متن درس
مبادی وحدت هستی و معرفت در فلسفه و عرفان اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه یکصد و چهاردهم)
مقدمه
این نوشتار، با تأمل در مبادی وحدت هستی و معرفت در فلسفه و عرفان اسلامی، به کاوش در مفاهیم بنیادین این دو حوزه معرفتی میپردازد. هدف، تبیین وحدت درونی علوم حقیقی مانند فلسفه، عرفان، منطق و ریاضیات، در برابر علوم غیرحقیقی است که فاقد انسجام ذاتیاند. این بررسی، با تأکید بر تمایز میان حاکی و محکی، حقیقت و واقعیت، و معرفت و جهل، به بازسازی چارچوبی معرفتی برای توسعه علم دینی میپردازد. نقدهای مطرحشده در باب انحرافات اجتماعی و کاستیهای علم دینی، با رویکردی عقلانی و در راستای تقویت معرفت دینی، بازنگری و تعدیل شدهاند. نوشتار حاضر، با بهرهگیری از تمثیلات و استعارات فاخر، مفاهیم پیچیده را به زبانی روشن و علمی ارائه میدهد، در حالی که وفاداری کامل به محتوای اصلی حفظ شده است.
بخش نخست: مبادی وحدت در هستی
وحدت هستی و تمایز حاکی و محکی
هستی، چونان دریایی بیکران، وحدتی ذاتی دارد که در دو ساحت حاکی (عنوان) و محکی (حقیقت) ظهور مییابد. حاکی، مانند آینهای است که حقیقت را بازمیتاباند، اما خود حقیقت نیست. محکی، جوهر وجود است که مستقل از عناوین ذهنی، در عالم خارج تحقق دارد. این تمایز، چونان خطکشی دقیق، مرز میان علوم حقیقی و غیرحقیقی را روشن میسازد. قضایای مهمل، که فاقد کمیت و کیفیتاند، در گفتمان علمی، راستای حقیقت را دنبال میکنند و از افزودن پیشداوریها یا غرضورزیها پرهیز مینمایند.
| درنگ: وحدت هستی، در ساحت حاکی و محکی، بنیان علوم حقیقی را تشکیل میدهد و از خلط آن با علوم غیرحقیقی باید پرهیز کرد. |
این اصل، با حکمت متعالیه همخوانی دارد و نشان میدهد که وجود، در تمامی مراتب خود، یکپارچه و متحد است. وقتی از هستی سخن میگوییم، تنها به یک حقیقت اشاره داریم که همه چیز را در بر میگیرد. فقدان این قضایای مهمل در گفتمان، به گمراهی افراد و جوامع میانجامد، چنانکه در جهان امروز، آشفتگیها و بیدینیها از همین خلأ ناشی شدهاند.
ظهورات وجود و ریزش حقیقت
ظهورات وجود، چونان شعاعهای نور از خورشید، از ذات الهی سرچشمه میگیرند. این ظهورات، مراتب وجودند که در عین تنوع، به وحدت ذاتی بازمیگردند. ظهور، ریزش وجود است؛ گویی جویباری است که از سرچشمه هستی جاری میشود، اما خود، ظرف بیذات است و وجود، ظرف ذاتمند آن.
نقد هیاکل و اسامی ذهنی
هیاکل، چونان سایههایی بر دیوار ذهن، تنها اسامیاند که انسانها و پیشینیانشان بر اشیا نهادهاند. قرآن کریم در این باره میفرماید:
إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ
اینها جز نامهایی نیست که شما و پدرانتان بر آنها نهادهاید.
این آیه، به روشنی بیان میدارد که هیاکل، فاقد حقیقت مستقلاند و تنها ابزار شناساییاند، نه خود وجود. اسامی، مانند نقابی بر چهره حقیقت، نه چیزی به آن میافزایند و نه از آن میکاهند.
نقد مفاهیم ماهیت، قدیم و حادث
مفهوم ماهیت در فلسفه، چونان حبابی توخالی، فاقد حقیقت عینی است و سخنان پیرامون آن، به کلام بیهوده میانجامد. همچنین، تمایز میان قدیم و حادث، چونان خطوطی خیالی بر آب، مبنای علمی ندارد و باید در چارچوب علم دینی بازنگری شود. این نقدها، راه را برای تبیین دقیقتر حقیقت هستی هموار میسازند.
نقد مطلقگویی و عمومگویی
مطلقگویی، چونان قفسی تنگ بر اندیشه، از حقیقت دور است. هیچ چیز در عالم، حتی اسمای الهی، مطلق نیست. حتی خداوند متعال، که لَا اسْمَ لَهُ وَلَا رَسْمَ، در اسمای حسنی چون «الرحمن» و «الرحیم» ظهور مییابد، اما این اسما نیز نسبیاند و نه مطلق. آب، در لیوان یا دریا، تنها در نسبت به ظرف خود معنا مییابد، نه بهصورت مطلق. این نسبیت، چونان ستونی استوار، گفتمان علمی را از گزند مطلقانگاری حفظ میکند.
| درنگ: مطلقگویی و عمومگویی، از سر نادانی و فقدان منطق است و گفتمان علمی باید بر پایه نسبیت استوار باشد. |
نقد مفهوم ضد در منطق
مفهوم «ضد» در منطق، که به دو امر وجودی با نهایت اختلاف اشاره دارد، چونان خطایی در بنای معرفت، نادرست است. حتی سفید و سیاه، که بهعنوان مثالهای سنتی ضد مطرح میشوند، درجات تشکیکی دارند. سفید، سفیدتر و سیاه، سیاهتر میشود و هیچگاه غایت اختلاف میان آنها محقق نمیگردد. از اینرو، در منطق، به جای «ضد»، مفهوم «مخالف» صحیح است. مخالفت، چونان دو شاخه از یک درخت، تفاوتهایی را نشان میدهد، اما ضدیت، چونان دیواری غیرقابل عبور، وجود ندارد.
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست، با کاوش در مبادی وحدت هستی، نشان داد که وجود، در تمامی مراتب خود، یکپارچه و متحد است. تمایز میان حاکی و محکی، نقد هیاکل و اسامی ذهنی، و رد مطلقگویی و مفاهیم نادرست مانند ضد، چارچوبی علمی برای فهم حقیقت هستی فراهم میآورد. این اصول، با تأکید بر قضایای مهمل و نسبیت، بنیان گفتمان علمی و دینی را استوار میسازند.
بخش دوم: علوم حقیقی و وحدت درونی
ریاضیات: وحدت در عدد
ریاضیات، چونان باغی منظم، وحدتی درونی در حوزه عدد دارد. عدد، مانند دانهای است که همه اعداد از آن زاده میشوند. یک، نهتنها خود عدد است، بلکه مولد تمامی اعداد است؛ گویی ۹ یا ۹۰۰، تکرار همان یک در مراتب گوناگون است. این وحدت، ریاضیات را به علمی حقیقی بدل میکند که در آن، جز عدد، چیزی ظهور نمییابد.
| درنگ: ریاضیات، بهعنوان علمی حقیقی، در وحدت عدد خلاصه میشود و از هرگونه پراکندگی و بینظمی مبراست. |
هندسه، با اتصال کمها، و حساب، با انفصال آنها، دو شاخه اصلی ریاضیاتاند. موسیقی نیز، چونان نغمهای ریاضی، به اعداد وابسته است و در زمره علوم حقیقی جای میگیرد. پرهیز از ورود ریاضیات به عقاید، از گمراهی در گفتمان دینی جلوگیری میکند.
فلسفه: وحدت در وجود
فلسفه، چونان آیینهای که وجود را بازمیتاباند، بر وحدت هستی متمرکز است. وقتی از هستی سخن میگوییم، همه چیز هستی است؛ مولد آن هستی است و نتیجه آن نیز جز هستی نیست. این وحدت، فلسفه را به علمی حقیقی بدل میکند که در آن، ظهورات وجود، همگی به یک حقیقت بازمیگردند.
منطق: خطکش معرفت
منطق، چونان خطکشی دقیق، ابزار اندازهگیری مفاهیم است. این علم، با وحدت درونی خود، مفاهیم را در چارچوبی منظم میسنجد و از خلط میان حاکی و محکی جلوگیری میکند. منطق، ظرف حاکی است که حقیقت را بیان میکند، اما خود حقیقت نیست. تمرین قضایای مهمل در منطق، گفتمان را از گمراهی حفظ میکند، اما افول آموزش منطق، این توانایی را تضعیف کرده است.
علوم غریبه و نقش عدد
علوم غریبه، چونان گنجی پنهان، با اعداد پیوند دارند و از اینرو، در زمره علوم حقیقی جای میگیرند. با این حال، بدون تخصص و ریاضت، این علوم به انحراف میانجامند. عدد در این علوم، مانند کلیدی است که قفل حقیقت را میگشاید، اما استفاده نادرست از آن، به جهل و خرافه میانجامد.
جمعبندی بخش دوم
علوم حقیقی، از ریاضیات و فلسفه گرفته تا منطق و علوم غریبه، از وحدت درونی برخوردارند. ریاضیات در عدد، فلسفه در وجود، و منطق در قواعد دقیق خود، وحدتی را نشان میدهند که از پراکندگی و بینظمی به دور است. علوم غریبه نیز، با پیوند به عدد، در این وحدت شریکاند، اما نیازمند تخصص و هدایتاند تا به انحراف نیانجامند.
بخش سوم: عرفان و تمایز آن از فلسفه
وحدت در عرفان
عرفان، چونان قلهای رفیع، در شهود و کنش، بلندایی بیش از فلسفه دارد. اگر فلسفه، چونان نقشهای از هستی است، عرفان، سفری است به سوی حقیقت وجود. این علم، با تمرکز بر رویت و تجربه مستقیم، وحدت هستی را در مراتبی متعالیتر آشکار میسازد.
| درنگ: عرفان، با شهود و کنش، وحدت هستی را در مراتبی متعالیتر از فلسفه آشکار میسازد. |
ریاضت: دروازه معرفت
ریاضت، چونان پلی استوار، راه رسیدن به معرفت عمیق است. این ریاضت، در نماز، دعا، بیداری، پرهیز و معنویات تجلی مییابد. بدون ریاضت، معرفت، چونان گلی بیآب، پژمرده میشود. علم دینی باید این ریاضتها را هدایت کند تا به معرفت حقیقی منجر شود.
چنانکه شاعر فرموده: «بیریاضت نتوان شهره آفاق شدن / مه چو باریک شود انگشتنما میگردد.» این بیت، به زیبایی بیانگر نقش ریاضت در دستیابی به معرفت است.
جمعبندی بخش سوم
عرفان، با شهود و ریاضت، راهی متعالیتر از فلسفه برای درک وحدت هستی ارائه میدهد. ریاضت، بهعنوان دروازه معرفت، انسان را به سوی تجربه مستقیم حقیقت هدایت میکند. علم دینی باید این مسیر را با هدایت و تخصص تقویت نماید.
بخش چهارم: معرفت، حقیقت و واقعیت
تمایز حقیقت و واقعیت
حقیقت، چونان خورشیدی درخشان، تنها به حق تعلق دارد، اما واقعیت، چونان سایهای گسترده، هم حق را در بر میگیرد و هم باطل را. مؤمن، هم حقیقت است و هم واقعیت، اما ظالم، تنها واقعیت دارد و از حقیقت تهی است. این تمایز، برای فهم دقیق معرفت ضروری است.
معرفت و جهل
معرفت، چونان آینهای در برابر واقعیت، گاه با آن مطابق است و علم میشود، و گاه با آن ناسازگار است و به جهل میانجامد. جهل مرکب، چونان تاریکیای است که خود را نور میپندارد؛ کسی که در جهل مرکب گرفتار است، خود را عالم میداند، اما از حقیقت دور است.
| درنگ: معرفت، در صورت مطابقت با واقعیت، به علم میانجامد، اما در صورت ناسازگاری، به جهل و نادانی منجر میشود. |
علم طبیعی و تسبیح موجودات
علم در عالم هستی، چونان جریانی فطری، در همه موجودات جاری است. قرآن کریم میفرماید:
يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ
آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است برای خدا تسبیح میگویند.
این تسبیح، نشانه علم فطری موجودات است. علم خورشید و ستارگان، فطری و جبلی است، اما علم انسان، آگاهانه و همراه با اختیار است. این اختیار، انسان را در معرض جهل و معرفت قرار میدهد.
انسان: عالم اکبر
انسان، چونان عالمی جامع، همه حقیقت، واقعیت، معرفت و جهل را در خود جای داده است. او، گاه به سوی حقیقت اوج میگیرد و گاه در دام حیوانیت فرو میغلتد. این دوگانگی، انسان را به عالم اکبر بدل کرده است که همه مراتب هستی در او متجلی است.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، با تبیین تمایز حقیقت و واقعیت، و معرفت و جهل، نشان داد که انسان، بهعنوان عالم اکبر، در معرض انتخاب میان حقیقت و باطل است. علم فطری موجودات و اختیار انسان، او را در مسیری قرار میدهد که با هدایت و ریاضت، به معرفت حقیقی دست مییابد.
بخش پنجم: نقد علم دینی و انحرافات اجتماعی
کاستیهای علم دینی
علم دینی، اگر از تخصص و هدایت تهی باشد، به انحراف میانجامد. اعمال بدون تخصص، چونان بذری بر سنگ، بیثمر است و گاه به قساوت قلب منجر میشود. علم دینی باید با تخصص و ویزیت (هدایت) همراه باشد تا به معرفت حقیقی راه یابد.
| درنگ: علم دینی، بدون تخصص و هدایت، به انحراف میانجامد و نیازمند بازنگری عقلانی است. |
انحرافات اجتماعی و دوری از حقیقت
جهان امروز، چونان کشتیای طوفانزده، در گرداب دروغ و فساد گرفتار آمده است. انحرافات اجتماعی، نتیجه دوری از حقیقت و غفلت از معرفت دینی است. علم دینی باید با تقویت تخصص و هدایت، این انحرافات را اصلاح کند.
نقد علوم طبیعی معاصر
علوم طبیعی، هرچند در پیشرفتهای مادی زحمات بسیار کشیدهاند، اما چونان درختی بیریشه، از حقیقت تهی ماندهاند. این دوری از حقیقت، به آشفتگی و جنایت در جهان انجامیده است. علم دینی باید تعادلی میان حقیقت و پیشرفت مادی برقرار سازد.
جمعبندی بخش پنجم
این بخش، با نقد کاستیهای علم دینی و انحرافات اجتماعی، بر ضرورت تخصص، هدایت و تعادل میان حقیقت و پیشرفت مادی تأکید کرد. علم دینی، با اصلاح روششناسی و تقویت معرفت، میتواند راهگشای جامعهای عادلانه باشد.
بخش ششم: اصول مدیریت جامعه عادلانه
ممنوعیت جنگ و ترویج گفتمان
جنگ، چونان آتشی خانمانسوز، باید در سطح جهانی ممنوع گردد. اختلافات، از طریق گفتمان و دیالوگ حل میشوند، چنانکه قرآن کریم میفرماید:
تَعَالَوْا إِلَىٰ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ
بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است.
گفتمان، چونان جویباری زلال، اختلافات را شستوشو میدهد و به جای تخریب، به سازندگی میانجامد. انسان، بهعنوان حیوان ناطق، با گفتمان از حیوانیت متمایز میشود.
| درنگ: جنگ باید ممنوع شود و اختلافات از طریق گفتمان و دیالوگ حل گردند. |
آزادی و اصل عدم مزاحمت
آزادی، چونان بالی برای پرواز انسان، تنها با اصل عدم مزاحمت معنا مییابد. در یک خانواده، افراد با سلایق گوناگون، از نماز شب تا رقص، آزادند، اما نباید مزاحم یکدیگر شوند. فناوری مدرن، مانند اتاقهای عایق صدا، این آزادی را بدون آسیب به دیگران ممکن ساخته است.
مدیریت جمعی و نقد نظامهای فردی
حکومتهای فردی، چونان بنایی سست، ناکارآمد و ظالمانهاند. جامعه، مانند بدن انسان، نیازمند همکاری همه اعضاست، نه سلطه یک عضو. مدیریت جمعی، با فراخوان نخبگان و بهرهگیری از تخصصها، جامعهای عادلانه میسازد. نظامهای قبیلهای و ملوکالطوایفی، چونان زنجیرهایی بر پای پیشرفت، مانع مدیریت کارآمدند.
سکولاریسم به معنای عام
سکولاریسم، نه به معنای بیدینی، بلکه به معنای پذیرش عموم مردم در تصمیمگیریهاست. این اصل، چونان دری باز به سوی عدالت، همه را در اداره جامعه شریک میکند.
انتخابات و اصل عدم دخالت
انتخابات، چونان آیینهای برای اراده مردم، باید از دخالت پول، قدرت و سیاست مصون باشد. پیامبران، با معرفی خود و بدون نفوذ، از مردم دعوت به پذیرش میکردند. این الگو، راهنمای انتخابات آزاد و عادلانه است.
| درنگ: انتخابات باید بدون دخالت پول و قدرت باشد تا اراده مردم بهدرستی منعکس شود. |
نقد فقه فضولی
فقیه، چونان مهندسی دانا، باید گزینههای مناسب ارائه دهد، نه در زندگی مردم دخالت کند. فقه، مانند لباسی است که باید به اندازه هر فرد دوخته شود، نه آنکه به زور بر تن او کنند.
جمعبندی بخش ششم
این بخش، با تبیین اصول مدیریت عادلانه، بر ممنوعیت جنگ، ترویج گفتمان، آزادی با عدم مزاحمت، مدیریت جمعی، و انتخابات آزاد تأکید کرد. این اصول، چارچوبی برای جامعهای پویا و عادلانه ارائه میدهند.
بخش هفتم: دین معقول ثانی و نقد دین تزئینی
دین معقول ثانی
دین، چونان خونی در رگهای مردم، باید معقول ثانی و فلسفی باشد. این دین، پویا و زنده است و در زندگی مردم جریان دارد، نه در قالب گنبد و بارگاه که چونان خونی بر دیوار، نجس و بیحاصیت است.
| درنگ: دین معقول ثانی، چونان خونی در رگهای مردم، پویا و زنده است و از تزئینات ظاهری به دور است. |
نقد دین تزئینی
دین تزئینی، چونان پوستهای تهی، به بیدینی و آتئیستیسم منجر شده است. این دین، با دوری از حقیقت، به جای هدایت، گمراهی میآورد. خشونت به نام دین، چونان خونی که به انتقام میانجامد، هیچ مشکلی را حل نمیکند.
زمینهسازی برای اصلاح
اجرای اصول پیشنهادی، چونان کشت بذری در خاک حاصلخیز، نیازمند زمینهسازی فرهنگی و اجتماعی است. بدون این پیشینه، اصلاحات به ثمر نمینشیند.
جمعبندی بخش هفتم
این بخش، با تأکید بر دین معقول ثانی، نقد دین تزئینی و ضرورت زمینهسازی، راهی برای اصلاح علم دینی و مدیریت جامعه ارائه داد. دین، تنها در صورتی هدایتگر است که زنده، پویا و عقلانی باشد.
جمعبندی
این نوشتار، با کاوش در مبادی وحدت هستی و معرفت، نشان داد که علوم حقیقی، مانند فلسفه، عرفان، منطق و ریاضیات، از وحدت درونی برخوردارند و از علوم غیرحقیقی متمایزند. تمایز میان حاکی و محکی، حقیقت و واقعیت، و معرفت و جهل، بنیان شناخت دقیق را تشکیل میدهد. فلسفه و عرفان، حقیقت هستی را آشکار میسازند، در حالی که ریاضیات و منطق، ابزار شناساییاند. انسان، بهعنوان عالم اکبر، جامع همه این ابعاد است، اما معرفت او در معرض جهل قرار دارد. نقد انحرافات علم دینی و اجتماعی، بر ضرورت تخصص، ریاضت و هدایت تأکید دارد. اصول مدیریت عادلانه، از جمله ممنوعیت جنگ، گفتمان، آزادی و مدیریت جمعی، چارچوبی برای جامعهای پویا ارائه میدهند. این بررسی، با پیوند به اصول فلسفه و عرفان اسلامی، راهنمایی برای توسعه معرفت دینی پویا ارائه میدهد.
| با نظارت صادق خادمی |