در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 561

متن درس





گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه 561

مقدمه

این مجموعه، روایتی است از خاطراتی که در درس‌گفتارهایم به‌صورت گذرا بیان کرده‌ام و اکنون با تأمل و دقت، آن‌ها را بازگو می‌کنم. هر خاطره، دریچه‌ای است به سوی تجربه‌های زیسته‌ام، از کودکی تا سال‌های پختگی، که نه‌تنها بازتاب‌دهنده زندگی شخصی‌ام، بلکه دعوتی است به تأمل در معارف عمیق الهی، عرفانی و انسانی. این گفتگوهای صمیمی، تلاشی است برای پیوند دادن دانش ظاهری با بصیرت باطنی، تا مخاطب را به سوی حقیقتی ژرف‌تر هدایت کند. هر بخش، روایتی مستقل و در عین حال بخشی از یک کل منسجم است که شما را به دنیای معرفت و معنویت دعوت می‌کند.

بخش اول: تأملات کودکی و نقد آموزش کتاب‌محور

یادم می‌آید کودکی‌ام را، وقتی هفت یا هشت سال بیشتر نداشتم. در آن روزها با عالمی سالخورده و نابینا، که شصت سالی از عمرش گذشته بود، هم‌صحبت شدم. او مردی باسواد بود، رسائل و مکاسب را از حفظ داشت و با من، کودکی خردسال، معالم مباحثه می‌کرد. یک روز من عبارت‌ها را می‌خواندم و روز دیگر او. مردی نیکوسیرت بود، اما در ذهن کودکانه‌ام سؤالی شکل گرفت: این همه درس و حفظ متون به چه کار می‌آید وقتی او نمی‌تواند چیزی را ببیند؟ نه خوابی، نه قبری، نه عالمی، نه حتی نشانه‌ای از بهشت و دوزخ. این پرسش، مرا به فکر واداشت که آیا علم دینی، آن‌گونه که در مدرسه‌ها آموخته می‌شود، حقیقتاً به معرفت الهی می‌انجامد؟

این تجربه، مرا به نقدی عمیق از نظام آموزشی کتاب‌محور کشاند. در مدرسه‌ها، مدام می‌گفتند: «بخوان، بخوان، بخوان!» اما این خواندن‌های بی‌وقفه، گاه انسان را از حقیقت دور می‌کند. علم دینی، اگر تنها به حفظ کاغذ و کتاب خلاصه شود، گویی بصیرت را کور می‌کند. من به شاگردانم توصیه می‌کنم: زیاد کتاب نخوانید، این‌ها گاه آدمی را از تأمل در عالم معنا بازمی‌دارد. عمر انسان گران‌بهاست، نباید آن را صرف مشق‌های بی‌حاصل کرد. باید به جای خواندن بی‌وقفه، به خود فشار آورد، فکر کرد، و دید که در این عالم چه می‌توان یافت: نفس است، عقل است، یا روح؟ در ناسوت است، ملکوت است، یا عالم الوهیت؟

درنگ: علم دینی باید فراتر از حفظ متون، به پرورش بصیرت باطنی و خودشناسی منجر شود. تأمل در مراتب وجود (ناسوت، ملکوت، الوهیت) کلید معرفت الهی است.

این نقد، ریشه در آیاتی دارد که ما را به مشاهده آیات الهی در خود و جهان دعوت می‌کند: سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ (قرآن کریم، فصلت: 53). به‌زودی آیات خود را در کرانه‌ها و در نفوسشان به آن‌ها نشان خواهیم داد تا برایشان روشن شود که آن حق است.

خودشناسی، کلیدی است که در حدیث نبوی آمده: «من عرف نفسه فقد عرف ربه». این خودشناسی، نیازمند تأملی عمیق‌تر از مطالعه صرف است. باید شب‌ها را به فشار آوردن بر خود اختصاص داد، تا روح و عقل باز شود و انسان به عالم الوهیت راه یابد.

گاه فکر می‌کنم این نظام آموزشی، ما را از سیره انبیا دور کرده است. پیامبران، شب‌ها را به تأمل در سماوات و ارضین می‌گذراندند، چنان‌که قرآن می‌فرماید: إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِأُولِي الْأَلْبَابِ (قرآن کریم، آل عمران: 190). بی‌گمان در آفرینش آسمان‌ها و زمین و در پی هم آمدن شب و روز، برای خردمندان نشانه‌هایی است. اما ما در مدرسه‌ها، گرفتار مشق و کاغذ شدیم و از این حقیقت غافل ماندیم.

در عرفان اسلامی، عدد نه (سه در سه) نمادی از کمال است. خمسه طیبه (پنج تن آل عبا) و تسعه ثانیه، عالم را در نظمی متافیزیکی قبضه می‌کنند. این عدد، مرا به یاد ساختار هستی می‌اندازد: ناسوت، ملکوت، الوهیت. هر کس بخواهد به این مراتب راه یابد، باید مربی داشته باشد، وگرنه سرگردان می‌شود. مطالعه بی‌حاصل، اسراف است، ضایع کردن نفس است. باید به عالم الوهیت زد، جایی که انسان قبر خود را می‌بیند، مردگان را می‌شناسد، و روحش باز می‌شود: يَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ ۖ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي (قرآن کریم، اسراء: 85). از تو درباره روح می‌پرسند، بگو روح از امر پروردگار من است.

این علم دینی، اگر از سیره انبیا جدا شود، به مشق و مدرسه محدود می‌ماند. باید به الگوی پیامبران بازگشت، چنان‌که قرآن می‌فرماید: لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ (قرآن کریم، احزاب: 21). بی‌گمان برای شما در رسول خدا الگویی نیکوست.

نتیجه‌گیری بخش اول

این خاطره از کودکی‌ام، مرا به تأملی عمیق در علم دینی واداشت. علم، اگر به بصیرت نینجامد، انسان را از حقیقت دور می‌کند. باید به خود بازگشت، در مراتب وجود تأمل کرد، و با هدایت مربی، به سوی عالم الوهیت سیر نمود.

بخش دوم: قدرت معنوی و فروتنی

یادم می‌آید روزی در حمامی عمومی، عالمی ربانی را دیدم که خود را کیسه می‌کشید. او از تماس با غیرمحرم پرهیز داشت، گویی بدنش حریمی مقدس بود. این سادگی و تقوا، مرا به شگفتی واداشت. آن عالم، با وجود مقام والایش، فروتن بود، چنان‌که قرآن می‌فرماید: وَتَمَشَّوْا فِي الْأَرْضِ ذَلُولًا (قرآن کریم، فرقان: 63). و در زمین به نرمی گام بردارید.

درنگ: قدرت معنوی، انسان را فروتن می‌کند. تکبر، نشانه ضعف نفس و فقدان معرفت الهی است.

قدرت حقیقی، انسان را خاکسار می‌کند. آدم‌های توخالی، که از این قدرت بی‌بهره‌اند، به تکبر پناه می‌برند. روان‌شناسی هم این را تأیید می‌کند: کسی که تند راه می‌رود، سفت قدم برمی‌دارد، یا به خودنمایی مشغول است، گویی در درونش خلأیی دارد. در روایتی از امام صادق (ع) خواندم که وقتی اصحاب از کارهای شگفت دیگران گفتند، ایشان دست بر زمین گذاشتند و خانه چون آسیابی چرخید. این است قدرت معنوی، که نه در کاغذ و کتاب، بلکه در اتصال به عالم الوهیت است: إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (قرآن کریم، یس: 82). فرمان او چون چیزی را اراده کند، این است که به آن بگوید باش، پس می‌شود.

این خاطره، مرا به یاد تقوای عالمان واقعی انداخت: وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ (قرآن کریم، مؤمنون: 5). و کسانی که دامان خود را حفظ می‌کنند. تکبر، نشانه ضعف نفس است، چنان‌که در حدیث آمده: «التکبر من ضعف النفس».

نتیجه‌گیری بخش دوم

قدرت معنوی، انسان را به خاکساری می‌رساند. عالمان ربانی، با سادگی و تقوا، این حقیقت را به من آموختند. باید به دنبال قدرتی بود که از معرفت الهی سرچشمه می‌گیرد.

بخش سوم: گفت‌وگوی بین‌ادیانی و عمق صحیفه سجادیه

روزی شنیدم عالمی فاضل به اسپانیا سفر کرده بود و جزوه‌ای درباره صحیفه سجادیه نوشته بود. کشیشی دانشمند آن را ویرایش کرد، اما گفت: «کتاب خوبی است، ولی چرا این‌قدر از خود تعریف کرده؟ همه‌اش اللهم صل علی محمد و آل محمد!» این سخن، مرا به فکر واداشت. آن عالم پاسخ داد که صلوات‌های صحیفه، تکرار نیست، بلکه هر یک معنایی متفاوت دارد، هرکدام فازی از معرفت را بالا و پایین می‌کند. این پاسخ چنان کشیش را تحت تأثیر قرار داد که سفرش را کوتاه کرد تا به مطالعه عمیق‌تر بپردازد.

درنگ: صحیفه سجادیه، نمونه‌ای از عمق معرفتی اسلام است که صلوات در آن، نه تکرار، بلکه بیانگر مراتب مختلف معرفت الهی است.

این خاطره، مرا به تأسف واداشت که چرا ما روی معارف اسلامی کار عمیق نمی‌کنیم؟ اگر این کار را کرده بودیم، پاسخ به شبهات آسان‌تر بود: قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (قرآن کریم، بقره: 111). بگو اگر راست می‌گویید دلیل خود را بیاورید. برخی برداشت‌های نادرست، اسلام را خشن نشان داده‌اند، حال آن‌که قرآن می‌فرماید: وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ (قرآن کریم، انبیاء: 107). و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.

نتیجه‌گیری بخش سوم

صحیفه سجادیه، گنجینه‌ای از معرفت عرفانی است که نیازمند مطالعه عمیق است. این تجربه، مرا به ضرورت کار روشمند روی متون دینی و پاسخ‌گویی به شبهات آگاه کرد.

بخش چهارم: مواجهه با اندیشه‌های الحادی

یادم می‌آید استادی داشتم که دهرم‌باور بود. او شعری توهین‌آمیز سرود: «ای خدایی که کرده‌ای داغم، گر که سجده‌ات کنم، قرانساقم». این گستاخی، مرا به اعتراض واداشت. گفتم: چرا بی‌احترامی می‌کنی؟ اما او پاسخ داد که بندگان از گرسنگی می‌میرند و خدا خود را رزاق می‌خواند. این سخن، مرا به فکر فرو برد. چنین اندیشه‌هایی، از جهل به معارف الهی سرچشمه می‌گیرد: وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا (قرآن کریم، انعام: 21). و کیست ستمکارتر از کسی که بر خدا دروغ ببندد.

درنگ: اندیشه‌های الحادی، نتیجه جهل به معارف الهی است. معرفت حقیقی، انسان را از گستاخی به سوی فروتنی هدایت می‌کند.

نتیجه‌گیری بخش چهارم

مواجهه با این استاد، مرا به عمق جهل برخی اندیشمندان آگاه کرد. باید معارف الهی را با استدلال و بصیرت به دیگران عرضه کرد.

بخش پنجم: شناخت از معاشرت‌ها و اسمای الهی

روزی به دعوت دوستی به جلسه‌ای رفتم، صبح جمعه بود، دعای ندبه. اما وقتی نشستم، دیدم جمع، مناسب نیست. به دوستم گفتم: «این‌ها که این‌جا نشسته‌اند، با حقیقت بیگانه‌اند. من برای این‌جا نیامده‌ام. می‌خواهم خدا را بشناسم.» در روایات داریم که انسان را از معاشرانش می‌شناسند. اگر می‌خواهید کسی را بشناسید، ببینید با چه کسانی رفت‌وآمد دارد. همین‌طور خدا را از اسمایش می‌شناسیم. اسمای حسنی، او را آرام‌بخش، شیرین و رحیم نشان می‌دهد: وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا (قرآن کریم، اعراف: 180). و برای خدا نام‌های نیکوست، پس او را با آن‌ها بخوانید.

این تجربه، مرا به یاد آیه‌ای انداخت: وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ (قرآن کریم، کهف: 28). و خود را با کسانی که پروردگارشان را می‌خوانند صبور بدار.

درنگ: معاشرت با انسان‌های شایسته، راه شناخت حقیقت است. اسمای حسنی خدا، او را موجودی آرام‌بخش و رحیم معرفی می‌کند.

نتیجه‌گیری بخش پنجم

انتخاب معاشران شایسته، انسان را به سوی حقیقت هدایت می‌کند. اسمای الهی، دریچه‌ای است به شناخت خداوند، که آرامش و رحمت او را به ما نشان می‌دهد.

جمع‌بندی نهایی

این گفتگوهای صمیمی، روایتی است از تجربه‌های زیسته‌ام که مرا به تأمل در علم دینی، معرفت الهی و سیره انبیا واداشته است. از کودکی تا بزرگسالی، هر لحظه از این خاطرات، دعوتی است به بازنگری در روش‌های آموزش علم دینی. علم، اگر به بصیرت نینجامد، انسان را از حقیقت دور می‌کند. باید به سیره انبیا بازگشت، شب‌ها را به تأمل و عبادت گذراند، و با هدایت مربی، به سوی عالم الوهیت سیر کرد. مفاهیمی چون عدد نه، خمسه طیبه و تسعه ثانیه، نشانه‌هایی از نظم هستی‌شناختی عالم‌اند که مرا به شگفتی واداشته‌اند. این خاطرات، دعوتی است به خودشناسی، فروتنی و شناخت خداوند از طریق اسمای حسنی‌اش.

با نظارت صادق خادمی