متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه 619
مقدمه: سفری به عمق معرفت و شجاعت
این گفتگوها، بازتابی از لحظههایی است که در درسگفتارهایم بهصورت گذرا به آنها اشاره کردهام، اما اکنون فرصتی یافتهام تا آنها را با تفصیل و تأمل بیشتری با شما در میان بگذارم. سخنم از ترس است، آن دشمن خاموشی که در تاروپود زندگی بشر رخنه کرده و مانع از شکوفایی روح و حقیقتجویی او میشود. در این گفتگو، از تجربههای شخصیام، از تأملاتم در آیات قرآن کریم، و از دغدغههایم برای تحول در علوم دینی سخن میگویم. این روایت، دعوتی است به شجاعت، به آگاهی، و به بازاندیشی در روشهایمان برای فهم دین و زندگی.
بخش اول: نقد روشهای سنتی تفسیر و نیاز به تحول
سالهاست که در محافل علمی و دینی، تفسیر قرآن را به ترکیب و تجزیه آیات و افزودن روایاتی سرهمبندیشده محدود کردهایم. این روشها، که در طول هزار سال تغییر چندانی نکردهاند، ما را به جایی نرساندهاند. تفسیرهای جدیدتر، گاه از قدیمیترها پرمشکلترند و قدیمیترها نیز خود از کمبودهای اساسی رنج میبرند. در جلسات درس، بارها این پرسش را مطرح کردهام: چرا تفسیرهایمان اینگونه تهی از عمق و نوآوری است؟ پاسخ را در این میبینم که ما از معنای حقیقی آیات فاصله گرفتهایم و بهجای تحلیل علمی و کاربردی، به ظواهر بسنده کردهایم.
این نقد، تنها برای نکوهش نیست؛ دعوتی است به بازسازی نظامهای تفسیری. باید رویکردی پویا و متناسب با نیازهای امروز در پیش گیریم، رویکردی که آیات را نه فقط با نگاه لغوی، بلکه با عمق روانشناختی و جامعهشناختی بررسی کند. این تحول، ضرورتی است که اگر نادیدهاش بگیریم، علوم دینیمان درجا خواهد زد.
بخش دوم: ترس، ریشه گرفتاریهای بشر
ترس، آن بیماری خاموشی است که ریشه بسیاری از مشکلات بشر را تشکیل میدهد. فقر، نداری، و حتی ناکامیهایمان، اغلب از ترس سرچشمه میگیرند. در قرآن کریم، این حقیقت را در داستانهای انبیا میبینیم. به داستان حضرت موسی علیهالسلام بیندیشید: آن لحظهای که تابوت در آب انداخته شد، یا آن هنگام که به خطا انسانی را کشت. اینها، لحظههایی بودند که ترس، حتی در وجود یک پیامبر، سایه انداخت. اما خداوند، این رویدادها را لازم دانست تا درسهایی عمیق به ما بیاموزد.
قرآن کریم: وَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ (سوره زخرف، آیه ۵۴)
و قومش را سبک شمرد، پس از او اطاعت کردند.
فرعون را ببینید، مردی که با همه هیمنهاش، ترسو بود. ترس او از قدرت و جایگاهش، قومش را به اطاعت کورکورانه واداشت. این آیه، به ما میآموزد که ترس، نهتنها فرد را ناتوان میکند، بلکه جامعه را به سوی نفاق و تبعیت کور میبرد. در یکی از شبها، زوجی با من تماس گرفتند. زن میگفت شوهرش، که هشت سال رزمیکار بوده، از او کتک میخورد و جرئت دفاع ندارد. به او گفتم: «خاک بر سرت! هشت سال کمربندهای رنگارنگ گرفتهای و میایستی کتک بخوری؟» این ترس، همان است که انسان را تحقیر میکند و اجازه نمیدهد حقش را بستاند.
بخش سوم: پرورش شجاعت در کودکان
اگر بخواهیم جامعهای حقطلب و پویا داشته باشیم، باید از کودکی آغاز کنیم. کودکان، نونهالانی هستند که میتوان آنها را شجاع و استوار بار آورد. بارها در درسگفتارهایم گفتهام: «بچهها را نترسانید!» نباید آنها را با ترس و تهدید بزرگ کرد. بگذارید در خانه با هم کشتی بگیرند، شوخی کنند، حتی اگر شیشهای شکست یا چیزی خراب شد. این شکستنها، پوست ترس را از روحشان میکند و آنها را برای زندگی آماده میکند.
فعالیتهای رزمی، اگر با مربیانی شجاع همراه باشد، میتواند روحیهای محکم در کودکان بسازد. اما اگر مربی خود ترسو باشد، این آموزشها بیفایده است. در یکی از گفتگوهایم، به زنی که از ترس شوهرش شکایت داشت، گفتم: «اگر نترسی، کسی جرئت دست بلند کردن بر تو را ندارد.» این شجاعت، باید از کودکی در وجود انسان ریشه بدواند.
بخش چهارم: ترس و موانع علوم دینی
یکی از بزرگترین موانع رشد علوم دینی، ترس است. در جوانی، تلاشهایی برای تحول در حوزههای علمیه داشتم، اما موانع بسیار بود و برخی از این تلاشها به نتیجه نرسید. امروز میبینم که بسیاری از جوانان، از ترس مشکلات مالی و اجتماعی، از طلبه شدن میگریزند. خانوادهها نیز از ازدواج دخترانشان با طلاب هراس دارند، گویی این مسیر را پر از گرفتاری میبینند. این ترسها، ریشه در ناآگاهی و سادهانگاری دارد.
برای رفع این مشکل، باید نظامهای آموزشی حوزهها را بازسازی کنیم. طلاب باید علوم ادبی مانند صرف و نحو را بهخوبی بیاموزند، چرا که بدون این ابزار، فهم متون دینی ممکن نیست. پیش از انقلاب، برخی دانشگاهیان به دنبال کتابهای فلسفی فارسی بودند، اما بدون تسلط بر زبان اصلی، چگونه میتوان اسفار یا اشارات را فهمید؟ این نقیصه، در علوم دینی نیز دیده میشود. باید روانشناسی و جامعهشناسی را در کنار علوم سنتی آموزش دهیم تا طلاب بتوانند قرآن را با عمق بیشتری درک کنند.
بخش پنجم: تفضیل انبیا و نقد تنزیه
سالهاست که در تفسیرها، رویکرد تنزیهالانبیا را دنبال کردهایم، گویی میخواهیم انبیا را از هر نقصی مبرا کنیم. اما این رویکرد، خود نوعی تخریب است. به جای تنزیه، باید تفضیلالانبیا را پی گیریم، یعنی به تفاوت مراتب انبیا توجه کنیم. هر پیامبری، در جایگاهی خاص و با ویژگیهای انسانی متفاوتی عمل کرده است. مثلاً، ترس در رفتار حضرت موسی علیهالسلام دیده میشود، اما این ترس، نقص نیست، بلکه بخشی از تجربه انسانی اوست.
این تفاوتها، درسهایی برای ماست. باید انبیا را در ظرف تنزیل و با عوامل انسانیشان بررسی کنیم، نه با نگاهی مطلق که همه را یکسان ببیند. این دیدگاه، به ما کمک میکند تا قرآن را با عمق بیشتری بفهمیم و از روانشناسی انبیا برای هدایت خودمان بهره ببریم.
بخش ششم: ضرورت مراکز تحقیقاتی قرآنی
همیشه آرزو داشتم که «هزار شهر قرآن» ایجاد شود، نه به معنای شهرهای جغرافیایی، بلکه به معنای مراکز تحقیقاتی که هر یک بر پروژهای علمی و قرآنی تمرکز کنند. این مراکز، میتوانند علوم قرآنی را از این ایستایی خارج کنند. در جوانی، تلاشهایی برای این تحول آغاز کردم، اما موانع، راه را دشوار کرد. اکنون نیز باور دارم که کیفیت این مراکز، مهمتر از کمیت آنهاست. یک اتاق کوچک با پژوهشگران متعهد، میتواند جهانی را دگرگون کند.
بخش هفتم: اقرار و شهادت در قرآن
قرآن کریم: أَقْرَرْتُمْ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ (سوره بقره، آیه ۸۴)
آیا اقرار کردید و خود گواهی دادید؟
این آیه، تفاوت عمیقی میان اقرار و شهادت را نشان میدهد. اقرار، امری نفسانی است؛ کسی که اقرار میکند، سر به زیر دارد و با شرم سخن میگوید. اما شهادت، با اعتمادبهنفس همراه است، گویی گواه با سری بالا شهادت میدهد. این تفاوت، در روانشناسی انسان ریشه دارد و ما را به تأمل در رفتارهای انسانی دعوت میکند. در درسگفتارهایم، طلاب را به دیدن فیلمهای علمی تشویق میکردم تا این تفاوتها را در رفتار انسانها بهتر درک کنند.
جمعبندی: دعوت به شجاعت و آگاهی
این گفتگوها، بازتابی از دغدغههایم برای اصلاح جامعه و علوم دینی است. ترس، مانعی بزرگ در برابر حقطلبی، شهادت، و خدمت به دین است. باید با آموزش شجاعت از کودکی، بازسازی نظامهای تفسیری، و ایجاد مراکز تحقیقاتی، این مانع را برطرف کنیم. قرآن کریم، کتابی علمی و جامع است که فهم آن، نیازمند دانش روانشناسی، جامعهشناسی، و ادبیات است. امیدوارم این روایتها، شما را به تأمل در این مسیر دعوت کند و جرقهای برای تحول در خود و جامعهمان باشد.