متن درس
نهایات: کاوشی در صفات متضاد انسان در قرآن کریم
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۶۹)
دیباچه
انسان، آن موجود شگفتانگیز و پیچیدهای که در آیینهی آیات قرآن کریم با اوصافی دوگانه و متضاد ترسیم شده است، موضوع این نوشتار است. قرآن کریم از سویی انسان را با صفات والایی چون خلیفةالله، احسن تقویم و صبغةالله میستاید و از سوی دیگر، او را با اوصافی چون ظلوم، جهول و هلوع توصیف میکند. این دوگانگی، پرسشی بنیادین را در ذهن برمیانگیزد: چگونه ممکن است این اوصاف متخالف در وجود یک موجود واحد گرد آیند؟ این نوشتار با رویکردی فلسفی و الهیاتی، به کاوش در چیستی انسان و چگونگی جمع این صفات در وجود او میپردازد. با تکیه بر آیات قرآن کریم و تحلیلهای عمیق، تلاش میشود تا دیدگاهی منسجم و روشن ارائه گردد که نهتنها به این پرسش پاسخ دهد، بلکه راهی بهسوی فهم عمیقتر ماهیت انسانی و مسئولیتهای او در برابر این ظرفیتهای دوگانه بگشاید.
بخش نخست: دوگانگی صفات انسانی در آیات قرآن کریم
تناقض ظاهری در توصیف انسان
قرآن کریم انسان را با دو دسته صفات متضاد توصیف میکند: صفاتی والا که او را در جایگاه خلیفةالله و احسن تقویم قرار میدهند و صفاتی فروکاسته که او را ظلوم، جهول و هلوع میخوانند. برای نمونه، در سوره بقره آیه ۳۰ آمده است:
وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً
(و هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینی قرار میدهم). در مقابل، در سوره احزاب آیه ۷۲ میخوانیم:
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا
(ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن ترسیدند، ولی انسان آن را بر دوش گرفت، زیرا او ستمگر و نادان بود).
این دوگانگی ظاهری، پرسشی بنیادین را مطرح میسازد: چگونه ممکن است موجودی واحد، همزمان خلیفه الهی و ستمگر نادان باشد؟ منطق کلاسیک بیان میدارد که نتیجه همواره تابع اخص مقدمات است؛ بدین معنا که یک خطای واحد میتواند انسان را از اوج کمال به حضیض نقص فروغلتاند. این تناقض ظاهری، در حقیقت، بازتابدهنده ظرفیتهای دوگانه وجودی انسان است. انسان، بهسان آیینهای دوسویه، قادر است در طیفی گسترده از صفات حرکت کند: از قلههای کمال تا ژرفنای نقص. این ظرفیت، زمینهساز بحثهای عمیق فلسفی و الهیاتی در باب ماهیت انسانی است، گویی انسان چونان بوم نقاشی است که هم میتواند شاهکاری بینظیر باشد و هم با خطایی، به تابلویی مخدوش بدل شود.
درنگ: دوگانگی صفات انسانی در قرآن کریم، نه تناقضی در ذات انسان، بلکه نشانهای از ظرفیتهای دوگانه اوست که با اختیار خود میتواند بهسوی کمال یا نقص حرکت کند.
تأثیر گناه بر هویت انسانی
گناه، حتی اگر یکبار رخ دهد، میتواند هویت انسان را تحتالشعاع قرار دهد و او را در قالب اوصافی چون تارکالصلاة یا کاذب معرفی کند. این اوصاف با جایگاه والای خلیفةالله سازگار نیست، زیرا گناهان مکرر، حتی با توبههای روزانه، به اختلاط صفات نیک و شر در وجود انسان میانجامد. گناه، چونان لکهای بر جامه سپید، هویت متعالی انسان را تیره میسازد و او را از مقام خویش دور میکند. این نکته به نقش اختیار و مسئولیت انسان در حفظ یا تخریب جایگاه متعالیاش اشاره دارد. توبه، اگرچه راه بازگشت است، اما تکرار گناه و توبههای صوری، کارآمدی آن را زیر سؤال میبرد، گویی انسان در چرخهای بیحاصل گرفتار شده که هر روز به خطا میافتد و بیتحول درونی، توبهای مکانیکی میکند.
نقد توبه صوری و تکراری
توبهای که بهصورت مکرر و بدون تحول درونی انجام شود، از منظر الهیاتی توبهای حقیقی نیست. چنین توبهای، چونان آبی که بر سنگ سخت ریخته شود، نمیتواند قلب انسان را از آلودگی پاک کند. قرآن کریم در سوره نساء آیه ۱۷ میفرماید:
إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ
(توبه نزد خدا تنها برای کسانی است که از روی نادانی مرتکب گناه شوند، سپس به زودی توبه کنند). این آیه بر آن تأکید دارد که توبه باید از سر آگاهی و با سرعت انجام شود، نه بهسان عادتی بیمعنا. توبه حقیقی، چونان انقلابی درونی است که انسان را از بند گناه رها میسازد و او را به سوی نور هدایت میکشاند.
درنگ: توبه حقیقی مستلزم انقطاع کامل از گناه و تحول درونی است؛ توبه صوری، چونان عملی مکانیکی، فاقد اثر معنوی است.
محدودیتهای توبه در برابر گناهان کبیره
برخی منابع فقهی بیان میدارند که گناهانی بس سنگین وجود دارند که توبه از آنها پذیرفته نمیشود، مانند توبه فرعون در لحظه غرق شدن که بیاثر بود. این دیدگاه، به محدودیتهای توبه در برابر گناهان کبیره اشاره دارد، اما باید تأکید کرد که این عدم پذیرش، به معنای بسته شدن در رحمت الهی نیست، بلکه به عدم توفیق فرد در انجام توبهای صادقانه بازمیگردد. رحمت الهی، چونان دریایی بیکران، همواره گشوده است، اما انسان باید با ارادهای استوار و قلبی پاک به سوی آن گام بردارد.
جمعبندی بخش نخست
دوگانگی صفات انسانی در قرآن کریم، نشانهای از ظرفیتهای عظیم و در عین حال شکننده انسان است. او میتواند به قلههای کمال صعود کند یا در ژرفنای نقص فروغلتد. گناه، چونان سایهای سنگین، هویت متعالی او را تهدید میکند، و توبه، اگر از سر صدق باشد، میتواند او را به نور بازگرداند. اما توبه صوری و گناهان مکرر، انسان را در چرخهای بیحاصل گرفتار میسازد. این بخش، ما را به تأمل در مسئولیت انسان در برابر این ظرفیتها دعوت میکند، گویی انسان در برابر آیینهای ایستاده که هم میتواند نور الهی را بازتاب دهد و هم در تاریکی گناه محو شود.
بخش دوم: تحلیل فلسفی و الهیاتی صفات متضاد انسانی
ناسازگاری ظاهری صفات نقص و کمال
صفاتی چون ظلوم، جهول و هلوع، که در سوره معارج آیه ۱۹ آمده است:
إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا
(هر آینه انسان حریص و بیصبر آفریده شده است)، با اوصافی چون خلیفةالله و صبغةالله، که در سوره بقره آیه ۱۳۸ ذکر شده:
صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً
(رنگ خدا، و کدام رنگ از رنگ خدا نیکوتر است؟)، ناسازگار به نظر میرسند. صفات نقص به انسانهایی اشاره دارند که در زندگی روزمره گرفتار خطا و گناهاند، در حالی که صفات کمال، موضوع مشخصی ندارند و به افراد خاصی محدود نمیشوند. این ناسازگاری ظاهری، به تفاوت میان ظرفیت بالقوه و بالفعل انسان اشاره دارد. صفات نقص، وضعیت عمومی انسانها را توصیف میکنند، در حالی که صفات کمال، به ظرفیتهایی اشاره دارند که تنها در افراد معدودی به فعلیت میرسد، چونان گوهری که در صدف پنهان است و تنها با تلاش بسیار نمایان میشود.
درنگ: صفات نقص، وضعیت غالب انسانها را نشان میدهند، در حالی که صفات کمال، ظرفیتهای بالقوهای هستند که تنها در افراد نادر به فعلیت میرسند.
عدم تعیین موضوع برای صفات کمال
صفات والا مانند خلیفةالله و علی نفسه بصیره، که در سوره قیامت آیه ۱۴ آمده است:
بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ
(بلکه انسان خود بر خویشتن بیناست)، موضوع مشخصی ندارند و نمیتوان آنها را به افراد خاصی نسبت داد. در مقابل، صفات نقص، بهراحتی به عموم انسانها اطلاق میشوند. این نکته بیانگر آن است که صفات کمال، بیشتر به ظرفیتهای بالقوه انسان اشاره دارند تا ویژگیهای بالفعل. این ظرفیتها در افراد نادری چون انبیا و اولیا به فعلیت میرسد، اما در عموم انسانها به دلیل غلبه صفات نقص، چونان گنجی مدفون باقی میماند.
نقش اختیار در توفیق توبه
توفیق توبه به اعمال انسان وابسته است. گناهان مکرر، توفیق توبه را از انسان سلب میکنند، چنانکه در مورد برخی افراد در تاریخ ذکر شده است. با این حال، درگاه رحمت الهی همواره باز است، مشروط به اینکه توبه از سر صدق باشد. قرآن کریم در سوره زمر آیه ۵۳ میفرماید:
قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ
(بگو ای بندگان من که بر خود اسراف کردهاید، از رحمت خدا نومید مشوید). این آیه بر رحمت بیپایان الهی تأکید دارد، اما شرط تحقق آن، اراده صادقانه انسان است، گویی رحمت الهی چونان چشمهای زلال است که تنها با ظرفی پاک میتوان از آن نوشید.
عمومیت صفات نقص و خاص بودن صفات کمال
صفات نقص مانند ظلوم و جهول به عموم انسانها اطلاق میشوند، در حالی که صفات کمال مانند خلیفةالله بهصورت کلی و بدون موضوع مشخص ذکر شدهاند. این عمومیت، به وضعیت طبیعی انسان در دنیا اشاره دارد که تحت تأثیر نفس اماره و وسوسههای شیطانی قرار دارد. در مقابل، صفات کمال، به ظرفیتهای متعالی انسان اشاره دارند که تنها با تلاش و هدایت الهی به فعلیت میرسند، چونان ستارگانی که در آسمان روح انسان میدرخشند، اما تنها در تاریکی شب نفس نمایان میشوند.
درنگ: صفات نقص به عموم انسانها اطلاق میشوند، اما صفات کمال، ظرفیتهای بالقوهای هستند که تنها در افراد معدود به فعلیت میرسند.
جمعبندی بخش دوم
تحلیل فلسفی و الهیاتی صفات متضاد انسانی، ما را به این حقیقت رهنمون میسازد که انسان موجودی است با ظرفیتهای دوگانه: توانایی صعود به قلههای کمال و خطر سقوط به ژرفنای نقص. صفات نقص، چونان سایهای فراگیر، بر عموم انسانها چیرهاند، اما صفات کمال، چونان گنجی پنهان، در انتظار کشف و فعلیت یافتناند. اختیار انسان، چونان کلیدی است که میتواند این گنج را بگشاید یا او را در بند نقص نگه دارد. این بخش، ما را به تأمل در نقش اراده و هدایت الهی در تعیین سرنوشت انسان دعوت میکند.
بخش سوم: چالشهای انسان معاصر و نقدهای اجتماعی
غلبه صفات نقص در جوامع انسانی
تجربه تاریخی و اجتماعی نشاندهنده غلبه صفات نقص بر جوامع انسانی است. حتی در عصر پیشرفتهای علمی و فناوری، جهان همچنان شاهد خشونت، فقر و فساد است. قرآن کریم در سوره عصر آیه ۲ میفرماید:
إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ
(هر آینه انسان در زیان است). این آیه، به وضوح به وضعیت غالب انسانی اشاره دارد که در دام صفات نقص گرفتار است. ادعای اینکه همه انسانها خلیفةالله یا دارای صبغةالله هستند، با واقعیتهای اجتماعی ناسازگار است، گویی انسان در برابر آیینهای شکسته ایستاده که تنها سایههای نقص او را بازتاب میدهد.
درنگ: غلبه صفات نقص در جوامع انسانی، نشاندهنده کاستی پیشرفت مادی بدون تحول معنوی و اخلاقی است.
نقد تولید مثل در شرایط نامناسب
تولید مثل در جوامعی که امنیت، امکانات و زمینههای لازم برای تربیت نسل جدید وجود ندارد، از منظر اخلاقی مورد پرسش است. انسان مسئول است که نسلی را به دنیا آورد که بتواند در مسیر کمال گام بردارد، نه اینکه در معرض فساد و تباهی قرار گیرد. این دیدگاه، چونان هشداری است که والدین را به تأمل در مسئولیتهایشان در قبال آینده فرزندان دعوت میکند، گویی آوردن فرزندی به جهانی پر از آشوب، چونان کاشتن گلی در خاکی خشکیده است.
نقد عملکرد ادیان در تاریخ
برخی رویکردهای دینی در طول تاریخ، به جای هدایت، به نزاع و کشتار منجر شدهاند. این امر، به ضرورت بازنگری در روشهای ترویج دین و تأکید بر وحدت و صلح اشاره دارد. قرآن کریم در سوره انفال آیه ۴۶ میفرماید:
وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا
(و از خدا و پیامبرش اطاعت کنید و با یکدیگر نزاع نکنید). این آیه، بر پرهیز از تفرقه و نزاع تأکید دارد، گویی دین، چونان چراغی است که باید راه صلح و هدایت را روشن کند، نه آتش اختلاف را برافروزد.
جمعبندی بخش سوم
چالشهای انسان معاصر، از غلبه صفات نقص گرفته تا کاستی برخی رویکردهای دینی و مسئولیتهای اخلاقی در تولید مثل، همگی نشاندهنده پیچیدگی ماهیت انسانی و ضرورت تحول معنویاند. انسان، چونان مسافری است که در مسیری پر فراز و نشیب گام برمیدارد و تنها با هدایت الهی و ارادهای استوار میتواند به مقصد کمال برسد. این بخش، ما را به تأمل در مسئولیتهای اجتماعی و اخلاقی انسان دعوت میکند.
نتیجهگیری نهایی
کاوش در صفات متضاد انسان در قرآن کریم، ما را به این حقیقت رهنمون میسازد که انسان موجودی است چندبُعدی، با ظرفیتهایی بینهایت و در عین حال شکننده. او میتواند چونان خلیفةالله، نماینده نور الهی در زمین باشد یا در دام صفات نقص، چونان ظلوم و جهول، گرفتار آید. این دوگانگی، نه تناقضی در ذات انسان، بلکه نشانهای از آزادی و اختیاری است که به او عطا شده تا مسیر خویش را برگزیند. تجربه تاریخی و اجتماعی، غلبه صفات نقص را نشان میدهد، اما وجود نمونههای نادر کمال، مانند انبیا و اولیا، گواهی است بر امکان تحقق صفات والا. انسان، چونان آیینهای است که میتواند نور الهی را بازتاب دهد یا در تاریکی گناه محو شود. این نوشتار، ما را به تأمل در مسئولیتهایمان در برابر این ظرفیتها دعوت میکند و یادآور میشود که تنها با هدایت الهی و ارادهای صادقانه میتوان از زیان به سوی بصیرت و از نقص به سوی کمال گام برداشت.
با نظارت صادق خادمی