متن درس
اسماء و صفات الهی: تحلیل صفات ذاتی و فعلی در پرتو حکمت متعالیه
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه هجدهم)
مقدمه: سفری در گستره معرفت الهی
در گستره الهیات اسلامی، بحث اسماء و صفات الهی یکی از عمیقترین و بنیادینترین مباحث است که نهتنها به شناخت ذات باریتعالی رهنمون میشود، بلکه رابطه انسان با خداوند و حدود معرفت او را نیز روشن میسازد. در این میان، تمایز میان صفات ذاتی و فعلی حقتعالی از جایگاه ویژهای برخوردار است، زیرا این تمایز، به درک وحدت ذات و صفات الهی و نحوه ظهور کمالات بینهایت خداوند در عالم خلق کمک میکند. متن با رویکردی حکمی و در پرتو حکمت متعالیه، دیدگاههای کلامی، بهویژه دیدگاه شیخ مفید، را نقد کرده و تفسیری عمیق از صفات الهی ارائه میدهد.
این اثر، مانند چراغی است که در تاریکیهای معرفت بشری میدرخشد و راه را به سوی اقیانوس بیکران کمالات الهی روشن میسازد. با تکیه بر اصول حکمت متعالیه و نقد دیدگاههای کلامی، تلاش شده تا تمایز میان مفهوم و مصداق در صفات فعلی، وحدت ذات و صفات، و قیومیت حقتعالی بهگونهای تبیین شود که هم از نظر علمی دقیق و هم از نظر ادبی دلانگیز باشد.
بخش نخست: چیستی صفات ذاتی و فعلی الهی
تقسیمبندی صفات الهی: ذاتی و فعلی
در الهیات اسلامی، صفات حقتعالی به دو دسته بنیادین تقسیم میشوند: صفات ذاتی و صفات فعلی. صفات ذاتی، آن دسته از کمالات الهیاند که در اطلاق و صدقشان نسبت به ذات باریتعالی، محتاج غیر نیستند. برای نمونه، صفت حیات و علم بنفسه از این دستهاند. خداوند متعال، حی است به ذات خویش و عالم است به نفس خود، بدون آنکه این صفات به وجود مخلوق یا رابطهای با غیر وابسته باشند. این صفات، مانند گوهرهایی درخشان در ذات الهیاند که بینیاز از هرگونه شرط خارجی، در مقام احدیت و واحدیت حقتعالی میدرخشند.
در مقابل، صفات فعلی، مانند خالقیت، رزاقیت، محیی و ممیت، در مفهوم خود به غیر وابستهاند. خالقیت بدون مخلوق، رزاقیت بدون مرزوق، و احیاء و اماته بدون موجودی که حیات یا ممات یابد، قابل تصور نیست. این وابستگی مفهومی، مانند سایهای است که بر صفات فعلی میافتد و آنها را از صفات ذاتی متمایز میسازد. بااینحال، این تمایز، تنها در سطح مفهومی است و در مصداق وجودی، همه صفات به ذات واحد الهی بازمیگردند.
درنگ:
صفات ذاتی الهی، مانند حیات و علم بنفسه، بینیاز از غیرند و در ذات حقتعالی متجلیاند، در حالی که صفات فعلی، مانند خالقیت و رزاقیت، در مفهوم به غیر وابستهاند، اما در مصداق به قیومیت الهی بازمیگردند.
عینیت صفات با ذات الهی
یکی از اصول بنیادین حکمت متعالیه، عینیت صفات الهی با ذات حقتعالی است. بر اساس این اصل، صفات الهی، اعم از ذاتی و فعلی، جدای از ذات خداوند نیستند، بلکه عین ذاتاند. حیات، علم، قدرت، خالقیت و رزاقیت، همگی در وجودشان با ذات الهی یکیاند و تمایز میان آنها صرفاً در سطح مفهومی و لسانی است. این عینیت، مانند نوری است که از خورشید ذات الهی ساطع میشود و در عین کثرت ظاهری، در مبدأ خود واحد است.
در مورد صفات ذاتی، این عینیت مورد اتفاق میان حکما و متکلمان، از جمله شیخ مفید، است. هیچ اختلافی در این نیست که حیات، علم و قدرت الهی عین ذاتاند و جدایی میان آنها جز در مقام تحلیل ذهنی وجود ندارد. اما در صفات فعلی، چالشهایی پدید میآید که در ادامه به آنها پرداخته خواهد شد. این اصل، مانند کلیدی است که درهای معرفت به وحدت الهی را میگشاید و انسان را به تأمل در بیکرانی ذات حق دعوت میکند.
درنگ:
تمام صفات الهی، اعم از ذاتی و فعلی، عین ذات حقتعالی و عین یکدیگرند. تمایز میان آنها صرفاً در سطح مفهومی است و در مصداق، به وحدت ذات الهی بازمیگردند.
جمعبندی بخش نخست
در این بخش، به چیستی صفات ذاتی و فعلی الهی پرداخته شد. صفات ذاتی، بهعنوان کمالات بینیاز از غیر، در ذات الهی متجلیاند و صفات فعلی، در مفهوم به غیر وابستهاند. اصل عینیت صفات با ذات، مبنای حکمی این تبیین است که تمایز میان صفات را به سطح مفهومی محدود میکند. این مباحث، مانند پایههایی استوارند که بنای معرفت الهی را در ادامه این نوشتار بر آنها استوار خواهیم کرد.
بخش دوم: نقد دیدگاه کلامی در تبیین صفات فعلی
دیدگاه شیخ مفید: وابستگی صفات فعلی به خلق
شیخ مفید، بهعنوان یکی از برجستهترین متکلمان شیعه، در تبیین صفات فعلی الهی دیدگاهی ارائه کرده که بر اساس آن، صفات فعلی، مانند خالقیت، رزاقیت، محیی و ممیت، به وجود مخلوقات وابستهاند. به باور وی، حقتعالی پیش از خلق، خالق، رازق، محیی یا ممیت نبوده و با تحقق خلق، این صفات در ذات الهی فعلیت یافتهاند. این دیدگاه، مانند بنایی است که بر شالودهای شکننده استوار شده، زیرا فرض میکند ذات الهی با خلق، کمالی را کسب کرده که پیشتر فاقد آن بوده است.
چنین دیدگاهی، از منظر حکمی، با اشکالات متعددی مواجه است. نخست، اگر صفات فعلی حادث باشند، ذات الهی نیز متغیر خواهد بود، که با اصل ثبات و کمال مطلق الهی ناسازگار است. دوم، فرض وابستگی صفات فعلی به خلق، به معنای تقدم خلق بر صفات الهی است، در حالی که خلق خود معلول ذات الهی است. این تناقض، مانند گرهای است که استدلال کلامی را در خود فرو میبرد و ضرورت بازنگری در این دیدگاه را آشکار میسازد.
درنگ:
دیدگاه شیخ مفید، که صفات فعلی را وابسته به وجود مخلوقات میداند، به حدوث صفات الهی منجر میشود که با کمال مطلق و ثبات ذات الهی ناسازگار است.
چالشهای مفهومی صفات فعلی
مشکل اصلی در تبیین صفات فعلی، وابستگی مفهومی آنها به غیر است. خالقیت به مخلوق، رزاقیت به مرزوق، و احیاء و اماته به موجودی که حیات یا ممات یابد، وابستهاند. این وابستگی، مانند زنجیری است که در سطح مفهومی، صفات فعلی را به غیر پیوند میدهد. اما پرسش بنیادین این است: آیا این غیر، در مصداق وجودی نیز نقشی علّی دارد؟ دیدگاه کلامی شیخ مفید، با فرض اینکه غیر (مخلوق) علت فعلیت صفات است، به خلط میان مفهوم و مصداق گرفتار شده است.
در حکمت متعالیه، این چالش با تفکیک میان مفهوم و مصداق حل میشود. در سطح مفهومی، صفات فعلی به غیر محتاجاند، اما در مصداق، غیر همان خلق است که خود معلول ذات الهی است. بنابراین، خلق نمیتواند علت فعلیت صفات باشد، بلکه صفات الهی علت تحقق خلقاند. این تمایز، مانند نوری است که تاریکیهای خلط مفهوم و مصداق را پراکنده میسازد و راه را برای تبیینی حکمی از صفات فعلی هموار میکند.
درنگ:
وابستگی صفات فعلی به غیر، صرفاً در سطح مفهومی است. در مصداق، غیر همان خلق است که خود معلول ذات الهی است و نمیتواند علت فعلیت صفات باشد.
نقد استدلال کلامی: خلط مفهوم و مصداق
یکی از اشکالات اساسی دیدگاه شیخ مفید، خلط میان مفهوم و مصداق در تبیین صفات فعلی است. وی فرض میکند که چون صفات فعلی در مفهوم به غیر محتاجاند، در مصداق نیز به غیر وابستهاند. این خلط، مانند درهمآمیختن رنگهای متمایز در یک تابلوی نقاشی است که به از دست رفتن ظرافت و زیبایی اثر منجر میشود. در حقیقت، غیر (مخلوق) در مصداق، چیزی جز فعل الهی نیست. خلق، مظهر حقتعالی است و وجودش وابسته به ذات الهی است. بنابراین، نمیتوان خلق را علت فعلیت صفات دانست، زیرا این امر به دور علّی منجر میشود: خلق علت صفات باشد و صفات علت خلق.
این دور، مانند چرخهای باطل است که استدلال کلامی را در خود فرو میبرد. حکمت متعالیه، با تأکید بر تقدم علّی ذات الهی بر خلق، این دور را منتفی میداند و نشان میدهد که صفات فعلی، مانند خالقیت و رزاقیت، ازلی و ابدیاند و به خلق وابسته نیستند.
درنگ:
خلط میان مفهوم و مصداق در دیدگاه کلامی، به دور علّی منجر میشود. صفات فعلی الهی ازلی و ابدیاند و به خلق وابسته نیستند.
جمعبندی بخش دوم
این بخش به نقد دیدگاه کلامی شیخ مفید در تبیین صفات فعلی اختصاص داشت. وابستگی مفهومی صفات فعلی به غیر، نباید به وابستگی مصداقی تعبیر شود. خلق، بهعنوان معلول ذات الهی، نمیتواند علت فعلیت صفات باشد. تفکیک میان مفهوم و مصداق، کلید حل این چالش است و حکمت متعالیه با تأکید بر این تمایز، تبیینی منسجم از صفات فعلی ارائه میدهد. این مباحث، مانند نردبانی است که ما را به سوی فهم عمیقتر صفات الهی هدایت میکند.
بخش سوم: تبیین حکمی صفات فعلی
انتزاع صفات فعلی از فعل الهی
در حکمت متعالیه، صفات فعلی از مقام فعل الهی انتزاع میشوند. خالقیت از خلق، رزاقیت از رزق، و احیاء و اماته از حیات و ممات موجودات انتزاع میگردند. اما این فعل الهی، خود ظهور حقتعالی است و نه چیزی جدا از ذات او. فعل الهی، مانند نوری است که از خورشید ذات ساطع میشود و در مظاهر خلق تجلی مییابد. بنابراین، غیر (مخلوق) در مصداق، چیزی جز مظهر حق نیست و نمیتواند علتی مستقل برای فعلیت صفات باشد.
این انتزاع، مانند تراشیدن گوهر از سنگ است که در آن، صفات فعلی از فعل الهی استخراج میشوند، اما این فعل، خود عین ذات الهی است. از اینرو، کثرت صفات فعلی، کثرتی اعتباری و مفهومی است و در مصداق، همه به وحدت ذات الهی بازمیگردند.
درنگ:
صفات فعلی از فعل الهی انتزاع میشوند، اما این فعل، ظهور ذات حقتعالی است. کثرت صفات فعلی، اعتباری است و در مصداق، به وحدت ذات الهی بازمیگردد.
قیومیت حقتعالی و وحدت صفات فعلی
قیومیت حقتعالی، به معنای استغنای کامل او و وابستگی همه موجودات به اوست، مبنای تبیین صفات فعلی است. تمام صفات فعلی، مانند خالقیت، رزاقیت، محیی و ممیت، به قیومیت و موجدیت حقتعالی بازمیگردند. این قیومیت، مانند اقیانوسی بیکران است که همه نهرهای صفات فعلی از آن جوشیده و در آن فرو میروند. غیر (مخلوق) در مفهوم است، اما در مصداق، چیزی جز فعل الهی نیست.
این دیدگاه، کثرت صفات فعلی را ظاهری و مفهومی میداند. در حقیقت، همه صفات به یک حقیقت واحد، یعنی قیومیت الهی، بازمیگردند. این وحدت، مانند خورشیدی است که همه اشعههای صفات از آن ساطع میشوند و در عین کثرت ظاهری، در مبدأ خود یکیاند.
درنگ:
تمام صفات فعلی به قیومیت حقتعالی بازمیگردند. غیر در مفهوم است، نه در مصداق، و کثرت صفات فعلی، کثرتی اعتباری است.
مثال غلام و زید: تبیین رابطه حق و خلق
برای روشنسازی تفاوت میان روابط اضافی در عالم مخلوقات و رابطه حقتعالی با خلق، مثالی از رابطه غلام و زید آورده شده است. در عالم مخلوقات، رابطهای مانند «غلام زید» متفرع بر وجود مستقل مضاف (غلام) و مضافالیه (زید) است. اما در مورد حقتعالی، خلق وجود مستقل ندارد و معلول ذات الهی است. این تفاوت، مانند تمایز میان سایه و نور است: در عالم مخلوقات، سایهها وجودی مستقل دارند، اما در عالم الهی، خلق جز سایه نور ذات حق نیست.
این مثال نشان میدهد که رابطه حق و خلق، رابطهای وجودی و علّی است، نه رابطهای اعتباری. ذات الهی، بهعنوان علت تامه خلق، تقدم وجودی بر مخلوق دارد و نمیتواند در فعلیت صفات خود به خلق وابسته باشد.
درنگ:
رابطه حق و خلق، رابطهای وجودی و علّی است. خلق، بهعنوان معلول ذات الهی، نمیتواند علت فعلیت صفات باشد.
جمعبندی بخش سوم
در این بخش، تبیین حکمی صفات فعلی در پرتو حکمت متعالیه ارائه شد. صفات فعلی از فعل الهی انتزاع میشوند و به قیومیت حقتعالی بازمیگردند. کثرت صفات فعلی، کثرتی اعتباری است و در مصداق، همه به وحدت ذات الهی منتهی میشوند. مثال غلام و زید، تفاوت میان روابط اضافی در عالم مخلوقات و رابطه حق و خلق را روشن ساخت. این مباحث، مانند گوهرهایی در تاج معرفت الهیاند که زیبایی و عمق حکمت متعالیه را به نمایش میگذارند.
بخش چهارم: فاعلیت الهی و نفی جبر و اختیار
نفی فاعلیت مختار به معنای انسانی
در الهیات حکمی، حقتعالی فاعل مختار به معنای انسانی نیست، زیرا اختیار، به معنای تصور و تصدیق، نقص است و با کمال مطلق الهی ناسازگار. در عوض، حقتعالی فاعل بالرضا، بالتجلی و بالعشق است. این فاعلیت، مانند جوشش چشمهای است که از سر لطف و کمال، بینیاز از هرگونه تردید یا تصمیمگیری، به خلق موجودات منجر میشود.
آیه شریفه إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (یس: ۸۲) (: «چون به چیزی اراده فرماید، فرمانش این است که به آن میگوید: باش، پس میشود.») بر فاعلیت بیواسطه حقتعالی دلالت دارد. این آیه، مانند آینهای است که فاعلیتی فراتر از اختیار انسانی را بازتاب میدهد و نشان میدهد که اراده الهی، بدون نیاز به واسطه، به فعل منجر میشود.
درنگ:
حقتعالی فاعل مختار به معنای انسانی نیست، بلکه فاعل بالرضا و بالتجلی است. آیه إذا أَرَادَ شَيْئًا بر فاعلیت بیواسطه او دلالت دارد.
نفی جبر در جایگاه حقتعالی
حقتعالی نه تنها مختار به معنای انسانی نیست، بلکه مجبور نیز نیست. اجبار، نیازمند جابر است و در عالم وجود، جز حقتعالی و فعل او چیزی نیست. فرض وجود جابری که حق را مجبور کند، محال است، زیرا این امر با اصل توحید ناسازگار است. این نفی جبر، مانند رفع حجابی است که حقیقت فاعلیت الهی را آشکار میسازد: فاعلیتی که فراتر از جبر و اختیار است و از سر کمال مطلق به ظهور میرسد.
این دیدگاه، با عرفان نظری نیز همخوانی دارد. فاعلیت الهی، نه از سر اجبار است و نه از سر اختیار انسانی، بلکه از عشق و تجلی ذاتی اوست که همه موجودات را به وجود میآورد.
درنگ:
حقتعالی نه مختار به معنای انسانی است و نه مجبور. فاعلیتی او فراتر از این دوگانه است و از سر عشق و تجلی ذاتی اوست.
نفی جبر و اختیار در مخلوقات
در مورد مخلوقات نیز، دوگانه جبر و اختیار به معنای کلامی صادق نیست. همه موجودات، از جمله انسان و غیر انسان، مجالبیاند، یعنی به جبلت و فطرت خود عمل میکنند. خورشید، ستارگان و عناصر طبیعت، به جبله خود حرکت میکنند و انسان، علاوه بر جبلبی بودن، مختار است. اما این اختیار، خود از جبلبیتی او نشأت میگیرد. این دیدگاه، مانند کلیدی است که درهای فهم رابطه میان جبلت و اختیار را میگشاید.
جبر، به معنای وجود جابر، در عالم صادق نیست، زیرا جابری جز حقتعالی وجود ندارد. انسان، در عین مجبول بودن، مختار است و این اختیار، نشانهای از کمال او در میان مخلوقات است. این تبیین، مانند نوری است که تاریکیهای دوگانه جبر و اختیار را پراکنده میسازد و وحدت وجود را در همه مراتب هستی آشکار میکند.
درنگ:
مخلوقات، از جمله انسان، مجبولاند و به جبلت خود عمل میکنند. انسان، علاوه بر جبلبی بودن، مختار است، اما جبر به معنای وجود جابر در عالم صادق نیست.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش به تبیین فاعلیت الهی و نفی جبر و اختیار به معنای کلامی اختصاص داشت. حقتعالی فاعل بالرضا و بالتجلی است و فراتر از دوگانه جبر و اختیار قرار دارد. مخلوقات نیز مجبولاند و انسان، با برخورداری از اختیار، کمالی افزون دارد. این مباحث، مانند ستارگانی در آسمان معرفت الهیاند که راه را به سوی فهم وحدت وجود روشن میسازند.
بخش پنجم: فیض الهی و بقاء به بقاء الله
ازلی و ابدی بودن فیض الهی
فیض الهی، بهعنوان ظهور ذات حقتعالی، ازلی و ابدی است و هیچ حدوثی در آن راه ندارد. برخلاف دیدگاه شیخ مفید، که فیض را حادث میداند، حکمت متعالیه بر ازلی و ابدی بودن فیض تأکید دارد. اگر فیض حادث باشد، باید فرض کرد که حقتعالی پیشتر فاقد علم، قدرت یا لطف بوده و سپس آنها را کسب کرده است، که این با کمال مطلق الهی ناسازگار است.
فیض الهی، مانند جویباری است که از چشمه بیکران ذات الهی جوشیده و هیچگاه قطع نمیشود. علم، قدرت و لطف الهی، ازلیاند و فیض، بهعنوان مظهر این کمالات، نمیتواند حادث باشد. این دیدگاه، مانند نوری است که هرگونه نقص یا حدوث را از ذات و فیض الهی نفی میکند.
درنگ:
فیض الهی ازلی و ابدی است و هیچ حدوثی در آن نیست. فرض حدوث فیض، به نقص در علم، قدرت یا لطف الهی منجر میشود که با کمال مطلق او ناسازگار است.
بقاء به بقاء الله
موجودات، باقی به بقاء اللهاند، نه به ابقاء الله. این بدان معناست که بقاء موجودات، نه به معنای ابقای آنها توسط حقتعالی، بلکه به معنای ظهور ذاتی او در آنهاست. موجودات، مظهر حقاند و جدای از او نیستند. این بقاء، مانند سایهای است که از نور ذات الهی پدید آمده و بیوجود او، هیچ است.
این دیدگاه، با عرفان نظری و حکمت متعالیه همخوانی دارد. موجودات، نه به ارادهای جداگانه از حقتعالی موجودند و نه به خواست او نابود میشوند، بلکه وجودشان ظهور ذات اوست. این حقیقت، مانند گوهر درخشانی است که وحدت وجود را در همه مراتب هستی آشکار میسازد.
درنگ:
موجودات باقی به بقاء اللهاند، نه به ابقاء الله. بقاء آنها، ظهور ذات حقتعالی است و جدای از او نیستند.
معیت قیومی و نفی فرار از حکومت الهی
عبارت لَا يَمْكِنُ الْفِرَارُ مِنْ حُكُومَتِكَ، که در دعاها آمده، به معیت قیومی حقتعالی اشاره دارد. هیچ موجودی نمیتواند از دایره وجود و حکومت الهی خارج شود، و حقتعالی نیز نمیتواند موجودات را از این دایره خارج کند، زیرا این خروج نقص است. این معیت، مانند اقیانوسی است که همه موجودات در آن غوطهورند و هیچ راه گریزی از آن نیست.
این حقیقت، نه تنها فرار موجودات را محال میکند، بلکه هرگونه نقص در ذات الهی را نیز نفی میکند. حقتعالی، با معیت قیومی خود، در همه مراتب هستی حاضر است و این حضور، کمال مطلق او را نشان میدهد.
درنگ:
معیت قیومی حقتعالی، فرار موجودات از حکومت الهی را محال میکند. این حضور، نشانه کمال مطلق اوست.
جمعبندی بخش پنجم
این بخش به تبیین فیض الهی و بقاء موجودات در پرتو حکمت متعالیه اختصاص داشت. فیض الهی ازلی و ابدی است و موجودات، باقی به بقاء اللهاند. معیت قیومی حقتعالی، حضور فعال او در همه مراتب هستی را نشان میدهد. این مباحث، مانند نغمهای هماهنگ در سمفونی معرفت الهیاند که وحدت وجود و کمال مطلق حقتعالی را به گوش جان میرسانند.
نتیجهگیری نهایی
این نوشتار، با تکیه بر درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به تحلیل صفات ذاتی و فعلی الهی در پرتو حکمت متعالیه پرداخت. تمایز میان صفات ذاتی و فعلی، با تأکید بر عینیت صفات با ذات، مبنای این تبیین بود. نقد دیدگاه کلامی شیخ مفید نشان داد که وابستگی صفات فعلی به خلق، صرفاً در سطح مفهومی است و در مصداق، همه صفات به قیومیت الهی بازمیگردند. فاعلیت الهی، فراتر از جبر و اختیار انسانی، از سر رضا و تجلی ذاتی اوست و فیض الهی، ازلی و ابدی است. موجودات، باقی به بقاء اللهاند و معیت قیومی حقتعالی، حضور او در همه مراتب هستی را نشان میدهد.
این اثر، مانند پلی است که از محدودیتهای دیدگاههای کلامی به سوی بیکرانی حکمت متعالیه امتداد یافته و انسان را به تأمل در کمالات بینهایت الهی دعوت میکند. با ساختار علمی، زبانی فاخر و تمثیلات ادبی، تلاش شده تا منبعی جامع برای پژوهشگران الهیات، فلسفه و عرفان اسلامی فراهم آید. این نوشتار، نهتنها به تبیین صفات الهی پرداخته، بلکه راه را برای فهم عمیقتر وحدت وجود و قیومیت حقتعالی هموار ساخته است.
با نظارت صادق خادمی