متن درس
اسماء و صفات الهی: تبیین اسم اعظم و خسف الارض
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه شصت و ششم)
دیباچه
درسگفتار شصتوششم از سلسله مباحث آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، در باب اسم اعظم الهی و مفهوم خسف الارض است که بر پایه آیات قرآن کریم و روایات معتبر، بهویژه از اصول کافی، سامان یافته است. این اثر، با رویکردی عرفانی و علمی، به تحلیل ماهیت اسم اعظم، مفهوم خسف و خرق الارض، و پیوند آنها با معرفت و سلوک معنوی میپردازد. این نوشتار، زمین را بهمثابه موجودی زنده و پویا معرفی میکند که تحت اراده الهی، قادر به انبساط و انقباض است و در سلوک اولیاء خدا، نقشی بیبدیل ایفا میکند.
بخش نخست: ماهیت اسم اعظم و مراتب حروف آن
تعریف و تقسیمبندی حروف اسم اعظم
اسم اعظم الهی، مجموعهای از 73 حرف یا اسم الهی است که هر یک حامل قدرتی معنوی و الهی برای تصرف در عالم هستی است. بر اساس روایات، عاصف بن برخیا، وزیر حضرت سلیمان علیهالسلام، با بهرهمندی از یک حرف از این مجموعه، توانست تخت بلقیس را در کمتر از یک چشم بر هم زدن منتقل کند. اهل بیت علیهمالسلام، 72 حرف از این اسم اعظم را دارا هستند و یک حرف در علم غیب الهی محفوظ مانده است. این تقسیمبندی، مراتب معرفت الهی را نشان میدهد؛ حروف در اینجا نه صرفاً الفاظ ظاهری، بلکه رموز و اسرار الهی هستند که امکان تأثیرگذاری در نظام هستی را فراهم میکنند.
درنگ: اسم اعظم، فراتر از لفظ، مجموعهای از اسرار الهی است که هر حرف آن، دریچهای به سوی تصرف در عالم هستی میگشاید.
ارجاعات قرآنی و روایی
روایت از اصول کافی میفرماید: «ان اسم الله الاعظم على ثلاثة و سبعين حرفا» (اصول کافی، ج 1، کتاب الحجة). این روایت، به صراحت از تقسیمبندی 73 حرفی اسم اعظم سخن میگوید. همچنین، قرآن کریم در سوره نمل، آیه 40، به قدرت عاصف بن برخیا اشاره دارد:
قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ
: «کسی که نزد او دانشی از کتاب بود، گفت: من آن را پیش از آنکه چشم بر هم زنی برایت میآورم.»
این آیه، ارتباط اسم اعظم با «علم من الکتاب» را تبیین میکند که قدرتی الهی برای تصرف در عالم است.
تحلیل عرفانی
اسم اعظم، بهمثابه کلیدی الهی، امکان دسترسی به اسرار هستی را فراهم میآورد. هر حرف، چونان نوری از انوار الهی، در وجود اولیاء خدا تجلی مییابد و آنان را قادر به اعجاز و تصرف در عالم میسازد. این قدرت، نه از جنس جادو یا سحر، بلکه از جنس معرفت و اتصال به اراده الهی است که در سلوک معنوی اوج میگیرد.
جمعبندی بخش نخست
اسم اعظم، مجموعهای از 73 حرف الهی است که هر یک، قدرتی خاص برای تصرف در عالم دارد. این حروف، فراتر از الفاظ ظاهری، اسرار الهی هستند که در وجود اولیاء خدا متجلی میشوند. عاصف بن برخیا با یک حرف، تخت بلقیس را منتقل کرد و اهل بیت علیهمالسلام، حامل 72 حرف از این اسم اعظم هستند. این بخش، پایهای برای فهم ارتباط اسم اعظم با پدیدههای عرفانی مانند خسف الارض فراهم میآورد.
بخش دوم: مفهوم خسف الارض و خرق الارض
معنای لغوی و اصطلاحی خسف
خسف الارض، در لغت، به دو معنای اصلی به کار میرود: نخست، کاهش نور (مانند خسوف ماه) و دوم، فرو رفتن یا پارگی زمین (غیبوبة فی الارض). در اینجا، معنای دوم، یعنی باز شدن یا شکافتن زمین، مدنظر است که به انبساط و انقباض زمین برای انتقال اشیاء یا افراد اشاره دارد. خرق الارض نیز به معنای شکافتن زمین برای ایجاد مسیر است که با خسف همراستاست.
درنگ: خسف الارض، بهمثابه رقص زمین در برابر اراده الهی، امکان جمع شدن و باز شدن زمین را فراهم میآورد تا معجزات الهی تجلی یابند.
ارجاعات قرآنی و لغوی
قرآن کریم در سوره قصص، آیه 81، به خسف الارض در داستان قارون اشاره دارد:
فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ
: «آنگاه او و خانهاش را در زمین فرو بردیم.»
در منابع لغوی، مانند مصباح المنیر (ص 231)، آمده است: «خسف المكان خسفآ: غاب فى الارض»، و در مجمع البحرین (ص 274): «خسف الله به الارض: غابه فیها». این تعاریف، معنای خسف را به فرو رفتن و پارگی زمین تأیید میکنند.
تحلیل پدیده خسف و خرق
خسف و خرق الارض، به دخول الارض فی الارض (جمع شدن زمین در خود) اشاره دارند که با سرعتی خارقالعاده، کمتر از یک چشم بر هم زدن، رخ میدهد. این پدیده، از تخریب عالم جلوگیری میکند و امکان انتقال اشیاء یا افراد را فراهم میآورد. زمین، بهمثابه موجودی زنده، تحت فرمان اولیاء خدا، باز و بسته میشود و این انعطاف، نشانهای از حیات و پویایی آن است.
جمعبندی بخش دوم
خسف الارض، به معنای فرو رفتن یا شکافتن زمین، پدیدهای الهی است که با انبساط و انقباض زمین، امکان انتقال اشیاء یا مجازات گناهکاران را فراهم میکند. این پدیده، با سرعت خارقالعاده و به اذن الهی رخ میدهد و زمین را بهمثابه موجودی زنده و پویا معرفی میکند که در خدمت اراده الهی عمل میکند.
بخش سوم: خسف الارض در داستان قارون و موسی علیهالسلام
روایت خسف قارون
در داستان قارون، حضرت موسی علیهالسلام، بهعنوان مظهر جلال الهی، با اقتدار زمین را فرمان داد تا قارون را فرو برد: «یا ارض خذیه» (ای زمین، او را بگیر). زمین، قارون را تا زانو فرو برد و این عمل، نشانهای از معجزه موسی و قدرت الهی اوست.
درنگ: موسی علیهالسلام، بهمثابه مظهر جلال الهی، زمین را چون مرکبی در اختیار گرفت تا قارون را به مجازات برساند.
ارجاعات قرآنی و روایی
قرآن کریم در سوره قصص، آیه 81، میفرماید:
فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ
: «آنگاه او و خانهاش را در زمین فرو بردیم.»
روایت از مجمع البحرین (ص 274) نقل میکند: «یا ارض خذیه»، که به معنای گرفتن قارون توسط زمین است.
تحلیل عرفانی و اخلاقی
حضرت موسی علیهالسلام، به دلیل مظهریت جلال الهی، با شدت در برابر بیحرمتی قارون عمل کرد. برخلاف پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و امیرالمؤمنین علیهالسلام که مظهر جمع جمال و جلال هستند، موسی علیهالسلام فرصت توبه را به قارون نداد. این شدت عمل، نشانه اقتدار الهی اوست، اما خداوند متعال، به دلیل لطف بیکران خود، موسی را به سبب ممانعت از سخن گفتن قارون مورد مذمت قرار داد.
لطف الهی و مذمت موسی
خداوند متعال، موسی علیهالسلام را به دلیل گفتن «لاتزدني من كلامك» (حرف نزن) مورد عتاب قرار داد و فرمود اگر قارون او را به نام خدا میخواند، پاسخ میداد. این مذمت، نشانهای از لطف بیکران الهی است که حتی به گناهکار، فرصت توبه میدهد.
وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ
: «و رحمتم همه چیز را در بر گرفته است.» (اعراف: 156)
روایت از مجمع البحرین (ص 274) نقل میکند: «لوان قارون دعانى كما دعاك لا جبته» (اگر قارون مرا چنانکه تو را خواند، میخواند، پاسخش میدادم).
جمعبندی بخش سوم
داستان قارون، نمونهای از خسف الارض بهعنوان مجازات الهی است که به فرمان موسی علیهالسلام، مظهر جلال، تحقق یافت. زمین، بهمثابه موجودی مطیع، قارون را فرو برد، اما لطف الهی، حتی در برابر گناهکار، فرصت توبه را فراهم میآورد. این بخش، پیوند میان اقتدار الهی و رحمت بیکران را نشان میدهد.
بخش چهارم: زمین بهمثابه موجودی زنده و پویا
حیات و خودکفایی زمین
زمین، در نگاه عرفانی و قرآنی، موجودی زنده، هوشیار و خودکفاست که دارای حیات، تولید و تناسل است. این ویژگی، امکان خسف و طی الارض را فراهم میآورد. زمین، تحت فرمان اولیاء خدا، باز و بسته میشود و اشیاء یا افراد را در خود نگه میدارد.
درنگ: زمین، چونان موجودی زنده، با انبساط و انقباض خود، در خدمت اراده الهی قرار میگیرد و معجزات اولیاء را ممکن میسازد.
ارجاعات قرآنی و روایی
قرآن کریم در سوره اسراء، آیه 37، میفرماید:
وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا
: «و در زمین با تکبر راه مرو.»
روایت از بحارالانوار (ج 23) نقل میکند: «لولا الحجة لساخت الارض باهلها» (اگر حجت خدا نبود، زمین اهلش را فرو میبرد).
تحلیل عرفانی
زمین، بهمثابه موجودی زنده، دارای حیات و شعور است که تحت اراده الهی عمل میکند. این حیات، در انبساط و انقباض زمین، در طی الارض و خسف الارض، و در حفظ اموات تا روز قیامت تجلی مییابد. زمین، چونان مادری مهربان، موجودات را در آغوش خود نگه میدارد و به اذن الهی، آنها را تربیت یا مجازات میکند.
جمعبندی بخش چهارم
زمین، موجودی زنده و پویاست که با انبساط و انقباض خود، امکان تحقق معجزات الهی را فراهم میآورد. این ویژگی، در خسف و طی الارض، و در حفظ نظم الهی تجلی مییابد و زمین را بهعنوان مرکبی مطیع در اختیار اولیاء خدا قرار میدهد.
بخش پنجم: رد تفاسیر نادرست درباره خسف الارض
نقد تفاسیر غیرمعتبر
برخی تفاسیر نادرست، خسف الارض را به دخالت ملائکه، حرکت باد، یا تجدد امثال نسبت دادهاند. این تفاسیر، با ظاهر قرآن کریم و روایات معتبر سازگار نیست و یا حقایق قرآنی را انکار میکند یا معانی آن را تحریف مینماید.
درنگ: خسف الارض، پدیدهای الهی است که به دخول الارض فی الارض اشاره دارد و نیازی به نسبت دادن به ملائکه یا باد ندارد.
ارجاع قرآنی
قرآن کریم در سوره نمل، آیه 40، میفرماید:
فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَٰذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي
: «چون آن را نزد خود مستقر دید، گفت: این از فضل پروردگار من است.»
این آیه، خسف را به فضل الهی و عمل عاصف بن برخیا نسبت میدهد، نه ملائکه یا باد.
تحلیل نقادانه
تفاسیر نادرست، مانند نسبت دادن خسف به ملائکه یا تجدد امثال، از فهم صحیح آیات و روایات فاصله دارند. خسف الارض، به معنای انبساط و انقباض زمین است که به اذن الهی و توسط اولیاء خدا تحقق مییابد. این تفاسیر، یا از عدم درک حقیقت عرفانی پدیده ناشی میشوند یا به تحریف معانی منجر میگردند.
جمعبندی بخش پنجم
خسف الارض، پدیدهای الهی است که به دخول الارض فی الارض اشاره دارد و تفاسیر نادرست، مانند نسبت دادن آن به ملائکه یا تجدد امثال، با قرآن کریم و روایات سازگار نیست. این بخش، بر اهمیت فهم صحیح و مبتنی بر منابع معتبر تأکید دارد.
نتیجهگیری کل
این نوشتار، با تکیه بر درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به تبیین مفهوم اسم اعظم و خسف الارض در چارچوب آیات قرآن کریم و روایات معتبر پرداخته است. اسم اعظم، مجموعهای از 73 حرف الهی است که هر یک، قدرتی برای تصرف در عالم دارد. خسف الارض، به معنای انبساط و انقباض زمین، پدیدهای الهی است که با سرعت خارقالعاده رخ میدهد و امکان طی الارض و انتقال اشیاء را فراهم میآورد. زمین، موجودی زنده و خودکفاست که تحت فرمان اولیاء خدا عمل میکند، مانند معجزه موسی علیهالسلام در فرو بردن قارون. لطف الهی، حتی در برابر گناهکار، فرصت توبه را فراهم میآورد، و تفاسیر نادرست، مانند نسبت دادن خسف به ملائکه، با حقیقت قرآنی سازگار نیست. این اثر، بهعنوان منبعی علمی-عرفانی، میتواند برای پژوهشگران حوزه الهیات، عرفان اسلامی و علوم قرآنی راهگشا باشد.
با نظارت صادق خادمی