو، با تأکید بر تفاوت احکام فردی مانند وضو و احکام اجتماعی مانند اجرای حدود، استدلال می‌کند که در احکام اجتماعی، شرایط اجتماعی و قدرت جمعی باید در نظر گرفته شود. استاد، اما، این تفاوت را به شرایط عمومی تکلیف، یعنی علم و قدرت، ارجاع می‌دهد. به عنوان مثال، اگر حاکمی معتقد باشد که قدرت اجرای حکمی را دارد، باید آن را اجرا کند، و اگر ندارد، از اجرای آن معاف است. این دیدگاه، به مانند نخی است که احکام فردی و اجتماعی را به هم پیوند می‌دهد، اما با تأکید بر نقش قدرت و علم در تکلیف.

درنگ: احکام اجتماعی، مانند احکام فردی، به شرایط علم و قدرت وابسته‌اند، اما تحلیل شرایط اجتماعی در اجرای این احکام، به قلمرو فلسفه فقه تعلق دارد.

این بحث، به یکی از چالش‌های بنیادین فلسفه فقه اشاره دارد: چگونه می‌توان احکام را در جوامع مدرن و متغیر اعمال کرد؟ فلسفه فقه، با تحلیل این شرایط، می‌تواند به تبیین بهتر اجرای احکام در جهان معاصر یاری رساند.

بخش هفتم: اجتهاد و نقش آن در فقه

اجتهاد، به مثابه معدنی است که مجتهد از آن احکام شرعی را استخراج می‌کند. استاد، با تشبیه مجتهد به مهندسی که طلا یا زباله را از معدن بیرون می‌آورد، تأکید می‌کند که مجتهد تنها احکام را از کتاب و سنت استخراج و ترجمه می‌کند، بدون افزودن نظر شخصی. این فرآیند، که ریشه در علوم رجال و درایه دارد، فقه را به عنوان علمی متکی بر منابع الهی معرفی می‌کند.

درنگ: اجتهاد، به عنوان فرآیند استنباط احکام از کتاب و سنت، هسته اصلی فقه را تشکیل می‌دهد و از افزودن نظرات شخصی به احکام پرهیز می‌کند.

فلسفه فقه، با بررسی ابزارها و روش‌های اجتهاد، می‌تواند به بهبود این فرآیند یاری رساند، اما مستقیماً در استنباط دخالت نمی‌کند، گویی ناظری است که از دور بر این فرآیند نظاره می‌کند.

بخش هشتم: محدودیت‌های نقد در فلسفه فقه

فلسفه فقه، به مانند باغبانی است که به بررسی شاخ و برگ احکام می‌پردازد، اما نمی‌تواند ریشه‌های آن، یعنی اسناد و روایات، را نقد کند. استاد تأکید می‌کند که نقد سند روایات به اجتهاد مربوط است و فلسفه فقه تنها به تحلیل حکمت احکام می‌پردازد. اگر تحلیل فلسفی حکمی را تأیید کند، مؤمن آن را تصدیق می‌کند؛ در غیر این صورت، یا از دین خارج می‌شود یا با پذیرش محدودیت فهم خود، سکوت می‌گزیند.

درنگ: فلسفه فقه، به تحلیل حکمت احکام محدود است و نمی‌تواند در نقد اسناد یا فرآیند اجتهاد دخالت کند، اما به تقویت بصیرت دینی یاری می‌رساند.

این محدودیت، به مانند حریمی است که جایگاه فقه را به عنوان علمی تعبدی حفظ می‌کند. فلسفه فقه، با ارائه تحلیل‌های عقلانی، ایمان را تقویت می‌کند، اما هرگز جایگزین اجتهاد نمی‌شود.

جمع‌بندی

این درس‌گفتار، به مانند چراغی در تاریکی، تمایز میان فقه و فلسفه فقه را روشن ساخته است. فقه، به عنوان علمی تعبدی، بر اجرای احکام الهی مبتنی بر کتاب و سنت تمرکز دارد، در حالی که فلسفه فقه، به عنوان معرفتی تحلیلی، به کاوش در حکمت و چرایی این احکام می‌پردازد. روش‌شناسی دقیق، نقش عقل، و محدودیت‌های نقد در فلسفه فقه، از جمله نکات برجسته این گفت‌وگوست که راه را برای فهم عمیق‌تر رابطه میان عقل و شرع هموار می‌سازد. فلسفه فقه، گویی نسیمی است که به مؤمن بصیرت می‌بخشد، بدون آنکه در اجرای احکام دخالت کند.

با نظارت صادق خادمی