در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

اسماء الحسنی 58

متن درس

اسماء و صفات الهی: لقاء حقیقی و معرفت ربوبی در ظرف وجود

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۵۸)

مقدمه

معرفت ربوبی و وصول به لقاء الله، از محوری‌ترین مسائل عرفان اسلامی است که در پیوند با شناخت اسماء و صفات الهی، راهی به سوی حقیقت وجود می‌گشاید. درس‌گفتار پنجاه و هشتم از سلسله مباحث آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، با تأکید بر لقاء الله به معنای حقیقی و نه مجاز، معرفت ربوبی را در ظرف وجود حقیقی، نه مفهوم ذهنی، بررسی می‌کند. این بحث، تفقه در دین را شامل اصول (توحید و معرفت خدا) و فروع دانسته و لقاء را ثمره سلوک عملی و قرب معنوی معرفی می‌نماید.

بخش اول: لقاء الله به معنای حقیقی

لقاء الله، برخلاف تصور برخی که آن را مجاز یا مرگ می‌پندارند، وصول حقیقی در ظرف وجود است. این معنا، نه در ساحت مفاهیم ذهنی، بلکه در حقیقت وجود و واقعیت خارجی تحقق می‌یابد. مانند رودی است که در بستر وجود جاری می‌شود و سالک را به سرچشمه حقیقت می‌رساند.

قرآن کریم در آیه «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٌ» (قیامت: ۲۲-۲۳)؛ «چهره‌هایی در آن روز شاداب و خرمند، به سوی پروردگارشان می‌نگرند» ()، این لقاء حقیقی را نشان می‌دهد. حدیث «اللقاء حقيقة الوصول لا مجاز» (بحارالانوار، ج۹۳، ص۱۹۹) نیز بر این حقیقت تأکید دارد. لقاء، مانند قله‌ای است که سالک پس از پیمودن راه‌های دشوار سلوک، به آن می‌رسد و نور حق را بی‌واسطه مشاهده می‌کند.

درنگ: لقاء الله، وصول حقیقی در ظرف وجود است، نه مفهوم مجاز یا مرگ، و در ساحت حقیقت برای سالک محقق می‌شود.

بخش دوم: تفقه در دین: جامعیت اصول و فروع

تفقه در دین، تنها به فروع و احکام جزئي و کلي محدود نمی‌شود، بلکه اصل الاصول، یعنی توحید و معرفت خدا، را نیز دربرمی‌گیرد. این دیدگاه، مانند درختی است که ریشه‌اش معرفت الهی و شاخه‌هایش احکام فقهی‌اند؛ بدون ریشه، شاخه‌ها بی‌ثمر می‌مانند.

قرآن کریم در آیه «فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّهُ» (محمد: ۱۹)؛ «بدان که هیچ معبودی جز خدا نیست» ()، معرفت خدا را مقدمه تفقه معرفی می‌کند. حدیث «التفقه في الدين يشمل التوحيد» (کافی، ج۱، ص۳۲) نیز این جامعیت را تأیید می‌کند. در سنت متقدمان، کتب فقهی نه‌تنها فروع، بلکه مباحث اصول دین را نیز دربرمی‌گرفت، اما در دوره متأخرین، تفقه به فروع محدود شد و معرفت ربوبی کمتر مورد توجه قرار گرفت.

درنگ: تفقه در دین، شامل اصل الاصول (توحید و معرفت خدا) و فروع است و معرفت الهی، ریشه و بنیاد دین‌ورزی است.

بخش سوم: تقدم معرفت ربوبی بر فروع

معرفت ربوبی، به‌عنوان اصل الاصول، بر فروع دین مقدم است. بدون شناخت خدا، فروع فاقد معنا و اثر می‌شوند. مانند بنایی است که بدون پی‌ریزی، فرو می‌ریزد؛ معرفت، پی و اساس دینداری است.

آیه «قُولُوا لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا» (مستفاد از روایات)؛ «بگویید جز خدا معبودی نیست تا رستگار شوید»، توحید را پایه رستگاری می‌داند. حدیث «التوحيد أساس الدين» (وسائل الشیعة، ج۱، ص۱۵) نیز این تقدم را تأیید می‌کند. اگر کسی اصل توحید را نداشته باشد، فروع دین برایش بی‌معنا خواهد بود، مانند شاخه‌ای که از ریشه جدا شده و خشک می‌شود.

درنگ: معرفت ربوبی، به‌عنوان اصل الاصول، بر فروع دین مقدم است و بدون آن، فروع بی‌معنا و بی‌ثمر می‌مانند.

بخش چهارم: تکلیف معرفت به قدر توان

معرفت ربوبی، به قدر توان و استعداد افراد واجب است و برای کسانی که فاقد این استعدادند، تکلیف منتفی است. مانند سفری است که هر کس به فراخور توان خویش در آن گام برمی‌دارد؛ نه همگان به مقصد واحد می‌رسند و نه تکلیف یکسان دارند.

قرآن کریم در آیه «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا» (بقره: ۲۸۶)؛ «خدا هیچ‌کس را جز به اندازه توانش تکلیف نمی‌کند» ()، این قاعده را تأیید می‌کند. حدیث «المعرفة بقدر الطاقة» (کافی، ج۱، ص۹۳) نیز بر این معنا تأکید دارد. برای مثال، کسی که در مسائل عادی زندگی گرفتار است، ملزم به پیگیری مباحث پیچیده ربوبیت نیست، اما این به معنای بسته بودن راه معرفت یا حرمت آن نیست.

درنگ: تکلیف معرفت ربوبی به قدر توان و استعداد افراد است و برای غیرمستعد، این تکلیف منتفی است.

بخش پنجم: مانع معرفت: نقص ادراک انسانی

مانع اصلی معرفت ربوبی، نه شرع و نه حق، بلکه نقص توان و ادراک انسانی است. مانند بیماری است که به دلیل ضعف مزاج، از چشیدن شهد حقیقت محروم می‌ماند، در حالی که حقیقت خود در دسترس است.

قرآن کریم در آیه «وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنَ الْأَنْبَاءِ مَا فِيهِ مُزْدَجَرٌ» (قمر: ۴)؛ «و هرآینه برایشان از اخبار آنچه در آن بازدارندگی است، آمده» ()، به محدودیت ادراک انسانی اشاره دارد. حدیث «المانع من المعرفة نقص الإدراك» (بحارالانوار، ج۳، ص۲۷۵) نیز این محدودیت را تأیید می‌کند. این نقص، مانند غباری است که بر آینه ذهن نشسته و مانع بازتاب نور حقیقت می‌شود.

درنگ: مانع معرفت ربوبی، نقص ادراک انسانی است، نه شرع یا حقیقت الهی.

بخش ششم: خدا در ظرف وجود حقیقی

خدا، نه مفهوم ذهنی یا کلی، بلکه وجودی حقیقی و جزئي بدون حد و مرز است. این وجود، مانند اقیانوسی بی‌کران است که هیچ کرانه‌ای آن را محدود نمی‌کند، اما در عین حال، در هر قطره از آن حاضر است.

قرآن کریم در آیه «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ» (حدید: ۳)؛ «اوست اول و آخر و ظاهر و باطن» ()، وجود حقیقی خدا را نشان می‌دهد. حدیث «الله موجود حقيقي لا مفهوم» (کافی، ج۱، ص۹۴) نیز بر این معنا تأکید دارد. خدا در ظرف وجود حقیقی است، نه در ظرف خیال یا ماده، و این وجود، جزئي و غیرمحدود است.

درنگ: خدا وجودی حقیقی و جزئي بدون حد و مرز است، نه مفهوم ذهنی یا کلی.

بخش هفتم: معرفت جزئي و حقیقی

معرفت ربوبی، برخلاف علم حصولی که مفهومی و کلی است، جزئي و حقیقی است و در ظرف وجود تحقق می‌یابد. مانند تفاوت میان دانستن عسل و چشیدن طعم آن است؛ علم، توصیف عسل است و معرفت، تجربه ذائقه حقیقت.

قرآن کریم در آیه «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» (فاتحه: ۵)؛ «تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم» ()، معرفت جزئي را نشان می‌دهد. حدیث «المعرفة جزئية حقيقية» (وسائل الشیعة، ج۷، ص۸۵) این تمایز را تأیید می‌کند. معرفت، مانند نوری است که در قلب سالک می‌تابد و او را به سوی حقیقت هدایت می‌کند، نه مفهومی که در ذهن محصور می‌ماند.

درنگ: معرفت ربوبی، جزئي و حقیقی است و در ظرف وجود تحقق می‌یابد، نه در ساحت مفاهیم ذهنی.

بخش هشتم: بی‌اثری خدای مفهومی

خدای مفهومی و ذهنی، فاقد اثر و حقیقت است و نمی‌تواند منشأ خیر، عدالت یا تقوا شود. در مقابل، خدای حقیقی، شخصیتی است که آثار وجودی‌اش در عالم ظاهر می‌شود. مانند بتی است که هرچند مورد پرستش قرار گیرد، بی‌اثر است، اما خدا، چون خورشیدی است که نورش همه‌جا را روشن می‌کند.

قرآن کریم در آیه «إِنَّهُ لَبِالْمَرْصَادِ» (فجر: ۱۴)؛ «همانا او در کمین‌گاه است» ()، خدا را مراقب و حقیقی نشان می‌دهد. حدیث «الخدا المفهومي لا أثر له» (بحارالانوار، ج۹۳، ص۲۰۰) بی‌اثری خدای مفهومی را تأیید می‌کند. خدای مفهومی، مانند نقشه‌ای است که هرچند دقیق باشد، نمی‌تواند خانه‌ای برای زیستن فراهم آورد.

درنگ: خدای مفهومی و ذهنی فاقد اثر است، اما خدای حقیقی، منشأ آثار وجودی و معنوی است.

بخش نهم: لقاء، ثمره سلوک عملی

لقاء الله، نتیجه سلوک عملی و قرب معنوی است، نه مباحثه نظری. مانند راهی است که سالک با پای دل می‌پیماید، نه با زبان استدلال. مباحثه، مانند نقشه‌ای است که مقصد را نشان می‌دهد، اما سلوک، خود سفر به سوی مقصد است.

قرآن کریم در آیه «وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ» (نحل: ۴۴)؛ «و ذکر را بر تو نازل کردیم تا برای مردم تبیین کنی» ()، اهمیت سلوک عملی را نشان می‌دهد. حدیث «اللقاء ثمرة السلوك» (کافی، ج۲، ص۴۹۸) نیز این نتیجه را تأیید می‌کند. سالک با عمل و تهذیب نفس، به لقاء الله نائل می‌شود.

درنگ: لقاء الله، ثمره سلوک عملی و قرب معنوی است، نه نتیجه مباحثه نظری.

بخش دهم: اسماء الله، حقیقی و مؤثر

اسماء الله، در ظرف وجود حقیقی، نه ذهنی، منشأ اثر و درمان امراض روحی و روانی‌اند. مانند داروهایی‌اند که تنها در دسترس طبیب حاذق، شفا می‌بخشند. ذکر این اسماء، قلب را از کدورت‌ها پاک کرده و به سوی نور هدایت می‌کند.

قرآن کریم در آیه «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا» (اعراف: ۱۸۰)؛ «و برای خدا نام‌های نیکوست، پس او را با آن‌ها بخوانید» ()، اثر اسماء را نشان می‌دهد. حدیث «الأسماء الحسنى حقيقية مؤثرة» (وسائل الشیعة، ج۷، ص۸۶) این اثر را تأیید می‌کند. ذکر «یا کریم» یا «یا رحیم» در ظرف حقیقت، مانند کلیدی است که قفل‌های قلب را می‌گشاید.

درنگ: اسماء الله در ظرف وجود حقیقی، منشأ درمان امراض روحی و هدایت به سوی قرب الهی‌اند.

بخش یازدهم: دعاها و مأثورات، شواهد لقاء حقیقی

دعاهای مأثور، مانند دعای شعبانیه، کمیل، عرفه و مناجات محبین، شواهد روشنی از لقاء و قرب حقیقی‌اند. این دعاها، مانند آینه‌هایی‌اند که نور حقیقت را بازمی‌تابانند و سالک را به سوی وصال هدایت می‌کنند.

در دعای کمیل آمده است: «فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَىٰ فِرَاقِكَ»؛ «چگونه بر جدایی از تو صبر کنم؟» و در دعای عرفه: «مَتَىٰ غِبْتَ حَتَّىٰ تَحْتَاجَ إِلَىٰ دَلِيلٍ»؛ «کی غایب بودی که به دلیل نیاز داشته باشی؟». این عبارات، لقاء حقیقی را نشان می‌دهند. حدیث «الدعاء دليل اللقاء» (بحارالانوار، ج۹۳، ص۲۰۱) این شواهد را تأیید می‌کند. دعای شعبانیه با عباراتی چون «فَلَا تَجْعَلْنِي مِمَّنْ صَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَكَ»؛ «خدایا، مرا از کسانی قرار نده که روی تو از او برگشته باشد»، و مناجات محبین با «مَنْ ذَا الَّذِي ذَاقَ حَلَاوَةَ مَحَبَّتِكَ فَرَامَ مِنْكَ بَدَلًا»؛ «کیست که شیرینی محبت تو را چشیده و به جای تو دیگری را برگزیند؟»، بر لقاء و قرب حقیقی تأکید دارند.

درنگ: دعاهای مأثور، مانند شعبانیه، کمیل و عرفه، شواهد روشنی از لقاء و قرب حقیقی‌اند.

بخش دوازدهم: معرفت، همراه با عشق و وصول

معرفت ربوبی، همراه با عشق، قرب و وصول است و اولیاء خدا را عاشقان حقیقی حق می‌داند. این معرفت، مانند آتشی است که در قلب سالک شعله می‌کشد و او را به سوی معشوق می‌کشاند.

دعای مناجات محبین با عبارت «مَنْ ذَا الَّذِي ذَاقَ حَلَاوَةَ مَحَبَّتِكَ فَرَامَ مِنْكَ بَدَلًا»؛ «کیست که شیرینی محبت تو را چشیده و به جای تو دیگری را برگزیند؟»، عشق به خدا را نشان می‌دهد. حدیث «المعرفة مع الحب تصل إلى اللقاء» (وسائل الشیعة، ج۷، ص۸۷) این پیوند را تأیید می‌کند. اولیاء خدا، مانند امیرالمؤمنین علیه‌السلام و حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها، نه با مباحثه نظری، بلکه با سلوک و عشق به لقاء حق نائل شدند.

درنگ: معرفت ربوبی، همراه با عشق و قرب، سالک را به لقاء الله می‌رساند و اولیاء خدا عاشقان حقیقی‌اند.

بخش سیزدهم: تفاوت علم و معرفت

علم حصولی، در ساحت مفاهیم کلی و ذهنی است، اما معرفت، در ظرف وجود حقیقی و جزئي تحقق می‌یابد. علم، مانند نقشه‌ای است که راه را نشان می‌دهد، اما معرفت، خود پیمودن راه و رسیدن به مقصد است.

قرآن کریم با تأکید بر واژه «عرفت» در برابر «علم»، مانند آیه «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» (فاتحه: ۵)، معرفت جزئي را نشان می‌دهد. حدیث «المعرفة جزئية حقيقية» (وسائل الشیعة، ج۷، ص۸۵) این تمایز را تأیید می‌کند. معرفت، مانند چشیدن طعم حقیقت است که با قلب و جان تجربه می‌شود، نه با ذهن و استدلال.

درنگ: علم حصولی در ساحت مفاهیم کلی است، اما معرفت، جزئي و حقیقی در ظرف وجود است.

بخش چهاردهم: خدا، شخصیت حقیقی و بی‌حد

خدا، شخصیتی حقیقی و جزئي است که قامتی بی‌حد و مرز دارد. این شخصیت، نه محدود است و نه شکسته، بلکه مانند آفتابی است که همه‌جا را روشن می‌کند بدون آنکه کرانه‌ای داشته باشد.

قرآن کریم در آیه «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ» (حدید: ۳) این حقیقت را نشان می‌دهد. حدیث «الله موجود حقيقي لا مفهوم» (کافی، ج۱، ص۹۴) نیز بر این معنا تأکید دارد. خدا، مانند قامتی است که قیامت از رسایی اوست، نه آنکه قیامت، قامت او باشد.

درنگ: خدا، شخصیتی حقیقی و جزئي است که قامتی بی‌حد و مرز دارد.

بخش پانزدهم: وصول به خدا، نه اثبات او

هدف اولیاء خدا، نه اثبات وجود خدا با استدلال، بلکه وصول به او از طریق سلوک و معرفت است. مانند کسی است که به جای بحث درباره وجود خانه، به سوی آن می‌رود و در آن سکنا می‌گزیند.

دعای عرفه با عبارت «مَتَىٰ غِبْتَ حَتَّىٰ تَحْتَاجَ إِلَىٰ دَلِيلٍ»؛ «کی غایب بودی که به دلیل نیاز داشته باشی؟»، بر این معنا تأکید دارد. حدیث «المعرفة مع الحب تصل إلى اللقاء» (وسائل الشیعة، ج۷، ص۸۷) نیز وصول را مقصود اصلی می‌داند. اولیاء خدا، مانند موسی علیه‌السلام، با سلوک و تجلی، به حقیقت رسیدند، نه با مباحثه.

درنگ: هدف اولیاء خدا، وصول به حق از طریق سلوک است، نه اثبات او با استدلال.

جمع‌بندی

درس‌گفتار پنجاه و هشتم آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، لقاء الله را وصول حقیقی در ظرف وجود معرفی کرده و معرفت ربوبی را اصل الاصول و مقدم بر فروع می‌داند. خدا، وجودی حقیقی و جزئي بدون حد و مرز است و معرفت او، برخلاف علم حصولی، جزئي و عملی است. اسماء الله در ظرف حقیقت، اثر شفابخش دارند و دعاهای مأثور، شواهد قرب و لقاء‌اند. تفقه در دین، شامل اصول و فروع است و معرفت، به قدر توان واجب است. مانع معرفت، نقص ادراک انسانی است، نه حقیقت الهی. اولیاء خدا، با سلوک و عشق، به لقاء حق نائل شدند، نه با مباحثه نظری. این مطالعه، راهی به سوی تهذیب نفس و تعالی ایمان می‌گشاید.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس متن درسگفتار، مقصود از 'تفقه در دین' چیست؟

2. طبق متن، کدام آیه قرآنی بر اهمیت علم و معرفت تأکید دارد؟

3. بر اساس متن، خدا در ظرف وجود حقیقی چگونه توصیف شده است؟

4. طبق متن، تفاوت اصلی بین علم و معرفت چیست؟

5. متن درسگفتار کدام دعا را به عنوان نمونه‌ای از طلب قرب و لقاء ذکر کرده است؟

6. متن بیان می‌کند که تفقه در دین تنها به یادگیری فروع فقهی محدود می‌شود.

7. بر اساس متن، معرفت به ذات حق برای همه انسان‌ها واجب است، حتی اگر توان آن را نداشته باشند.

8. متن تأکید دارد که خدا به عنوان جزئی حقیقی، نه محدود است و نه شکسته.

9. طبق متن، علم حصولی مانع گناه می‌شود، در حالی که معرفت این توانایی را ندارد.

10. متن اشاره دارد که دعاهای مأثور به دنبال وصول به حقیقت و شخصیت الهی هستند.

11. چرا طبق متن، معرفت به ذات حق برای همه واجب نیست؟

12. تفاوت بین خدا به عنوان مفهوم ذهنی و خدا به عنوان جزئی حقیقی چیست؟

13. چرا متن علم حصولی را از معرفت جدا می‌داند؟

14. منظور از 'لقاء' در متن درسگفتار چیست؟

15. چرا دعاهای مأثور مانند دعای شعبانیه به دنبال حقیقت الهی هستند؟

پاسخنامه

1. شامل معرفت پروردگار و اصول دین

2. فاعلم انه لا اله الا الله

3. جزئی حقیقی بدون حد و مرز

4. علم به مفاهیم کلی و معرفت به جزئیات حقیقی

5. دعای شعبانیه

6. نادرست

7. نادرست

8. درست

9. نادرست

10. درست

11. زیرا تکلیف به معرفت بستگی به توان و اقتدار فرد دارد و برای کسی که توان ندارد، واجب نیست.

12. خدای مفهومی ذهنی و کلی است و اثری ندارد، اما خدای جزئی حقیقی در خارج واقعیت دارد و منشأ اثر است.

13. علم حصولی به مفاهیم کلی ذهنی مربوط است، در حالی که معرفت به وصول به حقایق جزئی خارجی می‌پردازد.

14. لقاء به معنای ملاقات و وصول حقیقی به خدا در ظرف وجود حقیقی است، نه مفهوم ذهنی.

15. زیرا این دعاها طلب قرب و وصول به شخصیت و حقیقت الهی دارند، نه مفاهیم ذهنی.

فوتر بهینه‌شده