متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه 534
بخش اول: تأملاتی در فرهنگ و علم
این خاطرات، شرح تفصیلی لحظههایی است که شاید در درسگفتارهایم بهصورت گذرا به آنها اشاره کردهام. آنچه در پی میآید، روایتهایی است از عمق تجربیاتم در مواجهه با فرهنگ، علم، و زندگی در بستر جامعهای که هم پر از معنویت است و هم گاه با چالشهایی عمیق همراه است. این روایتها، بازتابی از تأملاتم در مسیر علم و عرفان است که با صداقت و صمیمیت برای شما بازگو میکنم.
مهربانی اهالی هنر و مقایسه با علم دینی
روزی در مصاحبهای از من پرسیدند که اهالی هنر را چگونه میبینم. پاسخ دادم که به آنها بسیار خوشبینم. چرا؟ چون وقتی آنها را با برخی از عالمان دینی مقایسه میکنم، میبینم که مهربانتر و رفیقترند و برای اساتیدشان احترام ویژهای قائلاند. خودم با چشمانم دیدم که یکی از هنرمندان، زانوی استادش را بوسید، نشانهای از عمق حرمت و ادب. این صحنه چنان در ذهنم نقش بست که گویی لحظهای از تجلی احترام و محبت بود. در میان دراویش هم این احترام به استاد را دیدهام، اما در برخی محیطهای علمی دینی، گویی این حرمت کمرنگ شده است. این تفاوت مرا به فکر وامیدارد که چرا در جایی که باید سرشار از اخلاق و معنویت باشد، گاه اینگونه نیست؟
درنگ: اهالی هنر، با احترام و محبت به اساتیدشان، نمونهای از فرهنگ والای انسانی را به نمایش میگذارند که میتواند الگویی برای محیطهای علمی دینی باشد.
هنر، موسیقی، و علم، انسان را رقيقالنفس میکنند. اینها قلب را نرم و روح را از خشونت دور میسازند. رقص و آواز، اگر در مسیر درست باشد، روح را جلا میدهد و انسان را به سوی مهربانی سوق میدهد. اما در برخی محیطهای علمی دینی، گویی این لطافت کمتر دیده میشود. این تفاوت مرا به تأمل واداشته است که چگونه میتوان این روح مهربان را در همه حوزهها جاری کرد.
خاطرهای از مرحوم ادیب نیشابوری
خداوند رحمت کند مرحوم ادیب نیشابوری را. او چنان از برخی رفتارهای عالمان دینی آزرده بود که حتی حاکمان را مهربانتر از آنها میدید. روزی به او گفتم: «حاج آقا! حاکمان که پای ضریح امام رضا (ع) نمیآیند تا شراب بنوشند یا خطایی کنند. کارهای نادرستشان را جای دیگری انجام میدهند.» او در پاسخ گفت: «با همه اینها، من کار غیرانسانی از آنها ندیدهام.» این سخن از عمق دلش برمیخاست، از آزاری که از برخی عالمان دیده بود. این خاطره مرا به فکر فرو برد که چرا گاه در محیطهای دینی، به جای محبت، آزار دیده میشود؟
درنگ: آزردگی مرحوم ادیب نیشابوری از برخی عالمان، هشداری است به ضرورت ترویج اخلاق و محبت در محیطهای علمی دینی.
استاد عارفی در محلهای نامناسب
در جوانی، استادی عارف داشتم که در شناخت مسائل اخلاقی و اجتماعی مهارت عجیبی به من آموخت. او در خیابانی که به محله فساد شهرت داشت، امام جماعت مسجدی بود. هنوز کودک بودم که نزدش درس میخواندم. نگهبان آن محله، کودکان را راه نمیداد، اما من هر روز با ترفندی وارد میشدم. به او گفتم: «حاج آقا! اینجا در شأن شما نیست.» پاسخش هنوز در گوشم طنینانداز است: «من اینجا راحت زندگی میکنم. کسی مرا آزار نمیدهد.» او، عالمی وارسته و پر از کمال، از ترس برخی عالمان به آنجا پناه برده بود. میگفت: «این زنان، با همه گناهانشان، دلشکستهاند. التماس دعا میکنند و با صداقت گریه میکنند.» این صداقت در دل گناه، مرا به فکر فرو برد که گاه در محیطهای بهظاهر پاک، این صداقت کمتر یافت میشود.
درنگ: صداقت و دلشکستگی حتی در میان گناهکاران، نشاندهنده ظرفیت معنوی انسانهاست که باید با نگاه انسانی به آن نگریست.
چالشهای زندگی در قم
زندگی در قم را وظیفه خود میدانم، اما هرگاه از این شهر بیرون میروم، نفسی راحت میکشم. گویی باری از دوشم برداشته میشود. در قم، هر قدم که برمیدارم، باید مراقب باشم: آیا کسی مرا آزار خواهد داد؟ آیا باید واکنشی نشان دهم؟ گاه حتی خطر بزرگتر از اینهاست. بسیاری از عالمان و عارفان از قم گریختهاند، نه از دین، بلکه از فشارهایی که گاه در این محیط احساس میشود. این تجربه مرا به این اندیشه واداشته که چگونه میتوان فضایی ساخت که علم و معنویت در آن آزادانه نفس بکشد؟
درنگ: فشارهای اجتماعی در مراکز دینی، ضرورت ایجاد فضای باز برای فعالیتهای علمی و معنوی را برجسته میکند.
خودبرتربینی در علم دینی
یکی از چالشهای علم دینی، خودبرتربینی برخی عالمان است. گاه دیدهام که برخی خود را اعلم میدانند و حتی اگر بدانند دیگری از آنها برتر است، به این حقیقت اعتراف نمیکنند. این رفتار، برخلاف روح علم است که باید سرشار از فروتنی و انصاف باشد. در سفری به نیشابور، در میان فیروزهفروشان، پیرمردی را دیدم که از همه همکارانش باتجربهتر بود. بدون لباس روحانیت، با یک عبا به مغازهاش رفتم و از او خواستم بهترین فیروزههایش را نشانم دهد. با دقت، فیروزهها را بررسی کردم و عیوبشان را با نشانههای دقیق شرح دادم. او چنان تحت تأثیر قرار گرفت که دفترش را آورد و گفت: «کاش زودتر شما را دیده بودم. این فیروزهها را به اشتباه خریدهام.» وقتی از او جدا شدم، پسرم مهدی به مغازهاش رفت و پرسید انگشترش چند میارزد. او پاسخ داد: «برو از پدرت بپرس، او از من ماهرتر است.» این انصاف یک کاسب ساده، مرا به فکر فرو برد. حتی در میان رقاصان و افراد حاشیهای، اگر کسی را برتر ببینند، به او ارجاع میدهند، اما چرا در علم دینی گاه این انصاف دیده نمیشود؟
درنگ: انصاف و فروتنی، حتی در میان کاسبان و افراد حاشیهای، الگویی است که علم دینی باید از آن بیاموزد.
بخش دوم: آینده علم و عرفان
این بخش از خاطراتم، بازتابی است از نگاهم به آینده علم و جایگاه عرفان در آن. آنچه در درسگفتارهایم گاه بهصورت گذرا گفتهام، اینجا با جزئیات بیشتری برایتان بازگو میکنم، گویی در کنارتان نشستهام و از عمق دل سخن میگویم.
آینده علمی بشر
من به آینده علم بسیار خوشبینم. روزی خواهد آمد که کامپیوترها و ابزارهای مادی کنونی منسوخ شوند و علم از محور ماده فراتر رود. این تحول، یا از دین سرچشمه خواهد گرفت یا از کسانی که صاحب رؤیت الهیاند. خدا از سر تقصیرم بگذرد که چنین ادعایی دارم، اما این سخن را از روی بصیرت میگویم. در گذشته، عالمانی بودند که علوم عظیمی داشتند، اما ناشناخته ماندند و با فقر و غربت از دنیا رفتند. آنها سلاطین علم بودند، اما در عالم ناسوت غریب ماندند. اکنون، خداوند آن علوم را در وجود من متراکم کرده است، اما گویی کسی قدر این گوهر را نمیداند. حوزههای دینی ما بیشتر مذهبیاند تا علمی. برخی برای خدا کار میکنند، برخی برای دنیا، اما کار علمی به معنای واقعی کمتر دیده میشود. من منتظرم روزی فرا برسد که بشر، ورای علوم مادی، به عالم اکبر در درون خود دست یابد.
درنگ: آینده علم، فراتر از ماده، با پیوند دین و رؤیت الهی، افقهای جدیدی را خواهد گشود.
قدرشناسی از عالمان
در غرب، دانشمندان را سلاطین میدانند، اما در اینجا گاه مدعیان نادان، سلطنت علمی را در دست دارند. اگر بتوانم ده دانشمند آگاه بیابم که در فیزیک و شیمی تخصص داشته باشند و نقدم را بفهمند، جرأت میکنم نظراتم را بیان کنم. اما ترس از تمسخر مانع میشود. گویی گالیلهام و در برابر جاهلان کلیسا ایستادهام. من آمادهام جانم را برای پیشبرد چرخ دانش فدا کنم، حتی اگر مانند معمار کاخ، پس از ساختن آن، مرا به پایین پرت کنند. ارسطو گفت: «وقتی مُردم، اگر پیدایم کردید، هرجا خواستید دفنم کنید.» من نیز چنینم؛ تنها میخواهم این قصر علم را به پایان برسانم.
درنگ: تعهد به پیشبرد علم، حتی به قیمت فداکاری، نشاندهنده عزم راسخ برای اصلاح علمی است.
ولایت و تجلی عشق الهی
خداوند به من ارثی چند هزار ساله از ولایت عطا کرده است، اما از بیان آن میترسم، مبادا نتوانم آن را بهدرستی منتقل کنم. وقتی امام حسین (ع) فرمودند: «یا سیوف خذینی»، این تجلی الهی بود که شمشیرها آن را تسکین میدادند. در عرفان، عشق الهی چنان آتشی است که آتش جهنم در برابرش خنک مینماید. چنانکه در دعا آمده است:
أَفِرُّ إِلَيْكَ مِنْكَ (قرآن کریم: از تو به سوی تو میگریزم). این عشق، زهره سالک را آب میکند. امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: «لا خوف من نارك» (از آتش تو نمیترسم)، چرا که حرارت عشق الهی را چشیده بودند.
درنگ: عشق الهی، چنان آتشی است که در برابر آن، حتی آتش جهنم خنک مینماید.
نظم در پراکندگی سخنان
سخنانم گاه پراکنده به نظر میآیند، اما میانشان تناقضی نیست. همه از یک بصیرت واحد سرچشمه میگیرند. روشم این است که معارف را تکهتکه بیان کنم تا از سوءتفاهم جلوگیری شود. گویی کلافی است که هر تکهاش به دیگری پیوند دارد، اما اگر همه را یکجا بگویم، شاید معنا از دست برود.
درنگ: انسجام درونی سخنان، حتی در پراکندگی ظاهری، نشاندهنده عمق بصیرت و احتیاط در انتقال معارف است.
جمعبندی
این گفتگوهای صمیمی، بازتابی است از عمق تجربیاتم در مسیر علم، عرفان، و زندگی در بستر جامعهای پر از تضادها و زیباییها. از مهربانی اهالی هنر تا چالشهای علم دینی، از صداقت دلهای شکسته تا امید به آیندهای که علم و دین در آن پیوند میخورند، همه اینها مرا به تأمل در رسالت خود واداشته است. امیدوارم این روایتها، شما را نیز به فکر وادارد و نوری بر مسیرتان بیفکند.
با نظارت صادق خادمی