در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 564

متن درس





گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه 564

این روایت‌ها، بازتابی از تأملات عمیق من در سال‌های تدریس و تأمل در مسائل معنوی، عرفانی و اجتماعی است که در درس‌گفتارهایم به‌صورت گذرا بیان شده‌اند. اکنون، با نگاهی صمیمی و از دل تجربه‌های زیسته، آن‌ها را برای شما بازگو می‌کنم تا شاید نوری بر مسیر حقیقت‌جویی‌تان بتابانم.

بخش اول: استقلال در ارتزاق و عزت معنوی

سال‌ها پیش، وقتی در جمع شاگردانم سخن می‌گفتم، همواره بر این نکته تأکید داشتم که انبیا و اولیای الهی در زندگی‌شان هیچ‌گاه دین را با کسب روزی نیامیختند. این استقلال، گویی ستونی است که عزت معنوی بر آن استوار می‌شود. یادم می‌آید روزی در درس‌گفتارم، با اشاره به آیه‌ای از قرآن کریم گفتم: «وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ ۖ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّ الْعَالَمِينَ» (قرآن کریم، شعراء: 109)؛ یعنی «من از شما برای آن مزدی نمی‌خواهم، مزدم جز بر پروردگار جهانیان نیست.» این آیه مرا به فکر فرو برد که چگونه انبیا با پرهیز از وابستگی مادی، اقتدار معنوی خود را حفظ کردند. این استقلال، مانع از آلودگی دین به منافع مادی بود و به آن‌ها عزتی بخشید که در دل‌های مردم نفوذ کرد.

درنگ: استقلال انبیا در ارتزاق، اصل بنیادین سلوک معنوی است که عزت و اقتدار معنوی را حفظ می‌کند.

مشکل ارتزاق، همواره یکی از چالش‌های سلوک معنوی بوده است. روزی در جمع طلاب، از دشواری‌های تأمین رزق پاک سخن گفتم. به آن‌ها گفتم که تکدی و حاجتمندی، چون سمی است که صفا و آزادی روح را از بین می‌برد. قرآن کریم می‌فرماید: «وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَىٰ مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ» (حجر: 88)؛ یعنی «به آنچه به گروه‌هایی از ایشان بهره داده‌ایم، چشم مدوز.» این آیه، هشداری است به ما که وابستگی مادی، مانع از تحقق معنویت است.

در یکی از درس‌گفتارهایم، با حسرتی در دل، از این گفتم که دین، به دلیل محتوای والایش، نباید با تکدی آلوده شود. یادم می‌آید که گفتم: «اگر دین با تکدی و رزق ناپاک درآمیزد، روحانیت و عزتش فرو می‌ریزد.» این سخن را با استناد به آیه «وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا» (بقره: 41) بیان کردم که می‌فرماید: «آیات مرا به بهای ناچیز نفروشید.» این آیه، گویی فریادی است که عالمان دینی را به حفظ پاکی در ارتزاق فرا می‌خواند.

سال‌ها پیش، در گفت‌وگویی با یکی از شاگردانم، از مشکلات تاریخی روحانیت در تأمین رزق سخن گفتم. نبود نظام مالی شفاف، گاه عزت و اقتدار عالمان را خدشه‌دار کرده است. این مشکل، حتی پس از انقلاب نیز حل نشد. به یاد دارم که در یکی از جلسات، با تأسف گفتم: «ما در این سال‌ها، هیچ تلاشی برای رفع این مشکل نکردیم.» قرآن کریم در این باره هشدار می‌دهد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيرًا مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ» (توبه: 34)؛ یعنی «بسیاری از احبار و راهبان، اموال مردم را به باطل می‌خورند.»

من همیشه بر «حلال‌درمانی» تأکید داشتم. رزق پاک، گویی آبی زلال است که روح را جلا می‌دهد. روزی در درس‌گفتارم گفتم: «رزق آلوده یا پست، مانع قرب الهی است.» این سخن را با استناد به آیه «كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا» (مؤمنون: 51) بیان کردم که می‌فرماید: «از چیزهای پاکیزه بخورید و کار شایسته کنید.»

درنگ: رزق پاک و حلال، بنیان سلامت معنوی است و عالمان دینی باید در این زمینه الگو باشند.

یکی از نکات جالبی که در درس‌گفتارهایم مطرح کردم، نقد نگاه سنتی به برخی مشاغل بود. یادم می‌آید که با طنزی گفتم: «چگونه است که کفن‌فروشی یا قصابی را مکروه می‌دانیم، اما برای عالمان دینی، هر نوع رزقی را جایز می‌شماریم؟» این تناقض، مرا به فکر فرو برد که چرا در فرهنگ ما، حساسیت به رزق پاک برای عالمان دینی کمتر بوده است. قرآن کریم می‌فرماید: «وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» (اسراء: 36)؛ یعنی «و چیزی را که به آن علم نداری، دنبال نکن.»

من همیشه تکدی را مانعی برای عزت معنوی می‌دانستم. روزی در جمع طلاب گفتم: «کسی که دست طلب به سوی دیگران دراز کند، قلبش دچار قساوت می‌شود.» این سخن را با آیه «وَمَنْ يَسْتَعْفِفْ يُعِفَّهُ اللَّهُ» (طلاق: 5) تأیید کردم که می‌فرماید: «و هر کس عفت ورزد، خداوند او را عفیف می‌دارد.» تکدی، گویی پرده‌ای است که عزت و استقلال معنوی را می‌پوشاند و عالم را از مقام وارثان انبیا دور می‌کند.

بخش دوم: نقد باورهای سنتی و ضرورت تلفیق علم و دین

در یکی از جلسات درس‌گفتارم، به باور سنتی درباره چهار عنصر (آب، خاک، باد و آتش) اشاره کردم و گفتم: «روزگاری گمان می‌کردند عالم از چهار عنصر تشکیل شده، اما علم مدرن بیش از صد عنصر را شناسایی کرده است.» این سخن را با حسرتی گفتم که چرا برخی از عالمان دینی، به‌روز کردن دانش خود را جدی نگرفتند. قرآن کریم می‌فرماید: «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ» (فصلت: 53)؛ یعنی «به زودی آیات خود را در آفاق و در نفوسشان به آن‌ها نشان خواهیم داد.»

درنگ: تلفیق علم تجربی با دانش دینی، ضرورتی برای به‌روزرسانی فهم دینی و پرهیز از ساده‌انگاری است.

من همیشه به شاگردانم می‌گفتم که انسان، معجونی پیچیده از عناصر است، نه صرفاً از خاک. روزی با لبخندی گفتم: «اگر انسان فقط از خاک بود، چرا این‌قدر پیچیده و جامع است؟» قرآن کریم می‌فرماید: «خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ سَلْسَالٍ كَالْفَخَّارِ» (الرحمن: 14)؛ یعنی «انسان را از گلی خشکیده چون سفال آفرید.» این آیه، مرا به تأمل در پیچیدگی خلقت انسان واداشت.

یکی از خاطراتی که هنوز در ذهنم زنده است، گفت‌وگویی بود درباره تأثیر محیط بر جسم و روح انسان. به طلاب گفتم: «کسی که در دشت یا کوه زندگی می‌کند، با کسی که در فضای بسته است، تفاوت دارد.» این تعامل با طبیعت، گویی جوانی و حیات را به انسان بازمی‌گرداند. قرآن کریم می‌فرماید: «وَفِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ» (ذاریات: 20)؛ یعنی «و در زمین آیاتی برای یقین‌کنندگان است.»

من از ساده‌انگاری در علم دینی انتقاد می‌کردم. روزی با شاگردانم گفتم: «چگونه می‌توان باور داشت که جن از آتش است و انسان از خاک؟ این ساده‌سازی‌ها، مانع فهم عمیق است.» قرآن کریم می‌فرماید: «أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ» (انعام: 50)؛ یعنی «آیا تفکر نمی‌کنید؟» این آیه، دعوتی بود به تأمل و ترک ساده‌انگاری.

یادم می‌آید که روزی درباره تأثیر خاک بر جسم و روح سخن گفتم و گفتم: «خاک به‌تنهایی کدرکننده است، اما وقتی با عناصر دیگر ترکیب شود، حیات‌بخش می‌شود.» قرآن کریم می‌فرماید: «وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ» (روم: 20)؛ یعنی «و از آیات او این است که شما را از خاک آفرید.»

باورهای عامه درباره جن، همیشه مرا به خنده می‌انداخت. روزی به شاگردانم گفتم: «اینکه جن را به پیش‌بند یا اشیای ترسناک نسبت می‌دهند، از ناآگاهی است.» قرآن کریم می‌فرماید: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» (ذاریات: 56)؛ یعنی «جن و انس را جز برای عبادت نیافریدم.»

من همیشه به ارتباط با طبیعت تأکید داشتم. به طلاب می‌گفتم: «حتی در چله زمستان، رابطه‌تان را با هوا و خاک قطع نکنید.» قرآن کریم می‌فرماید: «وَفِي أَنْفُسِكُمْ ۚ أَفَلَا تُبْصِرُونَ» (ذاریات: 21)؛ یعنی «و در نفوس خودتان، آیا نمی‌بینید؟»

یکی از انتقاداتم به قنداق کردن کودکان بود. روزی با جدیت گفتم: «قنداق کردن، رشد طبیعی کودک را مختل می‌کند و ترس را در او نهادینه می‌کند.» قرآن کریم می‌فرماید: «وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَاقٍ» (اسراء: 31)؛ یعنی «و فرزندانتان را از ترس فقر نکشید.»

من معتقد بودم که خاک و باد، اگر درست با آن‌ها ارتباط برقرار کنیم، صفا و حیات می‌آورند. روزی گفتم: «خاک، گاه از دیار محبوب می‌آید و عشق می‌آورد.» قرآن کریم می‌فرماید: «هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا» (ملک: 15)؛ یعنی «اوست که زمین را برای شما رام کرد.»

ترساندن کودکان با مفاهیمی مثل «لولو» و «بختک» را همیشه نادرست می‌دانستم. با خنده به شاگردانم گفتم: «این‌ها خرافه است، نتیجه بی‌سوادی است.» قرآن کریم می‌فرماید: «وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ» (بقره: 42)؛ یعنی «حق را با باطل نیامیزید.»

بخش سوم: اصلاح حوزه‌های علمیه و کیفیت‌گرایی

یادم می‌آید روزی در درس‌گفتارم، با شوری خاص از آینده روحانیت شیعه سخن گفتم. گفتم: «اگر بخواهیم روحانیت شیعه جهان را تسخیر کند، باید از پذیرش عمومی به گزینش افراد مستعد روی بیاوریم.» قرآن کریم می‌فرماید: «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ» (مجادله: 11)؛ یعنی «خداوند کسانی را که ایمان آورده‌اند و کسانی را که علم داده شده‌اند، درجات بلندی می‌بخشد.»

درنگ: گزینش افراد مستعد در حوزه‌های علمیه، کلید ارتقای کیفیت علم دینی و تأثیر جهانی آن است.

من همیشه به اصلاح نسل برای آینده علم دینی تأکید داشتم. روزی گفتم: «باید نسلی پاک و با استعداد پرورش دهیم.» قرآن کریم می‌فرماید: «وَاللَّهُ يَعْلَمُ الْمُتَقِينَ» (آل‌عمران: 115)؛ یعنی «خداوند پرهیزگاران را می‌شناسد.»

کیفیت، همیشه برایم مهم‌تر از کمیت بود. با جدیت به شاگردانم گفتم: «جمعیت زیاد بدون کیفیت، تأثیری در جهان ندارد.» قرآن کریم می‌فرماید: «قُلْ لَا يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَالطَّيِّبُ» (مائده: 100)؛ یعنی «بگو ناپاک و پاک یکسان نیستند.»

من معتقد بودم که عالمان دینی باید علوم تجربی را فرابگیرند. روزی گفتم: «بدون دانش فیزیک و شیمی، چگونه می‌توان دین را به جهان مدرن عرضه کرد؟» قرآن کریم می‌فرماید: «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ» (نساء: 82)؛ یعنی «آیا در قرآن تدبر نمی‌کنند؟»

کمبود سواد تجربی در میان عالمان دینی، همیشه مرا نگران می‌کرد. با حسرتی گفتم: «این کمبود، مانع تأثیرگذاری علم دینی در جهان مدرن است.» قرآن کریم می‌فرماید: «وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا» (طه: 114)؛ یعنی «و بگو پروردگارا، بر علمم بیفزا.»

بخش چهارم: توانمندی‌های ذاتی و نقش زنان

یکی از موضوعاتی که همیشه برایم جذاب بود، توانمندی ذاتی زنان بود. روزی به شاگردانم گفتم: «خداوند به زنان شگردی داده که بدون نیاز به زور، بر دیگران تأثیر می‌گذارند.» قرآن کریم می‌فرماید: «وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ» (بقره: 228)؛ یعنی «و زنان را همانند وظایفشان، حقوقی است به شایستگی.»

من معتقد بودم که مردان، با وابستگی به زور و موعظه، در برابر شگرد زنان ناتوان‌اند. با لبخندی گفتم: «زن با شگردش می‌زند، مرد با دستش.» قرآن کریم می‌فرماید: «وَخَلَقْنَاكُمْ أَزْوَاجًا» (نبأ: 8)؛ یعنی «و شما را جفت آفریدیم.»

از فمینیسم انتقاد می‌کردم که توانمندی‌های ذاتی زنان را نادیده گرفته است. روزی گفتم: «فمینیسم، با تمرکز بر برابری ظاهری، شگرد زنان را نمی‌شناسد.» قرآن کریم می‌فرماید: «لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ» (نساء: 32)؛ یعنی «برای مردان نصیبی است از آنچه کسب کردند و برای زنان نصیبی است از آنچه کسب کردند.»

درباره جن و انسان هم سخن گفتم و گفتم: «جن هرچند قدرتی دارد، اما در برابر شگرد انسانی ناتوان است.» قرآن کریم می‌فرماید: «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ» (اسراء: 70)؛ یعنی «و به‌راستی فرزندان آدم را گرامی داشتیم.»

بخش پنجم: سلامت نفس و عرفان متعادل

در عرفان، همیشه سلامت نفس را مقدم بر سعادت می‌دانستم. روزی گفتم: «فساد دنیوی، به اضرار اخروی منجر می‌شود.» قرآن کریم می‌فرماید: «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ» (فصلت: 46)؛ یعنی «هر کس کار شایسته کند، به سود خویش است.»

درنگ: سلامت نفس، بنیان عرفان متعادل است که به سعادت اخروی منجر می‌شود.

من از ریاضت‌های خودآزارانه انتقاد می‌کردم. روزی گفتم: «خودآزاری، نفس را عقده‌ای و مفلوک می‌کند.» قرآن کریم می‌فرماید: «وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ» (بقره: 195)؛ یعنی «و خود را با دست خود به هلاکت نیندازید.»

تربیت طبیعی کودکان، همیشه برایم مهم بود. گفتم: «کودکان را بدون فشار یا عافیت‌پروری تربیت کنید.» قرآن کریم می‌فرماید: «وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ» (طه: 132)؛ یعنی «و خاندانت را به نماز فرمان ده.»

خشونت را مانع رشد معنوی می‌دانستم. روزی گفتم: «خشونت، چه در خانواده و چه در عرفان، ما را خاک‌نشین می‌کند.» قرآن کریم می‌فرماید: «وَالَّذِينَ يَكْظِمُونَ الْغَيْظَ» (آل‌عمران: 134)؛ یعنی «و کسانی که خشم خود را فرو می‌برند.»

نفس سالم را کلید شهود و معرفت می‌دانستم. گفتم: «نفس سالم، عالم را جذب می‌کند.» قرآن کریم می‌فرماید: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَٰنُ وُدًّا» (مریم: 96)؛ یعنی «کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند، خداوند برایشان محبت قرار می‌دهد.»

روش استوامحوری در عرفان را برتر می‌دانستم. گفتم: «عرفان باید بر سلامت و تعادل بنا شود.» قرآن کریم می‌فرماید: «كَذَٰلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا» (بقره: 143)؛ یعنی «و این‌گونه شما را امتی میانه قرار دادیم.»

بخش ششم: خودشناسی و آزادی نفس

من همیشه به شاگردانم توصیه می‌کردم که برای خودشناسی، کودکان را آزاد بگذارید. روزی گفتم: «آزادی کودک، مشکلات و توانمندی‌هایش را آشکار می‌کند.» قرآن کریم می‌فرماید: «فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ» (آل‌عمران: 159)؛ یعنی «و چون تصمیم گرفتی، بر خدا توکل کن.»

قنداق کردن کودکان را نادرست می‌دانستم. گفتم: «این روش، رشد طبیعی کودک را مختل می‌کند.» قرآن کریم می‌فرماید: «وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَاقٍ» (اسراء: 31)؛ یعنی «و فرزندانتان را از ترس فقر نکشید.»

برای خودشناسی، توصیه می‌کردم که نفس را برای مدتی کوتاه آزاد بگذارید. گفتم: «ده دقیقه نفس را رها کنید و ببینید کجا می‌رود.» قرآن کریم می‌فرماید: «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا» (شمس: 7)؛ یعنی «و سوگند به نفس و آنچه آن را سامان داد.»

درنگ: خودشناسی از طریق آزادی نفس، کلید اصلاح و تعالی معنوی است.

هشدار می‌دادم که کنترل بیش از حد نفس، به گمراهی منجر می‌شود. گفتم: «این کنترل، انسان را از خودش بیگانه می‌کند.» قرآن کریم می‌فرماید: «وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ» (حشر: 19)؛ یعنی «و مانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند، پس خودشان را فراموش کردند.»

آزادی نفس، اگر بدون تقوا باشد، خطرناک است. گفتم: «نفس آزاد شده ممکن است به مقابله با خدا برخیزد.» قرآن کریم می‌فرماید: «أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ» (جاثیه: 23)؛ یعنی «آیا دیدی کسی را که هوای نفسش را خدای خود گرفت؟»

توصیه‌ام این بود که پس از آزادی نفس، آن را با تقوا اصلاح کنید. گفتم: «خودشناسی و تقوا، دو بال کمال‌اند.» قرآن کریم می‌فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ» (حشر: 18)؛ یعنی «ای مؤمنان، از خدا بترسید و هر نفسی بنگرد که برای فردا چه پیش فرستاده است.»

هشدار می‌دادم که عدم خودشناسی، به گم شدن در برزخ و قیامت منجر می‌شود. گفتم: «اگر در دنیا خودت را نشناسی، در آخرت گم می‌شوی.» قرآن کریم می‌فرماید: «وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا» (طه: 124)؛ یعنی «و هر کس از یاد من روی‌گردان شود، برای او زندگی تنگنایی است.»

من به رهایی بدن از رسوبات مادی و معنوی تأکید داشتم. گفتم: «بدن باید رام و طبیعی شود تا آماده سلوک باشد.» قرآن کریم می‌فرماید: «وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ» (مدثر: 4)؛ یعنی «و جامه‌ات را پاکیزه کن.»

بخش هفتم: رفاقت با نفس و جراحی بدون تیغ

یکی از توصیه‌هایم برای خودشناسی، رفاقت با نفس بود. گفتم: «با نفس رفیق شوید، نه قاضی آن.» قرآن کریم می‌فرماید: «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا» (شمس: 7)؛ یعنی «و سوگند به نفس و آنچه آن را سامان داد.»

من معتقد بودم که اصلاح نفس، نیازی به تیغ ندارد. روزی گفتم: «جراحی نفس، با روش‌های نرم انجام می‌شود.» قرآن کریم می‌فرماید: «فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» (زمر: 17-18)؛ یعنی «به بندگانم که سخن را می‌شنوند و بهترینش را پیروی می‌کنند، بشارت ده.»

با شوری خاص پیش‌بینی می‌کردم که در آینده، بیمارستان‌ها بدون تیغ عمل خواهند کرد. گفتم: «قرآن، راه‌هایی برای درمان بدون تیغ دارد.» قرآن کریم می‌فرماید: «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ» (فصلت: 53)؛ یعنی «به زودی آیات خود را در آفاق به آن‌ها نشان خواهیم داد.»

میل را سرمایه اصلی انسان می‌دانستم. گفتم: «شناخت میل، کلید خودشناسی است.» قرآن کریم می‌فرماید: «وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَىٰ» (نازعات: 40)؛ یعنی «و اما کسی که از مقام پروردگارش ترسید و نفس را از هوی بازداشت.»

درنگ: شناخت و هدایت میل، سرمایه اصلی انسان برای رسیدن به کمال معنوی است.

جمع‌بندی نهایی

این گفتگوهای صمیمی، بازتاب سال‌ها تأمل من در مسائل معنوی، عرفانی و اجتماعی است. من همیشه به شاگردانم می‌گفتم که سلوک معنوی، بدون استقلال در ارتزاق، سلامت نفس و تلفیق علم و دین، ممکن نیست. نقد باورهای سنتی، تأکید بر خودشناسی و اصلاح نفس، و توجه به کیفیت در علم دینی، راه‌هایی بودند که برای تعالی جامعه دینی پیشنهاد کردم. این خاطرات، گویی آیینه‌ای است که عمق دانش، تعهد معنوی و دغدغه‌هایم برای اصلاح جامعه را نشان می‌دهد. امیدوارم این روایت‌ها، نوری بر مسیر حقیقت‌جویی شما بتاباند.

با نظارت صادق خادمی