متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه 608
مقدمه: سفری در اندیشه و تجربه
این روایت، شرحی است از خاطراتی که گویی در لحظهای از درسگفتارهایم در جمع طلاب و دانشپژوهان، بهسان جرقهای در ذهنم شکل گرفته و امروز به رشته تحریر درمیآید. من، محمدرضا نکونام، در این گفتگوهای صمیمی، شما را به دنیای تأملاتم دعوت میکنم؛ جایی که علم، دین، و زندگی در هم تنیدهاند. این خاطرات، نهتنها بازتاب تجربیات شخصی من در مسیر طلبگی و تعمق در معارف دینی است، بلکه تلاشی است برای بازخوانی رسالت حوزههای علمیه، نقد روشهای تبلیغ دین، و تأمل در مفاهیم عمیق قرآنی. آنچه پیشرو دارید، روایتی است از قلب فیضیه، از روزهایی که با طلاب جوان سخن میگفتم و از دغدغههایم برای احیای تفقه در دین و بازسازی علم دینی.
1. رسالت اصلی حوزههای علمیه، تحقیق و تفقه در دین است، نه صرف تبلیغ.
2. تفقه در دین، وظیفهای والا و سنگین است که نیازمند احیای علمی است.
3. تبلیغ دینی باید با حکمت، موعظه حسنه، و جدال احسن انجام شود.
4. قدرت مبتنی بر علم و عدالت، عامل صلح و امنیت است، برخلاف زور که ریشه در نادانی دارد.
5. امید به هدایت همگان، حتی گناهکاران، اصل اساسی در تبلیغ دینی است.
بخش اول: رسالت حوزهها و ضرورت تفقه
سالها پیش، در قلب فیضیه، آنجا که حوض بزرگش شاهد گفتوگوهای بیپایان طلاب بود، روزهایی را به یاد میآورم که با شوق و دغدغه، از رسالت حوزههای علمیه سخن میگفتم. به طلاب جوان میگفتم که وظیفه اصلی ما، تحقیق است، نه تبلیغ صرف. لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ (قرآن کریم، توبه: ۱۲۲)؛ این آیه، چراغ راه ماست. «تا در دین آگاهی یابند.» تفقه در دین، نهتنها یک وظیفه، بلکه سفری است عمیق و والا به سوی فهم حقیقت. اما افسوس که گاهی این رسالت را به فراموشی سپردهایم. گویی حوزهها، که باید کانون تولید علم باشند، بهجای تحقیق، به تبلیغاتی سطحی گرفتار شدهاند.
انبیا با وحی الهی تبلیغ میکردند، اما ما که وحی نداریم، باید علم را محور قرار دهیم. تحقیق، روح حوزه است. اگر روزی به سبب بحرانی چون جنگ، حوزه را موقتاً تعطیل کنیم و به جبهه رویم، عیبی ندارد. اما اگر این تعطیلی دائمی شود، اصل کارمان فرومیریزد. من همیشه به طلاب میگفتم: حوزه باید کارخانه تولید علم باشد، نه کارگاهی برای تکرار ظواهر. این دغدغه، از همان روزهایی در من ریشه دواند که در فیضیه، کنار حوض بزرگ، با طلاب به بحث مینشستم و از آینده علم دینی سخن میگفتم.
بخش دوم: نقد تبلیغ و تأکید بر اطاعت عملی
در درسگفتارهایم، بارها از تمرکز بر ظواهر در تبلیغ دینی انتقاد کردهام. إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ (قرآن کریم، آلعمران: ۳۱)؛ «اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا شما را دوست بدارد.» این آیه، به ما میآموزد که محبت الهی، در اطاعت عملی است، نه در ضرب و برق و صلواتهای بیمحتوا. تبلیغ دینی نباید به شلوغبازی و ظواهر خلاصه شود. بارها دیدهام که برخی، با اصرار بر امور ظاهری مانند سجاده و مهر تربت، مردم را خسته کردهاند. مردم، که صبح تا شب درگیر کار و زندگیاند، نیاز به راهنمایی ساده و حکیمانه دارند، نه فشارهای غیرضروری.
یادم میآید در فیضیه، پیرمردی بود که با کمری خمیده، کنار حوض مینشست و به طلاب میگفت: «آفتابهها را توی حوض نزنید، با کاسه آب کنید!» این سادگی و تواضع، درس بزرگی بود. من با خودم فکر میکردم اگر روزی حضرت صاحبالزمان (عج) بیاید و به من بگوید: «برو جای این پیرمرد، آفتابهها را آب کن»، با جان و دل میپذیرم. این تواضع، روح دین است. تبلیغ دینی باید مردم را به سوی حقیقت ببرد، نه اینکه با توصیههای سنگین، کمرشان را خم کند.
بخش سوم: امید به هدایت و امکان رستگاری
یکی از اصول بنیادین در نگاه من به دین، امید به هدایت همگان است. لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (قرآن کریم، اعراف: ۱۶۴)؛ «تا شاید پروا پیشه کنند.» این آیه، به من آموخت که هیچگاه نباید از هدایت کسی ناامید شد، حتی اگر گناهکار باشد. داستان حر بن یزید را به یاد میآورم، که چگونه در لحظهای تحول یافت و به راه رستگاری پیوست. این امید، قلب تبلیغ دینی است. ما نباید از مردم مأیوس شویم، حتی اگر به نظرمان گمراه باشند. هر انسانی، تا نفس میکشد، ظرفیت رستگاری دارد.
این باور، ریشه در تجربههایم در فیضیه دارد. بارها با طلاب بحث میکردم که نباید به ظواهر افراد بسنده کنیم. کسی که روزی مقربترین یار امام بود، ممکن است به خطا رود، و کسی که گناهکار به نظر میرسد، میتواند به سوی حق بازگردد. این درس را از قرآن آموختهام: مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (قرآن کریم، اعراف: ۱۶۴)؛ «تا عذری نزد پروردگارتان باشد و شاید پروا پیشه کنند.» وظیفه ما، انجام تکلیف است، و نتیجه را باید به خدا سپرد.
بخش چهارم: قدرت، صلح و تفاوت با زور
در سالهای ابتدایی انقلاب، وقتی در جمع برخی از مسؤولان بودم، از آیهای سخن گفتم که همیشه در ذهنم پررنگ بوده است: وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ (قرآن کریم، انفال: ۶۰)؛ «و هرچه در توان دارید از نیرو برای آنان آماده کنید.» به آنها گفتم که این آیه، راز صلح است. قدرت، نه زور، کلید امنیت و آرامش است. قدرت، ریشه در علم، عدالت، و آگاهی دارد، اما زور، از نادانی سرچشمه میگیرد.
یک روز، برای توضیح این تفاوت، مثالی زدم: فرض کنید کسی در خانهتان را میزند و میخواهد شما را بیرون بکشد. شما که از خانهتان دفاع میکنید، قدرت دارید، چون بر اساس عدالت و حق ایستادهاید. اما آن که به زور میخواهد شما را بیرون کند، متجاوز است. قدرت، مانند نکاح است که در چارچوب شرع و عدالت شکل میگیرد، اما زور، مانند زناست که از نادانی و بیقانونی برمیخیزد. این تفاوت، درس بزرگی است که از تأمل در قرآن و اصول فقه آموختهام.
بخش پنجم: حکمت در تبلیغ و نقد روشهای ناکارآمد
یکی از دغدغههای همیشگیام، روشهای تبلیغ دینی بوده است. قرآن کریم به ما میآموزد: ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ (قرآن کریم، نحل: ۱۲۵)؛ «با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به شیوهای که نیکوتر است مجادله نما.» این آیه، سه روش تبلیغ را به ما نشان میدهد: حکمت برای تحصیلکردگان، موعظه حسنه برای عموم، و جدال احسن برای کسانی که نیاز به بحث و چالش دارند. اما متأسفانه، گاهی تبلیغ دینی ما به توصیههای غیرمستند و فشار بر مردم خلاصه شده است.
یادم میآید در سالهای گذشته، وقتی بحث وحدت حوزه و دانشگاه مطرح بود، برخی روشهای ناکارآمد را به کار میبردند. طلاب و دانشجویان را گرد هم میآوردند، اما بهجای گفتوگوی علمی، به نصایح تکراری و گاه تحقیرآمیز بسنده میکردند. دانشجویان میگفتند: «ما را کوچک میکنید، گویی از پشت کوه آمدهایم!» این تجربه، به من آموخت که تبلیغ دینی باید با حکمت و استدلال باشد، بهویژه برای مخاطبان تحصیلکرده. عالمان دینی مانند مرحوم مطهری، که با پرگار علمی و استدلال سخن میگفتند، نشان دادند که حکمت، کلید موفقیت در تبلیغ است.
بخش ششم: نقد پاسخهای غیرعلمی و ضرورت صداقت
یکی از خاطراتی که هنوز در ذهنم زنده است، نامهای بود که روزی در کیسهام یافتم. پر از پرسشها و پاسخهای بیمحتوا بود؛ پرسشهایی غلط و پاسخهایی غلطتر. به خودم گفتم: اگر دشمن حوزه بودم، این نامه را میلیونها بار تکثیر میکردم تا ضعف علم دینی را نشان دهم. این تجربه، مرا به این باور رساند که پاسخ به شبهات، نیازمند تحقیق علمی و صداقت است. اگر پاسخی نداریم، باید شجاعانه بگوییم: «نمیدانم.» صداقت، بزرگترین سرمایه یک عالم دینی است. این درس را از سالهای طلبگیام، از بحثهای فیضیه و از تأمل در قرآن آموختهام.
بارها به طلاب میگفتم: پرسشها را درست کنید، سپس پاسخ دهید. پاسخهای غیرمستند، نهتنها شبهات را رفع نمیکند، بلکه به تفرقه و بیاعتمادی دامن میزند. ما باید با حکمت و استدلال، به شبهات پاسخ دهیم، نه با توصیههای بیاساس. این باور، ریشه در همان روزهایی دارد که در فیضیه، با طلاب جوان از ضرورت احیای علم دینی سخن میگفتم.
بخش هفتم: رحمت الهی و درسهایی از بنیاسرائیل
یکی از زیباترین درسهایی که از قرآن آموختهام، رحمت الهی در برخورد با بنیاسرائیل است. فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ (قرآن کریم، زخرف: ۵۴)؛ «پس قومش را سبک شمرد.» این آیه، از ظلم فرعونیان سخن میگوید، اما خداوند با رحمت، بنیاسرائیل را که مستضعف بودند، حفظ کرد. این رحمت، نشانه حکمت و قدرت الهی است. داستان گوساله بنیاسرائیل را به یاد میآورم؛ بهانهگیریهایشان و پاسخهای حکیمانه خدا. خدا گویی از ازل گوسالهای آماده کرده بود تا بهانههایشان را پاسخ دهد. این حکمت، به من آموخت که در برابر بهانهگیریهای مردم، باید با صبر و علم پاسخ داد، نه با سرزنش.
این درس، مرا به تأمل در تاریخ واداشت. پادشاهان گذشته را نگاه کنید؛ بسیاری از آنها از ترس و ضعف، به ظلم روی آوردند. اما قدرت واقعی، در علم و عدالت است. من همیشه به طلاب میگفتم: اگر روزی بخواهم تاریخ این سرزمین را روانشناسی کنم، نشان میدهم که ضعف و ترس، ریشه بسیاری از ظلمهاست. قدرت الهی، که در رحمت و حکمت متجلی است، الگویی است برای ما تا با علم و آگاهی، جامعه را به سوی رستگاری هدایت کنیم.
جمعبندی: دعوت به تأمل و عمل
این گفتگوهای صمیمی، روایتی است از دغدغههایم برای احیای علم دینی، تبلیغ حکیمانه، و کسب قدرت مبتنی بر عدالت. از فیضیه تا امروز، این باور در من ریشه دوانده که حوزههای علمیه باید کانون تحقیق باشند، نه صرف تبلیغ. ما باید با حکمت، موعظه حسنه، و جدال احسن، مردم را به سوی دین دعوت کنیم. قدرت، که ریشه در علم و آگاهی دارد، کلید صلح و امنیت است. و از همه مهمتر، نباید از هدایت هیچکس ناامید شویم. إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ * وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا (قرآن کریم، نصر: ۱-۲)؛ «چون یاری خدا و پیروزی فرا رسد * و ببینی که مردم دستهدسته در دین خدا داخل میشوند.» این آیه، به من امید میدهد که اگر با حکمت و علم پیش رویم، روزی فرا میرسد که دین، قلبهای بسیاری را فتح خواهد کرد.