متن درس
اسماء و صفات الهی: تحلیل عقلانی و نقلی اوصاف کمال در ذات باریتعالی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه هفدهم)
مقدمه: جایگاه اسماء الحسنی در الهیات و حکمت اسلامی
اسماء الحسنی، بهمثابه آینهای تمامنما از ذات و صفات الهی، در حوزه الهیات، فلسفه و عرفان اسلامی جایگاهی بیبدیل دارد. این اوصاف، نهتنها بیانگر کمالات ذاتی خداوند هستند، بلکه نظم وجودی عالم را در پرتو تجلیات الهی آشکار میسازند. درسگفتار هفدهم از سلسله مباحث آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به بررسی دیدگاههای جناب مفید در باب اطلاق اوصاف الهی، نظیر سمیع، بصیر، مرید، مدرك و رائی، و نقد این دیدگاهها از منظر عقل و نقل اختصاص یافته است.
بخش اول: نقد دیدگاه توقیفی در اطلاق اوصاف الهی
دیدگاه جناب مفید: اطلاق اوصاف الهی از منظر شرع
جناب مفید معتقد است که اطلاق اوصافی مانند مرید، سمیع، بصیر، مدرك و رائی بر ذات باریتعالی صرفاً از منظر شرع جایز است، زیرا این اوصاف در متون شرعی وارد شدهاند. وی استدلال میکند که عقل نمیتواند این صفات را بر خداوند اطلاق کند، چرا که در انسانها، تحقق این اوصاف محتاج ماده و حس است و خداوند از ماده و حس منزه میباشد. این دیدگاه، رویکردی توقیفی را در تبیین اوصاف الهی پیش میگیرد که اطلاق صفات را به نصوص شرعی محدود میسازد.
این رویکرد، گویی ذات الهی را در حجابی از سکوت عقلی فرو میبرد و تنها کلام شرع را کلید گشایش این معما میداند. اما آیا عقل، این گوهر تابناک معرفت، از درک کمالات الهی عاجز است؟ آیا اوصاف الهی را تنها باید در آینه نقل نگریست و از تأمل عقلی در آنها پرهیز کرد؟
نقد دیدگاه توقیفی: اصل «الألفاظ وُضعت لروح المعانی»
درسگفتار با استناد به اصل «الألفاظ وُضعت لروح المعانی» (الفاظ برای حقیقت معانی وضع شدهاند)، دیدگاه جناب مفید را نقد میکند. این اصل نشان میدهد که معانی الفاظ، نظیر سمیع و بصیر، به حقیقت مفهومی خود اشاره دارند و نه صرفاً به مصادیق مادی آنها در انسانها. برای مثال، مفهوم «قلم» به معنای ابزار نوشتن است و این معنا مستقل از مادهای (چوب، آهن یا انگشت) است که آن را محقق میکند. به همین ترتیب، سمیع و بصیر به معنای ادراک صوتی و بصری هستند و این معنا میتواند بدون نیاز به ماده در ذات الهی محقق شود.
گویی الفاظ، چونان چراغهایی هستند که حقیقت معانی را در تاریکی مصادیق مادی روشن میکنند. قلم، چه از جنس چوب باشد و چه انگشت، در حقیقت خود قلم است، و سمیع، چه در انسان با گوش تحقق یابد و چه در ذات الهی بدون جارحه، در حقیقت خود سمیع است. این استدلال، عقل را بهعنوان ابزاری توانمند در ادراک اوصاف کمال معرفی میکند و وابستگی انحصاری به نقل را نفی مینماید.
استقلال اوصاف الهی از ماده و حس
درسگفتار استدلال میکند که ادعای جناب مفید مبنی بر اینکه اوصاف سمیع و بصیر محتاج حس و ماده هستند، فاقد مبنای علمی است. این اوصاف در انسانها ممکن است با حس محقق شوند، اما این امر به معنای ذاتی بودن ماده برای این اوصاف نیست. برای نمونه، ملائکه، بهعنوان موجودات مجرد، ادراک دارند بدون اینکه مادهای داشته باشند. این امر نشاندهنده امکان تحقق ادراک بدون ماده است.
به تعبیری، اوصاف الهی چونان نوری هستند که در آینههای گوناگون، از ماده تا مجردات، تجلی مییابند. در انسان، این نور در ظرف حس میدرخشد، اما در ذات الهی، بینیاز از هر ظرف مادی، بهصورت مطلق و کامل متجلی است. این دیدگاه، قیاس اوصاف انسانی به اوصاف الهی را باطل میداند و بر تنزیه ذات باری از ماده تأکید میورزد.
شواهد قرآنی بر استقلال اوصاف از ماده
درسگفتار با استناد به آیه شریفه از قرآن کریم، این استقلال را تأیید میکند:
يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ [مطلب حذف شد] : «آنچه در آسمانها و زمین است برای خدا تسبیح میگویند»).
این آیه نشان میدهد که تسبیح، بهعنوان عملی معنوی، در موجودات گوناگون، اعم از مادی و غیرمادی، محقق میشود. سنگ، خاک، باد و باران، بدون نیاز به مواضع سبعه یا ابزار مادی، تسبیح میگویند. به همین ترتیب، سمیع و بصیر در ذات الهی، بدون نیاز به جوارح، بهصورت کامل و مجرد تحقق مییابند.
گویی عالم، چونان ارکستری عظیم است که هر ذرهاش، از سنگ تا ستاره، نغمه تسبیح الهی را مینوازد، و این نغمه، نه به ابزار مادی، بلکه به حقیقت وجودی خود وابسته است.
جمعبندی بخش اول
بخش نخست این نوشتار نشان داد که دیدگاه جناب مفید در محدود کردن اطلاق اوصاف الهی به نقل، با اصل «الألفاظ وُضعت لروح المعانی» و شواهد عقلی و قرآنی ناسازگار است. عقل، بهعنوان چراغ هدایت معرفت، قادر است اوصاف کمال، نظیر سمیع و بصیر، را بر ذات الهی اطلاق کند، بدون اینکه این اوصاف را به ماده یا حس محتاج بداند. این تحلیل، گامی است در راستای گشودن افقهای نوین در فهم توحید و صفات الهی، که پژوهشگران را به تأمل عمیقتر در این حوزه دعوت میکند.
بخش دوم: اثبات عقلانی و نقلی اوصاف کمال الهی
عقل بهمثابه ابزار ادراک اوصاف کمال
درسگفتار تأکید میکند که عقل، بهتنهایی، قادر به اثبات اوصاف کمال، نظیر ادراک، سمع، بصر، نظارت و اراده، بر ذات باریتعالی است. این اوصاف، به دلیل ذات کمالی خود، بدون نیاز به ماده یا حس، بر خداوند اطلاق میشوند. برخلاف دیدگاه جناب مفید، که عقل را در این حوزه ناتوان میداند، درسگفتار استدلال میکند که عقل، بهعنوان موهبتی الهی، توانایی درک این کمالات را دارد.
عقل، چونان دریچهای است که نور کمالات الهی را به قلب آدمی میتاباند. این دریچه، نهتنها اوصاف انسانی را میبیند، بلکه فراتر از آن، به ادراک کمالات مطلق ذات باری راه مییابد. سمیع و بصیر، در این نگاه، نه اوصافی مادی، بلکه تجلیاتی از کمال مطلقاند که در ذات الهی بهصورت بیکران متجلیاند.
شواهد روایی: روایت اصول کافی
درسگفتار به روایتی از اصول کافی (جلد اول، صفحه ۸۴، حدیث دوم) استناد میکند که در آن، امام صادق (ع) در پاسخ به زنديق، خداوند را سمیع و بصیر میداند بدون نیاز به جوارح یا ابزار. حضرت میفرمایند: «سَمِيعٌ بِنَفْسِهِ وَبَصِيرٌ بِنَفْسِهِ»، یعنی سمع و بصر خداوند ذاتی و مستقل از هرگونه آلت است. این روایت، نهتنها اطلاق این اوصاف را تأیید میکند، بلکه نشان میدهد که استدلال عقلی در تبیین آنها نقش اساسی دارد.
این روایت، گویی مشعلی است که تاریکی تردیدهای زنديق را میزداید و حقیقت اوصاف الهی را در پرتو استدلال عقلی آشکار میسازد. امام صادق (ع)، با بیانی حکیمانه، نشان میدهند که سمیع و بصیر بودن خداوند، نه به ابزار مادی، بلکه به ذات بیکران او وابسته است.
نقد تعمیم اوصاف انسانی به خداوند
درسگفتار استدلال میکند که تعمیم اوصاف انسانی، مانند سمع و بصر که در انسان محتاج حساند، به ذات الهی نادرست است. این اوصاف در خداوند، بهصورت مجرد و بدون نیاز به ماده تحقق مییابند. برای مثال، علم در انسان ممکن است محتاج حس باشد، اما در خداوند، علم ذاتی و مستقل از حس است. این تمایز، قیاس اوصاف انسانی به اوصاف الهی را باطل میداند.
گویی اوصاف انسانی، چونان سایههایی هستند که در پرتو نور اوصاف الهی پدیدار میشوند. سایه، هرچند به نور وابسته است، اما هرگز حقیقت نور را در خود ندارد. سمع و بصر الهی، نور مطلقاند که از هرگونه محدودیت مادی منزهاند.
استقلال اوصاف از مصادیق مادی: مثال سجده
درسگفتار با مثال سجده، استقلال اوصاف الهی از مصادیق مادی را تبیین میکند. سجده در انسان محتاج مواضع سبعه است، اما در ملائکه و سایر موجودات، بدون نیاز به این مواضع محقق میشود. به همین ترتیب، سمیع و بصیر در ذات الهی، بدون نیاز به جوارح، بهصورت کامل تحقق مییابند. این استدلال، دیدگاه جناب مفید را که اوصاف را محتاج ماده میداند، رد میکند.
سجده، چونان کرنشی است که هر موجود، از سنگ تا فرشته، در برابر عظمت الهی بهجای میآورد. این کرنش، نه به جسم وابسته است و نه به مکان، بلکه به حقیقت وجودی موجودات بازمیگردد. سمع و بصر الهی نیز، در این نگاه، حقیقتهایی مجردند که در ذات بیکران خداوند متجلیاند.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم این نوشتار نشان داد که اوصاف کمال، نظیر سمیع، بصیر و مدرك، نهتنها از منظر عقل، بلکه با شواهد نقلی، مانند روایت اصول کافی، بر ذات الهی اطلاق میشوند. این اوصاف، به دلیل استقلال از ماده و حس، کمالاتی ذاتیاند که در خداوند بهصورت مجرد تحقق مییابند. نقد قیاس اوصاف انسانی به اوصاف الهی، افق جدیدی را در فهم توحید و صفات الهی میگشاید و پژوهشگران را به تأمل در این حقیقت دعوت میکند.
بخش سوم: نقد تقلیل اوصاف الهی به علم
دیدگاه جناب مفید: تقلیل سمیع و بصیر به علم
جناب مفید معتقد است که اوصاف سمیع و بصیر در ذات الهی به معنای علم به مسموعات و مبصرات است و نباید چیزی بیش از علم بر خداوند اطلاق شود. وی استدلال میکند که اطلاق این اوصاف، بدون تقلیل به علم، به دلیل نیاز به حس و ماده، جایز نیست.
این دیدگاه، گویی اوصاف الهی را در تنگنای علم محصور میکند و از تنوع و غنای آنها چشم میپوشد. آیا سمیع و بصیر، صرفاً جلوههایی از علماند، یا حقیقتهایی متمایز دارند که در ذات الهی بهگونهای بیکران متجلیاند؟
نقد تقلیل اوصاف به علم: استقلال معانی
درسگفتار این دیدگاه را نقد میکند و استدلال مینماید که سمیع، بصیر، خبیر، مدرك و رائی هر یک معنای خاص خود را دارند و نباید به علم تقلیل یابند. این اوصاف، بهعنوان صفات کمال، در ذات الهی بهصورت مجرد و مستقل از ماده تحقق مییابند. برای مثال، سمیع به معنای ادراک صوتی، بصیر به معنای ادراک بصری، و خبیر به معنای آگاهی عمیق است. تقلیل این اوصاف به علم، معنای خاص آنها را از بین میبرد.
گویی اوصاف الهی، چونان رنگهای گوناگون در طیف نور الهیاند. هر رنگ، جلوهای متمایز دارد، و اگر همه را به یک رنگ فروکاهیم، زیبایی و تنوع این طیف را از دست خواهیم داد. سمیع و بصیر، هر یک نوری متمایز در ذات الهیاند که نباید به علم تقلیل یابند.
نقد مجوز شرعی و عقلی تقلیل
درسگفتار استدلال میکند که تقلیل سمیع و بصیر به علم، نه در نقل وارد شده و نه از منظر عقلی قابل دفاع است. جناب مفید، از یک سو، اطلاق این اوصاف را به نقل محدود میکند و از سوی دیگر، آنها را به علم تفسیر مینماید. این تفسیر، با اصل «الألفاظ وُضعت لروح المعانی» ناسازگار است، زیرا هیچ کتاب لغت، روایت یا استدلال عقلی، سمیع و بصیر را به معنای علم تعریف نکرده است.
این تناقض، چونان گرهای است که در تار و پود استدلال جناب مفید پدیدار شده است. چگونه میتوان اوصافی را که عقل از ادراک معنای آنها عاجز میداند، به علم تفسیر کرد؟ این تفسیر، نه از شرع مجوز دارد و نه از عقل تأیید میشود.
دیدگاههای حکمی: ملاصدرا و شیخ اشراق
درسگفتار به دو دیدگاه حکمی در این باب اشاره میکند. ملاصدرا و حکمای متأله، سمیع و بصیر را به علم فرومیکاهند، درحالیکه شیخ اشراق، علم را به سمع و بصر تفسیر میکند و علم الهی را حضوری و شهودی میداند. درسگفتار هر دو دیدگاه را نقد میکند و استدلال مینماید که هیچیک از این اوصاف نباید به دیگری تقلیل یابد، زیرا هر صفت، معنای مستقلی دارد.
گویی این اوصاف، چونان شاخههای درختی تنومندند که هر یک، در عین پیوند با ریشه، هویتی مستقل دارند. علم، سمع و بصر، هر یک شاخهای از درخت کمالات الهیاند که نباید یکی را به دیگری فروکاهیم.
نقد اطلاق علم به خداوند بر اساس ماده
درسگفتار استدلال میکند که اگر علم در انسان محتاج ماده باشد، این امر به معنای ذاتی بودن ماده برای علم نیست. بنابراین، اطلاق علم به خداوند، بهعنوان صفت کمال، بدون نیاز به ماده جایز است. این استدلال، با نقد دیدگاه جناب مفید که علم را نیز محتاج ماده میداند، نشان میدهد که علم در ذات الهی ذاتی و مجرد است.
علم الهی، چونان اقیانوسی بیکران است که هیچ ساحلی از ماده آن را محدود نمیکند. این اقیانوس، نه به حس وابسته است و نه به ابزار، بلکه به ذات بینهایت خداوند متکی است.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم این نوشتار نشان داد که تقلیل اوصاف سمیع و بصیر به علم، نه از منظر نقل و نه از منظر عقل قابل دفاع است. این اوصاف، هر یک معنای مستقلی دارند و بهعنوان کمالات ذاتی، در ذات الهی بهصورت مجرد تحقق مییابند. نقد دیدگاههای ملاصدرا و شیخ اشراق، بر استقلال این اوصاف تأکید میورزد و پژوهشگران را به تأمل در غنای اوصاف الهی دعوت میکند.
بخش چهارم: اراده الهی و نسبت آن با افعال
دیدگاه جناب مفید: تمایز اراده الهی در افعال
جناب مفید معتقد است که اراده خداوند نسبت به افعال خودش، مانند خلق انسان، عین همان افعال است، اما اراده نسبت به افعال بندگان، صرفاً امر به افعال است. این تمایز، اراده الهی را در دو حوزه متمایز میسازد: افعال الهی و افعال انسانی.
این دیدگاه، گویی اراده الهی را به دو شاخه تقسیم میکند: یکی که با افعال الهی همذات است و دیگری که در افعال انسانی، تنها به امر الهی محدود میشود. اما آیا این تمایز، با وحدت ذات الهی و حاکمیت مطلق او بر عالم سازگار است؟
نقد تمایز: وحدت وجودی افعال
درسگفتار این دیدگاه را نقد میکند و استدلال مینماید که تمایز میان اراده الهی در افعال الهی و افعال بندگان، فاقد مبنای عقلی است. با استناد به اصل «كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» (همه چیز از جانب خداست)، درسگفتار تأکید میکند که افعال بندگان نیز، بهواسطه وابستگی وجودی آنها به خداوند، در نهایت به ذات الهی بازمیگردد. فعل انسان، مانند گناه، در عین حال که فعل انسان است، بهواسطه سلسله طولی وجود، فعل الهی نیز محسوب میشود.
افعال عالم، چونان جویبارهایی هستند که از سرچشمه واحد الهی جاری میشوند. هر جویبار، هرچند در مسیر خود ویژگیهایی خاص دارد، اما در نهایت به اقیانوس بیکران الهی میپیوندد. اراده الهی، این سرچشمه واحد است که همه افعال، از الهی تا انسانی، را در بر میگیرد.
حل مسئله جبر و اختیار
درسگفتار با تبیین سلسله طولی افعال، مسئله جبر و اختیار را حل میکند. فعل انسان، صد درصد فعل اوست و صد درصد فعل الهی، اما این نسبت، نه عرضی، بلکه طولی است. به تعبیر قرآن کریم:
ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ [مطلب حذف شد] : «سپس او را به پایینترین مرتبه بازگرداندیم»).
این آیه، فعل انسان (گناه) را به خود او نسبت میدهد، اما در عین حال، به اراده الهی نیز پیوند میزند. این دیدگاه، نه به جبر میانجامد و نه به استقلال مطلق انسان، بلکه وحدت وجودی را در پرتو اراده الهی تبیین میکند.
این معما، چونان گرهای است که در نگاه حکمی گشوده میشود. فعل انسان، چونان سایهای است که در پرتو نور الهی پدیدار میشود، اما این سایه، نه مستقل است و نه محو در نور، بلکه در نسبتی طولی با آن قرار دارد.
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم این نوشتار نشان داد که تمایز میان اراده الهی در افعال الهی و افعال بندگان، با وحدت وجودی و حاکمیت مطلق خداوند ناسازگار است. افعال عالم، در سلسله طولی، همگی به اراده الهی بازمیگردند، و این وحدت، مسئله جبر و اختیار را حل میکند. این تحلیل، پژوهشگران را به تأمل در وحدت اراده الهی و پیوند وجودی عالم دعوت مینماید.
بخش پنجم: صفات ذاتی و فعلی در ذات الهی
دیدگاه جناب مفید: تمایز صفات ذاتی و فعلی
جناب مفید صفات ذاتی را اوصافی میداند که به غیر وابسته نیستند، مانند علم و قدرت، و صفات فعلی را اوصافی که بهواسطه وجود مخلوقات واجب میشوند، مانند خالقیت و رزاقیت. وی معتقد استدلال است که صفات فعلی، مانند خالقیت، پیش از خلق مخلوقات بر خداوند اطلاق نمیشوند و به وجود مخلوقات وابستهاند.
این دیدگاه، گویی صفات الهی را به دو باغ تقسیم میکند: باغی که در ذات الهی ازلی است و باغی که با شکوفایی خلق، پدیدار میشود. اما آیا این تقسیمبندی، با ازلیت و کمال مطلق ذات الهی سازگار است؟
نقد تمایز: ازلی بودن تمامی صفات
درسگفتار این دیدگاه را نقد میکند و استدلال مینماید که وابستگی صفات فعلی به مخلوقات، به معنای حدوث این صفات است، که با ازلیت خداوند ناسازگار است. تمامی صفات الهی، چه ذاتی و چه فعلی، ازلی و ابدی هستند. روایاتی مانند «عالم قبل کلّ معلوم» و «خالق قبل کلّ مخلوف» این ازلی بودن را تأیید میکنند.
صفات الهی، چونان نهرهایی ازلیاند که از سرچشمه بیکران ذات باری جاریاند. خالقیت و رزاقیت، نه با خلق پدید میآیند و نه، بلکه از ازل در ذات الهی جاری بودهاند. این بیان، نقص در ذات الهی را نفی میکند و ازلی بودن تمامی صفات را اثبات مینماید.
رد حدوث فی وال صفات
درسگفتار استدلال میکند که فی الهی و صفات او ازلی هستند، و دیدگاه جناب مفید، که صفات را را وابسته به مخلوقات میداند، به حدوث فی و صفات منجر میشود. این دیدگاه با اصل «یا دائماً فضلاً عَلى البریه» (ای همیشه فائض بر خلق) همخوانی دارد. فی الهی، لحظه به لحظه تجدید میشود، اما این تجدید، به معنای حدوث نیست، بلکه تداوم فی ازلی است.
فی الهی، چونان خورشیدی است که هر روز نور میدهد، اما این نور نه حادث است و نه متوقف. صفات الهی، در این نور ازلی، پیوسته در حال تجلیاند و هیچگاه از ذات باری جدا نمیشوند.
معیت وجودی خالق و خلق
درسگفتار با تبیین معیت وجودی خالق و خلق، تأکید میکند که تقدم خالق بر خلق، رتبی است، نه زمانی. این دیدگاه، وابستگی صفات فعلی را به زمان و خلق رد میکند. برای مثال، تحرک دست و کلید معیت زمانی دارند، اما دست رتباً مقدم است. به همین ترتیب، خالق و خلق معیت وجودی دارند، و خالقیت خداوند ازلی است.
خالق و خلق، چونان قلم و نوشتهاند در صفحه وجود. قلم، رتباً بر نوشته مقدم است، اما هر دو در لحظه نگارش، معیت وجودی دارند. خالقیت الهی، در این معیت، ازلی و بینیاز از خلق است.
نقد سلب صفات فعلی از خداوند
جناب مفید معتقد است که میتوان صفات فعلی، مانند خالق و رزاق، را از خداوند سلب کرد (مثلاً گفت خداوند امروز خالق نیست). درسگفتار این دیدگاه را نقد میکند و استدلال مینماید که سلب این صفات با ازلیت خداوند ناسازگار است. برای مثال، سلب خالقیت با گفتن «غير خالق لزيد»، یا به معنای عدم وجود زید است (که بیمعناست) یا به معنای نقص در خالقیت خداوند، که با ازلیت او ناسازگار است.
سلب صفات فعلی، چونان تلاش برای خاموش کردن نوری است که از ازل در ذات الهی میدرخشد. این نور، نه به خلق وابسته است و نه قابل سلب، بلکه در همه ظروف وجود، متجلی است.
تبیین موت و حیات بهعنوان خلق الهی
درسگفتار با استناد به آیه شریفه از قرآن کریم، موت و حیات را خلق الهی میداند:
خَلَقَ الْمَوْتَ [مطلب حذف شد] : «مرگ و زندگی را آفرید»).
این آیه نشان میدهد که موت، نه فقدان حیات، بلکه انتقالی است که خود حیاتی دیگر است. موت و حیات، هر دو نیازمند محیی (زندهکننده) هستند، و این امر، خلق پیوسته الهی را تأیید میکند.
موت و حیات، چونان دو روی یک سکهاند در خزانه خلق الهی. هر دو، جلوههایی از حیاتاند که در مراتب گوناگون، تحت اراده بیکران خداوند متجلی میشوند.
جمعبندی بخش پنجم
بخش پنجم این نوشتار نشان داد که تمایز میان صفات ذاتی و فعلی، آنگونه که جناب مفید مطرح کرده، با ازلیت تمامی صفات الهی ناسازگار است. صفات فعلی، مانند خالقیت و رزاقیت، ازلی و بینیاز از خلقاند، و فیض الهی، در معیت وجودی با مخلوقات، پیوسته جاری است. این تحلیل، چارچوبی منسجم برای فهم صفات الهی ارائه میدهد و پژوهشگران را به تأمل در ازلیت و کمال ذات باری دعوت میکند.
نتیجهگیری و جمعبندی نهایی
این نوشتار، با تجمیع محتوای درسگفتار هفدهم آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره و تحلیلهای تفصیلی مرتبط، به تبیین عقلانی و نقلی اوصاف کمال الهی پرداخت. نقد دیدگاه جناب مفید در محدود کردن اطلاق اوصاف به نقل، تقلیل سمیع و بصیر به علم، و وابسته دانستن صفات فعلی به خلق، نشان داد که این دیدگاهها با اصول عقلی، مانند «الألفاظ وُضعت لروح المعانی»، و شواهد نقلی، مانند روایات اصول کافی و آیات قرآن کریم، ناسازگارند. اوصاف الهی، چه ذاتی و چه فعلی، ازلی و بینیاز از ماده و خلقاند، و عقل، بهعنوان موهبتی الهی، قادر به ادراک این کمالات است. اراده الهی، در سلسله طولی، همه افعال عالم را در بر میگیرد، و موت و حیات، هر دو خلق الهیاند که در مراتب گوناگون متجلی میشوند.
این متن، چونان دریچهای است که به سوی اقیانوس بیکران معرفت الهی گشوده شده است. پژوهشگران حوزه الهیات، فلسفه و عرفان اسلامی، با تأمل در این تحلیلها، میتوانند به درک عمیقتری از توحید و صفات الهی دست یابند. آیات قرآن کریم، مانند «يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» و «خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ»، این حقیقت را تأیید میکنند که عالم، آیینهای است از کمالات الهی، و هر ذرهاش، نغمهای از تسبیح ذات باری میسراید.