در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

چیستی آگاهی و توجه ذهن

آگاهی؛ انشای حضور معلوم مطابق با عین  و با تصدیق، حکم، عاطفه و ارادت

آگاهی (به انگلیسی: Awareness) توانایی دانا شدن و درک کردن (برای احساس کردن) یا کسب معرفت از رویدادهاست. این تعریف رایج آگاهی ست. آگاهی توجه و التفات به یک رویداد و شناختن آن است. آگاهی در کتاب آگاهی و انسان الاهی دارای تعریف نو و تازه ای ست. آگاهی ،  صفت التفات به چیزی و انشای قهری و خودبنیاد حضور هویت ساز و تعین ظهوری آن چیز در يك فرايند و در تعامل با جهانِ زيستى خود به تناسب و ربط در ذهن یا در فراذهن به همراه  مطابقت با عين، تصدیق و حکم است.

بنابراین، آگاهی از سنخ حضور است. در علم حضورى ، علم به شىء عين خود شىء است و واقع، نزد فاعل شناسا و عالِم حاضر است. حضور در اين‌جا ملاك معلوم‌شدن است. وجود يا ظهور به صرف وجود و پيدايى، براى فاعل شناسا معلوم نمى‌گردد، بلكه افزون بر آن، فاعل شناسا به حضور نياز دارد. حضور با شاخصِ ربط و معيار تناسب و سنخيت شكل مى‌گيرد كه گوهر آن ربط، انس و جذب است.

ارتباط و پيوند متناسب و جذب و همنشينى و همزيستى مى‌تواند از نوعى ربط بياغازد و به علاقه، شوق، مشابهت، عشق، اتحاد و وحدت برسد.

خود علم، تمامى حضور است و علمِ حضورى توصيف‌ناپذير است؛ اگرچه درك مى‌شود و چنانچه خواهيم گفت با مفهوم و معقول مى‌توان به شناختى آلوده و برخوردار از حيث ابزارى و لحاظ يك گذر و معبر به آن رسيد

آگاهی بر سه نوع ادراک حسی، معنای وهمی، خیالی و عقلی و مصداق قلبی و روحی و حقیقی ست.

آگاهىِ برآمده از حواس ادراكى، خيالى و عقل مفهومى و دستگاه ذهن، داراى خاستگاهى فيزيكى، مادى و تمام‌تنى‌ست. ذهن مادى با مغز و قلب و ديگر اندام مادى و تنى، سازمان آگاهى بشر و به تعبيرى فيزيكاليسم ذهنى را مى‌سازد. ماده‌اى كه مى‌تواند از طريق همدوسى، ارادت، عشق، كاميابى، دانش‌هاى درست، مطالعات خوب، پژوهش‌هاى منطقى، استادمحورى و يكّه‌شناسى و ترك تعيّن‌هايش لطافت بگيرد و به تجرّد و به دستگاه آگاهى قلبى و حكمت تحويل رود و برخوردار از حكم نورى و الاهى شود. يعنى همان چيزى كه موضوع فصل دوم كتاب مى‌باشد و انسان تنى و فيزيكى را فراتجرّد و الاهى مى‌سازد.

طبيعت و ذهن مادى با همه‌ى شعورهاى مرموزى كه به‌طور حضورى دارد، چون از سنخ ماده است، درگير محدوديت‌هاى فراوانى در تمام كردار خود از جمله در كرده‌ى آگاهى و خلاقيت در توليد علم و شناخت واقعيت‌ها مى‌باشد و در اين خصوص آگاهى‌ها و تخصص‌ها را با طول زمان و به‌ تدریج و به‌طور ارادى و با انشا و آفرينش و با دخالت تمامى تن و در جهانى مشاعى و جمعى كسب مى‌كند.

ذهن، امرى تنمند است و با تمامى سلول‌هاى تن، مركز شعور و درك و آگاهى‌ست. تن انسان سراسر آگاهى‌ست و علم در كوچك‌ترين ذرّه‌ها و در تمامى سلول‌هاى تن بشر سريان دارد و ذرّه‌اى از انسان نيست كه فاقد آگاهى باشد. هر ذرّه‌اى كه خود سيستمى آگاه و شناختى‌ست، هم مى‌داند بايد چه كند و هم آگاهى را به تناسب و به حسب اقتضاءات پيشينى و باطنى و شرايطى كه در ظهور دارد، از ذرّه‌هاى ديگر مى‌گيرد يا از دانشى محروم مى‌شود.

حواس تنى بر دو بخش ظاهرى و باطنى‌اند. حواس ظاهرى ادراك حسى و تجربى و حواس باطنى ادراك وهمى، خيالى و عقلى را نقش مى‌زنند.

ذهن لطيف ولى مادى از طريق مغز و قلب و ادراكات حسى يا مفاهيم ذهنى و ادراکات کلی عقلانی يا بازنمايى مثالى از طریق خیال یا معنای وهمی با دريافت پيام‌ها و التفات، به آفرينش پديده‌ى دريافت‌شده به‌حسب آن اطلاعات در خود مى‌پردازد و آن را به حضور و آگاهى تحويل مى‌برد.

قلب، ارتباط عصبىِ گسترده‌اى با مغز دارد و ميان مغز و قلب در حصول اطلاعات و آگاهى، پيوند معنادارِ دوسويه‌ى بيش‌ترى وجود دارد تا با ديگر اندام‌ها.

ذهن مادى و دستگاه ادراكى انسان، با تجربه و استقرا به‌طور مستقيم و زنده با واقع خارجى و بر پايه‌ى انس و همدلى ارتباط مى‌گيرد.

جهانِ عين اطلاعات و واقع آگاهى، در ساحت ماده يا در ارتباط با ماده، برخوردار از شكل و صورت و هيأت است، نه اطلاعات دريافتى در ذهن. بنابراين علم ذهن و آگاهى داراى صورت و تصوّر نيست، بلكه آگاهى از موضوع در ذهن، تعيّنى معنايى‌ست.

ذهن فيزيكى و تنمند كه منطوى در تن است، اين اقتدار را دارد تا همانند طبيعت و حواس تجربى و نيز غريزه، تعينى مادى مطابق با پديده‌هاى عينى را انشا و خلق كند و ظهور دهد و بر پايه‌ى جهان معنايى و مفهومى ذهن، علم توليد كند و آگاهى بسازد.

ميان علم و عالم و معلوم در مرتبه‌ى ماده اتحاد است و مادى‌بودن علم مانع از اتحاد علمى نمى‌شود. به‌خصوص كه علم و آگاهى از سنخ حضور است و ذهن آن را با خلاقيت و آفرينشگرى ابداع مى‌كند و رابطه‌ى ذهن با علم رابطه‌ى پديداركننده و ظهوربخش با پديده و ظهورى‌ست كه از مراتب و آثار و احكام ذهن مى‌باشد. ذهن با آگاهى به اظهار خود و اعطاى ظهور و تعين علمى مى‌پردازد و آگاهى را جعل نمى‌كند. همين امر به اتحاد بدون مانع ذهن با علم مى‌انجامد.

حضورى‌بودن اين علم با حضور حقيقت تلازم ندارد، بلكه آنچه براى ذهن حضور دارد، واقعيتِ معلوم است.

 ثقل، سنگينى، كدورت و احساسات منفى، علم حضورى را به آلودگى، بُعد و ضعف و ابهام مبتلا مى‌كند، به‌عكس سبكى و طهارت و احساسات مثبت، علم و آگاهى را شفاف‌تر و نمايان‌تر مى‌سازد؛ به‌گونه‌اى كه ذهن اگر به انتفا و خفاى از ناسوت و خود و به سكوت و خاموشى برسد، درك ناسوتى و معقول مادى آن به خرد و حكمت قدسى تبديل مى‌شود و با تجرد عقلانى به آگاهى مى‌رسد.

علم استقرايى به حقيقت دسترسى ندارد و تنها برخوردار از واقعيت است. درك و تجربه‌ى انسانى معادل واقعيت است نه حقيقت. ميان واقعيت و حقيقت تفاوت است. واقعيت‌ها نه‌تنها در دسترس تجربه و آگاهى و ذهن مادى‌ست، بلكه ذهن، ظاهر و نماى هر واقعيتى و صفات آن را با حضور در صحنه و با آگاهى حضورى آن هم درون خود مى‌يابد و ذهن سالم نسخه‌ى اصلى عين خارجى‌ست و مطابقت با واقع براى آن خودمعيار است و ذهن، نفس‌الامر آن‌هاست. ضمن آن‌كه مطابقت در علوم و آگاهى‌هاى مشوب، شرط علم است.

تيجه‌ى يك استدلال استقرايى كه واقعيت‌ها را مى‌يابد، هرگز قطعى نيست. اين، ويژگىِ امور واقعى‌ست و چيزى بيش از اين از آن انتظار نمى‌رود، ولى هرچه بيش‌تر با روش علمى و ابزارهاى پيشرفته‌ى صنعتى و با هم‌انديشى جمعى و اشتراك‌گذارى آگاهى و دانش بر روى يك واقعيت، تحقيقِ دقيق‌ترى شود، كيفيت استقرا و قوّت آن بيش‌تر خواهد گرديد و به دليل كيفى‌بودن و درگيرى با لايه‌ى ظاهرى و ابتلا به سطحى‌انديشى و بى‌انتهايىِ كيفيت، ارزش‌هاى متعدد احتمالى بر آن حاكم است و اين داده‌ها همواره قابل تجديدنظر مى‌باشد.

وهم و خيال با آن‌كه از مراتب آگاهى و جزو جدايى‌ناپذير آن است، چنانچه منطق نداشته باشد و تناسب‌هاى بازنمايى و تداعى آن كشف نگردد، مى‌تواند خيالات و اوهامباطل و امور اعتبارى محض و وهمیات و باورهاى غلط و عادت بسازد. با توجه به اقتدار خيال در آفرينش فكر مستمر خيالى و پرسه‌زنى، ذهن هيچ‌گاه از فكر خيالى خالى نمى‌شود و مى‌تواند خيال‌پرداز را در خود غرق كند و مانع هشيارى و آگاهى و ارتباط‌گرفتن با واقع مادى و نيز با دريافت‌هاى انشايى عقل، رؤياهاى شفاف و صادق و رؤيت قلبى و شهود باطنى شود؛ به‌خصوص كه مى‌تواند لذت و غرقگى در لذتى شديدتر از لذت‌هاى حسى بسازد و ارزش افزوده‌ترى از واقعيت لذت مادى و محسوس داشته باشد.

حس، وهم، خيال و تعقل از مراتب ادراك و آگاهى‌اند. ادراكات حسى و دريافت‌هاى وهمى و خيالى تمامى جزئى هستند، اما عقلِ مفهومى به فهم معنا در قالب مفاهيم كلى و قضاياى برهانى و سنجش آن‌ها مى‌پردازد. عقل اكتسابى و مفهومى در تحقق آگاهىِ دقيق و برهانى مؤثر است و به انسان توان شناخت عميق مفاهيم و قواعدى كلى را در قالب قضايا مى‌دهد كه تابع نظام هستى و پديده‌هاى آن است و شناخت درست و صادق الگوهاى ثابت را در وراى تفاوت‌هاى ظاهرى وقايع گوناگون، و جهان‌بينى درست را به‌طور نسبى و به‌گونه‌ى توليدى و خلاق، از جهان عين به دست مى‌دهد.

عقل مفهومى حجت ذهنى‌ست كه معيار صدق و درستى حجت ظاهرى و اعتبار نبوت و تصديق معجزه و داورى و امضا در اين خصوص با آن است و چنانچه شكوفا شود، به ساحت حكمت نائل مى‌آيد و خود را تسليم حكمت، معرفت، عشق و وحدت مى‌كند.

علم و آگاهى بدون پديده‌ى مودّت، الفت، انس و دوستى با پديده‌هاى هدف و همنشينىِ متناسب، نه توليد مى‌شود و نه دقت و صفاى هرچه بيش‌تر مى‌يابد. مودّت و محبت، محافظ آگاهى‌ست و دانش را از علم‌واره‌ها و فريب وهم و ديگر رهزن‌ها و از انواع مغالطه‌ها و نيز از رخوت و سستى و كاهلى و توقف مصون مى‌دارد و به آن حرارت و مستى و توازن و تعادل هرچه بيش‌تر مى‌بخشد تا به فساد و تباهى نگرايد.

علم و محبت دو سيستم انرژى‌اند كه با هم ارتباط تنگاتنگ و اشتباكى و متناظر با قابليت تحويل‌پذيرى دارند و به ريخت آگاهى‌ها جريان مى‌يابند و شخصيت‌ها و هويت‌ها را مى‌سازند. هم آگاهى به ارادت و محبت تبديل مى‌شود و هم اردات و محبت به آگاهى و هم خيرخواهى براى ديگران و نشر تأليفى دانش و دستگيرى از افكار كه به مراتب از هرگونه دستگيرى و تأمين نياز ديگرى مهم‌تر و بالاتر است، بر سطح و كيفيت آگاهى مى‌افزايد. هرچه سطح دانش و آگاهى بالاتر باشد، مودت و محبت شديدتر مى‌شود و پيوند يادگيرنده و ياددهنده شيرين‌تر و محكم‌تر مى‌گردد. اين پيوندِ وثيق با هرگونه مظاهر مهرورزى و عملكرد محبت‌آميز و قرابت، مشاركت و همپايىِ در شادى و غم يكديگر كه ظهور يابد، آگاهى‌زاست.

آیا این نوشته برایتان مفید بود؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده