متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه ۵۲۶
مقدمه
این مجموعه که پیش روی شماست، بازتابی است از تأملات و اندیشههایی که در درسگفتارهایم در سالهای گذشته به اشتراک گذاشتهام. گویی در هر جلسه، با شما مخاطبان عزیز به گفتوگویی صمیمی نشستهام تا از عمق جان و با صداقت، آنچه در دل و ذهنم گذشته را بازگو کنم. این گفتگوها نه تنها شرحی از اندیشههای فقهی، عرفانی و اجتماعی من است، بلکه تلاشی است برای پیوند زدن معرفت دینی با نیازهای روزگار ما. آنچه در ادامه میخوانید، روایتی است از دغدغههایم برای عدالت، حقیقت و معنویت، که با زبانی ساده اما عمیق، از دل تجربههای شخصی و تأملات علمیام برآمده است.
بخش اول: عدالت در اجرای احکام اسلامی
یادم میآید در یکی از جلسات درسگفتار، سخن از اجرای احکام اسلامی به میان آمد. همیشه باور داشتم که اجرای احکام الهی باید با عدالت و حکمت همراه باشد. نمیشود یکباره و بدون در نظر گرفتن شرایط جامعه، احکام را پیاده کرد. روزی به شاگردانم گفتم: «تصور کنید پدری شبانهروز زحمت میکشد، با کارگری و سختی، لقمهای حلال برای فرزندش فراهم میکند و بعد از او میپرسد: چرا درس نخواندی؟ این پرسش عادلانه است، چون او وظیفهاش را انجام داده. اما اگر پدری فرزندش را گرسنه و بیسرپناه رها کند و باز همان سؤال را بپرسد، چه جوابی میشنود؟ فرزند حق دارد بگوید: تو برایم چه کردی که حالا مطالبه درس خواندن داری؟»
این مثال ساده، مرا به این فکر میانداخت که جامعه اسلامی نیز مانند همان پدر است. اگر حداقلهای زندگی برای مردم فراهم نشود، نمیتوان از آنها انتظار داشت که به تمامی احکام پایبند باشند. اجرای حدود الهی، زمانی عادلانه است که زمینههای اجتماعی آن فراهم شده باشد. مثلاً وقتی فقر در جامعه ریشهکن شود، آنگاه اگر کسی به سرقت دست زد، میتوان گفت او از روی عمد و ناسالم بودن نفسش مرتکب گناه شده است. اما وقتی فقر بیداد میکند، چگونه میتوان سارق را سرزنش کرد؟ او میگوید: «من کم آوردم، ناچار شدم.» اینجاست که باید میان کمبود و عصيان تمایز قائل شد. کمبود، گناه نیست؛ عصيان است که نیاز به بازخواست دارد.
به یاد دارم که در یکی از جلسات، با اشاره به صدر اسلام، گفتم: «احکام الهی یکباره از آسمان نازل نشدند. قرآن تدریجی نازل شد، احکام بهمرور اجرا شدند. این حکمت الهی بود که مردم را بهآرامی با تکالیف آشنا کرد.» همین تدریج را باید در جامعه اسلامی امروز هم به کار بست. اگر جامعهای سالها تحت ستم حاکمان ظالم بوده، نمیتوان یکشبه همه احکام را بر آن تحمیل کرد. باید ابتدا حداقلهای زندگی، مانند رفع فقر و ایجاد امکان ازدواج برای جوانان، تأمین شود. وقتی جوانی به دلیل نبود شرایط ازدواج به خطا میرود، نمیتوان او را سرزنش کرد؛ جامعه باید پاسخگو باشد که چرا نتوانسته نیازهای اولیه او را برآورده کند.
نکات کلیدی:
– اجرای احکام اسلامی باید تدریجی و با توجه به شرایط اجتماعی باشد.
– عدالت در اجرای حدود، نیازمند تأمین حداقلهای زندگی مانند رفع فقر و امکان ازدواج است.
– تمایز میان کمبود (ناشی از شرایط اجتماعی) و عصيان (تخلف عمدی) ضروری است.
– اجرای حدود بدون تأمین شرایط اجتماعی، غیرعقلانی، غیرانسانی و غیردینی است.
در قرآن کریم آمده است: لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا (خدا هیچکس را جز بهاندازه توانش تکلیف نمیکند). این آیه مرا به این باور رساند که اجرای احکام باید با وسع و توان جامعه هماهنگ باشد. اگر حداقلهای زندگی فراهم نباشد، اجرای حدود نه تنها عدالت را محقق نمیکند، بلکه به خشونت و بیاعتمادی منجر میشود.
بخش دوم: حسینی بودن در عمل و حقیقت
یکی از دغدغههای همیشگیام، تبیین معنای حقیقی حسینی بودن بود. در درسگفتارهایم بارها تأکید کردم که حسینی بودن، به شعار و ظاهر نیست؛ به محتوا و حقیقت است. یادم میآید روزی به شاگردانم گفتم: «حسینی بودن یعنی مثل حسین (ع) زیستن، یعنی خیرخواهی برای جامعه، شجاعت در برابر ظالم، و همدلی با مظلوم. کسی که فقط شعار حسینی میدهد، اما خیرش به جامعه نمیرسد، مانند کوفیانی است که نامه برای امام حسین (ع) نوشتند، اما در عمل همراه او نبودند.»
حسینی بودن، به معنای توازن میان ظاهر و باطن است. نمیشود کسی ادعای حسینی بودن کند، اما در عمل شجاعت و گذشت نداشته باشد. حسینی کسی است که هدفش امحای باطل و ابراز حق باشد، نه کسب منفعت شخصی. در یکی از جلسات، این را با تمثیلی توضیح دادم: «تصور کنید پزشکی در اورژانس بیمارستان است. او باید همیشه حاضر باشد، با تخصص و آگاهی عمل کند، و لحظهبهلحظه وضعیت بیمار را بررسی کند. حسینی بودن هم همینطور است؛ نیاز به حضور دائم، آگاهی و تعهد دارد.»
این باور از عمق جانم برمیخواست که حسینی بودن، مسیری آگاهانه و عادلانه میطلبد. نمیتوان با افراط یا تفریط حسینی بود. کسی که رادیکال عمل کند و تشنج ایجاد کند، یا کسی که سازشکار باشد و از حقیقت دست بکشد، از مسیر حسینی دور است. در قرآن کریم آمده است: قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ (بگو: من فقط شما را به یک چیز اندرز میدهم: اینکه برای خدا قیام کنید). این آیه، مرا به یاد رسالت حسینی میانداخت که قیام برای خدا، با معرفت و عمل همراه است.
نکات کلیدی:
– حسینی بودن در محتوا و حقیقت است، نه در شعار و ظاهر.
– ویژگیهای حسینی بودن شامل شجاعت، گذشت، و همدلی با مظلومان است.
– هدف حسینی، امحای باطل و سعادت جامعه است.
– شناخت مسیر حسینی، نیازمند آگاهی و تعادل در برابر افراط و تفریط است.
بخش سوم: عرفان محبوبین و اصالت معنوی
یکی از موضوعاتی که همیشه در درسگفتارهایم به آن پرداختهام، عرفان اصیل و تفاوت آن با عرفانهای صوری بود. به یاد دارم که روزی در جمع شاگردانم گفتم: «عرفان حقیقی، عرفان محبوبین است، نه محبین. عرفان محبین، آموختنی است؛ از استاد و کتاب میآید. اما عرفان محبوبین، جبلی است، از شور عشق الهی برمیخیزد، گویی خدا آن را در دل انسان ریخته است.»
این باور از تجربههای شخصیام نشأت میگرفت. همیشه احساس میکردم که عرفان واقعی، در سادگی و بیتکلف بودن است. به شاگردانم میگفتم: «بیان عارف حقیقی، ساده و بیآلایش است، اما ملکوتی است. او از حافظه و حفظیات سخن نمیگوید، بلکه از عمق جانش کلمات میجوشد.» این را از زندگی عالمان بزرگ دینی آموخته بودم که سخنانشان نه از حفظ، بلکه از الهام الهی بود. سیاستشان هم الهی بود، نه مبتنی بر مصلحتاندیشیهای رایج. آنها با صداقت و استقلال، حقیقت را بیان میکردند.
یکی از آرزوهایم این بود که عرفان شیعی ولایی را تدوین کنیم، عرفانی که از آثار اهل سنت بینیاز باشد. میگفتم: «اگر بتوانیم عرفان شیعی را در سی جلد یا بیشتر تدوین کنیم، گامی بزرگ برای احیای هویت معنوی شیعه برداشتهایم.» این دغدغه از عشقم به معرفت ولایی و باور به ضرورت استقلال عرفانی شیعه سرچشمه میگرفت.
نکات کلیدی:
– عرفان محبوبین، جبلی و برخاسته از شور عشق الهی است.
– بیان عارف حقیقی، ساده، بیتکلف و الهامی است.
– سیاست الهی، مستقل از مصلحتاندیشیهای رایج است.
– تدوین عرفان شیعی ولایی، گامی برای استقلال معنوی شیعه است.
جمعبندی
این گفتگوهای صمیمی، بازتابی است از سالها تأمل و تجربه در مسیر معرفت دینی و عدالت اجتماعی. از عدالت در اجرای احکام گرفته تا حسینی بودن در عمل و حقیقت، و از عرفان محبوبین تا دغدغه احیای هویت شیعی، همه اینها بخشی از راهی است که در زندگیام پیمودهام. باور دارم که دین، وقتی با عدالت، حکمت و معرفت همراه شود، میتواند سعادت جامعه را رقم بزند. این خاطرات، دعوتی است به تأمل در این مسیر و تلاش برای ساختن جهانی عادلانهتر و معنویتر.
با نظارت صادق خادمی