در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

کاوشی در ژرفای سورهٔ توحید: بایسته‌های گفتمان و رهیافت به شناخت حق تعالا

سورة الإخلاص

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ﴿۱﴾

اللَّهُ الصَّمَدُ ﴿۲﴾

لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ ﴿۳﴾

وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ ﴿۴﴾

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِکاوشی در ژرفای سورهٔ یگانگی: بایسته‌های گفتمان و رهیافت به شناخت

نشست دوم – بیستم اردیبهشت‌ماه یکهزار و چهارصد و چهار خورشیدی

دیباچه: سورهٔ توحید، چراغ راه شناخت و پیمودن مسیر قرب

سخن پیشین بر محور سورهٔ گران‌سنگ یگانگی استوار بود. اشارت رفت که این سورهٔ ارجمند، افزون بر آنکه به سانِ آیینه‌ای زلال، به معرفی ذاتِ یکتای پروردگار می‌پردازد، در کارکردی ژرف‌تر، راه و رسمِ پیمودنِ وادیِ توحید و دست‌یازی به آستانِ بی‌بدیلِ او را آموزش می‌دهد. به دیگر سخن، این سوره، نقشهٔ راهِ سفر به سویِ حضرتِ دوست را به گونه‌ای کاربردی و ملموس، فراپیشِ دیدگانِ پویندگانِ این مسیرِ نورانی قرار می‌دهد.

بنیان‌های گفتمانی در پرتو فرمان «قُل»: فراسوی ابلاغِ صِرف

طلیعهٔ سورهٔ یگانگی با فرمانِ الهیِ «قُل» (بگو) آذین یافته است. این «قُل»، نه صرفاً دستوری برای رساندنِ پیامی خشک و یک‌سویه، بلکه فراخوانی است به برپاییِ گفتمانی بالنده و پویا؛ گفتمانی که از هرگونه سلطه‌گری و چیره‌جویی یا تحمیلِ پیش‌انگاره‌هایِ از پیش‌ساخته بر اندیشهٔ دیگران، مبرا باشد. بایسته است که این گفتگو، به سانِ بذری بارور، به پدیدآییِ مفاهمه‌ای دوسویه و سرشار از زندگی بینجامد. نباید چنین پنداشت که با بر زبان راندنِ واژگانی قالبی و تهی از ژرفا، یا با پافشاری بر جانب‌داری‌هایِ بی‌بنیان، می‌توان به سرمنزلِ مقصود رسید. بلکه، سخن از گفتمانی است که اخگرِ تفکرِ انتقادیِ انسان را شعله‌ور سازد، به او ذهن‌آگاهی و ژرف‌بینی ارزانی دارد، تواناییِ کندوکاو در منابعِ شناخت را در او بپروراند و دریچه‌هایِ گفتگویِ گشوده و بی‌پرده را به رویش بگشاید تا شهدِ تازگی‌ها و نوآوری‌ها را به کامِ جانش بچشاند.

نکته‌ای درخور تأمل: گوناگونی و پویایی، جان‌مایهٔ گفتمانِ یگانه‌شناسانه

با درنگریستن به این حقیقت که آدمیان در مراتبِ گوناگونِ فهم و دریافت قرار دارند و بهرهٔ آنان از حقیقت، به نسبتِ آیینهٔ وجودشان متجلی می‌گردد و هیچ‌یک را سراپرده‌دارِ حقیقتِ مطلق نمی‌توان انگاشت، بایسته است که این آموزه‌ها و گفتگوها، از بوستانِ پرنقش‌ونگارِ گوناگونی بهره‌مند باشند. گفتمانی که در آن، فرهنگ‌های گونه‌گون، دانش‌های مختلف و برهان‌آوری‌هایِ متفاوت، مجالِ عرضه و شنیدن نیابند، هرگز نمی‌تواند به چشمه‌سارِ جوشانِ گفتمانی سازنده و یگانه‌شناسانه رهنمون گردد.

همدلی، سرآغازِ هر گفتگویِ بالنده و کلیدِ زرینِ دروازهٔ تفاهم است. همدلی، یعنی آنکه بتوانی ژرفایِ وجودِ طرفِ دیگرِ گفتگو را – آن هم‌سفرِ وادیِ اندیشه را – نیک بشناسی؛ در شادی و اندوهش شریک گردی و دریابی که آیا گوشِ جانش برای شنیدنِ سخنانت گشوده است، یا در سنگرِ دفاع و ناپذیرندگی موضع گرفته است. آیا منظرِ نگاهِ تو را درمی‌یابد یا نه؟ در یک گفتمانِ راهگشا، هر دو سوی گفتگو باید بتوانند اندیشه‌ها، احساسات، باورها و جایگاهِ یکدیگر را در پهنهٔ وجودِ خویش بازآفرینی کنند. دستگاهِ شگفت‌انگیزِ مغزِ آدمی، دارایِ یاخته‌هایِ عصبیِ ویژه‌ای است که «یاخته‌هایِ آینه‌سان» نام گرفته‌اند. این یاخته‌ها، هرگاه همچون آینه‌ای صیقل‌خورده به کار افتند، می‌توانند نگاره‌ای از احساسات و دریافتی دوسویه را برای طرفینِ گفتگو پدید آورده و به هم‌نواییِ احساسی و هم‌سوییِ شناختی یاری رسانند.

آسیب‌شناسیِ گفتمانِ یگانه‌شناسانه: از لغزشگاهِ «آشناپنداری» تا «رسوبِ اندیشه‌هایِ قالبی»

یکم. لغزشگاهِ «آشناپنداری» به‌جایِ «آگاهیِ ژرف»: میان‌بُرِ فریبایِ ذهن

ذهنِ آدمی، با گرایشِ نهادینه‌اش به گزینشِ راه‌هایِ کوتاه‌تر و آسان‌تر، گاه به‌جایِ پیگیریِ گفتمانی بالنده و نیازمندِ درنگ و ژرف‌اندیشی، به بیراههٔ «پیرویِ صِرف» و «آشناپنداریِ سطحی» کشانده می‌شود. در نوشتارِ ارجمندِ «آگاهی و انسانِ خداگونه»، یکی از کژراهه‌هایِ اندیشه که پندار را به‌جایِ پدیدار می‌نشاند، همانا «مغالطهٔ آشناپنداری به‌جایِ آگاهیِ راستین» است. معنایِ این سخن آن است که فرد، به‌جایِ آنکه رنجِ سفرِ پژوهش را بر خود هموار سازد، مطالعه کند، بکاود، به میدانِ پرشورِ گفتگو با اندیشه‌هایِ گوناگون گام نهد و دیدگاه‌هایِ رنگارنگ را در ترازویِ سنجشِ خردمندانه بسنجد و گواه‌هایِ یک رویداد را با چشمِ جان‌بین بنگرد تا دریابد که این نمود، در نهانخانهٔ خویش چه گوهری را پنهان داشته است، و از آفتِ ویرانگرِ سطحی‌نگری در امان بماند، دستگاهِ ذهنی‌اش با جایگزین ساختنِ «آشناییِ ظاهری» به‌جایِ «آگاهیِ ژرف»، او را به دامگهِ سهل‌انگاری و نگرشِ ناکافی می‌افکند.

این شیوه، به‌ویژه آنگاه که با سیلابِ بنیان‌کنِ داده‌ها و آگاهی‌ها رویاروی می‌شویم، بسی هموار و فریبنده می‌نماید. برای نمونه، در نظر آورید که پیرامونِ پنجاه تا یکصد گونه شامپو با ویژگی‌هایِ گوناگون، موادِ سازندهٔ متفاوت و فرمول‌هایِ پیچیده در برابرِ شما عرضه می‌شود. شما در میانِ این انبوهِ گزینه‌ها و آمیزه‌ها، دچارِ سرگشتگی و آشفتگیِ خاطر می‌شوید، زیرا با فزونیِ بی‌کرانِ آگاهی‌ها رودررو هستید. در این هنگامه، ذهن به میان‌بُری زیرکانه اما گاه گمراه‌کننده دست می‌یازد و با خود می‌اندیشد: «من به‌جایِ آنکه رنجِ بررسیِ باریک‌بینانهٔ این صد شامپو را بر خود هموار سازم تا سَره را از ناسَره بازشناسم، به‌جایِ آنکه به سرچشمهٔ پاک و پالودهٔ آگاهیِ دقیق دست یابم و به آستانِ برهانِ استوار راه برم، می‌نگرم تا ببینم کدام‌یک از این‌ها برایِ من آشناتر و مانوس‌تر است.» همان را که غبارِ آشنایی بر چهره‌اش نشسته، درخورِ اعتماد می‌یابد و برمی‌گزیند. این، همان «نشاندنِ آشنایی به‌جایِ آگاهی» است که انسان را در جایگاه‌هایِ پیچیده و سرنوشت‌ساز، در هنگامی که آگاهی‌هایِ بسیار فراوان به پهنهٔ اندیشهٔ انسان سرازیر می‌شود و انسان با انبوهی از داده‌ها، چونان دریانوردی بی‌قطب‌نما در اقیانوسی توفانی، رویاروی است، به کژراهه می‌کشاند. ذهن، «آشنایی» – یعنی آن چیزهایی که نسبت به آن‌ها پیشینهٔ ذهنی و برخوردِ پیشین دارد، همچون نشانی در گذرگاهِ یاد که از هیاهویِ رسانه‌ها نشأت گرفته و در پیِ آنند که کالایی را به مرزِ آشنایی برایِ فرد برسانند – را برمی‌گزیند. تا فرد در هنگامِ گزینش، از آن روی که سازوکارِ ذهن به گونه‌ای است که راه‌هایِ میان‌بُر، آسان و نزدیک را خوش‌تر می‌دارد، به‌جایِ آنکه راهِ دراز و دشوارگذرِ پژوهش و خواندن و کاویدن و دانش‌اندوزی و آگاهی‌یابی را بپیماید، به دشتِ هموارِ آشنایی روی می‌آورد و از راهِ انس و الفتِ پیشین، دست به گزینش و تصمیم‌گیری می‌زند.

دوم. اندیشه‌هایِ قالبی، جانب‌داری و پیرویِ کورکورانه: زنجیرهایِ به‌پایِ خرد

آدمی، این رهنوردِ جادهٔ ابدیت، برایِ آنکه به آستانِ روشنایی‌بخشِ پروردگار بار یابد و گوهرِ گران‌بهایِ ایمانِ راستین را در صدفِ جان بپروراند و حلاوتِ حضورِ زندهٔ خداوند را در کامِ دل احساس کند، ناگزیر است که مسیرِ آگاهیِ باریک‌بینانه و ژرف‌نگر را در پیش گیرد و از چنبرهٔ «آشناپنداری به‌جایِ آگاهی» و «اندیشه‌هایِ قالبی» به‌درآید. اندیشه‌هایِ قالبی، همان داده‌هایِ کهنه و بازگفته‌شده‌ای هستند که فرد به آن‌ها خو گرفته و به گونه‌ای پیاپی از آن‌ها بهره می‌جوید. این انگاره‌هایِ کلیشه‌ای، همچون گذرگاهی آشنا برایِ ذهن کار می‌کنند و در جایگاه‌هایی که نیازمندِ درنگ و پژوهش‌اند، جانشینِ آگاهیِ راستین می‌شوند.

آنکه در بندِ اندیشه‌هایِ قالبی، آشناپنداری‌ها، جانب‌داری‌هایِ نابجا و پیرویِ کورکورانه گرفتار آید، تواناییِ گفتگویِ کارآمد و همراهی در گفتمانِ یگانه‌شناسانه را از کف می‌دهد. او نیرویِ «شنیدنِ فعالِ» دیدگاه‌هایِ دگراندیشانه و انگاره‌هایِ نوپدید را ندارد، زیرا بر باورها و سنت‌هایِ ذهنیِ خویش تعصبی خشک می‌ورزد. چنین فردی، دشواریِ خواندن، پژوهیدن و کاویدن را برنمی‌تابد و آسودگی و آسایشِ پندارین را برمی‌گزیند. در فرجام، از پذیرشِ «نویافته‌هایِ یگانه‌شناسانه» – گزاره‌ها و دریافت‌هایِ روشنگر در بابِ خداوند – بازمی‌ماند.

پیرویِ کورکورانه، یعنی پذیرشِ بی‌چون‌وچرایِ اندیشه‌ها و رفتارهایِ دیگری، بدونِ بهره‌گیری از نیرویِ سنجش و باریک‌بینی، فرد را به آنجا می‌رساند که شخصی را همسنگِ حقیقتِ مطلق بپندارد. حال آنکه، جز خداوندِ یکتا، هیچ حقیقتی، جامه‌یِ اطلاق بر تن ندارد. آدمیان، حتی آنان که در راهِ شناختِ یگانگی گام می‌نهند، همگی بهره‌ای نسبی از حقیقت دارند و سَره و ناسَره در وجودشان آمیخته است. فردِ دنباله‌رو که دیگری را نمادِ تام و تمامِ حقیقت می‌انگارد، در سرشتِ کار، او را به‌جایِ خداوند نشانده و از پویایی و دگرگونیِ اندیشه بازمی‌ماند؛ زیرا حقیقتِ مطلق‌انگاشته‌شده، تابِ گفتگو و پذیرشِ دیدگاهِ مخالف را ندارد. پیروی در این هنگام، به‌جایِ آنکه نردبانی برایِ فرا رفتن باشد، به سدی ستبر در برابرِ اندیشه‌ورزی و بالندگیِ فردی دگرگون می‌شود و چراغِ خرد را به خاموشی می‌کشاند. چنین فردی، در جادهٔ یگانه‌شناسی گام نمی‌زند و دچارِ ایستایی و واماندگی می‌شود. ایستایی، چه برخاسته از پیرویِ کورکورانه باشد، چه از ایمانی بی‌بنیان و چه از به‌کارنگرفتنِ اندیشه، مانعِ هرگونه رشد و پویایی است و فرد را در سراشیبیِ فروپاشی قرار می‌دهد.

جانب‌داری از اندیشه‌ای خاص، باوری ویژه یا فردی معین نیز به انزوایِ اندیشگیِ فرد می‌انجامد؛ زیرا او خود را به گروهی بسته وابسته می‌سازد و از دیگر گروه‌ها و از همگامی با کاروانِ پویایِ جامعهٔ یگانه‌شناس – که همواره در جستجویِ نوآوری و بازاندیشی است – بی‌بهره می‌ماند. گفتمانِ فرهنگی، دانشی و یگانه‌شناسانه، نیازمندِ شنیدنِ سخنانِ تازه و دیدگاه‌هایِ نو است. آنکه تواناییِ شنیدنِ این نوآوری‌ها را ندارد، در پیلهٔ انزوایِ خویش فرو می‌رود و هوشِ گروهی و نیرویِ شناختِ خویش را از دست می‌دهد. دستگاهِ ذهنیِ او دچارِ سستی و پژمردگی شده و در برابرِ دیدگاه‌هایِ نو، همچون غنچه‌ای فروبسته، باز نمی‌شود. چنین فردی، توانِ همراهی در گفتمانِ یگانه‌شناسانه را ندارد، نرمی و پذیرندگیِ بایسته برایِ سنجشِ برهان‌ها و همراهی با دیگران را از کف می‌دهد و به گردابِ زیاده‌روی و کوتاهی درمی‌افتد. گسترهٔ اندیشه‌اش تنگ و محدود می‌شود و برایِ بالندگی، نیازمندِ همراهی با جامعهٔ یگانه‌شناسِ آزاداندیش است که در آن، امکانِ هم‌رسانی و شنیدنِ باورهایِ گوناگون فراهم باشد.

زنهار: پیامدهایِ ناگوارِ پیرویِ کورکورانه و جانب‌داریِ خشک‌اندیشانه

فردِ دنباله‌رو و جانب‌دار، در شناختِ راهِ درست و راهبرِ راستینِ الهی دچارِ لغزشی سترگ می‌شود؛ زیرا آنکه راهبر نیست را در جایگاهِ راهبری می‌نشاند و راهبرِ حقیقی را با خوارداشت و کوچک‌انگاری، از جایگاهش فرو می‌کاهد. او استاد و آموزگارِ الهی را از دست می‌دهد، تواناییِ گزینشِ درست را ندارد و در بزنگاه‌هایِ سرنوشت، به‌جایِ ایستادن بر مدارِ حق و راستی، به سببِ رسوبِ اندیشه‌هایِ قالبی و خوهایِ دیرینه، از پذیرشِ نوآوری‌ها و کسانِ نوآور سر باز می‌زند. چنین فردی، به پرستشِ پیروان و ساختنِ مرادهایِ دروغین روی می‌آورد، کسانی را که جامهٔ قُدس بر تن ندارند، سپند می‌انگارد و سپندبودگیِ سپندانِ راستین را نادیده می‌گیرد. این کژروی، برخاسته از خودباختگی در برابرِ نمودهایِ حقیقت است، نه دلباختگیِ راستین به یگانگی و پروردگارِ یکتا. آنکه ایستادگیِ اندیشگی ندارد و در چنبرهٔ اندیشه‌هایِ قالبی و خوهایِ فکریِ پیشین گرفتار است، نمی‌تواند از آن‌ها رهایی یابد. فردِ دنباله‌رو، سطحی‌نگر است و چه بسا گرفتارِ الگوهایِ نادرست شود.

آنکه پیروِ بی‌چون‌وچرا نیست، همواره خود و باورهایش را در ترازویِ سنجش می‌نهد، همچون آن بزرگوار، عبدالعظیمِ حسنی، که پیوسته اندیشه‌هایِ خویش را می‌پایید و عرضه می‌داشت و نسبت به باورها و ارزش‌هایش، نگاهی سنجشگرانه داشت. فردی که در ارزش‌هایِ خویش بازنگری نمی‌کند، نمی‌تواند با گفتمانِ یگانه‌شناسانه همراه شود. پیرویِ او، رونوشتی بی‌جان و بی‌فایده است که زندگی و پویایی در آن نیست و فرد را به ماندابِ ایستایی می‌کشاند. این ایستایی، چشمهٔ جوشانِ الهام و آفرینندگی را در او می‌خشکاند و پایِ رفتن و نیرویِ پوییدن را از او می‌گیرد. در فرجام، از گفتمان‌هایِ یگانه‌شناسانه – چه در پهنهٔ انسانی، چه در سپهرِ مینوی، چه از نگاه‌هایِ مهرآمیزِ پروردگار و چه از رویاهایِ راستین – بی‌بهره می‌ماند و نمی‌تواند از آن‌ها الگویی کارآمد برایِ بالندگی و زنده‌سازیِ یگانه‌شناسی در نهادِ خویش برگیرد. برایِ زنده‌ساختنِ آتشِ یگانگی در کانونِ جان، پیوند با کسانِ کارآزموده و گوناگون‌اندیش که توانِ سخن گفتن از یگانگی را دارند، و گسترشِ دامنهٔ پیوندها و پدیدآوردنِ جامعه‌ای یگانه‌شناس، بایسته و ناگزیر است. فردِ گوشه‌نشین، توانِ به چالش کشیدنِ انگاشته‌ها و باورهایِ خویش را ندارد و یادگیریِ پویایی برایِ دریافتِ ژرفایِ یگانگی نخواهد داشت.

کسانی که می‌خواهند از دیگران پیروی کنند، در شناختِ کارشناسانِ دینی نیز باید هوشیار باشند. این کارشناسان، هر یک بهره‌ای نسبی از حقیقت دارند. همان‌گونه که در شناختِ خداوند، پویندگانِ راه به نسبتِ توانِ خویش پیش می‌روند، در شناختِ احکامِ الهی نیز کارشناسان بهره‌ای از حق دارند و در این زمینه با یکدیگر برابرند. چنین نیست که یکی بهرهٔ بیشتری از حق داشته باشد و دیگری کمتر. از آنجا که ما توانِ تشخیصِ دقیقِ بهرهٔ هر یک را نداریم، کسی که می‌خواهد پیروی کند، از هر کدامشان که پیروی نماید، راهی درست را برگزیده است. نباید جانب‌داری یا اندیشهٔ قالبی نسبت به یک کارشناسِ دینی داشت و گفت: «تنها این است و جز این نیست که من از او پیروی می‌کنم و کارِ دیگر کارشناسان همه نادرست است. اصلاً وقتی او هست، آنان نباید نظر بدهند.» خیر، جامعه باید آزاد باشد و کسانی که در شناختِ احکامِ الهی تخصص دارند، باید بتوانند نوشته‌هایِ خویش را آزادانه منتشر کنند. آنگاه، پیروان از هر کدامشان که خواستند، در هر مسئله‌ای پیروی می‌کنند. این، آزادی در دین‌ورزی و آزادی در دانشِ دین است که گوناگونیِ دیدگاه‌ها را ارج می‌نهد. دیدگاه‌هایِ فقهی نمی‌گوید که الزاماً باید یک کارشناسِ دینی بر تمامیِ جامعه چیره باشد و هیچ‌کسِ دیگر حقِ سخن گفتن و نوشتن نداشته باشد. آنان صاحب‌نظرند. می‌گوییم حتی در پیروی، انسان نباید خودباخته باشد و باید ایستادگیِ اندیشگیِ خویش را پاس دارد. این همان بحثِ ایستادگیِ اندیشگی در پیروی است که می‌گوید در پیروی دچارِ گزافه‌گویی نشوید، ناگهان کسی را سپند مپندارید و او را دارایِ تمامیِ حقیقت ندانید.

پیش‌داوری و بسنده کردن به داده‌هایِ نخستین: پرده‌هایی دیگر بر چهرهٔ آگاهیِ یگانه‌شناسانه

کسانی که در چنبرهٔ اندیشه‌هایِ قالبی و جانب‌داری‌هایِ خشک گرفتارند، بیشتر با پیش‌انگاره و داوریِ شتاب‌زده و ناپخته با رویدادها برخورد می‌کنند. آنکه از پیش، بدونِ گفتگو با دیگری، پرونده‌ای را خوانده و حکمی رانده است، نمی‌تواند با گفتمانِ یگانه‌شناسانه همراه شود. اینان که از پیش موضع گرفته و دیگران را داوری کرده‌اند، توانِ همدلی ندارند؛ زیرا نگاره‌ای از پیش‌ساخته در ذهنِ خویش دارند که پرده بر نگاره‌سازیِ نو و کارکردِ یاخته‌هایِ آینه‌سان می‌افکند. در فرجام، از دریافتِ شناخت‌ها، آگاهی‌ها و احساساتِ نهفتهٔ طرفِ دیگر – همچون مهر و امید به پروردگار، بیم و امیدواری، اندوه و شادیِ الهی – ناتوان‌اند. از این روی، پایه، جایگاه، مقام و نزدیکیِ او به خداوند را درنمی‌یابند و با او به گفتگو نمی‌نشینند تا از آزموده‌هایِ یگانه‌شناسانه‌اش بهره‌مند گردند. این پیش‌داوری‌ها، همانندِ آشناپنداری و اندیشه‌پردازیِ قالبی، پرده‌ای بر آگاهیِ یگانه‌شناسانه و یافتنِ پروردگار می‌افکنند.

پیش‌داوری نیز یکی از میان‌بُرهایِ شناختیِ ذهن است تا در شرایطِ ناروشنی، فزونیِ آگاهی‌ها، فضایِ مه‌آلود و ناپیداییِ راهِ درست، فرد را از سرگشتگی – که با خود رنجوریِ روانی به همراه دارد – برهاند و به آرامشِ برآمده از یک گزینش و تصمیم برساند. آدمی از دو دلی و گمان گریزان است و شتابان در پیِ روشن ساختنِ سرنوشتِ کارهاست.

کسانی که به داده‌هایِ نخستینِ خویش – دریافتی از آموزشگاه، پدر و مادر، رسانه‌ها یا پهنهٔ مجازی – بیش از اندازه دل می‌بندند و آن‌ها را درست و بی‌چون‌وچرا می‌پندارند، در تصمیم‌گیری‌ها، گزینش‌ها و گفتمان با دیگران دستخوشِ تأثیر می‌شوند. اینان نیز با پهنهٔ گفتمانِ یگانه‌شناسانه، که با نوآوری و تازه‌سازیِ اندیشه همراه است، همگام نمی‌شوند؛ زیرا در هنگامِ ناسازگاری و رویاروییِ دیدگاه‌ها، به همان داده‌هایِ نخستینِ خویش پناه می‌برند. داوری‌هایِ سطحی و بسنده کردن به داده‌هایِ آغازین، مایهٔ از دست دادنِ آگاهی‌هایِ ارزشمند و ژرف و گرایش به پنداشته‌ها و گزینش‌هایِ نادرست می‌شود و فرد را از پویایی و همگامی با جامعهٔ یگانه‌شناس بازمی‌دارد. چنین فردی، توانِ همدلی، پیوند، هم‌کنشی و همکاری با جامعهٔ یگانه‌شناس را ندارد، زیرا نمی‌خواهد دیدگاه‌ها و آزموده‌هایِ این جامعه را بپذیرد. سامان‌دهیِ جانب‌داری‌ها، پیروی‌هایِ کورکورانه و اندیشه‌هایِ قالبی – باورها و رفتارهایِ بازگفته‌شده و تهی از نوآوری که همچون قالبی استوار و پیش‌بینی‌پذیر کار می‌کنند – از ارزشی بسیار والا برخوردار است.

افرادِ گرفتارِ جانب‌داری، اندیشه‌هایِ قالبی و داده‌هایِ نخستین، در هنگامِ پیدایشِ ناسازگاری و ناهمسویی، در پیِ چاره‌جویی یا گره‌گشایی از آن نیستند، بلکه خود به شاخه‌ای از ناهمسویی و گوشه‌گیری دگرگون می‌شوند که پیوندی با جامعهٔ یگانه‌شناس ندارد. اینان کوششی برایِ خشکاندنِ ریشه‌هایِ ناهمسویی نمی‌کنند و چه بسا برایِ چیره ساختنِ خویش، به زورگویی و چیره‌جویی روی آورند، با این پندار که خود، تمامیِ حقیقت‌اند و دیگران از آن بی‌بهره‌اند. آنان در پیِ راه‌کارهایِ دوسود و همکاری نیستند و از پذیرشِ بارِ مسئولیت در پویشِ حق و یگانگی دوری می‌گزینند. اگر بخواهند از درگیری و کشمکش بپرهیزند، به گوشهٔ انزوا پناه می‌برند و سازش نمی‌کنند؛ و اگر در پیِ ناهمسویی و چیره‌جویی باشند، آزادی‌ها را می‌ستانند، درگیری می‌آفرینند و خود را بر دیگران چیره می‌سازند و بر دیگران داغِ نادرستی و فرجامِ بد می‌زنند، بی‌آنکه دیدگاه‌ها و شرایطِ طرفِ دیگر را بشنوند یا دریابند.

شالوده‌هایِ گفتمانِ بالنده در راهِ یگانه‌شناسی

در برابرِ این کژروی‌ها، آنکه با پویاییِ یگانه‌شناسی همگام می‌شود، از «گوش سپردنِ کارآمد» و نیرویِ «شنیدنِ ژرف» برخوردار است. او نیازها و باورهایِ خویش را بدونِ ترس و دودلی بر زبان می‌آورد و دیگران را به هم‌اندیشی و هم‌رسانیِ آزموده‌ها برایِ دست‌یابی به باور و اندیشهٔ درست – که سرمایهٔ جاودانِ آدمی است – فرامی‌خواند تا به نزدیکیِ الهی و زنده‌سازیِ بودنِ پروردگار در نهادِ خویش دست یابند و راهِ رسیدنِ بی‌میانجی به درگاهِ خداوندِ بلندمرتبه را بیابند. اینان احساساتِ خویش، از آن میان خشم و دلسردی را مهار می‌کنند تا گفتمانِ بالنده امکانِ شکوفایی یابد و مهر و امید به خداوندِ بلندمرتبه و باور به اینکه پروردگار، پناه و راهنمایِ ایشان در راهِ تندرستیِ روان و پالودگیِ جان است را با دیگران هم‌رسانی می‌کنند.

بنابراین، تواناییِ برپاییِ گفتمانی بالنده، پایه و شالودهٔ دست‌یابی به یگانگی است. این کار، نیازمندِ همنشینی و هم‌سخنی با بندگانِ خداوند و گفتگویی به‌دور از خشم، دلسردی، پیش‌داوری و احساساتِ ناخوشایند است. نباید با پنداری تیره و از پیش‌ساخته به سویِ دیگران رفت، زیرا چنین پنداری، ذهن را در جایگاهِ پدافندی قرار داده و دریچهٔ گفتگو را می‌بندد.

گفتمانِ بالنده، نیازمندِ «گوش سپردنِ کارآمد» است. یعنی دل دادنِ تام و تمام به سخنانِ دیگری در جستارهایِ ارزشمندی چون یگانگی و راهبریِ الهی، و پرهیز از پراکندگیِ اندیشه به سویِ کارهایِ دیگر. گوش سپردنِ کارآمد یعنی رخصت دادن به دیگری برایِ به پایان رساندنِ سخنانش تا انگارهٔ موردِ نظرِ او به‌گونه‌ای کامل و درست بازگو شود و سخنش ناتمام نماند. بریدنِ رشتهٔ کلامِ دیگری و پدید نیاوردنِ پهنه‌ای ایمن و آزاد برایِ بازگوییِ دیدگاه، مانع از آشکار ساختنِ باورهایِ راستینِ او می‌شود و او را به پوشیده‌گویی، پنهان‌کاری و حتی نادرست‌گویی می‌کشاند.

گفتگو باید «راستین و بی‌پرده» باشد؛ یعنی فرد در آزادیِ تام و تمام، بدونِ آهنگِ چیرگی، پوشیده‌گویی، چندپهلو سخن گفتن یا هراس، دیدگاه و احساسِ خویش را در بابِ خداوندِ بلندمرتبه بازگوید. از آنجا که طرفینِ گفتگو، بهره‌مندانِ از حقی نسبی هستند، پیدایشِ ناهمسوییِ دیدگاه‌ها، امری بهنجار است. از این روی، باید به دیدگاه‌ها و باورهایِ یکدیگر ارج نهند و از ریشخند و خوارداشت بپرهیزند. سپس به بررسیِ امکانِ بودنِ همسانی‌ها و هم‌داستانی بر رویِ آن‌ها بپردازند، همچون خانهٔ کعبه که رویارویِ مشترکِ مسلمانان است یا بنیادِ بودنِ پروردگار که نقطهٔ همسانیِ کیش‌هایِ یگانه‌پرست و ابراهیمی است و می‌تواند پایه‌ای برایِ گفتگو و زدودنِ ناهمسویی‌ها باشد. در همان هنگام، باید به ناهمسانی‌هایِ یکدیگر نیز ارج نهاد و از دست‌درازی به ارزش‌هایِ آیینیِ یکدیگر یا کوشش برایِ سرکوب و ستاندنِ آزادی‌ها دوری جست.

 

پایانِ نشستِ دوم از بازخوانیِ سورهٔ توحید: درسگفتار صادق خادمی

آیا این نوشته برایتان مفید بود؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده