در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 462

متن درس





گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه 462

مقدمه

این مجموعه، که از درس‌گفتارهایم استخراج شده، روایتی است از تجارب زیسته‌ام در بستر تحولات اجتماعی و فرهنگی ایران پس از انقلاب ۵۷. من، با قلبی سرشار از تعهد به خدمت و هدایت، کوشیده‌ام تا در این خاطرات، نه‌تنها رویدادها، بلکه عمق معرفتی و معنوی آن‌ها را به تصویر بکشم. هر خاطره، چونان آیینه‌ای است که گوشه‌ای از تلاش‌هایم برای اجرای عدالت اسلامی، حمایت از مردم و مدیریت بحران‌های اجتماعی را بازتاب می‌دهد. این روایت‌ها، که گاه در درس‌گفتارهایم به‌صورت گذرا بیان شده‌اند، اکنون با دقتی علمی و زبانی صمیمی برای شما بازگو می‌شوند تا تأمل در ارزش‌های دینی و انسانی را برانگیزند.

بخش اول: جلب اعتماد عمومی، اساس مدیریت دینی

در آغازین روزهای انقلاب، هنگامی که حوزه‌های علمیه تعطیل شده بود، من در شهری بودم که مردم آن از پیش با من آشنا بودند. شهر، چون نگینی بر انگشتری، به نفس ما بند بود. باورم این بود که وظیفه ما، نه اجبار مردم به دینداری، بلکه جلب اعتماد آن‌هاست. می‌گفتم: «ما نمی‌خواهیم مردم را دین‌دار کنیم؛ می‌خواهیم به ما تکیه کنند، بگویند این عالمان، نان‌رسان ما هستند، مواظب ما هستند، حامی ما هستند.» این هدف، فاز نخست کارم بود.

این دیدگاه، ریشه در حکمت عملی اسلام داشت. به جای تحمیل احکام صوری، باید حس امنیت و پشتیبانی را در دل مردم زنده می‌کردیم. این رویکرد با کلام الهی هم‌خوان است که می‌فرماید:

فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ ۖ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ

(قرآن کریم، آل‌عمران: 159) به رحمت الهی با آنان نرم‌خو شدی، و اگر تندخو و سخت‌دل بودی، قطعاً از پیرامون تو پراکنده می‌شدند.

درنگ: جلب اعتماد عمومی، پیش‌نیاز اجرای دین در جامعه است. عالمان دینی باید با نرم‌خویی و خدمت، پناهگاه مردم باشند.

بخش دوم: طلاب در خدمت مردم

در آن روزها، حدود چهل تا پنجاه طلبه در کنارم بودند. به آن‌ها گفتم: «صبح ساعت شش برای درس بیایید، طلبگی‌مان حرام نشود. اما از ساعت هشت، هر یک از شما رئیس اداره‌ای باشید. تا شب فقط خدمت کنید. کسی را به جهنم نفرستید، آن کار با من است.» خودم هر روز به ادارات سرکشی می‌کردم و مشکلات را حل می‌کردم. این روش، تلاشی بود برای نشان دادن چهره‌ای مثبت از علم دینی در عمل.

این اقدام، تجلی اصل اسلامی «الدِّینُ الْمُعَامَلَة» (دین در رفتار و تعامل است) بود. طلاب، به‌عنوان نمایندگان دین، باید با مردم‌داری و خدمت، اعتماد جامعه را جلب می‌کردند.

درنگ: عالمان دینی باید در عرصه‌های عملیاتی، با خدمت به مردم، چهره‌ای مثبت از دین ارائه دهند.

بخش سوم: حل مشکلات با رحمت و تدبیر

یادم می‌آید در یکی از بازدیدهایم از کمیته‌ها، با افرادی مواجه شدم که به دلیل داشتن مواد مخدر بازداشت شده بودند. به یکی از آن‌ها که خمار بود، گفتم: «یواش بنداز بالا، کسی نفهمد.» می‌دانستم همه می‌فهمند، اما این کار را کردم تا او سر حال شود و بتوانم مشکلش را حل کنم. هدفم مجازات نبود، بلکه اصلاح و کاهش آسیب‌های اجتماعی بود.

این روش، با اصل رحمت و عفو در اسلام هم‌خوان است. قرآن کریم می‌فرماید:

وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا ۗ أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ ۗ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ

(قرآن کریم، نور: 22) ببخشایند و درگذرند. آیا دوست ندارید که خداوند شما را ببخشاید؟ و خداوند آمرزنده و مهربان است.

درنگ: اصلاح اجتماعی با رحمت و عفو، مؤثرتر از مجازات صرف است.

بخش چهارم: حمایت از حاشیه‌نشینان

یک روز زنی را آوردند که به دلیل رفتارهای غیراخلاقی بازداشت شده بود. وقتی حرفش را شنیدم، گفت: «من بچه پنج‌ساله‌ای در دهات دارم، او دق می‌کند.» گفتم: «ضامنی بیاور تا آزادت کنم.» گفت ضامنی ندارد. گفتم: «من ضامنت می‌شوم. برو و صبح بیا.» طلبه‌ها خندیدند و گفتند او برنمی‌گردد. اما صبح، با بچه‌اش آمد و گفت: «حاج‌آقا، آبروت را حفظ می‌کنم.» پرسیدم چرا این راه را انتخاب کرده‌ای؟ گفت: «برای خرج بچه‌ام.» همان‌جا برایش شغلی آبرومند جور کردم و مشکلش را حل کردم.

این کار، با حدیث «النَّاسُ مَعَادِنُ كَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ» (مردم مانند معادن طلا و نقره‌اند) هم‌خوانی دارد. هر انسانی ارزش ذاتی دارد و با حمایت، می‌توان او را به مسیر درست بازگرداند.

درنگ: توانمندسازی افراد حاشیه‌نشین، راهی مؤثر برای اصلاح اجتماعی است.

بخش پنجم: اقتدار در برابر قانون‌شکنان

در آن زمان، گروه‌هایی بودند که امنیت را مختل می‌کردند. من دستور دادم تصاویرشان را جمع کنند و اگر لازم شد، قاطعانه برخورد کنند. گفتم: «در نظام اسلامی، هیچ‌کس نباید خودسرانه عمل کند.» این کار را با اقتدار، اما با حکمت انجام دادم.

این رویکرد، با کلام الهی هم‌خوان است:

وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ

(قرآن کریم، ابراهیم: 42) گمان مبر که خدا از آنچه ستمگران انجام می‌دهند غافل است.

درنگ: اجرای عدالت اسلامی نیازمند اقتدار همراه با حکمت است.

بخش ششم: کرامت انسانی در حل مشکلات خانوادگی

شبی در خانه بودم، املت می‌خوردیم که زنی با دو دختر و بچه پنج‌ساله‌اش آمد. گفتند پدرشان به جرم حمل پنج کیلو مواد مخدر زندانی است. گفتم: «اول شام بخورید، بعد حرف بزنیم.» شام را با هم خوردیم، چای نوشیدیم. سپس دستور دادم پدر را بیاورند. وقتی آمد، زن گفت: «من مواد توزیع می‌کنم، این‌ها مال من نیست. دخترهایم هم در دبیرستان مشتری پیدا می‌کنند.» حتی بچه پنج‌ساله‌شان را معتاد کرده بودند تا از آن‌ها جدا نشود. دلم سوخت.

این کار، با اصل اطعام در اسلام هم‌خوان است:

وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا

(قرآن کریم، انسان: 8) و به مسکین و یتیم و اسیر، از روی دوستی به خدا غذا می‌دهند.

درنگ: حفظ کرامت انسانی، مقدمه حل مشکلات خانوادگی است.

بخش هفتم: اصلاح از طریق توانمندسازی

به آن زن گفتم: «اگر شغل آبرومندی داشته باشی، دست از این کارها می‌کشی؟» گفت: «آره.» گفتم: «معاون من شو. فقط شبکه‌های بزرگ قاچاق را معرفی کن.» او اطلاعات شبکه‌ای بزرگ را داد. گفتم: «حقوقت گوشت و پسته است. ترک اعتیاد کن.» این روش، نه‌تنها او را از چرخه جرم خارج کرد، بلکه به ما کمک کرد شبکه‌ای بزرگ را متلاشی کنیم.

این اقدام، با حدیث «الصَّدَقَةُ تُطْفِئُ الْخَطِيئَةَ» (صدقه گناه را خاموش می‌کند) هم‌خوان است.

درنگ: توانمندسازی افراد، راهی خلاقانه برای اصلاح اجتماعی و مبارزه با جرم است.

بخش هشتم: مبارزه با جرم با توجه به محیط زیست

با اطلاعات آن زن، شبکه‌ای بزرگ از قاچاق مواد مخدر را شناسایی کردیم. تأکید کردم که مواد را به رودخانه نریزند، چون محیط زیست را آلوده می‌کند. گروهی فرستادم تا با دقت عمل کنند و حتی یک مثقال مواد به آب نریزد. این کار، نه‌تنها جرم را متوقف کرد، بلکه از آسیب به طبیعت جلوگیری نمود.

این دقت، با اصل حفظ محیط زیست در احادیث اسلامی هم‌خوانی دارد.

درنگ: مبارزه با جرم باید با تدبیر و توجه به تبعات زیست‌محیطی باشد.

بخش نهم: قداست عالمان در جامعه سنتی

پیش از انقلاب، عالمان دینی از قداستی ویژه برخوردار بودند. یادم می‌آید در شهر، از خانه تا مرکز درس، کسی جرئت نداشت مرا سوار ماشین کند. مردم با احترام از من استقبال می‌کردند. یک روز، نیروهای امنیتی مرا محاصره کردند. دو انگشتر و کتابم را به مغازه‌داری دادم که به وارثم برساند. اما وقتی مرا به شهربانی بردند، کل شهر دور شهربانی جمع شد و خواستار آزادی‌ام شدند.

این جایگاه، با کلام الهی هم‌خوان است:

وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا

(قرآن کریم، انبیاء: 73) و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به امر ما هدایت می‌کنند.

درنگ: قداست عالمان دینی، سرمایه‌ای اجتماعی برای هدایت جامعه است.

بخش دهم: شجاعت در برابر تهدیدات

در همان ماجرا، سرهنگ رجز می‌خواند که از شاه دفاع می‌کند. گفتم: «تا تو دنبال کفن بروی، من دو کفن روی سرم گذاشته‌ام.» با طنز و اقتدار، تهدیدات را خنثی کردم. این شجاعت، ریشه در ایمان داشت:

وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ

(قرآن کریم، آل‌عمران: 139) سست نشوید و اندوهگین نگردید، و اگر مؤمنید، شما برترید.

درنگ: شجاعت و طنز در برابر تهدیدات، نشانه اقتدار معنوی است.

جمع‌بندی

این خاطرات، تصویری است از تلاش‌هایم برای اجرای دین در بستر جامعه‌ای پرتلاطم. من کوشیدم با جلب اعتماد مردم، حمایت از ضعیفان، و مدیریت بحران با اقتدار و حکمت، الگویی عملی از دین‌داری ارائه دهم. هر روایت، چونان چراغی است که راه خدمت به خلق را روشن می‌کند. این تجربیات نشان می‌دهند که دین، نه‌تنها مجموعه‌ای از احکام صوری، بلکه ابزاری برای حل مشکلات واقعی جامعه است. امیدوارم این گفتگوهای صمیمی، شما را به تأمل در ارزش‌های والای انسانی و دینی دعوت کند.

با نظارت صادق خادمی