متن درس
مبادی علوم اسلامی: ضرورتهای روششناختی در اجتهاد و فهم دین
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه چهل و پنجم)
دیباچه: بنمایة استوار علوم دینی
علوم اسلامی، چونان درختی تنومند، ریشه در زیرساختهای علمی و اجرایی دارد که حیات و پویایی حوزههای علمیه را تضمین میکند. درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، گویی چراغی است که مسیر اجتهاد و فهم دین را روشن میسازد. این درسگفتارها، با تأکید بر نقش بنیادین علوم ادبی، منطق، و موضوعشناسی، چارچوبی نظاممند برای پیوند علم و عمل در فرآیند استنباط احکام و معارف دینی ارائه میدهند. جلسه چهل و پنجم، با تمرکز بر ضرورت بازنگری روشهای آموزشی و تقویت ابزارهای علمی، گامی بلند در راستای اصلاح و ارتقای علوم دینی برمیدارد. این نوشتار، با تجمیع محتوای درسگفتار و تحلیلهای تفصیلی، به کاوشی عمیق در این مبادی میپردازد، گویی نقشهای است که راه از جهل به سوی معرفت را ترسیم میکند.
بخش نخست: زیرساختهای علوم اسلامی و نقش علوم ادبی
ضرورت زیرساختهای علمی و اجرایی
علوم اسلامی، برای تداوم حیات پویای خود، نیازمند زیرساختهای علمی و اجرایی است که چونان ستونهایی استوار، بنای حوزههای علمیه را برپا نگه میدارند. بدون این زیرساختها، گویی بنایی بیپایه است که در برابر طوفانهای زمان فرو میریزد. این اصل، بر ضرورت بازنگری روشهای آموزشی در علوم دینی تأکید دارد تا حوزهها به جای تکیه بر سنتهای کهن، به تولید علم نوین و بومی روی آورند.
علوم ادبی: پیشنیاز اجتهاد
زبان علوم اسلامی، چونان زبانی بیگانه از زبان مادری، نیازمند تسلط بر علوم ادبی است. این علوم، مانند کلیدی هستند که درهای فهم متون دینی را میگشایند. بدون تسلط بر ادبیات، اجتهاد، گویی تلاشی است بیثمر در تاریکی جهل. علوم ادبی، ابزار پردازش عبارات و فهم دقیق متون هستند و بدون آنها، عالم از استنباط احکام ناتوان میماند.
تأثیر کیفیت ادبیات بر توانمندی عالم
کیفیت تسلط بر علوم ادبی، چونان معیاری است که میزان توانایی و دانایی عالم را میسنجد. مجتهدی که در ادبیات ضعیف باشد، گویی شمشیری کند در دست دارد که نمیتواند در میدان علم بجنگد. هرچه تسلط بر ادبیات فزونتر باشد، قدرت عالم در فهم عبارات و معانی متون دینی افزونتر میشود. این اصل، با نقش زیرساختی ادبیات در فلسفه اسلامی پیوند دارد.
کاستی ادبیات ضعیف
ضعف در علوم ادبی، عالم را نهتنها از اجتهاد، بلکه از منبر و حتی روضهخوانی ناتوان میسازد. خطای زبانی در سخنرانیهای عمومی، مانند خطبههای هفتگی، اعتبار علمی عالم را چونان ستارهای خاموش در آسمان معرفت فرو میکاهد. گویی عالمی که در ادبیات ناتوان است، مانند چوپانی است که گله معرفت را نمیتواند هدایت کند.
اهمیت ادبیات بیغلط
خطاهای زبانی در بیان عالم، مانند خاری است که در چشم مخاطب فرو میرود و اعتبار او را زایل میکند. اگر خطبههای عمومی در طول سالیان بررسی شوند، بخش عمده آنها از خطاهای زبانی رنج میبرند که این امر، از اقتدار علمی عالمان کاسته است. این اصل، بر نقش زبان در اقناع مخاطب و حفظ شأن علمی تأکید دارد.
درنگ: علوم ادبی، چونان کلیدی برای فهم متون دینی، پیشنیاز اجتهاد و بیان علمی است. ضعف در ادبیات، عالم را از توانایی استنباط و اقناع مخاطب محروم میکند، گویی شمشیری کند در دست دارد که در میدان علم کارایی ندارد.
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست، با تأکید بر ضرورت زیرساختهای علمی و نقش محوری علوم ادبی، نشان داد که ادبیات، چونان پایهای استوار، فهم متون دینی و توانمندی عالم را تضمین میکند. ضعف در این حوزه، عالم را از اجتهاد و تأثیرگذاری محروم میسازد. این بخش، پایهای برای کاوش در نقد ادبیات کنونی حوزهها در بخش بعدی فراهم میآورد.
بخش دوم: نقد ادبیات کنونی و ضرورت بازنگری
ادبیات حوزهها: میراث غیربومی
ادبیات کنونی حوزههای علمیه، عمدتاً ریشه در سنتهای غیرشیعی دارد و از آثاری مانند سیوطی، مطول، و جامي نشأت گرفته است. این متون، گویی لباسهایی تنگ بر تن علم دینی شیعهاند که با نیازهای معاصر همخوانی ندارند. این نقد، بر ضرورت تولید ادبیات بومی و متناسب با معارف شیعی تأکید دارد تا علوم دینی از وابستگی به سنتهای غیرخودی رهایی یابد.
کاستی متون ادبی کنونی
متون ادبی کنونی، مانند سیوطی و مطول، به دلیل کهنگی و عدم تناسب با نیازهای علمی شیعه، ناکارآمدند. این متون، گویی ابزارهایی زنگزدهاند که نمیتوانند در بنای معرفت دینی امروزی کارساز باشند. بازنگری در این متون، مانند نوسازی کارگاهی کهن، ضرورتی اجتنابناپذیر است.
ادبیات بهعنوان شمشیر عالم
ادبیات، مانند شمشیری بران در دست عالم، ابزار اصلی پردازش عبارات و فهم متون دینی است. عالمی که بر ادبیات مسلط است، گویی جنگجویی است که با سلاح تیز خود، در میدان معرفت میدرخشد. این اصل، بر نقش محوری ادبیات در توانمندسازی عالم تأکید دارد.
نقد خودبزرگبینی در ادبیات
ادعای تسلط بر ادبیات بدون آموزش و امتحان، مانند ادعای پزشکی بدون دانش است که به گمراهی میانجامد. عالمی که بدون ارزیابی علمی، خود را ادیب میپندارد، گویی در تاریکی گمراهی گام برمیدارد. این اصل، بر ضرورت ارزیابی علمی و دوری از غرور تأکید دارد.
نقد روشهای تدریس ادبیات
روشهای کنونی تدریس ادبیات، مانند مطالعه محدود و کند متون، چونان راهی سنگلاخ است که طلبه را از مقصد بازمیدارد. این روشها، گویی زنجیرهایی هستند که پای علمآموز را میبندند و از پیشرفت بازمیدارند. اصلاح این روشها، مانند هموار کردن راهی برای سفر به سوی معرفت است.
درنگ: ادبیات کنونی حوزهها، به دلیل ریشه غیربومی و کهنگی، ناکارآمد است و نیازمند بازنگری و تولید متون بومی است. روشهای تدریس سنتی نیز، مانند راهی سنگلاخ، مانع پیشرفت علمیاند و باید اصلاح شوند.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، با نقد ادبیات کنونی حوزهها و روشهای تدریس آن، بر ضرورت تولید متون بومی و اصلاح روشهای آموزشی تأکید کرد. این نقد، راه را برای بررسی نقش منطق بهعنوان ابزار فهم معانی در بخش بعدی هموار میکند.
بخش سوم: منطق، کلید فهم معانی
ضرورت منطق پس از ادبیات
پس از تسلط بر علوم ادبی، منطق، چونان کلیدی است که درهای فهم معانی را میگشاید. منطق، عالم را از تفکر عامیانه و مردمی رهایی میبخشد و او را به سوی استدلال علمی هدایت میکند. گویی عالم با منطق، مانند پرندهای است که از قفس عامیانهگری به سوی آسمان علم پرواز میکند.
منطق و خروج از عامیانهگری
منطق، عالم را از سطح تفکر عامیانه به قلههای تفکر علمی میرساند. عالمی که منطق نمیداند، گویی در کوچههای تنگ عامیانهگری سرگردان است و نمیتواند به معرفت راستین دست یابد. این اصل، با ضرورت تفکر علمی در علوم دینی همخوانی دارد.
نقد حذف منطق از حوزهها
حذف منطق از حوزههای علمیه، علوم دینی را به سطح عامیانه تنزل داده است. این حذف، گویی خاموش کردن چراغی است که راه علم را روشن میکرد. فقدان منطق، حوزهها را از تولید علمی و صادرات دانش محروم کرده و آنها را در تاریکی کهنگی نگه داشته است.
منطق، ابزار علوم دینی
منطق، مانند آچار و پیچگوشتی در کارگاه علم، ابزار اصلی فهم و استدلال در علوم دینی است. بدون منطق، علوم دینی مانند بنایی است که با دست خالی ساخته شود و فرو میریزد. این اصل، بر نقش محوری منطق در اجتهاد و استنباط تأکید دارد.
مقایسه منطق و ریاضیات
همانگونه که ریاضیات، بنیاد علوم تجربی است، منطق نیز بنیاد علوم انسانی و دینی است. گویی منطق، قاعدهای است که علوم دینی را چونان فرمولهای ریاضی، منظم و دقیق میسازد. این مقایسه، بر ضرورت منطق در استنباط علمی تأکید دارد.
نقد منطق کنونی حوزهها
منطق کنونی حوزهها، مانند کتب حاشیه و دیگر متون ابتدایی، چونان ابزارهایی کهنه است که نمیتوانند نیازهای علمی امروز را برآورده کنند. این متون، گویی قایقهایی فرسودهاند که در دریای متلاطم علم، عالم را به مقصد نمیرسانند.
درنگ: منطق، چونان کلیدی برای فهم معانی، عالم را از عامیانهگری به سوی تفکر علمی هدایت میکند. حذف منطق از حوزهها، علوم دینی را به سطح عامیانه تنزل داده و از تولید علم محروم کرده است.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، با تأکید بر نقش منطق بهعنوان ابزار فهم معانی، نشان داد که فقدان منطق، علوم دینی را به عامیانهگری کشانده است. این بخش، پایهای برای بررسی موضوعشناسی بهعنوان رکن سوم علوم دینی در بخش بعدی فراهم میآورد.
بخش چهارم: موضوعشناسی، رکن سوم علوم دینی
ضرورت موضوعشناسی
موضوعشناسی، پس از ادبیات و منطق، سومین رکن علوم دینی است. عالم بدون موضوعشناسی، مانند پزشکی است که بیماری را نمیشناسد و نمیتواند درمان کند. شناخت دقیق موضوعات، مانند احکام ماهی یا نجاست الکل، برای صدور فتوای دقیق ضروری است.
نقد فقدان موضوعشناسی
فقدان موضوعشناسی، عالم را از صدور فتوای دقیق بازمیدارد. عالمی که موضوعات را نمیشناسد، گویی در تاریکی گام برمیدارد و به جای استنباط علمی، به عرف تکیه میکند. این تکیه بر عرف، مانند تکیه بر عصایی شکسته است که عالم را به زمین میافکند.
نقد تقلید از عرف
تکیه بر عرف بدون موضوعشناسی، روشی عامیانه و غیرعلمی است. عالمی که از عرف تقلید میکند، گویی به جای قضاوت علمی، به دنبالهروی از مردم کوچه و بازار میپردازد. این اصل، بر ضرورت استنباط علمی و دوری از عامیانهگری تأکید دارد.
مثالهای موضوعشناسی در فقه
شناخت موضوعاتی مانند احکام ماهی یا نجاست الکل، نیازمند تخصص است. عالم باید بداند که ماهی فلسدار حلال است یا حرام، و آب قلیل است یا کثیر. این شناخت، مانند نقشهای است که عالم را در مسیر فتوا هدایت میکند.
درنگ: موضوعشناسی، رکن سوم علوم دینی، عالم را به صدور فتوای دقیق توانمند میسازد. فقدان آن، مانند فقدان نقشهای در سفری دشوار، عالم را به تکیه بر عرف و عامیانهگری میکشاند.
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، با تأکید بر ضرورت موضوعشناسی، نشان داد که شناخت دقیق موضوعات، عالم را از عامیانهگری به سوی استنباط علمی هدایت میکند. این بخش، راه را برای بررسی نقدهای روششناختی در بخش بعدی هموار میکند.
بخش پنجم: نقد روشهای آموزشی و تولید علمی
نقد روشهای تدریس سنتی
روشهای تدریس سنتی، مانند مطالعه کند و محدود متون، چونان زنجیرهایی هستند که پای طلبه را از پیشرفت بازمیدارند. این روشها، گویی راهی سنگلاخاند که طلبه را از مقصد علم دور میکنند. اصلاح این روشها، مانند هموار کردن راهی برای سفر به سوی معرفت است.
نقد فقدان تولید علمی
فقدان منطق و روشهای علمی، حوزهها را از تولید علمی و صادرات دانش محروم کرده است. این فقدان، گویی خاموشی نوری است که میتوانست جهان را روشن کند. حوزههای علمیه، برای پویایی، نیازمند تولید علم بومی و متناسب با نیازهای زماناند.
مثالهای تاریخی: اندیشمندان منطقی
اندیشمندانی مانند سقراط، ارسطو، ابنسینا، و خواجه نصیرالدین طوسی، چونان مغزهای جامعه، با تسلط بر منطق، علم را پیش بردند. خواجه نصیر، با تألیف ۱۳۵ کتاب در ریاضیات، گویی ستارهای بود که در آسمان علم درخشید. این مثالها، بر نقش منطق در تولید علمی تأکید دارند.
نقد وابستگی به حاکمان
برخی عالمان، به دلیل وابستگی به حاکمان، استقلال علمی خود را از دست دادند. این وابستگی، مانند زنجیری است که عالم را از پرواز در آسمان معرفت بازمیدارد. استقلال علمی، گویی بالهایی است که عالم را به سوی کمال میبرد.
نقد سرقت علمی
برخی متون، مانند اسفار، از آثار پیشینیان اقتباس شدهاند بدون آنکه اصالت علمی داشته باشند. این اقتباس، گویی سایهای است که بر نور علم افتاده و از درخشش آن کاسته است. تولید علم اصیل، مانند کاشتن بذری نو در زمین معرفت است.
نقد فتاوای غیرمنطقی
فتاوای بدون پشتوانه منطقی، مانند بنایی بیستوناند که فرو میریزند. این فتاوا، گویی سخنانیاند که در باد پراکنده میشوند و اعتباری ندارند. استنباط علمی، مانند ساخت بنایی محکم با منطق است.
نقد حذف علوم دشوار
برخی علوم، مانند منطق و فلسفه، به دلیل دشواری، از حوزهها حذف شدند یا حرام شمرده شدند. این حذف، گویی بستن درهای معرفت است که عالم را در تاریکی جهل نگه میدارد. پذیرش علوم دشوار، مانند گشودن دریچهای به سوی نور است.
درنگ: روشهای سنتی و فقدان منطق، حوزهها را از تولید علم محروم کرده است. عالمان تاریخی مانند خواجه نصیر، با تسلط بر منطق، چونان ستارگانی در آسمان علم درخشیدند. استقلال علمی و دوری از سرقت علمی، علوم دینی را پویا میسازد.
جمعبندی بخش پنجم
بخش پنجم، با نقد روشهای آموزشی و فقدان تولید علمی، بر ضرورت بازنگری در روشها و تقویت منطق تأکید کرد. این بخش، راه را برای بررسی تعهد به علم و عمل در بخش نهایی هموار میکند.
بخش ششم: تعهد به علم و عمل
تعهد به ادبیات، منطق، و موضوعشناسی
طلاب باید به علوم ادبی، منطق، و موضوعشناسی متعهد باشند، گویی سربازانیاند که با این سلاحها در میدان معرفت میجنگند. دوری از غرور و تکیه بر آموزش علمی، مانند پاک کردن زنگار از آینه قلب است که نور علم را منعکس میکند.
ضرورت منطق عالی در فلسفه و عرفان
فلسفه و عرفان، مانند قلههای بلند معرفت، نیازمند منطق عالیاند. بدون منطق عالی، عالم در این علوم، گویی کوهنوردی است که بدون ابزار به قله صعود میکند و فرو میافتد. منطق متوسط نیز برای فقه و اصول کافی است، اما منطق ابتدایی برای هر طلبه ضروری است.
نقد عامیانهگری در فقه
عامیانهگری در فقه، مانند صدور فتاوای بدون منطق، اعتبار علمی را زایل میکند. فقه علمی، گویی بنایی است که با منطق و استدلال ساخته میشود و در برابر طوفانهای نقد استوار میماند.
مثال تاریخی: نقد دیوان حافظ
فهم دیوان حافظ، به دلیل پیچیدگی عرفانی، نیازمند منطق و نقد دقیق است. حافظ، مانند دریایی ژرف، معانی عمیقی دارد که بدون منطق، گویی در امواج آن گم میشوی. نقد معانی حافظ، مانند گشودن گنجی پنهان در کلمات است.
نقد خرافات در علوم دینی
خرافات در علوم دینی، نتیجه فقدان منطق و تفکر عامیانه است. این خرافات، مانند علفهای هرز در باغ علماند که باید با تیغ منطق ریشهکن شوند. علم دینی، نیازمند تفکر علمی و دوری از عامیانهگری است.
ضرورت استفاده از عمر
طلاب باید از عمر خود برای کسب علم و خدمت به جامعه بهره گیرند، گویی باغبانیاند که بذر علم را در زمین عمر میکارند. زندگی، مانند جویباری است که باید در مسیر علم و خدمت جاری شود، نه در راههای بیهوده تلف گردد.
نقد نقش اجتماعی حوزهها
حوزههای علمیه در مقایسه با دیگر اصناف، کمترین نقش اجتماعی را در سالهای اخیر ایفا کردهاند. این نقد، مانند آینهای است که ضعفهای حوزهها را نشان میدهد و آنها را به بازنگری در نقش اجتماعی خود دعوت میکند.
نقد سوءاستفاده از منابع دینی
سوءاستفاده از منابع دینی، مانند تخصیص غیرمنطقی سهم امام، با اصول دینی ناسازگار است. این سوءاستفاده، گویی سایهای است که بر نور شفافیت مالی میافتد و باید با منطق و عدالت برطرف شود.
استدلال الهی و منطق
استدلال درباره خدا، مانند آیه شریفه:
شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ
خداوند گواهی داد که جز او خدایی نیست (سوره آلعمران، آیه ۱۸).
این استدلال، نیازمند منطق عالی است. بدون منطق، گویی عالم در تاریکی شبهه سرگردان میشود و به گمراهی میافتد.
درنگ: تعهد به ادبیات، منطق، و موضوعشناسی، عالم را به سوی استنباط علمی و خدمت به جامعه هدایت میکند. منطق عالی، برای فلسفه و عرفان، و منطق متوسط، برای فقه و اصول، ضروری است. خرافات و عامیانهگری، با تیغ منطق باید ریشهکن شوند.
جمعبندی بخش ششم
بخش ششم، با تأکید بر تعهد به علم و عمل، نشان داد که ادبیات، منطق، و موضوعشناسی، مانند سه ستون استوار، علوم دینی را برپا میدارند. نقد عامیانهگری و خرافات، عالم را به سوی تفکر علمی و خدمت به جامعه هدایت میکند.
نتیجهگیری و جمعبندی
این نوشتار، با کاوش در درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، چارچوبی نظاممند برای فهم مبادی علوم اسلامی ارائه داد. علوم ادبی، چونان کلیدی برای فهم عبارات، منطق، مانند آچاری برای پردازش معانی، و موضوعشناسی، گویی نقشهای برای استنباط دقیق، سه رکن اساسی علوم دینیاند. نقد روشهای سنتی، فقدان تولید علمی، و عامیانهگری، مانند آینهای است که ضعفهای علوم دینی را نشان میدهد و راه اصلاح را روشن میسازد. مثالهای تاریخی، مانند خواجه نصیر و نقد دیوان حافظ، بر نقش منطق در پویایی علم تأکید دارند. عالمان، با تعهد به این سه رکن و دوری از غرور و خرافات، میتوانند چونان ستارگانی در آسمان معرفت بدرخشند و جامعه را به سوی کمال هدایت کنند.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
خدایا! بر محمد و آل محمد درود فرست.
با نظارت صادق خادمی