متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه 596
مقدمه: سفری در عمق معرفت و معنویت
این گفتگوها، روایتی است از لحظههایی که در درسگفتارهایم با شاگردان و جویندگان معرفت به اشتراک گذاشتهام. آنچه در این صفحات میخوانید، نه تنها بازتاب تأملاتم در علوم انسانی اسلامی و نقد وضعیت کنونی علم دینی است، بلکه شرحی است از تجربههای شخصی و معنوی که مرا به این باور رسانده که علم دینی باید پالایش شود، از خرافات و روایات غیرمستند تهی گردد و با روشهای علمی و تجربی همگام شود. این خاطرات، گویی آیینهای است که عمق تعهد من به تحول در علم دینی و تأثیرگذاری فرهنگی و معنوی را نشان میدهد. با من همراه شوید تا در این سفر معرفتی، به لایههای عمیقتر حقیقت دست یابیم.
بخش اول: تجلی الهی و تحول علوم انسانی
وقتی به آیه شریفه فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا (قرآن کریم: پس چون پروردگارش بر کوه تجلی کرد، آن را متلاشی ساخت) مینگرم، گویی نیرویی عظیم را میبینم که ساختارهای کهنه را در هم میشکند. این آیه برای من تنها یک متن مقدس نیست، بلکه نمادی است از تأثیر عمیق علوم انسانی اسلامی بر ذهن و جان آدمی. روزی در کلاس درس، وقتی این آیه را برای شاگردانم تفسیر میکردم، به آنها گفتم: «تصور کنید علوم انسانی ما، اگر درست پالایش شود، میتواند مانند این تجلی، ساختارهای فکری جامعه را دگرگون کند.»
این آیه مرا به یاد لحظهای میاندازد که در جوانی، در قم، با شوق فراوان به دنبال کشف معانی عمیقتر قرآن بودم. شبها تا دیروقت در کتابخانههای کوچک و خاکگرفته حوزه، به مطالعه و تأمل میپرداختم. آن روزها، وقتی واژه «دَكًّا» را در اشتقاقش با «دکه» مقایسه میکردم، به شاگردانم میگفتم: «این کلمات، مانند خویشاوندانی هستند که هر یک حرفی برای گفتن دارند. ‘دکه’ جایی است که در آن چیزی عرضه میشود، اما ‘دَكًّا’ از همپاشی است، از تحولی عظیم.» این تأملات زبانی، برایم پلی بود به سوی فهم عمیقتر مفاهیم قرآنی و ضرورت تحول در علم دینی.
بخش دوم: نقد علوم انسانی و ضرورت بازنگری
سالها پیش، وقتی در حوزه درس میدادم، به شاگردانم میگفتم: «علوم انسانی ما گاهی به جای پرداختن به مسائل بنیادین، غرق در جزئیات بیفایدهای مانند زندگی شخصی ابنسینا میشود.» این سخن را از سر دغدغه میگفتم. علوم انسانی باید به مسائل عمیق و کاربردی بپردازد، نه اینکه در حاشیهها بماند. یادم میآید روزی در یکی از جلسات درس، یکی از شاگردان پرسید: «چرا علوم انسانی ما در مقایسه با علوم تجربی اعتبار کمتری دارد؟» پاسخ دادم: «چون ما هنوز روشهای علمی و تجربی را بهدرستی در علوم انسانی به کار نبردهایم. باید آزمایشگاههایی برای علوم انسانی داشته باشیم، جایی که نظریهها را در عمل بیازماییم.»
این نقد من به علوم انسانی، ریشه در تجربههایم در حوزه داشت. سالها پیش، وقتی در قم درس میخواندم، دیدم که برخی دروس ما به منبر و قصهگویی محدود شدهاند. به شاگردانم میگفتم: «اینها علم نیست. علم دینی باید پخته، کاربردی و مبتنی بر روشهای منطقی باشد.» این باور من بود که علم دینی باید از روایات غیرمستند پالایش شود و با علوم معاصر همگام گردد.
بخش سوم: مسئولیت انسان در خلقت و نقصهای آن
روزی در درسگفتارم، به حدیث امام صادق (ع) در توحید مفضل اشاره کردم که میفرماید: بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيهِمْ (به سبب آنچه دستهایشان فراهم آورده است). این حدیث برایم یادآور مسئولیت انسان در نقصهای خلقت بود. به شاگردانم گفتم: «اگر کودکی ناقصالخلقه به دنیا میآید، این نتیجه کوتاهیهای ماست. خدا خلقت را کامل آفریده، اما اعمال ما آن را ناقص میکند.»
این سخن را در حالی میگفتم که به یاد روزهایی افتاده بودم که در محلههای قدیمی قم، کودکان بیمار و ضعیف را میدیدم. آن زمان، بهداشت عمومی ضعیف بود و مردم از آبهای آلوده میخوردند. به شاگردانم میگفتم: «الحمدلله، امروز بهداشت ما بهتر شده، مرگومیر کاهش یافته و کودکان سالمتر به دنیا میآیند. این نشان میدهد که وقتی علم و عمل با هم همراه شوند، خلقت هم بهبود مییابد.»
بخش چهارم: نقد خرافات و معنویت غیرواقعی
یکی از دغدغههای همیشگیام، مبارزه با خرافات بود. یادم میآید در قم، روزی به یکی از شاگردانم گفتم: «فقر و بیماری ثواب نیست، نشانه کمکاری است.» این سخن را از سر درد میگفتم، وقتی میدیدم برخی به نام دین، فقر را تقدیس میکنند. به آنها میگفتم: «فقر یعنی قناعت، یعنی نخوردن مال دیگران، نه بیچارگی و محرومیت.»
روزی در کوچههای قم، با افرادی مواجه شدم که خود را رمال و فالگیر معرفی میکردند. دلم سوخت وقتی دیدم مردم سادهلوح به آنها پول میدهند. به شاگردانم گفتم: «اینها کلاهبردارند. معنویت واقعی در عقل و عمل است، نه در قصههای بیاساس.» این تجربه مرا به این باور رساند که علم دینی باید از خرافات پاک شود و بر مشاهده و تجربه استوار گردد.
بخش پنجم: نقش مشاهده در معرفت
یکی از آیاتی که همیشه در درسگفتارهایم به آن اشاره میکردم، آیه أَنْظُرْ إِلَىٰ طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ (قرآن کریم: به طعام و شرابت بنگر) بود. این آیه برایم نشانهای از اهمیت مشاهده در کسب معرفت بود. به شاگردانم میگفتم: «چشمهایتان را باز کنید. حقیقت را باید با چشمان خود ببینید، نه با قصههای دیگران.»
این سخن را از تجربههایم در قم میگفتم، جایی که گاهی با افرادی مواجه میشدم که ادعاهای عجیب داشتند. به آنها میگفتم: «اگر چیزی را با چشم خود ندیدید، باور نکنید. علم دینی باید بر مشاهده و آزمایش استوار باشد.» این باور من بود که حوزههای ما باید آزمایشگاههایی داشته باشند تا علم دینی را از خیالات جدا کنند.
بخش ششم: ضرورت هوشمندی و تحول در علم دینی
همیشه به شاگردانم میگفتم: «علم دینی باید هوشمند و دقیق باشد تا بتواند جهانی را اداره کند.» این سخن را از سر تجربه میگفتم، وقتی میدیدم که حوزههای ما گاهی درگیر مسائل حاشیهای مانند صرف و نحو میشوند، در حالی که دنیا با علوم پیشرفته پیش میرود. به آنها میگفتم: «ما باید با علوم معاصر مقابله کنیم، نه با قصه و منبر.»
یادم میآید روزی در یکی از درسگفتارها، به تأثیر طاغوت و استعمار بر محدودیتهای علم دینی اشاره کردم. گفتم: «اگر علمای ما آزاد بودند، امروز علوم دینی ما میتوانست دنیا را متحول کند.» این باور من بود که حوزهها باید مراکز تحقیق و تجربه شوند، جایی که علم دینی با هوشمندی و دقت، به چالشهای جهانی پاسخ دهد.
جمعبندی: راهی به سوی تحول
این گفتگوها، بازتابی از دغدغههایم برای تحول در علم دینی است. از جوانی در قم تا امروز، همیشه باور داشتم که علم دینی باید از خرافات و روایات غیرمستند پالایش شود و با روشهای علمی و تجربی تقویت گردد. آیاتی مانند فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا و بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيهِمْ مرا به این باور رساندند که تجلی حقیقت و مسئولیت انسان، کلید تحول در خلقت و جامعه است. امیدوارم این خاطرات، خوانندگان را به تأمل در این مسیر دعوت کند و راهگشای آیندهای روشن برای علم دینی باشد.