متن درس
شیطانشناسی: تأملات فلسفی و الهیاتی در باب خلقت و جایگاه انسان
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه سی)
دیباچه
سخن در باب خلقت، انسان، و موجودات مجرد و مادی، سفری است به سوی فهم ژرفای هستی و جایگاه آدمی در نظام آفرینش. این نوشتار، با تأمل در مفاهیم بنیادین الهیات اسلامی، از حق تعالی بهعنوان مبدأ و مقصد همه موجودات آغاز میشود و به کاوش در نقش ملائکه، جن، آدم، و شیطان در این نظام میپردازد. پرسشهای بنیادین این بحث، چونان چراغی در تاریکی، ذهن را به سوی درک عظمت خالق و خلق هدایت میکنند. آیا میتوان از آدم یا شیطان سخن گفت بیآنکه به حق تعالی نگریست؟ آیا خلقت پیش از آدم، با حضور عزازیل، بهتر بود یا پس از او؟ این نوشتار، با تکیه بر آیات قرآن کریم و روایات، به دنبال پاسخی است که نهتنها ذهن را روشن سازد، بلکه دل را به سوی معرفت رهنمون گردد.
بخش یکم: مبدأ بحث خلقت: حق تعالی یا مخلوقات؟
سخن از خلقت، بیتأمل در مبدأ آن، چونان سفری بینقشه است که راه به مقصد نمیبرد. پرسش بنیادین این است که بحث خلقت را از کجا باید آغاز کرد: از جن و شیطان، از آدم و ملائکه، یا از حق تعالی؟ منطق الهیاتی و فلسفی ایجاب میکند که هر تأملی در باب خلقت، از حق تعالی آغاز شود، چرا که اوست که ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ﴾ (الحدید: ۳، اوست اول و آخر و ظاهر و باطن). بدون محوریت حق، هر بحثی در باب خلقت، در گرداب ابهام و اجمال فرو میرود.
درنگ: حق تعالی مبدأ و مقصد همه مخلوقات است. هیچ بحثی در باب خلقت، بیتأمل در او، به سرانجام نمیرسد، چنانکه قرآن کریم میفرماید: ﴿لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ (البقرة: ۲۸۴، آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست).
این دیدگاه، ریشه در حکمت اسلامی دارد که خلقت را جلوهای از وجود حق میداند. انسان، برای فهم جایگاه خود در نظام هستی، باید ابتدا به عظمت خالق بنگرد و سپس به خلق، که چونان آیینهای، انعکاس نور الهی است.
زیربخش یکم: ترتیب منطقی خلقت
در ترتیب منطقی خلقت، ملائکه بهعنوان اولین مخلوقات نوری و مجرد، پیش از جن و آدم آفریده شدهاند. روایات اسلامی، چونان «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِي» (اولین چیزی که خدا آفرید، نور من بود)، بر این نکته تأکید دارند که نور عصمت، مبدأ خلقت است. ملائکه، که از این نور خلق شدهاند، در رأس مخلوقات قرار دارند، اما هر نوری ملائکه نیست، بلکه ملائکه اخص از نور هستند.
انسان، با دو فصل نوری و طینی، موجودی است که هم به آسمان پیوند دارد و هم به خاک. فصل نوری او، که ریشه در عصمت الهی دارد، پیش از خلقت آدم وجود داشته و ظهور آن در ملائکه الله متجلی شده است. این دوگانگی، انسان را به موجودی بیهمتا تبدیل کرده که هم میتواند به سوی آسمانها پر بکشد و هم در خاک گرفتار آید.
زیربخش دوم: نقش ابلیس در خلقت
ابلیس، که پیشتر عزازیل نامیده میشد، با خلقت آدم و امتناع از سجده به او، نقشی کلیدی در نظام امتحان الهی یافت. قرآن کریم میفرماید: ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَىٰ وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴾ (البقرة: ۳۴، و چون به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده کنید، جز ابلیس همه سجده کردند. او سر باز زد و تکبر ورزید و از کافران شد). این رخداد، پرسشی را برمیانگیزد: آیا دنیا پیش از آدم، با حضور عزازیل، از وضعیت بهتری برخوردار بود؟
پاسخ این پرسش در حکمت الهی نهفته است. خلقت، چه پیش و چه پس از آدم، بر اساس حق آفریده شده است: ﴿مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ (الجاثیة: ۲۲، خداوند آسمانها و زمین و آنچه را میان آنهاست جز به حق نیافرید). ابلیس، چه در قالب عزازیل و چه در نقش شیطان، بخشی از نظام امتحان الهی است که انسان را به سوی کمال یا سقوط هدایت میکند.
درنگ: ابلیس، بهعنوان بخشی از نظام امتحان الهی، نه تنها پس از خلقت آدم، بلکه پیش از آن نیز در خلقت حضور داشته است. نقش او، آزمونی است برای آشکار ساختن حقیقت موجودات، چنانکه قرآن کریم میفرماید: ﴿وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴾ (البقرة: ۳۴).
بخش دوم: عظمت خالق و خلق: تأملی در غفلت انسان
انسان، چونان مسافری در کویر بیکران خلقت، غالباً از عظمت خالق و خلق غافل است. قرآن کریم، با زبانی که چونان چشمهای زلال جاری است، انسان را به تأمل در این عظمت دعوت میکند: ﴿أَوَلَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ﴾ (الأعراف: ۱۸۵، آیا در ملکوت آسمانها و زمین و آنچه خدا آفریده ننگریستند؟). این آیه، چونان آینهای، نادانی انسان را در برابر گستردگی خلقت نشان میدهد.
علم انسانی، با همه پیشرفتهایش، در برابر عظمت خلقت، چونان قطرهای در برابر اقیانوس است. از ذرهای در دل خاک تا آسمانهای بیکران، همه در حیطه قدرت الهی است: ﴿لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ (البقرة: ۲۸۴). انسان، با همه ادعاهایش، در برابر این عظمت عاجز است: ﴿هَذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِي مَاذَا خَلَقَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ﴾ (لقمان: ۱۱، این است آفرینش خدا، پس به من نشان دهید کسانی که جز او هستند چه آفریدهاند؟).
زیربخش یکم: خلق بهعنوان آثار وجودی حق
خلقت، چونان نقشی بر بوم وجود، جلوهای از حق تعالی است. هر مخلوقی، از ذره تا آسمان، نشانهای از قدرت و حکمت اوست. قرآن کریم میفرماید: ﴿هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا﴾ (البقرة: ۲۹، اوست که آنچه در زمین است همه را برای شما آفرید). این آیه، به انسان یادآور میشود که خلقت، نهتنها از آن خداست، بلکه برای انسان نیز تشریف یافته است: ﴿سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ﴾ (الجاثیة: ۱۳، آنچه در آسمانها و زمین است برای شما رام کرد).
انسان، بهعنوان خلیفه الهی، مقامی دارد که خلقت برای او مسخر شده است. این تسخیر، چونان کلیدی است که درهای معرفت را به روی او میگشاید، اما غفلت، چونان پردهای، این حقیقت را از او پنهان میکند.
زیربخش دوم: تفاوت خلق و جعل
خلق، آفرینش از عدم است، اما جعل، نظم و ویژگیهایی است که به موجودات بخشیده میشود. قرآن کریم میفرماید: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ﴾ (الأنعام: ۱، ستایش خدایی را که آسمانها و زمین را آفرید و تاریکیها و روشنایی را پدید آورد). ظلمات در این آیه، نه عدم فلسفی، بلکه وجودی است که در نظام خلقت نقش دارد. این تمایز، چونان خطی ظریف، مرز میان خلق و جعل را ترسیم میکند.
درنگ: تفاوت میان خلق و جعل، کلیدی برای فهم نظام هستی است. خلق، آفرینش از عدم است، اما جعل، نظم و تقدیر الهی را در مخلوقات نشان میدهد: ﴿وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا﴾ (الفرقان: ۲، و هر چیزی را آفرید و بهدقت آن را تنظیم کرد).
بخش سوم: انسان در برابر عظمت خلقت
انسان، چونان پرندهای در قفس تن، در برابر عظمت خلقت عاجز است. قرآن کریم، با زبانی که چونان شمشیری دو لبه، هم هشدار میدهد و هم هدایت میکند، میفرماید: ﴿أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ﴾ (الملك: ۱۴، آیا آنکه آفرید نمیداند؟ و اوست باریکبین و آگاه). لطافت خلقت الهی، چنان است که از دسترس ادراک انسانی خارج است. انسان، با همه علومش، تنها چیزهای درشت را میبیند و از ریزهکاریهای خلقت غافل است.
این غفلت، چونان سایهای سنگین، بر ذهن و دل انسان افتاده است. از دل یک کرم در تاریکی تا باطن دریاها و آسمانها، همه در برابر انسان مجهول است. اما انسان، با پاسخ «ربّنا ما خلقت هذا باطلا» (پروردگارا، این را باطل نیافریدی)، به حکمت الهی اعتراف میکند.
زیربخش یکم: جایگاه انسان بهعنوان خلیفه الهی
انسان، بهعنوان خلیفه الهی، مقامی دارد که خلقت برای او مسخر شده است. این مقام، چونان تاجی است که بر سر او نهاده شده، اما مسئولیت او را سنگینتر میکند. قرآن کریم میفرماید: ﴿وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي﴾ (الحجر: ۲۹، و از روح خود در او دمیدم). این روح الهی، فصل نوری انسان را از فصل طینی او متمایز میکند.
زیربخش دوم: دو فصل انسان: نوری و طینی
انسان، موجودی است با دو فصل: نوری و طینی. فصل نوری، که ریشه در نور عصمت دارد، او را به ملائکه پیوند میدهد، و فصل طینی، که از آدم آغاز شده، او را به خاک متصل میکند. روایات اسلامی، چونان «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِي» یا «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْل» (اولین چیزی که خدا آفرید، عقل بود)، بر این نکته تأکید دارند که نور عصمت، اولین خلقت است.
انسان، برای دستیابی به کمال، نباید به فصل طینی خود محدود شود. او باید با فصل نوریاش پیوند یابد تا حقیقت «همهی عالم در توست» بر او صدق کند. این پیوند، چونان کلیدی است که درهای شهود را به روی او میگشاید.
درنگ: انسان، با دو فصل نوری و طینی، موجودی است که میتواند به سوی آسمانها پر بکشد یا در خاک گرفتار آید. پیوند با فصل نوری، او را به کمال میرساند: ﴿وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي﴾ (الحجر: ۲۹).
بخش چهارم: نقد رویکرد علم دینی و ضرورت بازنگری
علم دینی، چونان درختی کهن، ریشه در متون مقدس دارد، اما شاخ و برگ آن باید با علوم مدرن پیوند یابد. مفاهیمی چون «باد عقیم» در نهجالبلاغه، که از زبان عالمان دینی نقل شده، نیازمند کاوش علمی است. آیا این مفاهیم، تنها برای ذکر و ثواب است، یا دعوتی است به تأمل در خلقت؟
علم دینی باید با ابزارهای مدرن هماهنگ شود تا دیدگاههای عمیق متون دینی، چونان نهجالبلاغه، به جهان عرضه گردد. این هماهنگی، چونان پلی است که معارف دینی را به علوم تجربی متصل میکند. برای نمونه، سخنان عالمان دینی درباره خلقت عالم، از ذره تا آسمان، باید با آزمایش و پژوهش دنبال شود، نه صرفاً با مباحثه.
درنگ: علم دینی باید با علوم مدرن پیوند یابد تا مفاهیم عمیق متون دینی، چونان نهجالبلاغه، در جهان امروز تبیین گردد. این هماهنگی، دعوتی است به تأمل علمی در خلقت.
جمعبندی
این نوشتار، با تأمل در خلقت و جایگاه انسان، ملائکه، جن، و شیطان، سفری بود به سوی فهم عظمت خالق و خلق. حق تعالی، مبدأ و مقصد همه مخلوقات است، و بدون او، هیچ بحثی به سرانجام نمیرسد. انسان، با دو فصل نوری و طینی، موجودی است که میتواند به کمال برسد، اما غفلت، چونان سدی، او را از این مسیر بازمیدارد. ابلیس، بهعنوان بخشی از نظام امتحان الهی، محکی است برای آشکار ساختن حقیقت موجودات. علم دینی نیز، برای پاسخ به نیازهای امروز، باید با علوم مدرن هماهنگ شود تا معارف الهی را به جهانیان عرضه کند.
با نظارت صادق خادمی