در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 530

متن درس





گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه 530

این مجموعه، روایتی است صمیمی از خاطراتی که در درس‌گفتارهایم به‌صورت گذرا بیان شده‌اند. اکنون، با شرحی تفصیلی، شما را به دنیای تجربیات کودکی‌ام، تأملاتم در حوزه روایات و عرفان، و مواجهاتم با عالمان و مسائل زمانه می‌برم. هر خاطره، پنجره‌ای است به لحظه‌هایی که مرا شکل داده‌اند و تأملاتی که مرا به سوی حقیقت هدایت کرده‌اند.

بخش اول: کودکی در محضر استاد حدیث‌شناس

در کودکی، نزد استادی برجسته شاگردی کردم که در علم حدیث و روایت، سرآمد بود و ادعای حدیث‌شناسی داشت. در محضر او، «توحید مفضل» را خواندم، اثری که از معارف توحیدی امام صادق علیه‌السلام سرشار است. آن روزها، هنوز کودکی ده یا یازده‌ساله بودم، اما ذهنم پر از پرسش بود. استادم مدعی بود که از شیخ صدوق و علامه مجلسی عالم‌تر است، زیرا به باور او، علامه مجلسی در «بحارالانوار» بسیاری از روایات را به دلیل غیرمعقول به نظر آمدن حذف کرده است. من، با جسارت کودکی، به او گفتم: «در شیطنت شما شکی نیست، اما در برتری علمتان تردید دارم!» این سخن، او را خشمگین کرد و مرا به دنبالم دوید، و من هم با تمام توان فرار کردم، چرا که کتک خوردن یک‌طرفه را منصفانه نمی‌دیدم.

بعدها، با مطالعه و تحقیق، دریافتم که سخنان استادم بی‌راه نبود. علامه مجلسی، برای حفظ اعتبار روایات و جلوگیری از بی‌اعتمادی مردم، برخی احادیث را که به نظرش غیرمعقول می‌آمد، در «بحارالانوار» نیاورد. او می‌دانست که گنجاندن این روایات ممکن است به تکفیر او منجر شود یا اعتماد به دیگر روایات را خدشه‌دار کند. اما استادم معتقد بود که باید همه روایات گردآوری شوند تا آیندگان بتوانند آن‌ها را بررسی و صحتشان را بسنجند. این اختلاف دیدگاه، مرا به تأمل در روش‌شناسی حدیث‌شناسی واداشت. ترس از تکفیر، بسیاری از عالمان را به حذف برخی آثار سوق داده بود، و این، خسرانی بزرگ برای میراث روایی ما بود.

درنگ: روش‌شناسی حدیث‌شناسی نیازمند تعادل میان حفظ اعتبار روایات و گردآوری جامع آن‌هاست. حذف روایات به دلیل ترس از تکفیر، ممکن است به محدود شدن دسترسی به منابع اصلی منجر شود.

استادم ادعا می‌کرد که با «بوییدن» روایات، اصالت آن‌ها را تشخیص می‌دهد. من نیز، گاه احساس می‌کنم سخنانم، که تازه و نو به نظر می‌آیند، ریشه در روایات معصومان دارد. شاید این سخنان، هدیه‌ای الهی باشند یا بازتاب روایاتی که در ذهنم نقش بسته‌اند. اما مهم، خود سخن است که باید سنجیده و قدر دانسته شود.

برای آزمودن استاد، روزی عبارتی زیبا و ملکوتی از فارابی را برایش خواندم و گفتم: «ببینید، آیا بوی عصمت می‌دهد؟» او با شوق گفت: «بله، بوی عصمت دارد!» وقتی فهمید این متن از کتاب فلسفه فارابی است، نه حدیث، خشمگین شد و باز مرا تعقیب کرد. کتاب را انداختم و فرار کردم، چرا که او مردی بزن‌بهادر بود و واقعاً می‌زد! یک بار، با یکی از اوباش تهران درگیر شد و سیلی محکمی به او زد. آن فرد، به احترام مقام علمی استاد، تلافی نکرد، اما یکی از نوچه‌هایش یک کیلو شکر در موتور دیزل استاد ریخت و آن را منفجر کرد. صدای انفجار در آسمان پیچید!

بخش دوم: نصحیت‌های کودکی و سرنوشت استاد

استادم همسایه‌مان بود. روزی به او گفتم: «حاج آقا، صفای باطنتان مشکل پیدا کرده است.» پرسید: «از کجا می‌گویی؟» گفتم: «سند دارم. روزی در ماه رمضان، دستفروشی ترک‌زبان با ظرف هفده کیلویی عسل در کوچه فریاد می‌زد: عسلی، عسلی! مادر و خواهر شما از خواب پریدند و یقه آن بیچاره را گرفتند و کتکش زدند. شما فرزند همان مادرید، پس مواظب باشید!» این نصحیت‌ها در او اثری نکرد، شاید چون کودکی بیش نبودم و شصت، هفتاد سال با او تفاوت سنی داشتم. اما آن روزها، صفا و صمیمیتی بود که می‌شد با چنین عالمانی سخن گفت.

استادم خمس را هم قبول نداشت، مانند برخی اخباریون. هرچه توضیح دادم و از او خواستم به حرم برود و توبه کند، فایده‌ای نداشت. سرانجام، او و دو پسرش، یکی ده‌ساله و دیگری چهارده‌ساله، در چاهی افتادند و غرق شدند. من، در سادگی کودکی، هرچه به من می‌گفتند بگو، می‌گفتم، اما او باور نمی‌کرد. شاید این از معجزات ماست که کسی به حرفمان گوش نمی‌دهد! اکنون هم همین است، و خدا را شکر، در قیامت خواهیم گفت: ما گفتیم، اما گوش ندادند.

درنگ: نصحیت، حتی از زبان کودکی خردسال، اگر با صدق و صفا باشد، ارزشمند است. اما پذیرش آن، نیازمند تواضع و گشاده‌دلی است.

بخش سوم: عرفان شیعی و نقد عرفان صوفیانه

در گذشته، تصمیم داشتم «صحیفه سجادیه» را کتاب درسی حوزه‌ها کنم، اما این آرزو برآورده نشد. چرا باید محیی‌الدین ابن عربی سلطان عرفان ما باشد، در حالی که معارف عرفانی امام سجاد علیه‌السلام و امیرالمؤمنین علیه‌السلام، گنجینه‌ای بی‌نظیر است؟ من هزاران نقد بر عرفان محیی‌الدین نوشته‌ام که همگی ثبت شده‌اند. فلسفه و عرفان، محور عمرم بوده‌اند، و با یاری شما، می‌توانم این نقدها را مدون کرده و به جهان عرضه کنم تا همگان بدانند عرفان معصومان علیهم‌السلام در برابر عرفان صوفیانه، بی‌همتاست.

درنگ: عرفان شیعی، ریشه در عصمت و وحی دارد و از عرفان صوفیانه، به دلیل اتصال به معصومان، برتر است.

قرآن کریم می‌فرماید: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا (سوره احزاب، آیه 33)؛ «خدا فقط می‌خواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور کند و شما را پاکیزه سازد.» این آیه، گواهی است بر اصالت عرفان اهل بیت علیهم‌السلام.

بخش چهارم: مسکه، دست‌آویز رستگاری

سال‌ها به تدریس روایات پرداخته‌ام و حاصل آن، کتابی دو جلدی به نام «المسکه» است. «مسکه» به معنای دست‌آویز است، چیزی که انسان را از سقوط نجات می‌دهد. این نام، در هیچ روایتی نیامده، اما معنایی عام دارد. «مصباح الهدی» چراغ راه در خشکی است، «سفینة النجاة» کشتی نجات در دریاست، اما «مسکه»، دست‌آویزی است که در هر جا می‌تواند انسان را به رستگاری برساند. با تمسک به روایات و عصمت، از هلاکت نجات می‌یابیم.

درنگ: «مسکه» به عنوان استعاره‌ای از روایات و عصمت، انسان را در هر موقعیت به سوی رستگاری هدایت می‌کند.

بخش پنجم: حسرت بر محافل درسی

گاه از خودم خجالت می‌کشم. در گذشته، ده تا پانزده محفل درسی داشتم، اما امروز، کثرت کارها و مشاغل در حوزه‌ها، این شور را کمرنگ کرده است. به طلاب می‌گویم: ده، بیست کتاب روایی پیش رویتان بگذارید و از چندوچون آن‌ها آگاه شوید. لازم نیست همه‌چیز را به شما گفت.

درنگ: مطالعه مستقل روایات، کلید پرورش طلابی پژوهشگر و خودکفاست.

بخش ششم: تأمل در عالمان معاصر

دو عالم برجسته را از نزدیک می‌شناختم. هر یک، سیستمی فکری داشتند، هر دو مسلمان و وارسته بودند و رابطه‌ای نیکو با هم داشتند. یکی از آن‌ها، در آمدن دیگری از مشهد به تهران نقش داشت. شایعاتی که برخی درباره یکی از این عالمان می‌گویند، مانند کافر یا جاسوس بودن، بی‌اساس و مزخرف است. داشتن یا نداشتن مدرک تحصیلی برای او مهم نبود؛ مهم، سخنان و عملکردش بود. او با سخنرانی برای دانشجویان، آن‌ها را به فعالیت‌های انقلابی تشویق می‌کرد، که خطراتی مانند زندان و فرار را به دنبال داشت.

با قانون نسبیت، هیچ عالمی مطلق نیست. این دو عالم نیز اشتباهاتی داشتند، گاه تندروی یا کندروی کردند، اما این‌ها طبیعی است. قضاوت درباره مرگشان، که آیا کشته شدند یا به مرگ طبیعی رفتند، بی‌فایده است، زیرا اطلاعات دقیقی نداریم و قضاوت با خداست. تیزبینی در نقد اشخاص را نمی‌پسندم. جز خدا، همه انسان‌ها، حتی پیامبران، کاستی‌هایی دارند. قرآن کریم می‌فرماید: التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ (سوره توبه، آیه 112)؛ «توبه‌کنندگان، پرستندگان، سپاس‌گزاران، روزه‌داران، رکوع‌کنندگان، سجده‌کنندگان، امرکنندگان به معروف و نهی‌کنندگان از منکر و نگهبانان حدود الهی.» صفا و صدق قلبی، مهم‌تر از کمال ظاهری است.

درنگ: صفا و صدق قلبی، معیار اصلی ارزش انسان است، نه کمال ظاهری یا نبود اشتباه.

جمع‌بندی

این خاطرات، بازتابی است از سفری معنوی و علمی که از کودکی آغاز شد و تا امروز ادامه دارد. از تعقیب و گریزهای کودکانه با استادی حدیث‌شناس تا تأملات عمیق در عرفان شیعی و نقد عرفان صوفیانه، هر لحظه مرا به سوی حقیقت نزدیک‌تر کرده است. نصحیت‌هایم، هرچند گاه ناشنیده ماند، از صدق و صفا سرچشمه می‌گرفت. کتاب «المسکه» و تلاش برای ترویج معارف روایی، گواهی است بر تعهد من به حفظ میراث اهل بیت علیهم‌السلام. این گفتگوهای صمیمی، دعوتی است به شما برای تأمل در این مسیر و همراهی در جست‌وجوی حقیقت.

با نظارت صادق خادمی