متن درس
اسماء و صفات الهی: نقد شبهات انکار اسم اعظم معین
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۷۲)
مقدمه
اسم اعظم الهی، چونان نگینی در تاج معرفت توحیدی، در عرفان اسلامی جایگاهی والا دارد و راهنمای سالکان در مسیر قرب به ذات اقدس حق است. درسگفتار هفتاد و دوم از سلسله مباحث آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به نقد قولی میپردازد که وجود اسم اعظم معین و مطلق را انکار کرده و آن را به مفهومی نسبی تقلیل میدهد. این دیدگاه، که هر اسمی را با توجه و اضطرار اعظم میداند، با استدلالهای عقلانی و نقلی ضعیف و فاقد انسجام، در برابر روایات معتبر و اصول عرفانی ناکام میماند.
بخش اول: ادعای انکار اسم اعظم معین
یکی از اقوال مطرح در باب اسم اعظم، مدعی است که حق تعالی اسم اعظم معین و معلوم ندارد و هر اسمی که بنده در حالت توجه و اضطرار بخواند، اعظم است؛ مانند «شافی» در بیماری یا «ناصر» در مظلومیت. این دیدگاه، اسم اعظم را از حقیقتی یگانه و مطلق به مفهومی نسبی و وابسته به شرایط عبد تقلیل میدهد.
تحلیل: این قول، در حقیقت، وجود اسم اعظم به معنای سنتی آن در عرفان اسلامی را انکار میکند. اسم اعظم، چونان خورشیدی است که نورش بر همه اسما میتابد و نمیتوان آن را به نوری نسبی و گذرا فروکاست. این دیدگاه با روایات معتبر، مانند آنچه در اصول کافی آمده که فاصله «بسم الله» با اسم اعظم را به نزدیکی سواد و بیاض عین تشبیه میکند، ناسازگار است.
بخش دوم: نقد استدلال عقلانی اول: شرافت اسم از مسمی
استدلال نخست مدعیان این قول این است که اسم، کلمهای وضعی و فاقد شرافت ذاتی است و شرافتش از مسمی، یعنی حق تعالی به عنوان اشرف موجودات، ناشی میشود. لذا هر اسمی که با توجه و معرفت خوانده شود، میتواند اعظم باشد.
تحلیل: این استدلال از نظر منطقی ناقص است. گرچه شرافت اسم از مسمی است، این به معنای تساوی همه اسما در اعظمت نیست. اسما در حکیکیت از ذات حق متفاوتاند؛ برای نمونه، «الله» حکیاتی قویتر از «رزاق» نسبت به مسمی دارد. قرآن کریم در آیه «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا» (اعراف: ۱۸۰)؛ «و برای خدا نامهای نیکوست، پس او را با آنها بخوانید» ()، بر وجود درجات و مراتب در اسماء دلالت میکند. مانند آینههایی است که هر یک نور حق را به گونهای بازمیتابانند، اما برخی شفافتر و کاملترند.
این استدلال، مانند تلاش برای برابر دانستن همه ستارگان آسمان است که هرکدام درخششی متفاوت دارند. تفاوت در حکیات، امکان وجود اسمی اعظم با حکیایت اقوی را تأیید میکند.
بخش سوم: نقد استدلال عقلانی دوم: فردانیت حق و نفی جزئیت
استدلال دوم مدعی است که حق تعالی فرد محض و منزه از ترکیب است، لذا نمیتوان گفت برخی اسما بر جزء اشرف و برخی بر جزء غیراشرف ذات دلالت دارند. پس اسم اعظم معین وجود ندارد.
تحلیل: این استدلال، به دلیل خلط میان مسمی و حکیات اسم، نادرست است. بحث اسم اعظم، به حکیات اسما از ذات حق مربوط است، نه به تقسیم ذات به اجزا. برای نمونه، «رحمن» حکیاتی قویتر از «رزاق» دارد، بدون آنکه ذات حق تجزیه شود. اسم اعظم، اسمی است که حکیاتش از ذات اقوی و اعظم است، نه اینکه به جزء اشرف ذات دلالت کند. ذات حق، مانند اقیانوسی بیکران است که اسما چون امواجی بر سطح آن، هر یک به گونهای از آن حکایت میکنند.
این استدلال، مانند آن است که بگوییم چون خورشید واحد است، پرتوهایش نمیتوانند در شدت متفاوت باشند. تفاوت در حکیات اسما، امکان وجود اسم اعظم را نفی نمیکند.
بخش چهارم: نقد روایت منسوب به امام صادق علیهالسلام
روایت نقلشده از امام صادق علیهالسلام، که فردی را به غسل در حوض سرد در زمستان واداشته و با اضطرار او به دعا، اسم اعظم را آموخته، مدعی است که هر اسمی با توجه و اضطرار اعظم است. این روایت، فاقد سند معتبر و با سیره معصومان ناسازگار است.
تحلیل: این روایت به دلایل زیر مردود است:
۱. سندی: فاقد سند معتبر و بیشتر در منابع اهل سنت، مانند تفسیر فخر رازی، نقل شده است. لسان این روایت با روایات شیعی، مانند آنچه در اصول کافی آمده، سازگار نیست.
۲. محتوایی: رفتار منسوب به امام صادق علیهالسلام، شامل فریب، ظلم، و نگهداشتن فرد در آب سرد تا حد مرگ، با سیره معصومان که مظهر رحمت و هدایتاند، ناسازگار است. معصوم، مانند باغبانی است که با مهربانی بذر معرفت را در دلها میکارد، نه با خدعه و اجبار.
۳. منطقی: نتیجهگیری روایت، یعنی تساوی همه اسما در اعظمت، با مفهوم اسم اعظم بهعنوان حقیقتی یگانه در روایات معتبر، مانند «ان اسم الله الاعظم على ثلاثة و سبعین حرفا» (اصول کافی، ج ۱، کتاب الحجة)، تناقض دارد.
این روایت، مانند داستانی است که با رنگ و لعاب ظاهری، حقیقت را پنهان میکند و نمیتواند مبنای استدلال قرار گیرد.
بخش پنجم: تفاوت حکیات اسما و جایگاه اسم اعظم
اسمای الهی در حکیات از ذات حق متفاوتاند؛ برخی، مانند «الله»، حکیاتی قویتر و برخی، مانند «رزاق»، حکیاتی ضعیفتر دارند. اسم اعظم، اسمی است که حکیاتش از ذات اقوی و اعظم است. در دعای جوشن کبیر، اسما با درجات مختلف ذکر شدهاند، اما برخی، مانند «الله» یا «هو»، به دلیل جامعیت، به اسم اعظم نزدیکترند.
تحلیل: این تفاوت در حکیات، امکان وجود اسم اعظم را تأیید میکند. اسما، مانند درهایی به سوی ذات حقاند؛ برخی وسیعتر و برخی تنگتر. اسم اعظم، دری است که عظیمترین راه به سوی حق را میگشاید. روایت اصول کافی که «بسم الله» را نزدیک به اسم اعظم میداند، این جامعیت را نشان میدهد.
بخش ششم: نقد نسبی کردن اسم اعظم
ادعای نسبی بودن اسم اعظم، که هر اسمی در شرایط خاص (مانند اضطرار) اعظم است، با مفهوم سنتی اسم اعظم بهعنوان حقیقتی مطلق و یگانه ناسازگار است. اسم اعظم، به دلیل آثار تکوینی خاص، مانند زنده کردن مرده یا تأثیر در نظام تکوین، نمیتواند به شرایط نسبی وابسته باشد.
تحلیل: اسم اعظم، مانند قلهای است که در آسمان توحید میدرخشد و نمیتوان آن را به تپههای کوچک شرایط نسبی فروکاست. روایت اصول کافی، با اشاره به نزدیکی «بسم الله» به اسم اعظم، بر وجود حقیقتی واحد و مطلق دلالت دارد.
بخش هفتم: ضرورت توجه و اضطرار در استجابت دعا
روایت مورد بحث تأکید دارد که با صافی قلب و توجه، هر اسمی میتواند دعا را مستجاب کند. اما این به معنای اعظم بودن همه اسما نیست، بلکه به شرایط نفسانی عبد مربوط است.
تحلیل: استجابت دعا، مانند گلی است که در خاک پاک قلب میروید، اما این به ماهیت اسم اعظم ربطی ندارد. اسم اعظم، حقیقتی متعالی است که فراتر از استجابت دعا، در معرفت توحیدی و سلوک نقش دارد. قرآن کریم در آیه «وَاذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَخِيفَةً» (اعراف: ۲۰۵)؛ «و پروردگارت را در دل خود با تضرع و ترس یاد کن» ()، بر اهمیت توجه نفسانی تأکید دارد.
بخش هشتم: نقد استدلالهای غیرمنطقی در کلام
استدلالهایی مانند «اسم کلمهای وضعی است» یا «حق فرد محض است»، فاقد انسجام منطقیاند و نمیتوانند انکار اسم اعظم معین را اثبات کنند. این استدلالها، به جای استدلال، به خلط مفاهیم و مغالطه منجر شدهاند.
تحلیل: این استدلالها، مانند بنایی هستند که بر شالودهای سست بنا شده و با اندک تأملی فرو میریزند. بحث اسم اعظم، در باب حکیات اسما از ذات است، نه شرافت لفظ یا ترکیبپذیری ذات. مانند آن است که بگوییم چون دریا واحد است، امواجش نمیتوانند متفاوت باشند.
بخش نهم: منابع معتبر برای شناخت اسم اعظم
شناخت اسم اعظم، نیازمند بررسی منابع معتبر، شامل قرآن کریم، روایات کتب اربعه (مانند اصول کافی)، و تجارب سلوکی عارفان است. این منابع، بر وجود اسم اعظم واحد و مطلق تأکید دارند.
تحلیل: روایات معتبر، مانند آنچه در اصول کافی آمده که «بسم الله» را نزدیک به اسم اعظم میداند، و آیاتی مانند «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا» (اعراف: ۱۸۰)؛ «و برای خدا نامهای نیکوست، پس او را با آنها بخوانید» ()، راه شناخت اسم اعظم را هموار میکنند. این منابع، مانند چراغهایی هستند که مسیر معرفت را روشن میسازند.
بخش دهم: جایگاه اسم اعظم در معرفت توحیدی
اسم اعظم، فراتر از استجابت دعا، در معرفت توحیدی و قرب به ذات حق نقش محوری دارد. این حقیقت، مطلق است و نمیتواند به شرایط نسبی، مانند اضطرار، وابسته باشد.
تحلیل: اسم اعظم، مانند کلیدی است که درهای معرفت توحیدی را میگشاید و سالک را به مقام قرب رهنمون میشود. در سلوک عرفانی، این اسم نهتنها در آثار تکوینی، بلکه در فهم ذات حق نقش دارد. مانند نوری است که از ذات حق ساطع شده و عالم وجود را روشن میکند.
بخش یازدهم: نقش اسما در قرب به حق
اسمای الهی، مانند ابوابی به سوی ذات حقاند که هر یک در مرتبهای خاص، سالک را به قرب رهنمون میکنند. اسم اعظم، باب اعظم است که حکیاتش قویتر و دولتش عظیمتر است. ذکر اسما، مانند جوشن کبیر، تلاشی است برای چنگ زدن به ذات حق و وصول به او.
تحلیل: سالک، مانند کوهنوردی است که با هر اسم، گامی به سوی قله توحید برمیدارد. برخی اسما، مانند «الله» یا «رحمن»، او را سریعتر به مقصد میرسانند، زیرا حکیاتشان قویتر است. این تفاوت، مانند آن است که برخی درها به قلب خانه نزدیکترند.
بخش دوازدهم: نقد رفتار منسوب به معصوم در روایت
روایت مورد بحث، رفتار ظالمانهای را به امام صادق علیهالسلام نسبت میدهد، مانند فریب فرد برای غسل در آب سرد و جلوگیری از خروج او تا حد مرگ. این رفتار، با مقام رحمت و هدایت معصوم ناسازگار است.
تحلیل: معصوم، مانند چشمهای زلال است که تشنگی تشنگان را با مهربانی سیراب میکند، نه با خدعه و اجبار. این روایت، مانند قصهای ساختگی است که برای توجیه قول انکار اسم اعظم معین جعل شده و نمیتواند معتبر باشد.
جمعبندی
درسگفتار هفتاد و دوم آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، با نقد قول انکار اسم اعظم معین، به تبیین جایگاه این حقیقت عرفانی پرداخته است. ادعای نسبی بودن اسم اعظم، که هر اسمی را با توجه و اضطرار اعظم میداند، به دلیل ضعف استدلالهای عقلانی و نقلی مردود است. استدلالهایی مانند شرافت اسم از مسمی یا فردانیت حق، فاقد انسجام منطقیاند و نمیتوانند وجود اسم اعظم مطلق را نفی کنند. روایت منسوب به امام صادق علیهالسلام، به دلیل فقدان سند معتبر، ناسازگاری با سیره معصومان، و نتیجهگیری نادرست، غیرقابل اعتماد است. اسم اعظم، حقیقتی یگانه و مطلق است که حکیات قویتری از ذات حق دارد و در معرفت توحیدی و سلوک عرفانی نقش محوری ایفا میکند. منابع معتبر قرآنی و روایی، مانند اصول کافی و آیات قرآن کریم، راه شناخت این حقیقت را هموار میکنند.
صوت این درسگفتار در دسترس ما نبوده است