متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه 481
این مجموعه، روایتهایی است از خاطراتی که گاه بهصورت گذرا در درسگفتارهایم بیان شدهاند. هر خاطره، دریچهای است به سوی تأمل در معارف دینی، حکمت، و تجربههای زیستهای که با عمق معنوی و تعهد علمیام گره خورده است. آنچه در ادامه میخوانید، نهتنها بازتابدهنده لحظات زندگی من، بلکه دعوتی است به اندیشیدن در مسائل روز و بازسازی گفتمان دینی با اقتدار علمی و معنوی.
بخش اول: سخنرانی در آزادشهر و پرسشهای بنیادین مهدویت
سالها پیش، زمانی که به دعوت دانشگاهی در آزادشهر – که آن روزها هنوز به نام شاهپسند شناخته میشد – به آن دیار سفر کردم، تجربهای رقم خورد که هنوز در خاطرم زنده است. در آن مجلس، که با حضور جمع کثیری از مردم، از جمله رجال شهر، استاندار، فرماندار و دیگر مسئولین برگزار شد، فرصتی یافتم تا درباره موضوع مهدویت سخن بگویم. فضا پر از انتظار بود، اما نه آن انتظاری که به استقبال حقیقت میرود، بلکه گویی برخی از حاضران از پیش نگران بودند که مبادا سخنی خارج از عرف بشنوند.
در آن جلسه، سه پرسش بنیادین را مطرح کردم: آیا شخصی به نام امام زمان (عج) به دنیا آمده است؟ آیا او از دنیا نرفته است؟ و آیا او باز خواهد گشت؟ این پرسشها، که به ظاهر ساده مینمودند، چنان موجی از بهت و نگرانی در میان مسئولین ایجاد کرد که گویی زمین زیر پایشان لرزید. یکی از آنان بعدها به من گفت: «حاج آقا، نزدیک بود سکوته کنیم! فکر کردیم حالا همهمان را میگیرند که چرا این بحثها را مطرح کردید!» اما من، با آرامش و استدلال، به تبیین این موضوع پرداختم. در کمتر از نیم ساعت، با استناد به آیات قرآن کریم و اسمای الهی که مختص پیامبران و امامان است، نشان دادم که مهدویت نهتنها یک اعتقاد ریشهدار، بلکه حقیقتی قرآنی است.
وقتی از اسمای قرآنی سخن گفتم و نشان دادم که این اسما چگونه به امام زمان (عج) اشاره دارند، فضای مجلس دگرگون شد. همان کسانی که در ابتدا نگران بودند، به وجد آمدند و برخی حتی به رقص درآمدند! این تحول، برایم نشانهای بود از قدرت حقیقت و استدلال. اما این تجربه، درس بزرگتری به من آموخت: مهدویت، اگر با سطحینگری یا رویکردهای غیرعلمی مطرح شود، ممکن است نتایج معکوس به بار آورد.
در آن روز، به حدیثی اشاره کردم که میفرماید:
لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي وَأَنَا مِنْ شُرُوطِهَا
(کلمه لا اله الا الله دژ من است و من از شرایط آنم). این حدیث، مهدویت را بهعنوان شرطی از شروط توحید معرفی میکند. اگر این اعتقاد بهصورت سطحی یا با دخالتهای دولتی مطرح شود، ممکن است بهجای استحکام، به تضعیف باورها منجر گردد. ما نیازمند سبقههای علمی و استدلالهای مستند هستیم تا این حقیقت را بهگونهای ارائه دهیم که نهتنها پذیرفته شود، بلکه در جانها ریشه دواند.
بخش دوم: مواجهه با انحراف فکری و چالشهای علم دینی
خاطرهای دیگر که هنوز در ذهنم پررنگ است، به پیش از انقلاب بازمیگردد. در آن روزها، با عالمی روبهرو شدم که زمانی از اساتید ما بود و مجتهدی مسلم به شمار میرفت. اما او، به دلیل فقر و فلاکت، به سوی بهائیت گرایش یافت. وقتی از او پرسیدم که چگونه به این مسیر رسید، گفت: «اتفاقاً نان امام زمان حلالم بود و مرا به راه راست هدایت کرد!» این پاسخ، برایم تلنگری بود که نشان داد چگونه عوامل اجتماعی، مانند فقر، میتوانند حتی عالمان را به انحراف بکشانند.
در آن زمان، یکی از عالمان برجسته، که از او با احترام یاد میکنم، جلسهای در خانهای مجلل متعلق به یکی از تجار تهران ترتیب داد تا با این شخص مناظره کند. در آن مجلس، که جمعی از خواص حضور داشتند، استدلالهای قوی آن عالم منحرف، حتی عالمان دیگر را به تردید انداخت. هیچکدام از حاضران نتوانستند در برابر او پاسخی قاطع دهند. این ناتوانی، مرا به فکر فرو برد که چرا علم دینی ما در آن زمان تا این حد در برابر انحرافات ضعیف بود؟ برخی حتی پیشنهاد کردند که او را از میان بردارند، اما آن عالم بزرگوار مانع شد و گفت: «این کار آبرویمان را میبرد و به ضررمان تمام میشود.»
در نهایت، آن شخص با مداخله نهادهای امنیتی و با تغییر لباس و بازگشت به ظاهر اسلامی، از آن مسیر انحرافی بازگردانده شد. اما این ماجرا، درس بزرگی برایم داشت: علم دینی باید چنان قدرتمند باشد که بتواند با استدلال و منطق، هر چالشی را پاسخ دهد. در گذشته، بحثهای مهدویت اغلب توسط کاسبها و بازاریها مطرح میشد و کمتر رنگ و بوی علمی داشت. اما امروز، طلاب و عالمان با رویکردی علمیتر به این موضوع میپردازند، و این تحولی مبارک است.
با این حال، هنوز چالشهایی باقی است. آموزش مهدویت به کودکان در مهدکودک و دبستان، اگر با دلایل ساده و غیرمنطقی همراه باشد، ممکن است نتایج معکوس دهد. کودکی که با دلایل سطحی بزرگ شود، وقتی به دانشگاه میرسد، ممکن است همه آنها را رد کند. ما باید نظامی آموزشی طراحی کنیم که همراه با رشد فکری کودک، دلایل نیز عمیقتر شوند.
بخش سوم: اقتدار علمی و ضرورت گفتوگوی جهانی
خاطرهای دیگر که در ذهنم نقش بسته، به عالمی در نجف بازمیگردد که پس از سی سال تحقیق، در منبری با حضور سیاستمداران، بحثی طنزآمیز درباره تعریف آفتابه مطرح کرد. او گفت: «اگر لوله آفتابه بشکند، آیا باز هم آفتابه است؟» و با این سؤال، به بحثی فلسفی پرداخت که برخی آن را اعم و برخی صحیع دانستند. این ماجرا، برایم نشانهای بود از اینکه برخی مباحث در علم دینی، بهجای پاسخگویی به نیازهای روز، به موضوعات غیرضروری میپردازند.
امروزه، در فضای مجازی و رسانهها، برخی عالمان دینی را به عقبماندگی متهم میکنند که تنها از آرای گذشتگان سخن میگویند و به مسائل زنده جامعه توجهی ندارند. یکی از عالمان بزرگ دینی فرمودند که علم دینی باید با مسائل روز، از حقوق و فقه گرفته تا عرفان و معنویت، گفتوگو کند. این سخن، مرا به یاد اهمیت اقتدار علمی انداخت. ما باید بتوانیم با زبانی شیوا، علمی و بهروز، در سطح جهانی سخن بگوییم.
جهان امروز به معنویت، عرفان و مفاهیمی مانند غیب و برزخ توجه نشان داده است. فیلمهایی که در کشورهای پیشرفته ساخته میشوند، پر از این موضوعاتاند. اما برخی طلاب ما، به دلیل ضعف در شناخت این مفاهیم، تحت تأثیر این تولیدات قرار میگیرند و گمان میکنند اینها اختراعات جدیدند، در حالی که ریشه در معارف دینی ما دارند. این ضعف، مرا به این فکر واداشت که چرا در حوزههای علمیه، متونی مانند تورات، زبور و انجیل تدریس نمیشود تا با قرآن مقایسه شوند؟ این مقایسه، میتواند برتری قرآن را به روشنی نشان دهد و اقتدار علمی ما را تقویت کند.
گفتمان علم دینی باید منظم، علمی و شیوا باشد. ما باید جهانیان را به مناظره دعوت کنیم و با اقتدار در جدال احسن شرکت کنیم. اگر کسی جرئت کند به قم بیاید و بحث کند، یا ما را قبول ندارد یا از اقتدار علمی ما هراس دارد. این اقتدار، ترحم نیست؛ بلکه حکمت، موعظه و جدال احسن است.
جمعبندی نهایی
این خاطرات، که از دل درسگفتارهایم برخاستهاند، نهتنها روایتهایی از زندگی من، بلکه دعوتی هستند به بازسازی گفتمان دینی با اقتدار علمی و معنوی. از سخنرانی در آزادشهر که با پرسشهای بنیادین، قلبها را تسخیر کرد، تا مواجهه با انحرافات فکری و نقد مباحث غیرضروری در علم دینی، همه و همه نشاندهنده این حقیقتاند که علم دینی باید پویا، بهروز و پاسخگو به نیازهای جامعه باشد. هشدار درباره سطحینگری در ترویج مهدویت و پیشنهادهایی مانند تدریس متون ادیان دیگر، نشان از عمق نگاه من به آینده علم دینی دارد. امیدوارم این گفتگوهای صمیمی، خواننده را به تأمل در این مسائل وامیدارد و راه را برای گفتمانی قویتر و معنویتر هموار کند.