در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

پدیده های پنهانی 10

متن درس

شیطان‌شناسی: تحلیل لغوی و مفهومی ابلیس در قرآن کریم و منابع اسلامی

شیطان‌شناسی: تحلیل لغوی و مفهومی ابلیس در قرآن کریم و منابع اسلامی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه دهم)

دیباچه

واژه‌ی «ابلیس» در متون دینی، به‌ویژه قرآن کریم، جایگاهی ویژه دارد و از دیرباز موضوع تأملات عمیق عالمان دینی بوده است. این واژه، که در نگاه نخست نامی ساده به نظر می‌رسد، در حقیقت لایه‌هایی از معانی و مفاهیم را در خود نهفته دارد که بررسی آن نیازمند نگاهی دقیق به متون وحیانی و منابع لغوی است. این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای ارزشمند استاد فرزانه، به کاوش در ریشه‌ها، معانی و کاربردهای ابلیس در قرآن کریم و منابع لغوی اسلامی می‌پردازد. هدف، تبیین این حقیقت است که ابلیس نه صرفاً نامی خاص، بلکه وصفی است که ویژگی‌های خاصی از طغیان و ناامیدی را در خود جای داده و ریشه‌ای غیرعربی دارد. این بررسی، با نگاهی عمیق به آیات قرآنی و استناد به منابع معتبر لغوی، درصدد است تا تصویری روشن و جامع از این مفهوم ارائه دهد، گویی که چراغی در تاریکی معرفت افروخته شود تا راه را برای جویندگان حقیقت روشن کند.

بخش یکم: تمایز مفهومی ابلیس و شیطان

یکی از بنیادی‌ترین مسائل در شیطان‌شناسی، تمایز میان دو مفهوم «ابلیس» و «شیطان» است. این دو واژه، هرچند در نگاه عام گاه به‌جای یکدیگر به کار می‌روند، در حقیقت دارای تفاوت‌های معنایی و کاربردی عمیقی هستند. شیطان، وصفی عام است که بر هر موجودی از جنس جن یا انس که در مسیر شر و گمراهی گام نهد، اطلاق می‌شود. این مفهوم، گستردگی‌ای دارد که حتی انسان‌های گمراه را نیز در بر می‌گیرد، چنان‌که در قرآن کریم آمده است:

﴿شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ﴾ (انعام: ۱۱۲)

«و بدین‌سان برای هر پیامبری دشمنی از شیطان‌های انس و جن قرار دادیم.»

اما ابلیس، وصفی خاص است که به جن‌های طغیان‌گری اختصاص دارد که از رحمت الهی ناامید شده و به سرکشی روی آورده‌اند. این تمایز در آیات قرآنی به‌وضوح دیده می‌شود، آنجا که ابلیس به‌عنوان موجودی خاص معرفی می‌شود که از فرمان الهی سرپیچی کرده است:

﴿فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴾ (بقره: ۳۴)

«پس [همه] سجده کردند، جز ابلیس که سر باز زد و تکبر ورزید و از کافران شد.»

درنگ: ابلیس وصفی است خاص برای جن‌های طغیان‌گر که از رحمت الهی ناامید شده‌اند، در حالی که شیطان وصفی عام است که هر موجود گمراه، اعم از جن یا انس، را در بر می‌گیرد.

این تمایز، چونان خطی روشن میان دو مفهوم، ما را به درک عمیق‌تری از نقش ابلیس در نظام آفرینش رهنمون می‌سازد. ابلیس، در حقیقت، موجودی است که به سبب تکبر و سرپیچی، از جایگاه رفیع خویش فروافتاده و به نماد طغیان بدل شده است.

تحلیل تکمیلی: ابلیس به‌مثابه وصف عام و خاص

ابلیس، از منظری وصفی خاص است، زیرا تنها به جن‌های شیطانی اطلاق می‌شود و از انس جدا می‌گردد. اما از منظری دیگر، وصفی عام است، زیرا نه‌تنها بر عزازیل، که اولین مصداق ابلیس است، بلکه بر گروهی از شیاطین که به «ابالسه» معروف‌اند نیز دلالت دارد. این دوگانگی، چونان دو روی یک سکه، نشان‌دهنده‌ی انعطاف‌پذیری مفهومی ابلیس در متون دینی است. عزازیل، به‌عنوان ابلیس اصلی، در روایات اسلامی جایگاهی محوری دارد، اما قرآن کریم ابلیس را به‌گونه‌ای به کار می‌برد که می‌تواند به موجودات دیگری با ویژگی‌های مشابه (ناامیدی و طغیان) نیز اشاره کند. این کاربرد گسترده، گویی دریچه‌ای است که از آن، حقیقت چندلایه‌ی ابلیس بر ما آشکار می‌شود.

بخش دوم: ریشه‌شناسی و هویت ابلیس

اسامی و القاب عزازیل

در متون اسلامی، عزازیل به‌عنوان موجودی از جنس جن معرفی شده که پیش از طغیان، از جایگاهی والا برخوردار بوده است. پیش از آنکه به ابلیس ملقب شود، او دارای اسامی، کنیه‌ها و القابی بوده که هویت چندلایه‌ی او را نشان می‌دهند. اسامی چون «عزازیل» و «حارث»، کنیه‌هایی چون «ابودجاجه» و «ابوخلاف»، و القابی چون «ابلیس» و «رجیم» در منابع روایی به او نسبت داده شده‌اند. این تنوع در نام‌ها و القاب، چونان آینه‌ای است که تحول هویتی عزازیل را از موجودی مطیع به موجودی مطرود بازمی‌تاباند. در قرآن کریم، لقب «رجیم» به‌صراحت به کار رفته است:

﴿فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ﴾ (حجر: ۳۴)

«[خدا فرمود:] پس بیرون شو که تو از خوارشدگان هستی.»

درنگ: عزازیل پیش از طغیان، دارای اسامی و کنیه‌هایی چون «حارث»، «ابودجاجه» و «ابوخلاف» بوده و پس از سرپیچی، به ابلیس و رجیم ملقب شده که نشان‌دهنده‌ی تحول هویتی اوست.

ریشه‌شناسی ابلیس: عربی یا غیرعربی؟

یکی از پرسش‌های بنیادین در بررسی واژه‌ی ابلیس، ریشه‌ی لغوی آن است: آیا این واژه عربی است یا غیرعربی؟ منابع لغوی اسلامی دیدگاه‌های متفاوتی در این باره ارائه کرده‌اند که هرکدام چون رشته‌ای از یک تار پیچیده، بخشی از حقیقت را آشکار می‌سازد.

  • مصباح: ابلیس را واژه‌ای عجمی (غیرعربی) و معرب می‌داند و اشتقاق آن از «ابلاس» (به معنای یأس) را رد می‌کند. دلیل این رد، غیرمنصرف بودن ابلیس است؛ زیرا اگر عربی بود، باید تنوین می‌پذیرفت، مانند «زیداً» یا «اخریطاً». مصباح همچنین واژه‌ی «بلاس» را معرب از «پلاس» فارسی (به معنای گلیم) می‌داند که هیچ ارتباط ریشه‌شناختی با ابلیس ندارد.
  • مقاییس‌اللغة: ابلیس را از «ابلاس» به معنای یأس مشتق می‌داند و معتقد است که ابلیس به دلیل ناامیدی از رحمت الهی چنین نامیده شده است. اما این اشتقاق به دلیل مزید بودن «ابلاس» و نبود فعل مجرد «بَلَسَ» مورد انتقاد قرار گرفته است.
  • مفردات راغب: ابلاس را یأس شدید همراه با سوء عمل تعریف می‌کند و ابلیس را از آن مشتق می‌داند. با این حال، راغب تأکید دارد که ابلاس صرفاً یأس نیست، بلکه یأسی است که از عمل نادرست ناشی می‌شود.
  • مجمع‌البیان: ابلیس را واژه‌ای عجمی و غیرمنصرف می‌داند و اشتقاق آن از ابلاس را رد می‌کند. این منبع استدلال می‌کند که ابلیس حتی در حالت معرفه، تنوین نمی‌پذیرد، مشابه اسامی عجمی دیگر مانند «اسحاق» و «ایوب».

این اختلافات، چونان صدف‌هایی هستند که هر یک مرواریدی از حقیقت را در خود جای داده‌اند. غیرمنصرف بودن ابلیس، که از پذیرش تنوین بازمی‌ماند، دلیلی قوی بر غیرعربی بودن آن است. این ویژگی با قواعد صرف عربی ناسازگار است، زیرا اسامی عربی معمولاً در حالت نکره تنوین می‌پذیرند. از این‌رو، احتمال سریانی یا عبری بودن ابلیس، که معرب شده و در قرآن کریم به کار رفته، تقویت می‌شود.

درنگ: ابلیس واژه‌ای غیرعربی و معرب است، احتمالاً با ریشه‌ای سریانی یا عبری، و غیرمنصرف بودن آن دلیلی بر ناسازگاری‌اش با قواعد صرف عربی است.

بخش سوم: کاربرد ابلیس در قرآن کریم

واژه‌ی ابلیس در قرآن کریم یازده بار به کار رفته است، گاه به‌صورت وصف و گاه به‌صورت مخاطب. این کاربردها، چونان نغمه‌هایی از یک سمفونی الهی، نقش ابلیس را در نظام آفرینش روشن می‌سازند. برای نمونه:

﴿قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا لَكَ أَلَّا تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ﴾ (حجر: ۳۲)

«[خدا] فرمود: ای ابلیس! تو را چه شده که با ساجدان نیستی؟»

این آیه نشان می‌دهد که ابلیس به‌عنوان موجودی خاص مخاطب قرار گرفته است، اما این مخاطب بودن به معنای اسم خاص بودن نیست، بلکه وصفی خاص را نشان می‌دهد. مشابه این کاربرد را در مورد «ابی‌لهب» می‌بینیم که لقبی است، نه نامی خاص:

﴿تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ﴾ (مسد: ۱)

«بریده باد دست‌های ابولهب و مرگ بر او.»

در این آیه، ابولهب به‌عنوان لقب و وصف به کار رفته است، نه نامی ذاتی. همین‌گونه، ابلیس در قرآن کریم وصفی است که بر ویژگی‌های طغیان و ناامیدی تأکید دارد. این کاربرد، چونان نقشی است که بر لوح وجود نگاشته شده تا هویت حقیقی ابلیس را به ما بنمایاند.

افعال مرتبط با ابلیس در قرآن کریم

در قرآن کریم، افعالی از ریشه‌ی «ب ل س» به کار رفته‌اند که به معنای یأس شدید و سکوت در برابر استدلال هستند. این افعال شامل «يَبْلَسُ» (روم: ۱۲)، «مُبْلِسُونَ» (انعام: ۴۴، مومنون: ۷۷، زخرف: ۷۵) و «مُبْلِسِينَ» (روم: ۴۹) هستند. برای نمونه:

﴿وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَبْلَسُ الْمُجْرِمُونَ﴾ (روم: ۱۲)

«و روزی که قیامت برپا شود، گناهکاران نومید می‌گردند.»

﴿فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ﴾ (انعام: ۴۴)

«پس چون آنچه را بدان تذکر داده شده بودند فراموش کردند، درهای همه‌چیز را بر آنان گشودیم تا هنگامی که به آنچه داده شده بودند شادمان گشتند، ناگهان آنها را گرفتیم، پس به ناگاه نومید شدند.»

این افعال، به دلیل مزید بودن (افعال باب افعال)، نمی‌توانند مستقیماً ریشه‌ی ابلیس باشند، زیرا ابلیس واژه‌ای غیرمنصرف و غیرعربی است. این تفاوت ساختاری، چونان دیواری است که میان ابلیس و ابلاس فاصله می‌افکند.

درنگ: افعال ریشه‌ی «ب ل س» در قرآن کریم به معنای یأس شدید و سکوت هستند، اما به دلیل مزید بودن و غیرمنصرف بودن ابلیس، ارتباط ریشه‌شناختی مستقیمی با آن ندارند.

بخش چهارم: نقد اشتقاق ابلیس از ابلاس

یکی از پرسش‌های کلیدی در بررسی لغوی ابلیس، این است که آیا این واژه از «ابلاس» یا «بَلَسَ» مشتق شده است؟ پاسخ این است که ابلیس نه از «ابلاس» و نه از «بَلَسَ» مشتق نشده است. دلیل آن، فقدان فعل مجرد «بَلَسَ» در زبان عربی و غیرمنصرف بودن ابلیس است. اگر ابلیس عربی بود، باید تنوین می‌پذیرفت، اما این واژه، چونان نگینی بیگانه در میان گوهرهای عربی، تنوین را نمی‌پذیرد. این ویژگی، دلیلی محکم بر عجمی بودن ابلیس است. منابع لغوی، مانند مصباح و مجمع‌البیان، این استدلال را با شواهد نحوی تأیید می‌کنند. برای نمونه، مصباح می‌گوید:

«البلاس مثل سلام هو المس و هو فارسی المعرب»، یعنی بلاس معرب از پلاس فارسی (گلیم) است و هیچ ارتباطی با ابلیس ندارد. همچنین: «ابلیس اعجمی و لهذا لا ینصرف»، یعنی ابلیس غیرعربی است و به همین دلیل غیرمنصرف است.

مقاییس‌اللغة، هرچند ابلیس را از «ابلاس» (یأس) مشتق می‌داند، اما این اشتقاق به دلیل نبود فعل مجرد و مزید بودن ابلاس، از نظر ریشه‌شناختی نادرست است. مفردات راغب نیز ابلاس را یأس شدید همراه با سوء عمل می‌داند، اما این معنا را به ابلیس نسبت نمی‌دهد. مجمع‌البیان نیز با استدلال قوی، غیرعربی بودن ابلیس را تأیید می‌کند و می‌گوید حتی اگر معرفه باشد، تنوین نمی‌پذیرد.

درنگ: فقدان فعل مجرد «بَلَسَ» و غیرمنصرف بودن ابلیس، اشتقاق آن از ابلاس را غیرممکن می‌سازد و فرضیه‌ی عجمی بودن آن را تقویت می‌کند.

تفاوت ابلاس و یأس

تفاوت میان «ابلاس» و «یأس» از منظر معنایی و ساختاری نیز قابل توجه است. ابلاس به یأس شدیدی اشاره دارد که از سوء عمل فاعل ناشی می‌شود و قصد و اراده در آن نقش دارد. اما یأس می‌تواند غیرارادی باشد و از عوامل بیرونی ناشی شود. برای نمونه، کسی که خانه‌اش در آتش سوخته، ممکن است یأس را تجربه کند بدون آنکه خود در آن نقشی داشته باشد. اما ابلاس، چونان میوه‌ای است که از درخت عمل ناشایست فاعل می‌روید. این تمایز، با رفتار ابلیس در قرآن کریم همخوانی دارد که به سبب سرپیچی ارادی از امر الهی، به ناامیدی و طغیان فروغلتیده است.

بخش پنجم: ابلیس و جن در متون دینی

ابلیس: ابوالشیاطین یا ابوالجن؟

در متون دینی، ابلیس به‌عنوان «ابوالشیاطین» (پدر شیاطین) معرفی شده است، نه «ابوالجن» (پدر جن‌ها). جن‌ها، موجوداتی هستند که می‌توانند مؤمن یا کافر باشند، چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید:

﴿وَمِنَّا الصَّالِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَلِكَ﴾ (جن: ۱۱)

«و از ما [جن‌ها] کسانی هستند که شایسته‌اند و از ما کسانی که جز این‌اند.»

اما ابلیس و شیطان، وصف‌هایی هستند که به جن‌های طغیان‌گر محدود می‌شوند. عزازیل، به‌عنوان اولین ابلیس، سرسلسله‌ی شیاطین است، اما نه همه‌ی جن‌ها. این تمایز، چونان خطی است که میان حقیقت جن و شیطان فاصله می‌افکند. برخی به اشتباه ابلیس را «ابوالجن» دانسته‌اند، مشابه آدم که «ابوالناس» است. اما عالمان دینی، مانند محی‌الدین در فتوحات مکیه، این دیدگاه را رد کرده و ابلیس را اولین طاغی در میان جن‌ها می‌دانند، نه اولین جن.

درنگ: ابلیس ابوالشیاطین است، نه ابوالجن؛ جن‌ها می‌توانند مؤمن یا کافر باشند، اما ابلیس وصف جن‌های طغیان‌گر است.

خلقت جن و شیطان

در روایات اسلامی، خلقت جن‌ها از آتش، شیطان از دود آتش، و ملائکه از نور بیان شده است. این تمایز، چونان سه رنگ متمایز در تابلوی آفرینش، ماهیت متفاوت این موجودات را نشان می‌دهد. قرآن کریم نیز خلقت جن را از آتش تأیید می‌کند:

﴿وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نَارِ السَّمُومِ﴾ (حجر: ۲۷)

«و جن را پیش از آن از آتش سوزان آفریدیم.»

اما شیطان، به‌عنوان وصف، به جن‌های طغیان‌گر اشاره دارد و ماهیتی توصیفی دارد، نه ذاتی. این تفاوت، نشان‌دهنده‌ی آن است که شیطان و ابلیس، چونان سایه‌هایی هستند که بر ذات جن‌ها افتاده‌اند.

بخش ششم: نقد دیدگاه‌های نادرست در علم دینی

برخی در علم دینی، ابلیس را اولین جن دانسته‌اند، مشابه آدم که اولین بشر است. اما این دیدگاه، چونان شاخه‌ای سست بر درخت معرفت، از سوی عالمان دینی رد شده است. ابلیس، اولین طاغی در میان جن‌هاست، نه اولین جن. این دیدگاه در فتوحات مکیه و کشف‌الاسرار تأیید شده و ابلیس به قابیل تشبیه شده است که اولین طاغی بشر بود، نه اولین بشر. این تشبیه، چونان آینه‌ای است که حقیقت ابلیس را در مقایسه با انسان بازمی‌تاباند. محی‌الدین در فتوحات مکیه می‌گوید:

«جن‌ها عقل ضعیف‌تری نسبت به انسان دارند و ابلیس ابوالشیاطین است، نه ابوالجن.»

کشف‌الاسرار نیز جان را ابوالجن و ابلیس را ابوالشیاطین می‌داند، و این تمایز را با استدلال‌های قوی تأیید می‌کند. این دیدگاه‌ها، نشان‌دهنده‌ی آن است که علم دینی نیازمند بازنگری دقیق در برخی برداشت‌های نادرست است تا حقیقت چون گوهری ناب از میان ابهامات سر برآورد.

جمع‌بندی

بررسی واژه‌ی ابلیس در قرآن کریم و منابع لغوی اسلامی، چونان سفری است در ژرفای معرفت دینی که ما را به درک عمیق‌تری از این مفهوم رهنمون می‌سازد. ابلیس، وصفی خاص است که به جن‌های طغیان‌گر، به‌ویژه عزازیل، اطلاق می‌شود و از شیطان، که وصفی عام برای هر موجود گمراه است، متمایز است. ریشه‌شناسی ابلیس نشان می‌دهد که این واژه غیرعربی و معرب است، احتمالاً با منشأ سریانی یا عبری، و اشتقاق آن از «ابلاس» به دلیل مسائل ساختاری رد می‌شود. آیات قرآنی و روایات اسلامی بر وصف بودن ابلیس و نقش آن به‌عنوان موجودی طغیان‌گر تأکید دارند. ابلیس، ابوالشیاطین است، نه ابوالجن، و این تمایز، حقیقت جن‌ها و شیاطین را روشن می‌سازد. برای پژوهش‌های آینده، کاوش در متون سریانی و عبری می‌تواند ریشه‌ی دقیق ابلیس را آشکارتر کند، گویی که دریچه‌ای نو به سوی حقیقت گشوده شود.

با نظارت صادق خادمی