متن درس
مبادی علوم اسلامی: تبیین نقش علوم ادبی و انسانی در اجتهاد
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه چهل و چهارم)
دیباچه
علوم اسلامی، مانند دریایی ژرف و بیکران، گسترهای از معارف را در بر میگیرند که فهم دقیق آنها نیازمند تسلط بر مبادی و ابزارهای علمی است. این علوم، که ریشه در متون وحیانی و روایات دارند، به دلیل عدم همزبانی با زبان مادری، از پژوهشگر میطلبند تا پیش از ورود به ژرفای معانی دینی، ابزارهای لازم برای فهم و استنباط را در اختیار گیرد. درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، با تمرکز بر مبادی علوم اسلامی، از علوم ادبی تا اصول فقه و علوم انسانی، چارچوبی نظاممند برای فهم فرآیند اجتهاد و استنباط احکام ارائه میدهند. این نوشتار، با بهرهگیری از محتوای اصلی و تحلیلهای تفصیلی، میکوشد تا این مفاهیم را با زبانی علمی و متین، در قالبی ساختارمند و منسجم، به مخاطبان عرضه کند. تشبیهات و تمثیلات، مانند نخی که دانههای تسبیح معرفت را به هم پیوند میدهد، به غنای مفهومی متن افزوده و آن را برای پژوهشگران و جویندگان دانش جذابتر ساخته است.
بخش نخست: ضرورت علوم ادبی در فهم علوم اسلامی
علوم ادبی، دروازه ورود به علوم اسلامی
علوم اسلامی، به دلیل ریشه داشتن در زبان عربی و متون وحیانی، از پژوهشگر میطلبند که پیش از ورود به فهم معانی عمیق دینی، بر علوم ادبی مانند صرف و نحو تسلط یابد. این علوم، مانند کلیدی برای گشودن درهای معرفت دینی، ابزار فهم دقیق متون قرآنی و روایی را فراهم میکنند. استاد فرزانه قدسسره تأکید دارند که علوم اسلامی، برخلاف زبان مادری که به صورت طبیعی آموخته میشود، نیازمند آموزش نظاممند و دقیق است. همانگونه که کودکی زبان مادری خود را به تدریج و بدون نیاز به آموزش رسمی فرا میگیرد، علوم اسلامی به دلیل ماهیت غیربومی خود، از طلبه میطلبند که با تلاش و ممارست، قواعد ادبی را به خوبی فرا گیرد. این قواعد، مانند ستونهای بنای معرفت، زیرساخت فهم متون دینی را تشکیل میدهند.
قرآن کریم، به عنوان منشأ علوم اسلامی، این ضرورت را چنین تبیین میکند:
عَلَّمَ الْقُرْآنَ
قرآن را آموخت (سوره الرحمن، آیه ۲).
این آیه، مانند مشعلی فروزان، بر نقش آموزش در فهم علوم دینی تأکید دارد. استاد تأکید دارند که بدون تسلط بر علوم ادبی، فهم دقیق آیات و روایات ممکن نیست و این علوم، مانند پلی استوار، طلبه را از تاریکی جهل به سوی نور معرفت رهنمون میسازند.
درنگ: علوم ادبی، مانند صرف و نحو، دروازه ورود به علوم اسلامیاند و بدون تسلط بر آنها، فهم دقیق متون دینی ممکن نیست.
تأثیر کیفیت ادبیات بر فهم دینی
کیفیت تسلط بر علوم ادبی، مانند نوری که شدت و ضعف آن بر روشنایی مسیر تأثیر میگذارد، تعیینکننده کیفیت فهم فقه و اصول است. استاد تأکید دارند که هرچه تسلط بر ادبیات قویتر باشد، فهم فقه و اصول نیز عمیقتر و دقیقتر خواهد بود. طلبهای که در علوم ادبی به مرتبهای عالی دست یافته، مانند ادیبی فرزانه، توانایی استخراج احکام و معارف دینی را با دقت بیشتری خواهد داشت. در مقابل، ضعف در ادبیات، مانند سایهای تاریک، فهم دینی را مخدوش میسازد و مانع از استنباط صحیح احکام میشود. این دیدگاه، مانند آینهای، نشاندهنده پیوستگی عمیق میان علوم ادبی و علوم اسلامی است.
درنگ: کیفیت تسلط بر علوم ادبی، تعیینکننده عمق و دقت فهم فقه و اصول است.
نقش عقل و ایمان در تکمیل علوم ادبی
علوم ادبی، اگرچه ابزار فهم متون دینیاند، اما به تنهایی کافی نیستند و باید با عقل، ایمان، و دیانت همراه شوند. استاد تأکید دارند که این علوم، مانند شاکلهای برای فهم الفاظ، تنها به ساختار ظاهری متون میپردازند و عقل، به عنوان محتوای معرفت، باید در کنار آنها قرار گیرد. این پیوند، مانند نخی که دانههای تسبیح را به هم متصل میکند، علوم ادبی را با معرفت دینی پیوند میدهد و به طلبه امکان میدهد تا از سطح الفاظ به ژرفای معانی راه یابد. این دیدگاه، مانند دریچهای به سوی نظام احسن، نشاندهنده پیوستگی علوم ادبی با عقل و ایمان در فرآیند فهم دینی است.
بخش دوم: اصول فقه، زیرساخت استنباط احکام
اصول فقه، فلسفه اعتباری احکام
اصول فقه، مانند ستونهای استوار یک بنای عظیم، زیرساخت استنباط احکام شرعی را تشکیل میدهد. استاد تأکید دارند که اصول فقه، بخشی از فلسفه اعتباری احکام است که قواعد عقلی-اعتباری را برای استخراج احکام فراهم میکند. این قواعد، مانند خطکشهایی دقیق، معیارهای استنباط را مشخص میسازند و از طلبه میطلبند که پیش از ورود به فقه، بر این قواعد تسلط یابد. اصول فقه، برخلاف علوم ادبی که به الفاظ میپردازند، به محتوای عقلی احکام توجه دارد و مانند پلی، فهم الفاظ را به استنباط احکام متصل میکند.
قرآن کریم این نقش عقل را چنین تبیین میکند:
إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ
در این آیاتی است برای قومی که تعقل میکنند (سوره رعد، آیه ۴).
این آیه، مانند نغمهای الهی، بر نقش عقل در فهم معارف دینی تأکید دارد. استاد تأکید دارند که اصول فقه، به عنوان بخشی از فلسفه اعتباری، قواعدی مانند حجت ظاهر و اجماع را ارائه میدهد که همگی اعتباریاند و به امور مادی مانند تیشه و کلنگ ارتباطی ندارند.
درنگ: اصول فقه، به عنوان بخشی از فلسفه اعتباری احکام، قواعد عقلی-اعتباری را برای استنباط احکام فراهم میکند.
اختلاف اخباریها و اصولیها
اختلاف میان اخباریها و اصولیها، مانند دو مسیر متفاوت در یک سفر معنوی، نشاندهنده تفاوت در روشهای استنباط احکام است. اخباریها، پس از تسلط بر علوم ادبی، مستقیماً به روایات و فتاوا میپردازند و کمتر به قرآن کریم و اصول فقه توجه دارند. در مقابل، اصولیها پس از ادبیات، به اصول فقه و سپس فقه و روایات روی میآورند. استاد تأکید دارند که اخباریها، به دلیل مخالفت با فلسفه و منطق، اصول فقه را نیز رد میکردند و اجتهادشان محدود به استخراج فتاوا از روایات بود. این اختلاف، مانند دو شاخه از یک رود، نشاندهنده تنوع در روشهای فهم دینی است.
کتابهایی مانند «من لا یحضره الفقيه»، «کافی»، و «وافی»، مانند گنجینههایی از معارف روایی، بیشتر با رویکرد اخباری تدوین شدهاند و بر روایات تمرکز دارند. در مقابل، اصولیها با بهرهگیری از قواعد عقلی و منطقی، مانند معمارانی دقیق، بنای فقه را بر پایه اصول استوار میسازند. این دیدگاه، مانند آینهای، تفاوتهای روششناختی در علم دینی را نمایان میسازد.
درنگ: اخباریها بر روایات تمرکز دارند، در حالی که اصولیها با تکیه بر اصول فقه، فهم عمیقتری از احکام ارائه میدهند.
نقش منطق و فلسفه در اصول فقه
اصول فقه، مانند شاخهای از درخت تنومند فلسفه، از منطق به عنوان معیار اصلی خود بهره میگیرد. استاد تأکید دارند که فلسفه، با خطکش منطق، قواعد استنباط را تنظیم میکند و اصول فقه، به عنوان بخشی از فلسفه اعتباری، این قواعد را در خدمت فقه قرار میدهد. اخباریها، به دلیل مخالفت با فلسفه و منطق، اصول فقه را نیز نپذیرفتند و اجتهادشان محدود به روایات شد. این مخالفت، مانند سدی در برابر جریان معرفت، مانع از توسعه علمی در فقه شد و به عقبماندگی در برخی حوزهها انجامید.
قرآن کریم نقش منطق و استدلال را چنین برجسته میکند:
ادْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ
به راه پروردگارت با حکمت و اندرز نیکو دعوت کن و با آنان به شیوهای که نیکوتر است مجادله نما (سوره نحل، آیه ۱۲۵).
این آیه، مانند نوری درخشان، بر ضرورت حکمت و استدلال در فهم دینی تأکید دارد. استاد تأکید دارند که اصول فقه، با تکیه بر منطق و فلسفه، چارچوبی نظاممند برای اجتهاد فراهم میکند.
درنگ: اصول فقه، با تکیه بر منطق و فلسفه، چارچوبی نظاممند برای استنباط احکام فراهم میکند.
بخش سوم: نقش علوم انسانی در اجتهاد
روانشناسی و جامعهشناسی، مبادی فقه
فقه، مانند درختی که شاخههایش در جامعه و افراد ریشه دارد، نیازمند تسلط بر علوم انسانی مانند روانشناسی و جامعهشناسی است. استاد تأکید دارند که فتاوا، چه برای افراد و چه برای جامعه، باید با شناخت دقیق شرایط روانی و اجتماعی صادر شوند. روانشناسی، مانند آینهای که درون انسان را نمایان میسازد، و جامعهشناسی، مانند نقشهای که ساختار اجتماع را ترسیم میکند، ابزارهای ضروری برای صدور فتوای متناسب با نیازهای زماناند. بدون این علوم، فتوا مانند کشتی بدون سکان، از مسیر هدایت خارج میشود.
قرآن کریم این ضرورت را چنین بیان میکند:
وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ
و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم (سوره انبیاء، آیه ۱۰۷).
این آیه، مانند مشعلی، بر ضرورت تطبیق احکام با نیازهای جامعه تأکید دارد. استاد تأکید دارند که فقیه، مانند طبیبی که بیماری را تشخیص میدهد، باید با شناخت دقیق افراد و جامعه، احکام را متناسب با شرایط صادر کند.
درنگ: روانشناسی و جامعهشناسی، به عنوان مبادی فقه، برای صدور فتاوای متناسب با افراد و جامعه ضروریاند.
نقد صدور فتوای بدون مبادی
صدور فتوا بدون تسلط بر مبادی، مانند ادبیات، روانشناسی، و جامعهشناسی، مانند ساختن بنایی بدون پایه است که به فروپاشی میانجامد. استاد تأکید دارند که فقیه بدون این علوم، مانند کسی که زبان مادری متون دینی را نمیداند، نمیتواند فتوای معتبر صادر کند. این نقد، مانند زنگ هشداری، ضرورت بازنگری در روشهای اجتهاد را گوشزد میکند. فتوای بدون مبادی، مانند پرسه زدن در تاریکی، به گمراهی و دخالت غیرتخصصی منجر میشود.
به عنوان مثال، استاد به حکایتی اشاره میکنند که عالمی برجسته، در پاسخ به پرسشی فقهی، از صدور فتوای عجولانه پرهیز کرد و گفت: «نمیدانم، باید تحقیق کنم.» این پاسخ، مانند نگینی درخشان، نشاندهنده اهمیت دقت و آگاهی در اجتهاد است. فقیه باید مانند معماری که پیش از ساخت، نقشه را بررسی میکند، مبادی فتوا را به دقت مطالعه کند.
درنگ: صدور فتوا بدون تسلط بر مبادی علوم ادبی و انسانی، غیرمعتبر است و به دخالت غیرتخصصی منجر میشود.
نقد روشهای آمرانه در علم دینی
برخی رویکردهای علم دینی، مانند روشهای آمرانه که از الگوهای حکومتی گذشته تقلید کردهاند، به جای ارائه راهکارهای تخصصی، به صدور دستورات غیرعلمی روی آوردهاند. استاد تأکید دارند که فقیه، مانند طبیبی که به بیمار توصیه میکند، نباید دستورات آمرانه صادر کند، بلکه باید احکام را به صورت تخصصی و متناسب با شرایط ارائه دهد. این نقد، مانند آینهای، کاستیهای روشهای سنتی علم دینی را نمایان میسازد و بر ضرورت تخصص در اجتهاد تأکید دارد.
به عنوان مثال، استاد اشاره میکنند که فقیه نباید مانند پلیسی در خیابان دستور دهد، بلکه باید مانند خیاطی که لباس را بر اساس سایز مشتری آماده میکند، احکام را متناسب با شرایط افراد و جامعه تنظیم کند. این دیدگاه، مانند چراغی، مسیر اجتهاد تخصصی را روشن میسازد.
درنگ: فقیه باید به جای صدور دستورات آمرانه، احکام را به صورت تخصصی و متناسب با شرایط ارائه دهد.
بخش چهارم: اجتهاد، تخصص و سایزبندی احکام
اجتهاد، هنری تخصصی
اجتهاد، مانند هنری ظریف و تخصصی، نیازمند تسلط بر مبادی علوم اسلامی و انسانی است. استاد تأکید دارند که فقیه، مانند معماری که بنایی استوار میسازد، باید با تسلط بر ادبیات، اصول، و علوم انسانی، احکام را به گونهای تنظیم کند که متناسب با نیازهای افراد و جامعه باشد. این تخصص، مانند نخی که دانههای تسبیح را به هم متصل میکند، اجتهاد را به معرفت و حکمت پیوند میدهد.
قرآن کریم این تخصص را چنین تبیین میکند:
وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا
و هر که را حکمت دهند، خیری فراوان داده شده است (سوره بقره، آیه ۲۶۹).
این آیه، مانند گوهری درخشان، بر اهمیت حکمت و تخصص در فهم دینی تأکید دارد. استاد تأکید دارند که اجتهاد بدون تخصص، مانند درختی بیریشه، به نتیجه مطلوب نمیرسد.
درنگ: اجتهاد، هنری تخصصی است که نیازمند تسلط بر علوم ادبی، اصولی، و انسانی است.
سایزبندی احکام، رویکردی تخصصی
فقیه، مانند خیاطی که لباس را بر اساس سایز مشتری آماده میکند، باید احکام را متناسب با شرایط افراد و جامعه تنظیم کند. استاد تأکید دارند که فقه، مانند صنعتی دقیق، باید احکام را به صورت سایزبندیشده ارائه دهد تا هر فرد یا جامعه بتواند حکم مناسب خود را برگزیند. این رویکرد، مانند نقشهای که مسیر را برای مسافر روشن میکند، از دخالتهای غیرتخصصی جلوگیری میکند و فقیه را از جایگاه آمر به جایگاه متخصص ارتقا میدهد.
به عنوان مثال، استاد اشاره میکنند که همانگونه که در بازار، لباس، کفش، یا وسایل نقلیه در سایزها و انواع مختلف آماده میشوند، احکام نیز باید برای شرایط مختلف، مانند بیماری، سفر، یا نیازهای اجتماعی، تنظیم شوند. این دیدگاه، مانند چراغی، ضرورت انطباق احکام با شرایط را روشن میسازد.
درنگ: فقه باید احکام را مانند سایزبندی لباس یا وسایل نقلیه، متناسب با شرایط افراد و جامعه ارائه دهد.
نقد سوءاستفاده از خمس
سوءاستفاده از خمس، مانند ذخیرهسازی غیرمنطقی آن، مانند گنجی است که به جای بهرهوری، در خاک مدفون میشود. استاد تأکید دارند که فقیه نباید مالک خمس باشد، بلکه باید مانند امانتداری، آن را در خدمت جامعه مصرف کند. این نقد، مانند آینهای، ضرورت شفافیت و امانتداری در مسائل مالی دینی را نمایان میسازد. فقیه، مانند باغبانی که میوههای باغ را به دیگران میرساند، باید خمس را در مسیر خیر عمومی به کار گیرد.
درنگ: فقیه نباید مالک خمس باشد، بلکه باید آن را به عنوان امانت در خدمت جامعه مصرف کند.
بخش پنجم: ضرورت تحقیقات علمی در فقه
پیوند علم و فقه
فقه، مانند درختی که ریشه در علوم مختلف دارد، نیازمند تحقیقات علمی در حوزههایی مانند روانشناسی، جامعهشناسی، و حتی علوم طبیعی است. استاد به مثالی اشاره میکنند که تفاوت فیزیکی آب و شراب، مانند صدا و حرکت ذرات آنها، نشاندهنده ضرورت تحقیقات علمی در فهم احکام است. این مثال، مانند دریچهای، پیوند میان علم و فقه را نمایان میسازد. فقیه باید مانند دانشمندی که پدیدهها را بررسی میکند، مبادی احکام را با دقت مطالعه کند.
قرآن کریم این ضرورت را چنین بیان میکند:
قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ
بگو در زمین سیر کنید و بنگرید که چگونه آفرینش را آغاز کرد (سوره عنکبوت، آیه ۲۰).
این آیه، مانند نوری، بر ضرورت تحقیق و تامل در پدیدهها تأکید دارد. استاد تأکید دارند که فقه بدون تحقیقات علمی، مانند بنایی بدون پایه، ناپایدار است.
درنگ: فقه نیازمند تحقیقات علمی در حوزههای انسانی و طبیعی است تا احکام با دقت و آگاهی صادر شوند.
نقد فتاوای غیرعلمی
فتاوای غیرعلمی، مانند احکام کلی درباره موضوعاتی مانند دیوانگی یا شراب، به دلیل فقدان مبادی علمی، معتبر نیستند. استاد تأکید دارند که فقیه، مانند پزشکی که بدون تشخیص دقیق نسخه نمینویسد، باید مبادی احکام را به دقت بررسی کند. به عنوان مثال، فتوای «شراب حرام است» یا «دیوانه نماز ندارد» بدون شناخت دقیق حدود و مبادی، مانند پرتاب تیری در تاریکی است. این نقد، مانند زنگ هشداری، ضرورت استنباط علمی در فقه را گوشزد میکند.
درنگ: فتاوای غیرعلمی، به دلیل فقدان مبادی، معتبر نیستند و نیازمند بررسی دقیق علمیاند.
نقد روشهای سنتی علم دینی
روشهای سنتی علم دینی، مانند تکیه بر عرف بدون تحقیق علمی، مانند کشتی بدون قطبنما، به مقصد نمیرسند. استاد تأکید دارند که فقیه نباید به عرف یا منابع غیرعلمی تکیه کند، بلکه باید مانند دانشمندی که با ابزار دقیق کار میکند، احکام را بر اساس تحقیقات علمی استنباط کند. این نقد، مانند چراغی، مسیر اجتهاد نوین را روشن میسازد و بر ضرورت تطبیق فقه با نیازهای زمان تأکید دارد.
درنگ: روشهای سنتی علم دینی، بدون تکیه بر تحقیقات علمی، کارآمد نیستند و نیازمند بازنگریاند.
خاتمه
علوم اسلامی، مانند دریایی بیکران، تمامی جنبههای معرفت انسانی را در بر میگیرند و فهم آنها نیازمند تسلط بر مبادی علمی است. درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، با تبیین نقش علوم ادبی، اصول فقه، و علوم انسانی در اجتهاد، چارچوبی نظاممند برای فهم فرآیند استنباط ارائه میدهند. علوم ادبی، مانند کلیدی برای گشودن درهای معرفت، و اصول فقه، مانند ستونهای استوار، زیرساخت فهم دینی را تشکیل میدهند. روانشناسی و جامعهشناسی، مانند آینه و نقشه، فقیه را در تنظیم احکام متناسب با شرایط یاری میکنند. نقد روشهای سنتی و تأکید بر تخصص، مانند چراغی، مسیر اجتهاد نوین را روشن میسازد. این نوشتار، مانند پلی استوار، پیوند میان علوم مختلف را با فقه برقرار ساخته و راه را برای پژوهشهای آتی در علوم دینی هموار میکند.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
خدایا! بر محمد و آل محمد درود فرست.
با نظارت صادق خادمی