متن درس
نهایات: بازاندیشی در تخصصیسازی علوم دینی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۲۳)
دیباچه
این نوشتار به بازنویسی و تبیین تفصیلی مباحث مطرحشده در جلسهای از سلسله درسگفتارهای ارزشمند در تاریخ ۵/۳/۹۸ اختصاص دارد. محور اصلی این بحث، ضرورت بازنگری در ساختارهای آموزشی علوم دینی، بهویژه فقه، و حرکت بهسوی تخصصیسازی این علوم است.
بخش یکم: نقد ساختارهای آموزشی علوم دینی
تفاوتهای بنیادین نظام آموزشی حوزه و دانشگاه
نظام آموزشی حوزههای علمیه، در مقایسه با ساختار دانشگاهی، از تفاوتهایی بنیادین برخوردار است. دانشگاهها با تکیه بر تفکیک رشتهها و تخصصگرایی، ساختاری منسجم و هدفمند دارند، حال آنکه حوزههای علمیه، به دلیل ریشههای سنتی، گاه از انسجام لازم بیبهرهاند. این تفاوت، ضرورت بازسازی نظام آموزشی حوزه را برای پاسخگویی به نیازهای روزافزون جامعه برجسته میسازد. حوزه، همچون باغی کهنسال اما نیازمند هرس و بازآرایی است، تا شاخسار دانش آن بارورتر گردد.
درنگ: تفاوت ساختاری حوزه و دانشگاه، لزوم بازنگری نظام آموزشی حوزه را برای انطباق با نیازهای معاصر آشکار میسازد.
نابهسامانی در ساختار آموزشی حوزه
وضعیت کنونی آموزش در حوزههای علمیه، به دلیل فقدان ساختار منظم و تخصصی، نابهسامان توصیف شده است. درسهای عمومی که در آنها دانشپژوهانی با سطوح علمی و سنی متفاوت گرد هم میآیند، کارآمدی آموزش را کاهش میدهند. این روش، همچون قایقی است که سرنشینانی با مقاصد گوناگون را در خود جای داده و از رسیدن به ساحل مقصود بازمیماند.
تحلیل: تجمع شاگردان با تواناییهای ناهمگون در یک درس، مانع از ارائه محتوای متناسب با نیازهای هر گروه میشود. این پراکندگی، یادگیری عمیق را مختل کرده و کیفیت آموزش را به محاق میبرد. طراحی دورههای تخصصی و تفکیکشده میتواند این چالش را مرتفع سازد.
نقد روش تدریس عمومی و خطر سوءتفاهم
سخنرانی برای جمعی با تنوع علمی و سنی، امکان برداشتهای نادرست را افزایش میدهد، زیرا محتوای ارائهشده نمیتواند نیازهای همه را بهدرستی پوشش دهد. این روش، همچون پراکندن بذر در زمینی ناهموار است که برخی دانهها در آن به بار نمینشینند.
تحلیل: فقدان تطابق محتوا با سطح دانش مخاطبان، به سوءتفاهم یا گمراهی منجر میشود. ایجاد نظام آموزشی منظم و متناسب با هر سطح، راهکاری است که میتواند این مشکل را برطرف کند.
ضرورت تفکیک سطوح آموزشی
آموزش در حوزه باید به سطوح مبتدی، متوسط و عالی تقسیم شود تا هر گروه بر اساس توانایی و نیاز خود دانش بیاموزد. این تفکیک، همچون جداسازی آبهای گوناگون در نهرهایی متمایز است که هر یک به مقصدی خاص روانه میشوند.
تحلیل: تفکیک سطوح آموزشی، امکان تمرکز بر نیازهای خاص هر گروه را فراهم میکند و از پراکندگی محتوا جلوگیری مینماید. این رویکرد، با نظامهای آموزشی مدرن همخوانی داشته و به ارتقای کیفیت آموزش کمک میکند.
جمعبندی بخش یکم
نظام آموزشی حوزههای علمیه، به دلیل فقدان ساختار منظم و تخصصی، با چالشهایی مواجه است که کارآمدی آن را کاهش داده است. تفاوتهای بنیادین با نظام دانشگاهی، نابهسامانی دروس عمومی، و خطر سوءتفاهم در تدریس، ضرورت بازنگری و تفکیک سطوح آموزشی را آشکار میسازد. این بازسازی، همچون نوسازی بنایی کهن است که برای زیستن در روزگار نوین، به پایههایی استوارتر نیاز دارد.
بخش دوم: ضرورت تخصصیسازی علوم دینی
نقد روش جامعالمنقول و المعقول
روش جامعالمنقول و المعقول، که در آن فرد در همه علوم دینی و عقلی مهارت یابد، در روزگار کنونی، جز برای نوابغ، عملاً ناممکن است. این روش، همچون تلاش برای دربرگرفتن اقیانوسی بیکران در کوزهای کوچک است.
تحلیل: در گذشته، برخی عالمان برجسته با تلاشی بیوقفه به این جامعیت دست یافتند، اما در عصر حاضر، پیچیدگی علوم و افزایش حجم دانش، این روش را غیرعملی ساخته است. تخصصگرایی، جایگزینی شایسته برای این رویکرد سنتی است.
تمثیل شیخ بهائی و کشکول
شیخ بهائی، بهعنوان نمونهای از عالمان جامع، در بیتی فرموده است: «غَلَبْتُ عَلیٰ کُلِّ ذی فُنونٍ وَ غَلَبَ عَلَیَّ کُلُّ ذی فَنٍّ»؛ یعنی: بر هر صاحب فنون غلبه کردم و هر صاحب یک فن بر من غلبه یافت.
تحلیل: این بیت، به زیبایی ضرورت تخصصگرایی را نشان میدهد. شیخ بهائی، با وجود جامعیت، اذعان میکند که متخصصان یک رشته در حوزه خود از او پیشی گرفتهاند. این تمثیل، همچون چراغی است که راه تمرکز بر یک علم را روشن میسازد.
درنگ: تمثیل شیخ بهائی، برتری تخصص در یک علم را بر جامعیت پراکنده نشان میدهد.
کشکولمانند بودن برخی کتب حوزوی
برخی کتب حوزوی، مانند کشکول دراویش، مجموعهای پراکنده از موضوعات گوناگوناند که فاقد ساختار علمی منسجم هستند. این کتب، همچون باغی بینظماند که هر گل و گیاهی در آن بیقاعده روییده است.
تحلیل: این پراکندگی، مانع از عمقبخشی به دانش و پژوهشمحوری میشود. کتب علمی باید ساختاری نظاممند و تخصصی داشته باشند تا به تولید دانشی هدفمند یاری رسانند.
نیاز به تخصصیسازی فقه
فقه، بهعنوان علمی جامع، باید به شاخههای تخصصی مانند طهارت، سیاست و اقتصاد تقسیم شود تا هر فرد در یک حوزه به عمق و تخصص دست یابد. این تقسیمبندی، همچون نهرهایی است که از یک رودخانه بزرگ جدا شده و هر یک زمینی خاص را سیراب میکنند.
تحلیل: تخصصیسازی فقه، امکان پاسخگویی دقیقتر به نیازهای جامعه را فراهم میکند. بهویژه در موضوعات پیچیدهای مانند اقتصاد و سیاست، که نیازمند دانش میانرشتهای است، این امر ضرورتی انکارناپذیر است.
نبود مباحث سیاسی در برخی کتب فقهی
کتابهایی مانند لمعه، فاقد مباحث سیاسی هستند که این امر با نیازهای جامعه معاصر ناسازگار است. فقه، همچون درختی است که باید شاخههایش به همه نیازهای جامعه سایه افکند.
تحلیل: فقه، بهعنوان علمی که به ابتلائات جامعه میپردازد، نمیتواند از موضوعات کلیدی مانند سیاست غفلت ورزد. افزودن این مباحث به متون فقهی، گامی در راستای پویایی این علم است.
جمعبندی بخش دوم
تخصصیسازی علوم دینی، بهویژه فقه، ضرورتی است که از نقد روشهای سنتی و پراکندهنویسی کتب حوزوی برمیخیزد. تمثیل شیخ بهائی و تأکید بر تقسیمبندی فقه به شاخههای تخصصی، راه را برای پاسخگویی به نیازهای روزافزون جامعه هموار میسازد. این تحول، همچون بازسازی پلی است که علوم دینی را به واقعیتهای اجتماعی پیوند میدهد.
بخش سوم: شرایط و الزامات کسب علم
شرایط لازم برای جامعیت علمی
در حدیثی آمده است: «برادر من، علم را جز با شش چیز به دست نمیآوری که آنها را برایت توضیح میدهم: هوش، اشتیاق، کوشش، امکانات، همراهی استاد و زمان طولانی.»
تحلیل: این حدیث، شرایط کسب علم را بهگونهای جامع بیان میکند. در روزگار کنونی، به دلیل پیچیدگی علوم و محدودیتهای زمانی، دستیابی به جامعیت دشوارتر شده و تخصصگرایی ضرورتی مضاعف یافته است.
تلاش بیوقفه عالمان پیشین
عالمانی مانند صاحب جواهر و شیخ انصاری، با تلاشی شبانهروزی و بدون تفریح، آثاری عمیق و ماندگار خلق کردند. این کوشش، همچون معدنی است که با زحمت بسیار، گوهرهای دانش را از دل آن بیرون کشیدهاند.
تحلیل: این سطح از تعهد، نشاندهنده اهمیت جدیت در کسب علم است. با این حال، در نظام آموزشی مدرن، باید تعادلی میان تلاش و بهرهوری برقرار شود تا دانشپژوهان از فرسودگی مصون مانند.
تمثیل کارگر افغانی
تلاش عالمان پیشین با کارگری افغانی مقایسه شده که با جدیت و بدون شانه خالی کردن، به کار میپردازد. این تمثیل، همچون آیینهای است که فرهنگ کاری سختکوشانه را بازتاب میدهد.
تحلیل: این مقایسه، بر اهمیت پشتکار تأکید دارد. با این حال، در نظامهای آموزشی کنونی، تلاش سختکوشانه باید با ساختارهای منظم همراه شود تا به نتایج مطلوب منجر گردد.
تأثیر فرهنگهای ناسالم بر کارآمدی
برخی کارگران ایرانی، فرهنگ کاری کارگران افغانی را تحت تأثیر قرار داده و از کارآمدی آنها کاستهاند. این تمثیل، همچون هشداری است که از تأثیر محیط بر عملکرد سخن میگوید.
تحلیل: در حوزههای علمیه نیز، فرهنگهای ناسالم میتوانند مانع پیشرفت علمی شوند. ایجاد فضایی سالم و متعهد، لازمه پرورش دانشپژوهانی کارآمد است.
تلاش برای حفظ اصالت فرهنگی
نوه مولانا در ترکیه، با وجود دوری از فرهنگ پارسی، با تلاش بسیار شعرهای پارسی را آموخته است. بیتی از مولانا نقل شده است: «بیریاضت نتوان شهرهی آفاق شدن / مه چو لاغر شود انگشتنما میگردد.»
تحلیل: این بیت، بر اهمیت تلاش و ریاضت در کسب دانش تأکید دارد. یادگیری علوم پیچیده، همچون صیقل دادن سنگی خام است که تنها با پشتکار به گوهری درخشان بدل میشود.
درنگ: تلاش و ریاضت، کلید دستیابی به دانش عمیق و شهرت علمی است، اما باید با ساختارهای منظم همراه شود.
جمعبندی بخش سوم
کسب علم، نیازمند شرایطی چون هوش، اشتیاق، تلاش، امکانات، همراهی استاد و زمان طولانی است. عالمان پیشین با کوششی بیوقفه، الگویی از تعهد ارائه کردند، اما در روزگار کنونی، این تلاش باید با ساختارهای منظم و تخصصی همراه شود تا به بار نشیند. تمثیلات مطرحشده، همچون چراغهایی هستند که مسیر دشوار علمآموزی را روشن میسازند.
بخش چهارم: چالشها و راهکارهای فقه معاصر
اشتباه در فهم مناسک دینی
برخی بهاشتباه، شبهای قدر را به یک شب محدود میکنند، حال آنکه این شبها شامل نوزدهم، بیست و یکم و بیست و سوم است. این سوءتفاهم، همچون غباری است که بر آینه حقیقت نشسته و وضوح آن را کاهش میدهد.
تحلیل: این اشتباه، نتیجه فقدان آموزش دقیق و تخصصی است. آموزشهای دینی باید با دقت و تفکیک مناسب ارائه شوند تا از برداشتهای نادرست جلوگیری گردد.
تخصص در ادبیات فقه و حکمت
ادبیات فقه، که مبتنی بر آیات و روایات است، از ادبیات حکمت، که عقلانیتر است، متمایز است. این تفاوت، همچون دو شاخه از یک درخت است که هر یک میوهای خاص به بار میآورد.
تحلیل: این تفکیک، ضرورت آموزش تخصصی در هر حوزه را نشان میدهد. فقه، به دلیل وابستگی به نصوص دینی، نیازمند ادبیاتی دقیق و خاص است که دانشپژوهان باید در آن مهارت یابند.
نقص در آموزش برخی عالمان
نقل شده که برخی از عالمان برجسته، در ادبیات مهارت کافی نداشتهاند. این کاستی، همچون سایهای است که بر درخشش علمی آنان افتاده است.
تحلیل: این نقص، اهمیت آموزش جامع و متوازن را نشان میدهد. حتی عالمان بزرگ نیز ممکن است در برخی حوزهها کاستی داشته باشند، و این امر ضرورت تخصص را دوچندان میکند.
تجربه تدریس منطق
یکی از شاگردان، که خود مدرس منطق بود، از استاد درس میگرفت و سپس همان درس را برای دیگران تدریس میکرد. این تجربه، همچون جویباری است که از سرچشمهای زلال، به دیگران آب میرساند.
تحلیل: این نمونه، نقش استاد در هدایت شاگردان و اهمیت انتقال دانش را نشان میدهد. با این حال، تدریس بدون تسلط کامل میتواند به کیفیت آموزش آسیب برساند.
سادگی برخی شاگردان
یکی از شاگردان، معنای کلمه «سازج» (ساده) را نمیدانست. این امر، همچون زمینی ناهموار است که کشت دانش در آن دشوار میشود.
تحلیل: این مثال، تفاوت در سطوح علمی شاگردان را نشان میدهد و بر نیاز به آموزش متناسب با سطح هر فرد تأکید دارد.
کیفیت تدریس
تدریس استاد بهگونهای بود که حتی افراد مسنتر نیز آن را بهتر درک میکردند. این ویژگی، همچون چشمهای زلال است که همه از آن سیراب میشوند.
تحلیل: مهارت در تبیین مطالب بهصورت روشن و قابلفهم، نقش کلیدی در یادگیری دارد. این کیفیت، الگویی برای آموزش مؤثر است.
نقد انگیزههای غیرعلمی
برخی دانشپژوهان به دنبال «درس خارج رفتن» یا «درس خارج گفتن» هستند، اما استاد از این انگیزهها مبرا بود. این نقد، همچون هشداری است که از انحراف در مسیر علمآموزی سخن میگوید.
تحلیل: علمآموزی باید با نیت خالص و برای خدمت به جامعه باشد. انگیزههای غیرعلمی، میتوانند مسیر دانش را به بیراهه برند.
شخصیت وارسته استاد
استاد بهعنوان شخصیتی یکرو و وارسته توصیف شده که ظاهر و باطنش یکی بود. این ویژگی، همچون آیینهای صاف است که حقیقت را بیغل و غش بازتاب میدهد.
تحلیل: صداقت و اصالت در رفتار و علمآموزی، الگویی شایسته برای دانشپژوهان است. این ویژگی، اعتماد و تأثیرگذاری استاد را دوچندان میکند.
درنگ: صداقت و یکرویی استاد، الگویی برای دانشپژوهان در مسیر علم و اخلاق است.
جمعبندی بخش چهارم
چالشهای فقه معاصر، از جمله سوءتفاهم در مناسک دینی، تفاوت ادبیات فقه و حکمت، و نقص در آموزش برخی عالمان، ضرورت تخصصیسازی و آموزش دقیق را نشان میدهد. کیفیت تدریس، انگیزههای خالص علمی، و شخصیت وارسته استاد، همچون ستونهایی هستند که بنای آموزش مؤثر را استوار میسازند.
بخش پنجم: فقه پویا و جامعهمحور
تخصص در اقتصاد و فقه
کسی که قصد تخصص در اقتصاد فقهی دارد، باید با حجم وسیعی از منابع آشنا باشد. این امر، همچون سفری است که نیازمند نقشهای جامع و دقیق است.
تحلیل: اقتصاد فقهی، به دلیل پیچیدگی و نیاز به دانش میانرشتهای، مطالعهای گسترده و تخصصی میطلبد. این تخصص، کلید پاسخگویی به نیازهای اقتصادی جامعه است.
نقد تقلید غیرتخصصی
تقلید از مجتهدی که در حوزهای مانند فناوری تخصص ندارد، جایز نیست. این دیدگاه، همچون هشداری است که از تقلید کورکورانه برحذر میدارد.
تحلیل: تقلید عالمانه و مبتنی بر تخصص، لازمه فقه پویا است. فقیه باید در موضوعشناسی نیز مهارت داشته باشد تا احکام با واقعیتهای روز همخوانی یابد.
اهمیت مطالعه آثار جهانی
مطالعه آثار جهانی، امکان تشخیص مدارک جعلی از معتبر را فراهم میکند. این امر، همچون چراغی است که مسیر حقیقت را از تاریکیهای تحریف جدا میسازد.
تحلیل: نگاه جهانی و نقد علمی، فقه را با علوم روز همگام میسازد. این رویکرد، به پویایی و اعتبار علمی فقه کمک میکند.
تناقض در ترتیب فقه طهارت
در فقه طهارت، مباحثی مانند جنابت و غسل میت در کنار هم قرار گرفتهاند که با نیازهای جامعهشناختی همخوانی ندارد. این ترتیب، همچون کتابی است که فصلهایش بیقاعده چیده شدهاند.
تحلیل: این ناهمگونی، نشاندهنده عدم توجه به نیازهای اجتماعی در تدوین متون فقهی است. فقه باید بر اساس واقعیتهای جامعه تنظیم شود.
نیاز به رسالههای جامعهمحور
رسالههای فقهی باید بر اساس نیازهای اجتماعی و جامعهشناختی تدوین شوند. این رویکرد، همچون پلی است که فقه را به زندگی روزمره مردم پیوند میدهد.
تحلیل: رسالههای جامعهمحور، فقه را به علمی پویا و پاسخگو به نیازهای روز تبدیل میکنند. این تحول، لازمه کارآمدی فقه در جهان معاصر است.
تخصص در رشتههای مختلف
هر فرد باید در یک رشته خاص، مانند ادبیات، معاملات یا متاجرات، به تخصص برسد. این تقسیمبندی، همچون شاخههای درختی است که هر یک میوهای خاص به بار میآورد.
تحلیل: تقسیم کار علمی و تمرکز بر یک حوزه، به دستیابی به عمق علمی کمک میکند. این رویکرد، کارآمدی دانشپژوهان را افزایش میدهد.
نقد تصمیمگیریهای غیرتخصصی
برخی تصمیمگیریها، مانند پذیرش تعداد زیاد زائر در مکه بدون توجه به ظرفیت، نتیجه فقدان تخصص است. این امر، همچون ساخت بنایی بدون محاسبه پایههاست که به فروپاشی میانجامد.
تحلیل: تصمیمگیری مبتنی بر دانش و تخصص، لازمه مدیریت امور دینی و اجتماعی است. فقدان تخصص، به نتایج زیانبار منجر میشود.
فقه بهعنوان جامعالاحکام
فقه، بهعنوان علمی که به همه شئون جامعه میپردازد، مانند کشکولی است که همه چیز را در خود جای داده است. این جامعیت، همچون اقیانوسی است که هر موجش حکمی خاص را حمل میکند.
تحلیل: این جامعیت، هم نقطه قوت فقه است و هم چالش آن. تخصصیسازی، میتواند این جامعیت را نظاممند کرده و به کارآمدی آن بیفزاید.
چالش تطبیق موضوعات و احکام
تطبیق موضوعات و احکام، و بررسی مفاسد و مصالح آنها، از دشوارترین جنبههای فقه است. این فرآیند، همچون بافتن پارچهای پیچیده است که هر نخ آن باید با دقت انتخاب شود.
تحلیل: این امر، نیازمند دانش عمیق و مهارت در موضوعشناسی و حکمشناسی است که تنها با تخصص امکانپذیر میشود.
نقد اعمال بیفایده
برخی اعمال، مانند غسلهایی که نتیجه عملی ندارند، مورد نقد قرار گرفتهاند. این نقد، همچون بازنگری در مسیری است که به مقصد نمیرسد.
تحلیل: فقه باید عملگرا بوده و بر اساس مصالح و مفاسد واقعی بازنگری شود تا کارآمدی خود را حفظ کند.
تدوین کتاب زن بر اساس جامعهشناسی
در کتابی درباره زن، ابتدا از مسائل جنسی و سپس نقشهای اجتماعی مانند همسر، مادر و رهبر بحث شده است. این رویکرد، همچون نقشهای است که مسیر زندگی اجتماعی زن را به روشنی ترسیم میکند.
تحلیل: این نمونه، الگویی موفق از تدوین فقه بر اساس نیازهای اجتماعی است که میتواند در سایر حوزهها نیز به کار گرفته شود.
پیامدهای فقدان آموزش فقه تخصصی
فقدان آموزش تخصصی، به مشکلاتی مانند سوءتفاهمهای اجتماعی منجر میشود. این چالش، همچون غباری است که بر آیینه فقه نشسته و وضوح آن را کاهش میدهد.
تحلیل: آموزش تخصصی، کلید رفع این مشکلات و پاسخگویی به نیازهای واقعی جامعه است.
درنگ: فقه جامعهمحور و تخصصی، راهحلی برای پاسخگویی به نیازهای روزافزون جامعه است.
جمعبندی بخش پنجم
فقه معاصر، برای پویایی و کارآمدی، نیازمند تخصصیسازی و انطباق با نیازهای اجتماعی است. از تدوین رسالههای جامعهمحور تا نقد تقلید غیرتخصصی و مطالعه آثار جهانی، این بخش بر ضرورت تحول در فقه تأکید دارد. این تحول، همچون بازسازی بنایی است که باید با نیازهای زمانه هماهنگ شود.
نتیجهگیری
این نوشتار، با تکیه بر محتوای درسگفتار، به بررسی ضرورت تخصصیسازی علوم دینی، بهویژه فقه، پرداخته است. نقد ساختارهای آموزشی کنونی، تأکید بر تفکیک سطوح آموزشی، و لزوم تدوین متون فقهی بر اساس نیازهای جامعهشناختی، از محورهای اصلی بحث است. تمثیلات و احادیث، همچون چراغهایی راهنما، بر اهمیت تلاش، تخصص و تعهد علمی تأکید دارند. تخصصیسازی فقه، نهتنها کیفیت آموزش و پژوهش را ارتقا میبخشد، بلکه این علم را به نیرویی پویا و پاسخگو به نیازهای معاصر بدل میسازد. این بازنویسی، همچون پلی است که معارف گذشته را به نیازهای امروز پیوند میدهد، تا دانشپژوهان در پرتو آن، به سوی افقهای نوین دانش گام بردارند.
با نظارت صادق خادمی