متن درس
تبیین مبادی علوم: درسگفتارهای آیت الله نکونام قدس سره
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه چهارم)
مقدمه: درآمدی بر مبادی علوم
درسگفتارهای آیت الله نکونام قدس سره در جلسه چهارم، به کاوشی عمیق و روشمند در مبادی علوم پرداخته و با رویکردی فلسفی و منطقی، مفاهیم بنیادینی چون شروط محاوره، تمایز علم و حکمت، خلق و ادب، و تفاوت علم و فن را بررسی کرده است. این گفتارها، که در قالب پرسشوپاسخهای علمی ارائه شدهاند، به تبیین اصول معرفتشناسی و روششناسی علمی میپردازند. بازنویسی حاضر، با هدف ارائه متنی منسجم و علمی برای مخاطبان متخصص، تمامی نکات و تحلیلهای اصلی را با شرح و تفصیل، در قالبی دانشگاهی و با زبانی فصیح و متین عرضه میکند. آیات قرآنی با فونت «Traditional Arabic» و همراه با ترجمه ارائه شدهاند تا بر غنای معنوی و علمی متن افزوده شود. هدف، ارائه اثری است که ضمن وفاداری به محتوای اصلی، روح و پیام آن را به شکلی روشن و مؤثر منتقل نماید.
بخش اول: شروط و اصول گفتوگوی علمی
شروط محاوره و آزادی در گفتوگو
گفتوگو یا محاوره، بهعنوان یکی از مبادی علوم، نیازمند فضایی آزاد و رها از هرگونه اجبار است. این اصل، که ریشه در روششناسی گفتوگوی علمی دارد، بر امکان بیان آزادانه دیدگاهها بدون فشار یا تحمیل عقیده تأکید میورزد. حتی اگر سخنان طرف مقابل حق باشد، اجباری در پذیرش آن وجود ندارد، مشروط بر آنکه گفتوگو در چارچوبی منطقی و استدلالی جریان یابد. این آزادی، همانند نسیمی است که در باغ اندیشهها وزیدن میگیرد و شاخسارهای معرفت را به جنبش درمیآورد.
درنگ: آزادی در محاوره، تضمینکننده فضایی باز برای تبادل اندیشههاست و از هرگونه تحمیل عقیده پرهیز میکند. این اصل، گفتوگو را به جریانی منطقی و اخلاقمدار بدل میسازد.
شرط حد دیالوگ
محاوره نیازمند تناسب معرفتی میان طرفین گفتوگوست، که از آن با عنوان «حد دیالوگ» یاد میشود. این شرط، به معنای همسطح بودن علمی و معرفتی طرفین است تا گفتوگویی معنادار و سازنده شکل گیرد. برای مثال، گفتوگو میان یک دانشمند ریاضی و فردی فاقد دانش تخصصی، به دلیل نبود تناسب، به محاورهای علمی منجر نمیشود. همانگونه که در بازی فوتبال، بازیکنی که قواعد را نمیداند نمیتواند با بازیکنان حرفهای هماوردی کند، در گفتوگوی علمی نیز تناسب معرفتی، شرطی اساسی است.
درنگ: حد دیالوگ، تناسب علمی طرفین را تضمین میکند و از خلط مفاهیم و گفتوگوهای غیرسازنده جلوگیری مینماید.
چهار شرط بنیادین محاوره
محاوره علمی، چهار شرط اساسی دارد: عدم خشونت، آزادی بیان، عدم اتهام، و حد دیالوگ. عدم خشونت، به معنای احترام به طرف مقابل و پرهیز از هرگونه تعرض کلامی یا رفتاری است. آزادی بیان، امکان ارائه دیدگاهها را فراهم میسازد. عدم اتهام، از برچسبزنی و قضاوتهای غیرمنصفانه جلوگیری میکند. حد دیالوگ، همانگونه که پیشتر بیان شد، تناسب علمی طرفین را تضمین مینماید. این شروط، همانند ستونهای بنایی عظیم، گفتوگوی علمی را استوار و اخلاقمدار نگه میدارند.
درنگ: شروط چهارگانه محاوره (عدم خشونت، آزادی بیان، عدم اتهام، حد دیالوگ) چارچوبی جامع برای گفتوگویی علمی و اخلاقمدار فراهم میآورند.
بخش دوم: مفاهیم بنیادین معرفتشناسی
تعریف فکر و تمایز آن از سایر حالات ذهنی
فکر، بهعنوان حرکت معقول تعریف میشود که از مبادی (مقدمات) به مرادی (هدف) میرسد. این حرکت عقلانی، از عشق (که متعالیتر از عقل است) و از وهم و خیال (که فروتر از عقلاند) متمایز است. برای مثال، استدلالی منطقی که از مقدمات به نتیجه میرسد، مصداق فکر است. فکر، همانند جویباری است که از سرچشمه عقل سرچشمه میگیرد و به سوی مقصد معرفت جاری میشود، در حالی که وهم و خیال، چون سایههایی گمراهکننده، از مسیر عقلانیت دور میافتند.
درنگ: فکر، حرکت عقلانی از مقدمات به نتایج است و از عشق، وهم، و خیال به دلیل تفاوت در موضوع و ماهیت متمایز میشود.
فقدان ترادف در زبان
ترادف، به معنای وجود دو لفظ با یک معنا، در زبان وجود ندارد. هر لفظ، حتی اگر بر یک مصداق منطبق شود، معنای خاص خود را دارد. برای نمونه، لفظ «انسان» از ریشه نسیان (فراموشی) و لفظ «بشر» از ریشه بسار (ایستادگی) برگرفته شدهاند. گرچه هر دو بر موجود انسانی دلالت دارند، اما هر یک از منظری خاص به این مصداق نگریسته و معانی متفاوتی را منتقل میکنند. این اصل، همانند آینهای است که هر لفظ، زاویهای نو از حقیقت را بازمیتاباند.
درنگ: فقدان ترادف در زبان، بر تمایز معانی الفاظ تأکید دارد و هر لفظ را به مثابه دریچهای به سوی معنایی خاص میداند.
تفاوت موضوعات فکر، وهم، خیال، و عشق
فکر، وهم، خیال، و عشق، همگی حرکاتی ذهنیاند، اما موضوعات آنها متفاوت است. فکر، در حوزه عقلانی جریان دارد؛ وهم و خیال، در قلمرو غیرعقلانی سیر میکنند؛ و عشق، به مرتبهای متعالیتر از عقل تعلق دارد. این تفاوتها، مانع از ترادف میان این مفاهیم میشود. همانگونه که ستارگان در آسمان معرفت، هر یک در مداری خاص میچرخند، این حالات ذهنی نیز هر یک در قلمرو خود معنا مییابند.
درنگ: تفاوت موضوعات فکر، وهم، خیال، و عشق، بر تنوع حوزههای معرفتی و عاطفی تأکید دارد و هر یک را در جایگاهی متمایز قرار میدهد.
بخش سوم: خلق، ادب، و اخلاق
خلق و ادب
خلق، به صفات باطنی انسان، مانند ترس، علم، یا نجابت، اشاره دارد، در حالی که ادب، ظهور ظاهری این صفات در رفتار و گفتار است. ادب، چون آیینهای است که خلق باطنی را بازمیتاباند و از طریق آن میتوان به عمق سجایای انسانی پی برد. برای مثال، فردی که در گفتار و رفتار خود متانت نشان میدهد، خلق نیکوی او از طریق ادبش هویدا میشود.
درنگ: ادب، جلوه ظاهری خلق است و امکان سنجش صفات باطنی انسان را از طریق رفتار و گفتار فراهم میآورد.
ریاکاری و خلق
ریاکاری، تلاش برای پنهان کردن خلق واقعی و نمایش خلقی غیرواقعی است، اما خود این تلاش، صفتی باطنی است که از خلق فرد نشأت میگیرد. فردی که به ریاکاری روی میآورد، در حقیقت خلقی را به نمایش میگذارد که ریشه در باطن او دارد، حتی اگر این خلق، تظاهر به نیکنامی باشد. این امر، همانند نقابی است که بازیگر بر چهره میزند، اما خود نقاب، بخشی از حقیقت او را آشکار میسازد.
درنگ: ریاکاری، گرچه عملی ظاهری است، ریشه در خلق باطنی دارد و نشاندهنده پیچیدگیهای اخلاقی انسان است.
خلق و خو
خو، به بخشی خاصتر از خلق اشاره دارد و به ویژگیهای ویژهای مانند تندی یا نجابت مربوط است. خلق، مفهومی کلیتر و باطنیتر است، در حالی که خو، به دلیل نمود ظاهریتر، به رفتار نزدیکتر است. برای مثال، فردی که خوئی تند دارد، بخشی از خلق باطنی خود را در رفتارش به نمایش میگذارد. این تمایز، همانند شاخهای است که از تنه درخت خلق سر برمیآورد و میوههای رفتار را به بار میآورد.
درنگ: خو، زیرمجموعهای از خلق است که به ویژگیهای خاصتر و ظاهریتر اشاره دارد و در تحلیل شخصیت انسانی نقش کلیدی دارد.
بخش چهارم: حکمت و علم: نظری و عملی
حکمت نظری و عملی
حکمت، که محکمتر و پرمحتواتر از علم است، به دو شاخه نظری و عملی تقسیم میشود. حکمت نظری، به اندیشه و معقولات پرداخته و در پی تبیین حقایق است، در حالی که حکمت عملی، به کاربرد این معقولات در زندگی و رفتار انسانی مربوط است. این تقسیمبندی، همانند دو بال پرندهای است که یکی در آسمان اندیشه پرواز میکند و دیگری در زمین عمل به پرواز درمیآید.
درنگ: حکمت نظری به تبیین حقایق و حکمت عملی به کاربرد آنها در عمل میپردازد، و هر دو در نظام معرفتی جایگاه ویژهای دارند.
علم نظری و عملی
علم نظری، به دانشی اشاره دارد که بدون عمل است، مانند دانستن گرمای آتش یا خیر بودن خداوند. در مقابل، علم عملی، دانشی است که به عمل منجر میشود، مانند خواندن نماز با آگاهی از اهمیت آن. علم عملی، متفرع بر علم نظری است، زیرا بدون آگاهی نظری، عمل به عادت بدل میشود. این رابطه، همانند کوزهای است که آب معرفت نظری را در خود نگه میدارد و از آن، جویبار عمل جاری میشود.
درنگ: علم نظری، پایه علم عملی است و بدون آن، عمل به عادت تبدیل میشود که فاقد ارزش معرفتی است.
عادت در برابر حکمت عملی
عملی که از علم نظری نشأت نگیرد، عادت است و حکمت عملی محسوب نمیشود. برای نمونه، نمازی که از روی عادت خوانده شود، فاقد ارزش حکمت عملی است، زیرا از آگاهی و معرفت سرچشمه نگرفته است. همانگونه که درختی بدون ریشه، میوهای به بار نمیآورد، عملی بدون پشتوانه معرفت نظری نیز ثمری معرفتی ندارد.
درنگ: عملی که از علم نظری نشأت نگیرد، عادت است و فاقد ارزش حکمت عملی است، زیرا حکمت عملی نیازمند پشتوانه معرفتی است.
اهمیت پیوند گفتار و کردار
قرآن کریم در این باره میفرماید:
لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ
چرا چیزی را میگویید که انجام نمیدهید؟
این آیه، بر پیوند ناگسستنی میان گفتار و کردار تأکید دارد. حکمت عملی، میوه علم نظری است و بدون عمل، علم نظری بیثمر میماند. این اصل، همانند پلی است که معرفت را به عمل متصل میسازد و انسان را به سوی کمال رهنمون میشود.
درنگ: پیوند گفتار و کردار، لازمه حکمت عملی است و علم نظری بدون عمل، مانند درختی بیمیوه است.
تفاوت علم و حکمت
علم، به دانشهای معمولی مانند صرف و نحو اشاره دارد، در حالی که حکمت، به علوم معنوی و معقول مانند عرفان و فلسفه مربوط است. حکمت، به دلیل عمق و محتوا، از علم متمایز است و در مرتبهای والاتر قرار دارد. حکمت، همانند گوهری است که در اعماق دریای معرفت میدرخشد، در حالی که علم، چون موجی است که بر سطح این دریا جریان دارد.
درنگ: حکمت، به دلیل عمق و محتوا، از علوم معمولی متمایز است و به حوزههای متعالیتر معرفتی تعلق دارد.
شدت و ضعف در حکمت نظری و عملی
حکمت نظری و عملی ممکن است در افراد مختلف شدت و ضعف داشته باشند. فردی ممکن است در حکمت نظری توانمند باشد، اما در حکمت عملی ضعف نشان دهد، یا بالعکس. این تنوع، همانند رنگهای گوناگون در تابلوی نقاشی معرفت است که هر فرد را به شکلی منحصربهفرد ترسیم میکند.
درنگ: شدت و ضعف در حکمت نظری و عملی، به تنوع تواناییهای معرفتی و عملی افراد اشاره دارد و تعادل میان آنها معیاری برای کمال انسانی است.
بخش پنجم: علم، فن، و دانشمند
علم و فن
علم، به دانشی اشاره دارد که بدون ابزار است، در حالی که فن، دانشی است که با ابزار همراه است. فنون، علوم عملیای هستند که از ابزارهایی مانند دست، پا، یا قلم بهره میگیرند. برای مثال، بنایی که با ماله و کلنگ کار میکند، فن است، اما نظریهپردازی بدون ابزار، علم نظری است. این تمایز، همانند تفاوت میان قلمروی اندیشه و میدان عمل است که هر یک ابزار خاص خود را میطلبد.
درنگ: فن، دانشی است که با ابزار همراه است، در حالی که علم، بدون ابزار و در قلمرو نظری جریان دارد.
تفاوت علما و دانشمندان
علما، کسانیاند که دانش را حفظ و نقل میکنند، اما دانشمندان، کسانیاند که علم را با آزمایش و تجربه اثبات مینمایند. علم دینی، برای پاسخگویی به نیازهای معاصر، باید به سوی دانشمند شدن حرکت کند. دانشمند، همانند کاوشگری است که با ابزار تجربه، گنجهای معرفت را از دل زمین اندیشه بیرون میکشد، در حالی که عالم، چون نگهبانی است که از این گنجها پاسداری میکند.
درنگ: دانشمندان، با آزمایش و تجربه، علم را اثبات میکنند، در حالی که علما، دانش را حفظ و نقل مینمایند.
ضرورت تجربه در علم
دانشمند، کسی است که علم را با آزمایش و تجربه به اثبات میرساند. علم دینی بدون تجربه و آزمایش، در جهان معاصر فاقد اعتبار است. این اصل، همانند مشعلی است که در تاریکی نادانی میدرخشد و مسیر حقیقت را روشن میسازد.
درنگ: تجربه و آزمایش، معیارهای اعتبار علمیاند و علم دینی برای پاسخگویی به نیازهای معاصر نیازمند این رویکرد است.
بخش ششم: دعا و معنویت
دعای پایانی
درسگفتار با دعای زیر به پایان میرسد:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
خدایا! بر محمد و آل محمد درود فرست.
این دعا، چون ختامی معنوی، پیوند عمیق میان علم و معنویت را در سنت اسلامی نشان میدهد. این سنت، تواضع عالم را در برابر حقیقت الهی آشکار میسازد، همانند گلی که در برابر آفتاب حقیقت سر خم میکند.
درنگ: دعای پایانی، نشاندهنده پیوند علم و معنویت است و تواضع عالم را در برابر حقیقت الهی بازمیتاباند.
نتیجهگیری
درسگفتارهای آیت الله نکونام قدس سره در جلسه چهارم، با کاوشی عمیق در مبادی علوم، به تبیین اصول بنیادین معرفتشناسی و روششناسی علمی پرداخته است. شروط چهارگانه محاوره، فقدان ترادف در زبان، تمایز میان فکر، وهم، خیال، و عشق، و نیز پیوند علم نظری و عملی، از جمله نکات کلیدی این گفتارها هستند. این مباحث، با تأکید بر روششناسی علمی و اخلاقی، زمینهساز فهمی عمیقتر از نظامهای معرفتی و گفتوگوی علمیاند. همانگونه که ستارگان در آسمان شب راه را به مسافران نشان میدهند، این اصول نیز مسیر معرفت را برای جویندگان حقیقت روشن میسازند.
با نظارت صادق خادمی