متن درس
مبادی حکمت نظری: بازخوانی علوم دینی در پرتو منطق و استنباط
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه هفتاد و ششم)
مقدمه: در جستوجوی بنیانهای استوار علوم دینی
علوم دینی، چونان ستونهایی استوار در بنای تمدن اسلامی، نیازمند بازخوانی و بازسازی در پرتو منطق علمی و استنباط دقیق است. این علوم، که ریشه در قرآن کریم و سنت عترت دارند، باید با ابزارهای عقلانی و روشهای نظاممند، از غبار اهمال و کاستی زدوده شوند. درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، چونان مشعلی فروزان، راه را برای بازنگری در مبادی علوم دینی روشن میسازد. این نوشتار، با تکیه بر محتوای درسگفتار شماره هفتاد و ششم، به تاریخ 30/2/1398، به تبیین چالشهای علوم دینی، از جمله فقه، اصول، فلسفه، و عرفان، و ارائه راهکارهایی برای احیای آنها میپردازد. با بهرهگیری از تمثیلات فاخر و زبانی علمی، این متن تلاش دارد تا چارچوبی منسجم و دانشگاهی ارائه دهد که نهتنها نقدهای سازنده را برجسته سازد، بلکه راه را برای تحول در روششناسی علوم دینی هموار کند.
بخش نخست: گرایشهای معرفتی در علوم دینی
دو گرایش اصلی در علوم دینی شیعه
علوم دینی در میان شیعیان، چونان دو شاخه از درختی تناور، به دو گرایش اصلی فلسفه و عرفان و فقه و اصول تقسیم میشوند. هر یک از این گرایشها، با ویژگیها و چالشهای خاص خود، بخشی از منظومه معرفتی اسلام را تشکیل میدهند. فلسفه و عرفان، با تکیه بر استدلال و تأملات عمیق، به کاوش در معارف نظری میپردازند، در حالی که فقه و اصول، با تمرکز بر احکام و استنباط، به تنظیم امور عملی زندگی مؤمنان اهتمام دارند. این تنوع، چونان رنگی در تابلوی معرفت، به غنای علوم دینی افزوده، اما تفاوت در روشها و اهداف، گاه به تنازع میان این دو گرایش منجر شده است.
درنگ: علوم دینی شیعه به دو گرایش فلسفه و عرفان و فقه و اصول تقسیم میشوند که هر یک چالشهای خاص خود را دارند.
چالشهای گرایش به فلسفه و عرفان
گرایش به فلسفه و عرفان، چونان جویباری که در مسیر صخرهها جریان مییابد، در اقلیت قرار دارد و اغلب با مقاومت و تنازع از سوی دیگر گروهها مواجه شده است. این علوم، به دلیل ماهیت انتزاعی و پیچیدگیهای استدلالی، گاه از سوی برخی عالمان، که با روشهای آن آشنا نیستند، مورد سوءتفاهم و حتی تکفیر قرار گرفتهاند. این تنازع، چونان سایهای بر آفتاب معرفت، از گسترش و تعمیق این علوم در حوزههای علمی جلوگیری کرده و ضرورت فهم دقیق و تخصصی این حوزهها را برجسته میسازد.
درنگ: فلسفه و عرفان، به دلیل اقلیت بودن و تنازع با دیگر گروهها، نیازمند فهم دقیق و تخصصیاند.
تفاوت عرفان شیعه و اهل سنت
عرفان در میان اهل سنت، چونان نسیمی که بر گفتار و پیرمحوری میوزد، بیشتر در قالب روایات شفاهی و محوریت شخصیتهای معنوی شکل گرفته است. در مقابل، عرفان شیعه، در ظرفی از اجتهاد و استنباط علمی پرورش یافته و ریشه در مبانی عقلانی و شرعی دارد. این تفاوت، چونان خطی میان دو دریا، عرفان شیعه را بهعنوان شاخهای علمی و نظاممند از عرفان اهل سنت متمایز میسازد و پتانسیل آن را برای توسعه معرفتی افزایش میدهد.
درنگ: عرفان شیعه، با تکیه بر اجتهاد علمی، از عرفان گفتارمحور اهل سنت متمایز است.
عرفان دراویش در شیعه
عرفان در میان دراویش شیعه، چونان آتشی که در کاه میسوزد، بیشتر در قالب روضهخوانی و فعالیتهای غیرعلمی جلوه کرده و از عمق استنباطی عرفان شیعه فاصله گرفته است. این نوع عرفان، که فاقد پشتوانه علمی و استدلالی است، نمیتواند بهعنوان الگویی برای توسعه معرفتی علوم دینی مورد توجه قرار گیرد و نیازمند بازنگری برای بازگشت به مبانی اجتهادی است.
درنگ: عرفان دراویش شیعه، به دلیل تمرکز بر روضهخوانی، از استنباط علمی فاصله گرفته است.
شغل و گرایش عالمان به عرفان
دراویش، چونان کارگرانی که در کنار حرفه خود به عرفان میپردازند، معمولاً شغلی دارند و عرفان را بهصورت جانبی دنبال میکنند. در مقابل، عالمان شیعه، که چونان باغبانانی ماهر ابتدا در فقه و اصول مهارت مییابند، پس از کسب مبادی علمی و با هدایت مربی یا استعداد ذاتی، به عرفان گرایش مییابند. این تفاوت، چونان تمایز میان خاک و گوهر، عرفان شیعه را بهعنوان شاخهای علمی و عمیق برجسته میسازد.
درنگ: عرفان شیعه، در میان عالمان با مبادی علمی شکل میگیرد، برخلاف عرفان جانبی دراویش.
نقد دخالت غیرمتخصصان در فلسفه و عرفان
دخالت عالمانی که در فلسفه و عرفان تخصص ندارند، چونان ورود ناخدا به سرزمین ناشناخته، به صدور فتاوای غیرعلمی و تضعیف این علوم منجر شده است. یکی از عالمان برجسته، در حاشیهای بر کتاب فقهی، بهدرستی تأکید کرده که عالمان فاقد تخصص در این حوزهها نباید در آنها دخالت کنند، زیرا فهم ناقص، چونان آینهای شکسته، تصویری مخدوش از حقیقت ارائه میدهد.
درنگ: دخالت غیرمتخصصان در فلسفه و عرفان، به تضعیف این علوم منجر شده است.
جمعبندی بخش نخست
علوم دینی شیعه، با دو گرایش فلسفه و عرفان و فقه و اصول، منظومهای غنی اما پرچالش را تشکیل میدهند. فلسفه و عرفان، به دلیل اقلیت بودن و تنازع با دیگر گروهها، نیازمند حمایت و فهم تخصصیاند. عرفان شیعه، با تکیه بر اجتهاد علمی، از عرفان گفتارمحور اهل سنت و روضهخوانی دراویش متمایز است. دخالت غیرمتخصصان در این علوم، به تضعیف آنها منجر شده و ضرورت تخصصگرایی را برجسته میسازد. این بخش، با تبیین این گرایشها و چالشها، پایهای برای بررسی عمیقتر علوم دینی فراهم میکند.
بخش دوم: چالشهای ساختاری و مدیریتی در علوم دینی
ضعف فقه به دلیل فقدان منطق و مبادی
فقه، چونان بنایی که بدون پی استوار ساخته شود، به دلیل فقدان آموزش منطق و مبادی علمی، از استحکام لازم برخوردار نیست. منطق، چونان ابزاری برنده، ذهن عالم را برای استنباط دقیق آماده میسازد، اما غفلت از آن در آموزشهای حوزوی، فقه را به سوی سطحینگری سوق داده است. این نقص، چونان سایهای بر آفتاب معرفت، توانایی عالمان را در استنباط احکام شرعی کاهش داده است.
درنگ: فقدان منطق و مبادی علمی، فقه را از استحکام لازم محروم کرده است.
تفاوت عالمان قدیم و متأخر
عالمان قدیم، چونان ستارگانی در آسمان معرفت، با تسلط بر مبادی علمی و توانایی نگارش آثار مکتوب، پایههای استواری برای علوم دینی بنا نهادند. در مقابل، عالمان متأخر، که گاه فاقد مهارتهای نگارش و مطالعه عمیقاند، چونان درختانی بدون ریشه، از تولید آثار علمی تأثیرگذار بازماندهاند. این تفاوت، چونان خطی میان نور و ظلمت، کیفیت علمی عالمان قدیم را برجسته میسازد.
درنگ: عالمان قدیم، با تسلط بر مبادی و نگارش، از عالمان متأخر پیشی گرفتهاند.
تنزل فقه به روضهخوانی
فقه در دورههای متأخر، چونان جویباری که از مسیر خود منحرف شده، به جای استنباط علمی، به روضهخوانی و فعالیتهای غیرعلمی تنزل یافته است. این تنزل، که نتیجه فقدان مبادی علمی و منطق است، علوم دینی را از جایگاه والای خود به سوی انزوا کشانده و اعتبار آن را در جهان معاصر کاهش داده است.
درنگ: تنزل فقه به روضهخوانی، نتیجه فقدان مبادی علمی و منطق است.
مشکلات سیستم و مدیریت در علوم دینی
علوم دینی، با دو چالش بنیادین مواجهاند: پوسیدگی سیستم اجتهاد و کاستی مدیریت عالمان. ساختار اجتهاد، چونان بنایی فرسوده، از پویایی و رمق افتاده و عالمان، چونان رانندگانی ناآزموده، فاقد مهارتهای لازم برای هدایت این سیستماند. این دو مشکل، چونان زنجیری بر پای معرفت، از پیشرفت علوم دینی جلوگیری کردهاند.
درنگ: پوسیدگی سیستم اجتهاد و کاستی مدیریت، علوم دینی را از پویایی محروم کرده است.
جمعبندی بخش دوم
علوم دینی، به دلیل فقدان منطق و مبادی علمی، از استحکام و پویایی لازم محروم ماندهاند. عالمان قدیم، با تسلط بر این مبادی، آثار ارزشمندی خلق کردند، در حالی که عالمان متأخر، به دلیل تنزل به فعالیتهای غیرعلمی، از این جایگاه فاصله گرفتهاند. پوسیدگی سیستم اجتهاد و کاستی مدیریت، چالشهای اصلی علوم دینیاند که نیازمند اصلاحات نظاممند و تخصصیاند.
بخش سوم: قرآن کریم و نقش آن در استنباط
فقدان استناد به قرآن کریم در فقه
فقه، که باید چونان درختی از قرآن کریم تغذیه کند، از استناد به این منبع الهی تهی شده و به قرائت ظاهری محدود گشته است. آیه شریفه
فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ
«آنچه از قرآن برای شما میسر است بخوانید» (سوره مزمل، آیه 20)، بر اهمیت قرائت قرآن تأکید دارد، اما فقه معاصر، به جای بهرهگیری از این منبع برای استنباط، به قرائت صرف بسنده کرده و از عمق معرفتی آن محروم مانده است.
درنگ: فقه از استناد به قرآن کریم تهی شده و به قرائت ظاهری محدود گشته است.
تندخوانی قرآن بدون تدبر
تندخوانی قرآن کریم، چونان جریانی که بدون عمق بر سطح میگذرد، فاقد ارزش علمی است و به جای تعمق و تدبر، به پرخوانی منجر شده است. تدبر و تفکر، که چونان کلیدهایی برای گشودن درهای معرفتاند، برای استنباط احکام ضروریاند و فقدان آنها، فقه را به سوی سطحینگری سوق داده است.
درنگ: تندخوانی قرآن کریم بدون تدبر، فاقد ارزش علمی و مانع استنباط دقیق است.
ظهور قاریان حرفهای
قاریان حرفهای، که چونان هنرمندانی ماهر بر قواعد تجوید مسلطاند، گاه از عالمان دینی در قرائت قرآن کریم پیشی گرفتهاند. این جدایی قرائت از عالمان، چونان شکافی در بنای معرفت، ضرورت آموزش دقیق علوم قرآنی در حوزهها را برجسته میسازد.
درنگ: قاریان حرفهای، با تسلط بر تجوید، از برخی عالمان در قرائت قرآن پیشی گرفتهاند.
تحریفناپذیری قرآن کریم
قرآن کریم، چونان گوهری ناب که از گزند تحریف مصون است، پایهای مطمئن برای استنباط فقهی فراهم میکند. این ویژگی، که چونان صخرهای استوار در برابر طوفانهای تحریف ایستادگی میکند، ضرورت بازگشت به قرآن کریم بهعنوان منبع اصلی فقه را تقویت میکند.
درنگ: تحریفناپذیری قرآن کریم، پایهای مطمئن برای استنباط فقهی است.
کمبود آیات در متون فقهی
متون فقهی، مانند عروه و لمعه، چونان باغی بدون آب، از استناد به آیات قرآن کریم محروماند. این کمبود، که به کاهش عمق علمی فقه منجر شده، ضرورت آموزش آیات الاحکام بهعنوان پیشنیاز درسهای خارج را برجسته میسازد.
درنگ: کمبود آیات قرآن کریم در متون فقهی، به کاهش عمق علمی فقه منجر شده است.
جمعبندی بخش سوم
قرآن کریم، بهعنوان منبع اصلی استنباط، از فقه معاصر غایب است و به قرائت ظاهری و تندخوانی بدون تدبر محدود شده است. ظهور قاریان حرفهای، جدایی قرائت از عالمان را نشان میدهد، در حالی که تحریفناپذیری قرآن کریم، پایهای مطمئن برای استنباط فراهم میکند. کمبود آیات در متون فقهی، ضرورت آموزش آیات الاحکام و بازگشت به قرآن کریم را برجسته میسازد. این بخش، با تبیین این چالشها، راه را برای احیای نقش قرآن کریم در فقه هموار میکند.
بخش چهارم: چالشهای استنباط و منابع فقهی
ضعف استناد به سنت و عترت
سنت و عترت، که چونان دو بال برای پرواز معرفتاند، به دلیل فقدان اسناد معتبر و مرسل بودن روایات، و تحریف عترت، از اعتبار لازم برای استنباط برخوردار نیستند. این نقص، چونان شکافی در پایههای فقه، استنباط احکام را با چالش مواجه کرده است.
درنگ: فقدان اسناد معتبر در سنت و تحریف عترت، استنباط فقهی را با چالش مواجه کرده است.
انسداد در علم رجال
دیدگاه انسداد در علم رجال، که چونان دیواری بلند، هرگونه استناد به روایات را ناممکن میداند، به کاهش پشتوانه علمی فقه منجر شده است. این دیدگاه، که ریشه در دشواریهای سندشناسی دارد، نیازمند بازنگری برای احیای استنباط معتبر است.
درنگ: انسداد در علم رجال، استناد به روایات را محدود و فقه را تضعیف کرده است.
اهمال در فقه
اهمال در فقه، چونان غباری بر آینه حقیقت، به صدور فتاوای بدون ریشه و احتیاطهای غیرعلمی منجر شده است. این اهمال، که نتیجه فقدان استدلال و سند معتبر است، فقه را از نظاممندی و اعتبار علمی محروم کرده است.
درنگ: اهمال در فقه، به صدور فتاوای بیپایه و احتیاطهای غیرعلمی منجر شده است.
ضرورت فقه نظاممند
فقه، چونان قانونی مدون، باید با استدلال و ساختار علمی تدوین شود تا اعتبار و کارآمدی خود را بازیابد. این نظاممندی، که چونان نقشهای برای بنای معرفت است، میتواند فقه را از پراکندگی و کاستی نجات دهد.
درنگ: فقه نظاممند، با استدلال و ساختار علمی، اعتبار و کارآمدی فقه را افزایش میدهد.
ضعف استدلال در حاشیهنویسی
حاشیهنویسی بر متون فقهی، مانند عروه، چونان نقشی بر آب، به دلیل فقدان استدلال علمی، به تفاوتهای غیرمنطقی منجر شده است. این تفاوتها، که ریشه در نبود استدلال دارند، ضرورت آموزش منطق و استدلال در حوزهها را برجسته میسازد.
درنگ: حاشیهنویسی بدون استدلال علمی، به اختلافات غیرمنطقی در فتاوا منجر شده است.
نقد عقل و اجماع در اصول
عبارات اصولی مانند «هرچه عقل حکم کند، شرع نیز حکم میکند» و بالعکس، چونان پایههایی سست، نادرستاند. عقل نوعی، که با اعجاز شریعت همخوانی دارد، تنها معیار معتبر برای استنباط است. این نقص در اصول، فقه را از پشتوانه عقلانی محروم کرده است.
درنگ: عقل نوعی، بهعنوان معیار معتبر، پایهای برای استنباط فقهی است.
ضعف اجماع و شهرت
اجماع و شهرت، چونان سایههایی بیثبات، به دلیل فقدان سند معتبر، نمیتوانند پایه استنباط فقهی باشند. شهرت، که گاه به تقلید از یک قول واحد محدود میشود، فاقد اعتبار لازم برای استنباط است و فقه را از پشتوانه محکم محروم کرده است.
درنگ: اجماع و شهرت، به دلیل فقدان سند معتبر، پایه استنباط فقهی نیستند.
مقایسه فتاوای عالمان
مقایسه آثار فقهی، مانند جامع الشتات و جامع عباسی، چونان ترازویی برای سنجش کیفیت استدلال، تفاوتهای عمیقی را در رویکردهای علمی عالمان نشان میدهد. این مقایسه، که چونان آینهای حقیقتنما عمل میکند، ضرورت تقویت استدلال علمی در فقه را برجسته میسازد.
درنگ: مقایسه آثار فقهی، ضرورت تقویت استدلال علمی در فقه را نشان میدهد.
جمعبندی بخش چهارم
منابع فقهی، از جمله سنت، عترت، عقل، و اجماع، به دلیل مشکلات سندی و استدلالی، از اعتبار لازم برای استنباط برخوردار نیستند. انسداد در علم رجال، اهمال در فقه، و فقدان نظاممندی، فقه را از پویایی محروم کردهاند. ضرورت تدوین فقه نظاممند و تقویت استدلال علمی، راه را برای احیای علوم دینی هموار میسازد.
بخش پنجم: اخلاق و ضرورت احیای آن در علوم دینی
فقدان اخلاق در فقه
فقدان اخلاق در فقه، چونان غیبت نور در شب، به افزایش ریا، سالوس، و خشونت در علوم دینی منجر شده است. اخلاق، که چونان روحی در کالبد علم است، از فقه غایب مانده و این غیبت، به کاهش کیفیت معنوی و علمی علوم دینی انجامیده است.
درنگ: فقدان اخلاق در فقه، به ریا و خشونت در علوم دینی منجر شده است.
نقد درسهای اخلاق غیرعلمی
درسهای اخلاق، که چونان جویبارهایی خشکیده به روضهخوانی محدود شدهاند، فاقد ارزش علمیاند. این درسها، که باید چونان چراغی راه معرفت را روشن کنند، به دلیل فقدان محتوای علمی، از نقش تربیتی خود بازماندهاند.
درنگ: درسهای اخلاق غیرعلمی، به دلیل فقدان محتوای علمی، از نقش تربیتی محروماند.
ضرورت آموزش متون علمی
آموزش متون علمی، مانند منطق و منظومه، چونان بذری برای کاشت درخت معرفت، برای تقویت علوم دینی ضروری است. این متون، که ابزارهایی برای استدلال و فهم دقیقاند، میتوانند کیفیت آموزش را ارتقا دهند و علوم دینی را از سطحینگری نجات دهند.
درنگ: آموزش متون علمی، کیفیت علوم دینی را ارتقا میدهد.
نقد گدایی در حوزهها
توزیع منابع غیرشایسته، مانند مهر نان برای طلاب، چونان خاری در پای علوم دینی، به کاهش شرافت و استقلال عالمان منجر شده است. حوزههای علمی، که باید چونان کانونهایی از معرفت و کرامت باشند، از این ناهنجاری آسیب دیدهاند.
درنگ: گدایی در حوزهها، به کاهش شرافت و استقلال علوم دینی منجر شده است.
جمعبندی بخش پنجم
فقدان اخلاق در فقه، به کاهش کیفیت معنوی و علمی علوم دینی منجر شده است. درسهای اخلاق غیرعلمی، که به روضهخوانی محدود شدهاند، از نقش تربیتی خود بازماندهاند. آموزش متون علمی و پرهیز از ناهنجاریهایی مانند گدایی، میتواند علوم دینی را به سوی پویایی و شرافت هدایت کند.
بخش ششم: موضوعشناسی و ملاکشناسی در فقه
ضرورت موضوعشناسی در فقه
موضوعشناسی، چونان کلیدی برای گشودن درهای فقه، برای استنباط صحیح احکام ضروری است. شناخت دقیق موضوعات، مانند شراب، دیوانه، و صلات مسافر، به عالم امکان میدهد تا احکام را با دقت و صحت استنباط کند. فقدان این اصل، چونان گم کردن راه در بیابان، به صدور احکام غیرعلمی منجر شده است.
درنگ: موضوعشناسی، پایهای برای استنباط صحیح احکام فقهی است.
ضعف در ملاکشناسی
ملاکشناسی، که چونان ترازویی برای سنجش تناسب عقلانی حکم و موضوع است، در فقه معاصر غایب است. بدون ملاک، احکام نمیتوانند با قول «صدق الله العلی العظیم» تصدیق شوند، و این نقص، فقه را از اعتبار علمی محروم کرده است.
درنگ: فقدان ملاکشناسی، به صدور احکام غیرعلمی و بیاعتبار منجر شده است.
نقد احکام غیرعلمی
احکامی مانند حرمت خون و منی، که زمانی به دلیل فقدان منفعت صادر شده بودند، با پیشرفتهای علمی معاصر ناسازگارند. برای مثال، برخی روانشناسان معتقدند که مواد خاصی میتوانند فوایدی داشته باشند، که این امر ضرورت بازنگری در احکام با توجه به ملاکهای علمی را نشان میدهد.
درنگ: احکام غیرعلمی، با پیشرفتهای علمی ناسازگارند و نیازمند بازنگریاند.
تأثیرات استعماری بر احکام
برخی احکام، مانند افراط در پوشش، چونان دامهایی استعماری، به تفریط و انحرافات فرهنگی منجر شدهاند. این افراط، که ریشه در تأثیرات بیرونی دارد، به جای حفظ کرامت، به واکنشهای ناسالم و عریانی در جامعه دامن زده است.
درنگ: تأثیرات استعماری، با ترویج افراط در احکام، به تفریط و انحرافات فرهنگی منجر شدهاند.
نقد ارجاع به عرف
ارجاع به عرف برای صدور احکام، چونان تکیه بر پایهای سست، ناکارآمد است، زیرا عرف خود تابع فقه است و فاقد تخصص لازم برای تعیین احکام است. این نقص، ضرورت استناد به منابع معتبر و علمی را در فقه تقویت میکند.
درنگ: ارجاع به عرف، به دلیل فقدان تخصص، برای صدور احکام ناکارآمد است.
ضرورت فهم دقیق متون فقهی
فهم دقیق متون فقهی، مانند مکاسب، چونان گوهری که نیازمند تراش است، از اشکالتراشی بدون فهم عمیق مهمتر است. این فهم، که پایه اجتهاد است، میتواند کیفیت علمی فقه را ارتقا دهد و از پراکندگی جلوگیری کند.
درنگ: فهم دقیق متون فقهی، پایهای برای اجتهاد علمی و باکیفیت است.
نقد احکام نادرست در موضوعات خاص
برخی احکام، مانند زمانبندی نادرست اذان و مغرب، که گاه پس از غروب اعلام میشود، به دلیل فقدان موضوعشناسی، به سختی برای مردم منجر شده است. برای مثال، تعیین غروب بهعنوان «ذهاب حمره مشرقه» (از بین رفتن سرخی مشرق) نادیده گرفته شده و این امر، به کاستی احکام منجر شده است.
درنگ: فقدان موضوعشناسی، به احکام نادرست و ناکارآمد منجر شده است.
جمعبندی بخش ششم
موضوعشناسی و ملاکشناسی، چونان دو ستون برای بنای فقه، برای استنباط صحیح ضروریاند. فقدان این اصول، به صدور احکام غیرعلمی و ناکارآمد منجر شده است. تأثیرات استعماری و ارجاع به عرف، چالشهای دیگریاند که فقه را از اعتبار محروم کردهاند. فهم دقیق متون فقهی و بازنگری در احکام، میتواند فقه را به سوی پویایی و کارآمدی هدایت کند.
نتیجهگیری و جمعبندی
علوم دینی، چونان درختی که نیازمند آبیاری و مراقبت است، از چالشهای ساختاری و مدیریتی رنج میبرند. گرایشهای فلسفه و عرفان و فقه و اصول، هر یک با چالشهای خاص خود، نیازمند بازنگری و تقویتاند. فقدان منطق، مبادی علمی، و استناد به قرآن کریم، فقه را به سوی سطحینگری و روضهخوانی سوق داده است. سنت، عترت، عقل، و اجماع، به دلیل مشکلات سندی و استدلالی، از اعتبار لازم برخوردار نیستند. فقدان اخلاق و آموزشهای غیرعلمی، به کاهش کیفیت معنوی و علمی علوم دینی منجر شده است. موضوعشناسی و ملاکشناسی، بهعنوان اصول بنیادین، برای احیای فقه ضروریاند. این نوشتار، با تبیین دقیق این چالشها و ارائه راهکارهایی برای اصلاح، راه را برای احیای علوم دینی با رویکردی علمی و جهانی هموار میسازد.
با نظارت صادق خادمی