متن درس
تفسیر: دعا، استجابت و قرب در قرآن کریم
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۷۱۴)
دیباچه
قرآن کریم، کتاب هدایت و رحمت، در آیات خویش دریچههایی به سوی معرفت الهی گشوده است که دعا، استجابت، و قرب به حضرت حق از جمله برجستهترین آنهاست. این نوشتار، با تکیه بر آیات نورانی قرآن کریم، به کاوش در مفاهیم عمیق دعا، شرایط استجابت آن، و مراتب قرب و لقاء میپردازد. هدف، تبیین این حقیقت است که دعا نه تنها طلب نیاز از خالق است، بلکه عبادتی است که انسان را به سوی مقامات والای قرب رهنمون میسازد. این بررسی، با نگاهی عمیق به آیات و تفاسیر، درصدد است تا روح این معانی را به زبانی روشن و فاخر به خواننده منتقل کند، گویی که دعا نسیمی است که روح را به سوی ساحل بیکران الهی هدایت میکند.
بخش نخست: دعای مضطر و اطلاق استجابت
مفهوم اضطرار و انحصار اجابت در حق
دعای مضطر، بهعنوان یکی از عمیقترین جلوههای ارتباط انسان با خالق، در قرآن کریم جایگاهی ویژه دارد. این دعا، که در ظرف اضطرار شکل میگیرد، فارغ از قیود ایمان یا کفر، به استجابت میرسد، زیرا اجابت آن تنها از جانب خداوند متعال است. این حقیقت در آیهای نورانی از سوره نمل تجلی یافته است:
أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ
یا کیست که دعای مضطر را اجابت کند، آنگاه که او را بخواند و بدی را برطرف سازد؟ (سوره النمل: ۶۲)
این آیه، با استفهام «أَمَّنْ»، انحصار اجابت را در خداوند متعال قرار میدهد، گویی که هیچ قدرتی جز او توان پاسخ به فریاد مضطر را ندارد. «المضطر» با الف و لام جنس، به همه کسانی اشاره دارد که در تنگنای اضطرار، رو به سوی حق میآورند، بیآنکه ایمان یا کفر شرط باشد. «یکشف السوء» نیز نشاندهنده رفع هرگونه شر، نقص یا مشکل است، نه صرفاً گناه. اضطرار، بهسان دریچهای است که قلب انسان را به سوی بینهایت رحمت الهی میگشاید.
درنگ: دعای مضطر، فارغ از قیود ایمان، به استجابت میرسد، زیرا اجابت تنها از جانب خداوند است و اضطرار، شرط تحقق این دعاست.
در این معنا، اگر دعای مضطری مستجاب نشود، یا اضطرار او محقق نشده یا دعایی صورت نگرفته است. گاه انسان گمان میکند در اضطرار است، اما این تنها شبههای در مصداق است. علم دینی باید این اطلاق را تبیین کند تا ایمان مؤمنان به استجابت در ظرف اضطرار تقویت شود.
تفاوت مضطر و غیرمضطر در استجابت
مضطر، به کسی گفته میشود که در تنگنای واقعی قرار گرفته و از همه اسباب ظاهری بریده است. این بریدگی، قلب را به سوی حق متمایل میکند، گویی که انسان در میان امواج طوفانی، تنها به ریسمان الهی چنگ میزند. آیه نمل، با تأکید بر «المضطر»، این حقیقت را روشن میسازد که استجابت دعا در ظرف اضطرار، قطعی است. اما اگر کسی مضطر نباشد، دعایش ممکن است مشمول این آیه نشود، هرچند به دلایل دیگر مستجاب گردد. برای نمونه، مؤمنی که مضطر نیست، ممکن است به برکت ایمانش دعایش مستجاب شود، اما این آیه خاص مضطران است.
در این میان، برخی گمان میکنند که مضطر بودن به معنای گناهکار بودن است. این تفسیر نادرست است، زیرا «المضطر» لفظی عام است و «المذنب» تنها یکی از مصادیق آن میتواند باشد. گناهکار نیز اگر در اضطرار خدا را بخواند، مشمول «یکشف السوء» میشود، اما این آیه به معنای خاص بخشش گناه نیست، بلکه رفع هرگونه نقص و شر را در بر میگیرد.
جمعبندی بخش نخست
دعای مضطر، بهسان فریادی است که از عمق وجود برمیخیزد و به عرش الهی میرسد. آیه «أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ» با اطلاق خود، نوید میدهد که خداوند تنها پاسخدهنده به این فریاد است. علم دینی باید این حقیقت را تبیین کند که اضطرار، فارغ از ایمان یا کفر، کلید استجابت است، مشروط بر آنکه دعا با خلوص و توجه باشد.
بخش دوم: دعا بهعنوان عزیمت الهی
دعا: عبادت و ضرورت
دعا در قرآن کریم نه تنها طلب نیاز، بلکه عبادتی واجب و عزیمتی الهی است. این حقیقت در آیهای از سوره غافر به روشنی بیان شده است:
ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ
مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم. کسانی که از عبادتم استکبار میورزند، به زودی خوار به جهنم درمیآیند. (سوره غافر: ۶۰)
این آیه، دعا را بهعنوان عبادت معرفی میکند و ترک آن را استکبار میداند که نتیجهاش دخول جهنم است. دعا، بهسان پلی است که انسان را به سوی معرفت و حضور الهی رهنمون میسازد. «ادعونی» مطلق است و هیچ قیدی ندارد، یعنی هر دعایی با هر نیتی، اگر با خلوص باشد، مستجاب میشود.
درنگ: دعا، عزیمت الهی است و ترک آن استکبار محسوب میشود. این عبادت، مغز عبادت است و مؤمن را به سوی حضور الهی هدایت میکند.
روایت «الدعاء مخ العبادة» (دعا مغز عبادت است) این حقیقت را تأیید میکند. دعا، نه تنها رخصت، بلکه تکلیفی است که انسان را به سوی خدا میکشاند. ترک دعا از روی استکبار، گناهی است که انسان را از قرب الهی دور میکند.
دعا در مراتب عرفانی
در مراتب عرفانی، سالک ممکن است به مقامی برسد که دعا نداشته باشد، نه از روی استکبار، بلکه از سر حضور و رضا. این عدم دعا، با استکبار متفاوت است، زیرا سالک در این مقام، خود را محتاج نمیبیند و همه چیز را از حق میداند. این مرتبه، گویی قلهای است که سالک در آن، از طلب به وصول رسیده و در حضور الهی غرق شده است.
جمعبندی بخش دوم
دعا، بهسان نوری است که مسیر قرب به خدا را روشن میکند. آیه «ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ» دعا را عبادتی واجب و عزیمتی الهی معرفی میکند که ترک آن، استکبار و دوری از حق را در پی دارد. علم دینی باید این حقیقت را آموزش دهد تا مؤمنان با دعای خالص، به سوی معرفت و حضور الهی گام بردارند.
بخش سوم: دعا با اسماء حسنی
تنوع اجابت با اسماء الهی
قرآن کریم، دعا با اسماء حسنی را توصیه میکند، زیرا هر اسم الهی، اجابتی متناسب با خود دارد. این حقیقت در آیهای از سوره اسراء بیان شده است:
قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى
بگو: خدا را بخوانید یا رحمن را بخوانید، هر کدام را بخوانید، او را اسماء حسنی است. (سوره الإسراء: ۱۱۰)
این آیه، دعا با اسماء حسنی مانند «الله» یا «رحمن» را توصیه میکند. «رحمن» بهعنوان اعرف الاسماء، رحمت عام الهی را نشان میدهد. هر اسم، مظهری از صفات الهی است و دعا با آن، به اجابتی متناسب با آن مظهر منجر میشود. برای نمونه، دعا با «رحمن» رحمت عام را به همراه دارد، در حالی که دعا با «جلال» ممکن است اجابتی با صبغه جلالی داشته باشد.
درنگ: دعا با اسماء حسنی، اجابتی متناسب با مظهر آن اسم دارد و «رحمن» بهعنوان اعرف الاسماء، رحمت عام الهی را متجلی میسازد.
در این معنا، اسماء حسنی، بهسان کلیدهایی هستند که درهای رحمت الهی را میگشایند. دعا با هر اسم، به اجابتی خاص منجر میشود که با نوع طلب و نیت دعاکننده تناسب دارد.
جمعبندی بخش سوم
دعا با اسماء حسنی، دریچهای است به سوی مظاهر گوناگون الهی. آیه «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ» نشان میدهد که هر اسم الهی، اجابتی متناسب با خود دارد. علم دینی باید مؤمنان را به دعا با اسماء حسنی هدایت کند تا از رحمت بیکران الهی بهرهمند شوند.
بخش چهارم: قرب و لقاء در سیر انبیاء
مرتبه موسی (ع) در قرب و مکالمه
قرآن کریم، داستان موسی (ع) را بهعنوان نمونهای از مراتب قرب و مکالمه با خدا بیان میکند. این حقیقت در آیاتی از سورههای مریم و اعراف تجلی یافته است:
وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا * فَنَادَيْنَاهُ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِيًّا
و در این کتاب از موسی یاد کن که او مخلص بود و رسول و نبی بود. و او را از جانب طور ایمن ندا دادیم و او را به نجوا نزدیک کردیم. (سوره مریم: ۵۱)
وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلَكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي
و چون موسی به میقات ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، گفت: پروردگارا، خودت را به من نشان بده تا تو را ببینم. گفت: هرگز مرا نخواهی دید، ولی به کوه بنگر، اگر در جای خود استوار ماند، مرا خواهی دید. (سوره الأعراف: ۱۴۳)
این آیات، مراتب قرب موسی (ع) را از نداء در وادی ایمن تا نجوا و مکالمه با خدا نشان میدهند. موسی (ع) به مقام کلیمالله رسید، اما به دلیل ضعف در رؤیت اشیاء کما هی، به لقاء نرسید. «لن ترانی» نه به معنای محال بودن رؤیت، بلکه به معنای ناتوانی موسی (ع) در استقرار و تحمل تجلی الهی است. تجلی خدا بر کوه، او را صعق کرد و به توبه واداشت: «فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ» (وقتی به هوش آمد، گفت: تو منزهی، به سوی تو توبه میکنم).
درنگ: موسی (ع) به دلیل ضعف در رؤیت و عدم استقرار، به لقاء نرسید، اما قرب، نجوا و مکالمه را تجربه کرد.
این ضعف، بهسان سایهای است که مانع از تابش کامل نور الهی بر قلب موسی (ع) شد. تجربه او با خضر نیز نشان داد که او در همراهی با مراتب بالاتر عاجز بود، اما این امر مانع از مقام والای او بهعنوان کلیمالله نشد.
جمعبندی بخش چهارم
داستان موسی (ع) نشاندهنده مراتب قرب از نداء تا مکالمه است، اما لقاء به دلیل ضعف در استقرار برای او میسر نشد. این آیات، بهسان آینهای هستند که مسیر قرب و موانع آن را به مؤمنان نشان میدهند. علم دینی باید این مراتب را تبیین کند تا سالکان به رفع موانع و رسیدن به قرب تشویق شوند.
بخش پنجم: مقربون و مقام قرب
ویژگیهای مقربون
مقربون، کسانیاند که به بالاترین مراتب قرب و شهود حق رسیدهاند. این حقیقت در آیهای از سوره نساء بیان شده است:
وَلَنْ يَسْتَنْكِفَ الْمَسِيحُ أَنْ يَكُونَ عَبْدًا لِلَّهِ وَلَا الْمَلَائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ
مسیح هرگز از این که بنده خدا باشد استنکاف نمیورزد، و نه فرشتگان مقرب. (سوره النساء: ۱۷۲)
مقربون، چه ملائکه و چه انبیا، از عبادت و دعا استنکاف ندارند. عیسی (ع) نیز بهعنوان وجیه و مقرب معرفی شده است: «وَجِيهًا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ» (وجیه در دنیا و آخرت و از مقربین). دعا، نداء، نجوا و مکالمه، مقدمه رسیدن به این مقام است.
درنگ: مقربون، کسانیاند که با دعا و عبادت به شهود و قرب الهی رسیدهاند و از استکبار به دورند.
مقربون، بهسان ستارگانی هستند که در آسمان معرفت الهی میدرخشند. دعا، آن نسیمی است که آنان را به این مقام والا رسانده است.
جمعبندی بخش پنجم
مقربون، قلهنشینان قرب الهیاند که با دعا و عبادت به شهود حق نائل آمدهاند. آیات قرآن کریم، این مقام را بهعنوان غایت عبادت معرفی میکنند. علم دینی باید مؤمنان را به سوی این مقام رهنمون سازد.
نتیجهگیری نهایی
دعا، استجابت، و قرب، سه گوهر درخشان در گنجینه قرآن کریماند که انسان را از تنگنای اضطرار به قلههای معرفت و لقاء رهنمون میسازند. دعای مضطر، با اطلاق خود، نوید اجابت بیقید و شرط را میدهد. دعا، بهعنوان عزیمت الهی، عبادتی است که ترک آن استکبار و دوری از حق را در پی دارد. دعا با اسماء حسنی، راهی است به سوی مظاهر گوناگون الهی. داستان موسی (ع) و مقربون، نشاندهنده مراتب قرب و موانع لقاء است. علم دینی باید این حقایق را با تبیین دقیق و آموزش مؤثر به مؤمنان منتقل کند تا آنان با دعای خالص، به سوی قرب و شهود حق گام بردارند. این مسیر، گویی سفری است از ظلمت خویشتن به نور بیکران الهی.
با نظارت صادق خادمی