در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 549

متن درس

 

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه 549

مقدمه: سفری در اندیشه و تجربه

این خاطرات، که گویی از ژرفای قلب و ذهنم برمی‌خیزند، بازتاب لحظه‌هایی هستند که در درس‌گفتارهایم به‌صورت گذرا به آن‌ها اشاره کرده‌ام. اما اکنون، در این مجموعه، می‌خواهم شما را به عمق تجربه‌هایم ببرم؛ جایی که علم، فلسفه، ورزش، رانندگی، و زندگی خانوادگی در هم تنیده‌اند تا درس‌هایی برای زیستن و اندیشیدن ارائه دهند. این روایت‌ها، نه‌تنها شرح زندگی من، بلکه دعوتی است برای تأمل در چگونه زیستن و چگونه اندیشیدن. هر بخش، دریچه‌ای است به سوی معرفتی که از دل تجربه‌های زیسته‌ام برآمده و با دانشی عمیق و عرفانی گره خورده است.

بخش اول: نقدی بر تبلیغ دینی و توصیه‌های ناکارآمد

سال‌ها پیش، در یکی از جلساتم، با شوری که از عمق وجودم برمی‌خواست، گفتم که تبلیغ دین نباید به توصیه‌های ظاهری و بی‌ثمر مانند تغییر ظاهر افراد محدود شود. مثلاً گفتن به کسی که ریشش را این‌گونه کند یا رویتش را چنان، نه‌تنها اثر ندارد، بلکه نتیجه معکوس می‌دهد. این سخنان را با قلبی پر از دغدغه برای دین و جامعه گفتم، چرا که دیده‌ام چگونه چنین توصیه‌هایی مردم را از دین دور می‌کند. تبلیغ دین باید حکیمانه باشد، باید با زبان روز و نیازهای مردم سخن گفت. این باور من ریشه در آیه‌ای از قرآن کریم دارد:

ادْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ

(قرآن کریم، نحل: ۱۲۵) به این معنا که به سوی راه پروردگارت با حکمت و موعظه نیکو دعوت کن. این آیه برای من چراغ راه بود تا تبلیغی را ترویج کنم که قلب‌ها را به دین نزدیک کند، نه آنکه با توصیه‌های ناسازگار، فاصله‌ها را بیشتر سازد.

درنگ: تبلیغ دینی باید حکیمانه و متناسب با فرهنگ و نیازهای جامعه باشد تا از دوری مخاطبان از دین جلوگیری کند.

بخش دوم: تلفیق تجربه و دانش در تدوین قوانین

سال‌ها تجربه در ورزش و رانندگی، به من آموخت که دانش نظری به‌تنهایی کافی نیست. یک روز، در جمع شاگردانم، با اطمینان گفتم که اگر پنجاه داور ورزشی را بیاورند، من می‌توانم قوانینی برای ورزش بنویسم که در جهان بی‌نظیر باشد. چرا؟ چون من نه‌تنها ورزشکارم، بلکه فلسفه ورزش را هم می‌فهمم. این توانایی از تلفیق تجربه عملی و دانش نظری می‌آید. همین را در رانندگی هم گفتم. آیین‌نامه رانندگی ما کهنه است، مربوط به هشتصد سال پیش! من که پنجاه سال رانندگی کرده‌ام، از کودکی که پشت کورسی بودم تا امروز که راننده‌ای حرفه‌ای‌ام، می‌توانم آیین‌نامه‌ای به‌روز بنویسم. این کار، کار من است، چون هم راننده‌ام و هم فیلسوف.

جاده‌های ما پر از تصادف و مرگ است. یک روز شنیدم اتوبوسی در شهر واژگون شده، انگار راننده حرفه‌ای نیست! این‌ها نشان می‌دهد که ما در حرفه‌ای‌گری کاستی داریم. نه فقط راننده، بلکه فیلسوف هم نمی‌تواند به‌تنهایی این مسائل را حل کند. باید تجربه و دانش را در هم آمیزیم.

درنگ: تلفیق تجربه عملی و دانش نظری برای تدوین قوانین کارآمد در حوزه‌هایی مانند ورزش و رانندگی ضروری است.

بخش سوم: خودباوری و پرهیز از خودباختگی فرهنگی

همیشه دلم می‌سوخت وقتی می‌دیدم برخی فکر می‌کنند هرچه کمال و علم است، باید از غرب بیاید. ما در جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، و فلسفه، از آن‌ها غنی‌تریم، اما خودباختگی فرهنگی ما را عقب نگه داشته است. یک روز، با حسرتی عمیق به شاگردانم گفتم: «چرا ما نباید دانش خودمان را در جامعه‌مان ارتقا دهیم؟ چرا فکر می‌کنیم علم و پیشرفت فقط از آن‌سوی آب می‌آید؟» این خودباختگی مانند رطوبتی است که دانش وارداتی را فاسد می‌کند. ما باید به ظرفیت‌های بومی خود ایمان بیاوریم و دانشی تولید کنیم که ریشه در فرهنگ و نیازهایمان داشته باشد.

درنگ: خودباوری و تولید دانش بومی، کلید استقلال علمی و فرهنگی جامعه اسلامی است.

بخش چهارم: گستره فعالیت‌های علمی و معنوی

از جوانی، شب و روزم با علم و معرفت گره خورده بود. از یازده‌سالگی کتاب می‌نوشتم و در دوازده‌سالگی دیوانی از غزل و مثنوی داشتم. فلسفه درس می‌دادم، از اسفار و فصوص گرفته تا مصباح و منازل. تفسیرم دویست جلد است، سوره حمد چهار جلد، بقره دوازده جلد. مصباح و فصوص هر کدام ده‌ها جلد. این‌ها را نه برای خودستایی، بلکه برای نشان دادن عمق و گستره معرفتی که خداوند به من عطا کرده، می‌گویم. اما این آثار را با چه مشقتی حفظ کرده‌ام! از موش و دزد و نابودی می‌ترسیدم. کاغذها را در پلاستیک، گونی، و پیت می‌پیچیدم تا نفله نشوند. این کار، کار یک نفر نیست. علم، نیاز به همکاری جمعی دارد.

موسیقی هم بخشی از زندگی‌ام بود. هفت جلد کتاب موسیقی نوشتم، با عروض و قافیه و موسیقی تمام. این‌ها را با عشق ساختم، اما همیشه می‌گفتم که کارهای بزرگ را نباید تنها انجام داد. همکاری جمعی، رمز ماندگاری علم است.

درنگ: تولید دانش چندرشته‌ای و همکاری جمعی، کلید غنای علمی و حفظ میراث معرفتی است.

بخش پنجم: احترام و تواضع در روابط خانوادگی

یک روز، زوجی طلبه نزدم آمدند. هر دو درس‌خوانده بودند، اما زن گاهی به شوهرش می‌گفت: «تو نمی‌فهمی، بگذار حاج‌آقا حرف بزند.» من با آرامش گفتم: «خانم، این درست نیست. شوهرت را باید از هر حاج‌آقایی بالاتر بدانی. علم نباید تو را مغرور کند. درخت علم که میوه می‌دهد، باید سرش پایین بیاید.» زن پذیرفت و گفت اشتباه کرده است. این لحظه برایم عبرت‌آموز بود. علم باید ما را فروتن کند، نه مغرور.

به آن‌ها گفتم که احترام به همسر، از هر احترامی بالاتر است. روایتی از پیامبر اکرم (ص) شنیده‌ام که اگر سجده برای غیر خدا جایز بود، می‌گفتم زنان به شوهرانشان سجده کنند. این نشان می‌دهد که در فرهنگ دینی ما، همسر جایگاهی والا دارد. از منظر روان‌شناختی هم، زن دوست دارد شوهرش را دوست بدارد، حتی اگر نقص‌هایی داشته باشد. این پیوند عاطفی، بنیان خانواده را محکم می‌کند.

قالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): لَوْ أَمَرْتُ أَحَدًا أَنْ يَسْجُدَ لِأَحَدٍ لَأَمَرْتُ النِّسَاءَ أَنْ يَسْجُدْنَ لِأَزْوَاجِهِنَّ

(پیامبر اکرم (ص): اگر قرار بود به کسی دستور دهم که برای دیگری سجده کند، به زنان دستور می‌دادم که برای شوهرانشان سجده کنند.) این روایت، نه به معنای برتری یکی بر دیگری، بلکه به اهمیت احترام متقابل در خانواده اشاره دارد.

درنگ: احترام متقابل در خانواده، به‌ویژه در روابط زناشویی، از اصول کلیدی فرهنگ دینی و روان‌شناختی است.

جمع‌بندی: راهی به سوی تعالی

این گفتگوهای صمیمی، نه‌تنها شرح زندگی من، بلکه دعوتی است به تأمل در چگونه زیستن. از تبلیغ حکیمانه دین تا تدوین قوانین کارآمد، از خودباوری فرهنگی تا حفظ میراث علمی، و از احترام در خانواده تا تواضع در برابر علم، همه این‌ها درس‌هایی هستند که از تجربه و دانش آموخته‌ام. امیدوارم این روایت‌ها، خواننده را به سوی تعالی علمی، اخلاقی، و معنوی هدایت کند.

با نظارت صادق خادمی