در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

اسماء الحسنی 8

متن درس

اسماء و صفات الهی: تأملی در حقیقت حکایت و نقد نزاع‌های کلامی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۸)

مقدمه

اسماء و صفات الهی، چونان گوهرهایی درخشان در گنجینه معرفت الهی، از دیرباز محور تأملات عمیق الهیاتی، فلسفی و عرفانی بوده‌اند. این تأملات، نه‌تنها به فهم حقیقت ذات باری‌تعالی رهنمون می‌شوند، بلکه راهگشای شناخت رابطه انسان با هستی و خالق آن‌اند. درس‌گفتار هشتم از سلسله مباحث آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، با تمرکز بر تمایز مفهومی میان اسم و صفت، مفهوم حکایت به‌عنوان جوهره اسم، و نقد نزاع‌های کلامی در باب امکان اطلاق اسم و صفت بر خداوند، به کاوشی ژرف در این قلمرو پرداخته است.

بخش نخست: چیستی اسم و صفت و تمایزات مفهومی

تفاوت اسم و صفت در نگاه الهیاتی

در نظام معرفتی الهیات اسلامی، تمایز میان اسم و صفت، چونان کلیدی برای فهم رابطه ذات الهی با تجلیات آن، از اهمیت بسزایی برخوردار است. اسم، به‌سان نوری که ذات را در پرتو وصف آشکار می‌سازد، ذات متلبس به صفت را لحاظ می‌کند. به‌عنوان مثال، اسم «الله» به ذات الهی با لحاظ کمالات آن اشاره دارد. در مقابل، صفت، چونان شاخه‌ای که از درخت ذات روییده، تعلقات و ویژگی‌های ذات را بدون لحاظ خود ذات بیان می‌کند؛ مانند «رحمن» که رحمت بی‌کران الهی را توصیف می‌نماید. این تمایز، ریشه در تحلیل‌های فلسفی و کلامی دارد و با دیدگاه‌های متفکرانی چون ملاصدرا در «اسفار اربعه» هم‌خوانی دارد، که اسم را به‌عنوان واسطه‌ای وجودی میان ذات و مخلوقات معرفی می‌کند.

این تمایز، نه‌تنها در فهم نظری اسماء و صفات الهی مؤثر است، بلکه در سلوک عرفانی نیز نقشی بنیادین دارد. اسم، به دلیل لحاظ ذات، چونان دریچه‌ای به سوی حقیقت مطلق است، در حالی که صفت، با بیان ویژگی‌های مشخص، راه را برای ادراک مبتدیان هموار می‌سازد.

درنگ: اسم، ذات متلبس به وصف را لحاظ می‌کند، در حالی که صفت، صرفاً تعلقات ذات را بدون لحاظ خود ذات بیان می‌دارد، و این تمایز، بنیانی برای فهم نظری و عملی اسماء و صفات الهی است.

برتری نسبی اسم و صفت

در قیاس میان اسم و صفت، هر یک از منظری خاص، برتری می‌یابد. اسم، به دلیل لحاظ ذات، چونان قله‌ای رفیع، شأنی اشرف دارد، زیرا به حقیقت وجودی ذات الهی نزدیک‌تر است. در مقابل، صفت، به دلیل وضوح در بیان خصوصیات، چونان جویباری زلال، برای مبتدیان که در آغاز راه سلوک‌اند، ارجح است. برای اولیاء و اقویاء، که در مراتب بالای معرفتی گام برمی‌دارند، اسماء کلی مانند «حی قیوم» اولویت دارند، زیرا این اسماء، چونان آینه‌ای تمام‌نما، ذات الهی را در گستره‌ای وسیع‌تر منعکس می‌کنند. اما برای سالکان نوپا، صفات جزئی مانند «رزاق» یا «رحیم»، که به نیازهای ملموس وجودی انسان نزدیک‌ترند، راهگشاترند.

این دیدگاه، با مراحل سلوک عرفانی هم‌خوانی دارد، که از شناخت صفات جزئی به سوی فهم اسماء کلی پیش می‌رود. همان‌گونه که کودکی از حروف ساده به سوی کلمات پیچیده گام برمی‌دارد، سالک نیز از صفات ملموس به سوی اسماء متعالی سیر می‌کند.

درنگ: اسم به دلیل لحاظ ذات، برای اولیاء اشرف است، اما صفت به دلیل وضوح، برای مبتدیان ارجح است، و این تفاوت، مسیر سلوک را برای سالکان در مراتب مختلف هموار می‌سازد.

بخش دوم: مفهوم حکایت و بازتعریف اسم

اسم به‌معنای حکایت

مفهوم اسم، در این درس‌گفتار، به‌سان چشمه‌ای زلال، از معنای سنتی خود فراتر رفته و به‌عنوان «حکایت» بازتعریف شده است. حکایت، چونان آینه‌ای که حقیقت را بازمی‌تاباند، هر آنچه از ذات یا معنای شیء خبر دهد، اعم از اسم، صفت، فعل یا حرف، در برمی‌گیرد. برخلاف دیدگاه‌های سنتی که اسم را مقید به لفظ می‌دانند، در این نگاه، اسم لزوماً به لفظ وابسته نیست. فعل (مانند «خلق»)، صفت (مانند «عالم»)، و حتی حرف (مانند ربط)، به اعتبار حکایت از حقیقت، اسم محسوب می‌شوند. این تعریف، با مباحث اشتقاق در ادبیات عرب و تحلیل‌های فلسفی دلالت، مانند آنچه در آثار ابن‌سینا دیده می‌شود، هم‌سویی دارد.

این بازتعریف، چونان کلیدی طلایی، قفل نزاع‌های کلامی را می‌گشاید و تمامی کلمات را تحت عنوان حکایت، یکپارچه می‌سازد. اصل در کلمه، اسم است، زیرا هر کلمه‌ای، به‌سان نوری که از حقیقت ساطع می‌شود، حکایت‌گر است.

درنگ: اسم، به معنای حکایت، فراتر از لفظ است و هر آنچه از ذات یا معنا خبر دهد، اعم از فعل، صفت یا حرف، اسم محسوب می‌شود.

نقد تقسیم‌بندی سنتی کلمه

تقسیم‌بندی سنتی کلمه به اسم، فعل و حرف، در این درس‌گفتار مورد نقد قرار گرفته و اصل کلمه، اسم معرفی شده است. این دیدگاه، چونان جریانی که مرزهای مصنوعی را درهم می‌شکند، نشان می‌دهد که فعل و حرف نیز، به اعتبار حکایت، اسم‌اند. فعل، با بیان زمان‌مندی، و حرف، با تبیین ربط، هر یک به‌نحوی از حقیقت حکایت می‌کنند و از این‌رو، در ذیل مفهوم اسم جای می‌گیرند. این رویکرد، نزاع‌های کلامی و تفسیری را که بر تمایزات صوری میان این مقولات استوارند، ساده‌سازی کرده و به وحدتی معرفتی رهنمون می‌شود.

این تحلیل، با فلسفه زبان اسلامی، به‌ویژه دیدگاه‌های ابن‌سینا درباره دلالت، هم‌خوانی دارد و بر وحدت مفهومی حکایت در تمامی انواع کلمات تأکید می‌ورزد.

درنگ: اصل کلمه، اسم است، زیرا هر کلمه‌ای، اعم از فعل یا حرف، به اعتبار حکایت، در ذیل مفهوم اسم جای می‌گیرد، و این دیدگاه، نزاع‌های کلامی را ساده‌سازی می‌کند.

بخش سوم: نقد نزاع‌های کلامی درباره اسم و صفت الهی

امکان اطلاق اسم بر خداوند

برخی متکلمان، از جمله معتزله و اشاعره، با استدلال به عدم شناخت کامل ذات الهی، اطلاق اسم بر خداوند را ناممکن دانسته‌اند. آنان معتقدند که اسم‌گذاری نیازمند معرفت کامل به مسمّی است، و چون ذات الهی از ادراک بشر خارج است، نمی‌توان برای آن اسم قائل شد. این استدلال، در این درس‌گفتار، با تمثیلی روشن نقد شده است: همان‌گونه که برای نام‌گذاری کودکی تازه‌متولدشده، معرفت جزئی (مانند «این طفل است») کافی است، برای اطلاق اسم بر خداوند نیز معرفت حداقلی (مانند «موجود ذو کمال») کفایت می‌کند. نیازی به شناخت کُنه ذات نیست، زیرا معرفت، چونان نوری تدریجی، به قدر سعه وجودی انسان بسنده است.

افزون بر این، خداوند خود برای خویش اسم نهاده است، چنان‌که در قرآن کریم فرموده:

إِنِّي أَنَا اللَّهُ

درنگ: اطلاق اسم بر خداوند جایز است، زیرا معرفت حداقلی برای نام‌گذاری کافی است، و خداوند خود با اسم‌هایی چون «الله» خویش را معرفی کرده است.

امکان اطلاق صفت بر خداوند

گروهی دیگر از متکلمان استدلال کرده‌اند که صفات متعدد (مانند «عالم»، «قادر»، «رحیم») نمی‌توانند بر ذات واحد الهی منطبق شوند، زیرا یا مترادف‌اند و یا مهمل. این استدلال نیز در این درس‌گفتار نقد شده است: یک ذات می‌تواند اوصاف متعدد داشته باشد، همان‌گونه که زید می‌تواند عالم، شجاع و قوی باشد. انطباق صفات، به ملاك صدق بستگی دارد، نه به وحدت یا کثرت. برای مثال، اگر گفته شود زید عالم است، شجاع است و قوی است، تمامی این صفات بر یک ذات منطبق‌اند، زیرا هر یک به ملاك خاصی صادق‌اند. به همین ترتیب، صفات الهی، چونان شعاع‌های نور از خورشید ذات، هر یک به ملاك خاص خود بر ذات الهی منطبق‌اند.

این دیدگاه، با نظریه وحدت در کثرت ملاصدرا هم‌خوانی دارد، که کثرت صفات را در وحدت ذات الهی ممکن می‌داند. بنابراین، اطلاق صفات متعدد بر خداوند، نه‌تنها ممکن، بلکه ضرورتی معرفتی است.

درنگ: صفات متعدد الهی، به ملاك صدق، بر ذات واحد منطبق‌اند، و این انطباق، با وحدت ذات منافاتی ندارد.

نقد استدلال‌های کلامی بی‌اساس

نزاع‌های کلامی درباره امکان یا امتناع اسم و صفت برای خداوند، چونان حباب‌هایی بر سطح اقیانوس معرفت، بی‌اساس و بی‌فایده‌اند. این مباحث، نه‌تنها مشکلی از سالک حل نمی‌کنند، بلکه او را از مسیر معرفت و سلوک الهی منحرف می‌سازند. استدلال‌هایی که معرفت کامل ذات را پیش‌شرط نام‌گذاری می‌دانند، با واقعیت‌های وجودی هم‌خوانی ندارند. همان‌گونه که انسان برای نام‌گذاری یک شیء یا شخص، به معرفت جزئی بسنده می‌کند، در مورد خداوند نیز معرفتی حداقلی، چونان بذری کوچک، برای اطلاق اسم و صفت کافی است. افزون بر این، خداوند خود با اسماء و صفاتی چون «ذوالجلال»، «رحیم» و «مجید» خویش را معرفی کرده، و این معرفی، چونان نقشه‌ای الهی، راه را برای معرفت انسان هموار می‌سازد.

این نقد، با تأکید عرفان نظری بر اولویت حکمت عملی بر نظری هم‌سویی دارد و نشان می‌دهد که تمرکز بر مباحث نظری بی‌فایده، سالک را از بهره‌مندی عملی از اسماء و صفات بازمی‌دارد.

درنگ: نزاع‌های کلامی درباره امکان اطلاق اسم و صفت بر خداوند، بی‌اساس و بی‌فایده‌اند، زیرا معرفت جزئی برای نام‌گذاری کافی است و خداوند خود را با اسماء و صفات معرفی کرده است.

بخش چهارم: نامحدود بودن اسماء و صفات الهی

حکایت و گستره بی‌کران اسماء

اسماء و صفات الهی، چونان ستارگانی در آسمان بی‌کران وجود الهی، نامحدودند. هر آنچه حکایت از ذات یا کمالات الهی کند، اعم از اسم، صفت، فعل، حرف، سلب یا اضافه، در ذیل مفهوم اسم جای می‌گیرد. این حکایات، به سعه وجودی ذاکر وابسته‌اند. برای مثال، یکی «ذوالجلال» را با تصوری محدود، مانند نشاندن خداوند بر عرش، درک می‌کند، در حالی که دیگری آن را به احاطه قیومی بر هستی تفسیر می‌نماید. هر دو، به قدر سعه وجودی خود، صادق‌اند، زیرا حکایت، چونان جویباری است که به اندازه ظرف ادراک انسان جاری می‌شود.

این دیدگاه، با اصل تشکیک وجود در فلسفه صدرایی و روایات شیعه درباره کثرت اسماء الهی هم‌خوانی دارد. ذکر اعدادی مانند «چهار هزار اسم» یا «صد اسم»، نه به محدودیت اسماء، بلکه به محدودیت ادراک انسانی اشاره دارد.

درنگ: اسماء و صفات الهی نامحدودند، زیرا وجود الهی بی‌کران است، و هر حکایتی، به قدر سعه وجودی ذاکر، از حقیقت الهی خبر می‌دهد.

امکان اطلاق انواع حکایت بر خداوند

خداوند، به‌سان اقیانوسی بی‌کران، می‌تواند تمامی انواع حکایت را در بر گیرد. اسماء عینی، اضافی، مفهومی، مصداقی، و حتی سلوب و اعتبارات، همگی به‌عنوان اسماء الهی جایزند. این گستردگی، ریشه در نامحدود بودن وجود الهی دارد. برای مثال، وقتی خداوند می‌فرماید:

لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ

این رویکرد، با نظریه فیض نامتناهی در عرفان ابن‌عربی هم‌سویی دارد و نشان می‌دهد که هر نوع حکایت، به شرط صدق، می‌تواند به خداوند نسبت داده شود.

درنگ: خداوند می‌تواند تمامی انواع حکایت، اعم از اسماء، صفات، افعال، سلوب و اضافات را در بر گیرد، زیرا وجود الهی نامحدود است.

بخش پنجم: استفاده عملی از اسماء در سلوک

اهمیت نوع استفاده از اسماء

مسئله اصلی در باب اسماء و صفات الهی، نه امکان اطلاق آن‌ها، بلکه چگونگی بهره‌مندی عملی از آن‌هاست. سالک، چونان کودکی که از حروف ساده به سوی کلمات پیچیده پیش می‌رود، باید از اسماء و صفاتی آغاز کند که با سعه وجودی و نیازهای او متناسب است. برای مبتدی، صفت «رزاق»، که به رزق و روزی اشاره دارد، چونان کلیدی است که درِ معرفت را می‌گشاید، زیرا به نیازهای ملموس او پاسخ می‌دهد. اما برای سالکی که در مراتب عالی سلوک است، اسماء کلی مانند «حی قیوم»، که احاطه قیومی الهی را نشان می‌دهند، مناسب‌ترند.

این توصیه، با روش تدریجی سلوک در عرفان عملی هم‌خوانی دارد. همان‌گونه که عارفی گفته است: «خداوند را چنان شناختم که اگر زمین سرب شود و آسمان پولاد، باز رزقم را می‌رساند»، سالک باید از اسمائی آغاز کند که با تجربه وجودی او هم‌خوانی دارد.

درنگ: سالک باید از اسماء و صفاتی آغاز کند که با سعه وجودی و نیازهای او متناسب است، مانند «رزاق» برای مبتدی و «حی قیوم» برای اولیاء.

نقش اسماء در قرب و معرفت الهی

اسماء الهی، چونان پل‌هایی نورانی، انسان را به سوی قرب و معرفت الهی رهنمون می‌سازند. انتخاب اسم مناسب، به مرحله سلوک و نیاز سالک بستگی دارد. برای مثال، سالکی که در ابتدای راه است، با تأمل در صفت «رزاق»، خداوند را به‌عنوان مبدأ رزق می‌شناسد، اما سالکی که در مراتب عالی قرار دارد، با اسم «ذوالجلال و الاکرام»، احاطه قیومی الهی را درمی‌یابد. این تفاوت، چونان مراتب نردبانی است که هر پله‌اش به سوی مقصدی متعالی‌تر هدایت می‌کند.

این دیدگاه، بر اهمیت معرفت عملی در سلوک تأکید دارد و نشان می‌دهد که اسماء، نه‌تنها ابزار معرفت نظری، بلکه وسیله‌ای برای حضور و قرب وجودی‌اند.

درنگ: اسماء الهی، چونان پل‌هایی نورانی، سالک را به سوی قرب و معرفت الهی هدایت می‌کنند، و انتخاب اسم مناسب به مرحله سلوک و نیاز سالک بستگی دارد.

جمع‌بندی

این نوشتار، با تأمل در درس‌گفتار هشتم آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به کاوشی عمیق در چیستی اسم و صفت، مفهوم حکایت، و نقد نزاع‌های کلامی درباره امکان اطلاق اسم و صفت بر خداوند پرداخت. اسم، به‌سان حکایتی از ذات متلبس به وصف، و صفت، به‌سان بیانگر تعلقات ذات، هر یک جایگاه ویژه‌ای در نظام الهیاتی دارند. بازتعریف اسم به‌عنوان حکایت، تمامی کلمات، اعم از فعل، صفت و حرف، را در ذیل مفهوم اسم یکپارچه ساخته و نزاع‌های کلامی را بی‌اعتبار می‌کند. نقد استدلال‌های کلامی نشان داد که معرفت جزئی برای اطلاق اسم و صفت کافی است، و خداوند خود با اسماء و صفاتی چون «الله» و «رحمن» خویش را معرفی کرده است. افزون بر این، اسماء و صفات الهی، به دلیل نامحدود بودن وجود الهی، بی‌کران‌اند و هر حکایتی، به قدر سعه وجودی ذاکر، صادق است. در نهایت، تأکید بر استفاده عملی از اسماء در سلوک، راه را برای بهره‌مندی معرفتی و وجودی سالکان هموار می‌سازد.

این اثر، با ساختاری علمی و زبانی فاخر، تلاشی است برای ارائه منبعی جامع و نظام‌مند که پژوهشگران الهیات، فلسفه اسلامی و عرفان نظری را در فهم عمیق‌تر این مفاهیم یاری رساند. امید است که این تأملات، چونان بذری در کشتزار معرفت، به بار نشیند و راهگشای سلوک معنوی و علمی خوانندگان گردد.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. طبق متن درسگفتار، تفاوت اصلی بین اسم و صفت چیست؟

2. ریشه اصلی کلمه 'اسم' در متن از چه واژه‌ای مشتق شده است؟

3. طبق متن، چرا صفت برای مبتدیان مناسب‌تر از اسم است؟

4. کدام‌یک از موارد زیر طبق متن به عنوان اسم محسوب می‌شود؟

5. طبق متن، چه چیزی مانع اطلاق اسم بر خدا از نظر برخی متکلمین است؟

6. طبق متن، اسم از صفت اشرف است زیرا ذات را بیان می‌کند.

7. متن بیان می‌کند که فعل نمی‌تواند اسم باشد زیرا زمان‌مند است.

8. برخی متکلمین معتقدند خدا نمی‌تواند اسم داشته باشد زیرا شناخت ما از او به مفاهیم، سلوب یا اعتبارات محدود است.

9. طبق متن، صفت نمی‌تواند حکایت‌کننده باشد و تنها اسم این ویژگی را دارد.

10. متن استدلال می‌کند که برای اطلاق اسم بر خدا، شناخت کامل کنه ذات الهی لازم نیست.

11. تفاوت اصلی بین اسم و صفت از نظر حکایت در متن چیست؟

12. چرا طبق متن، صفت برای مبتدیان در مقایسه با اسم مناسب‌تر است؟

13. چرا برخی متکلمین معتقدند نمی‌توان برای خدا اسم قائل شد؟

14. طبق متن، چگونه می‌توان گفت که افعال و حروف نیز اسم هستند؟

15. چرا متن استدلال‌های مخالف اطلاق صفت بر خدا را بی‌اساس می‌داند؟

پاسخنامه

1. اسم لحاظ ذات دارد، اما صفت لحاظ متعلق دارد

2. سمه یا سمو

3. چون صفت ابین و روشن‌تر است

4. افعال، صفات و حروف در ظرف حکایت

5. عدم شناخت کامل ذات خدا

6. درست

7. نادرست

8. درست

9. نادرست

10. درست

11. اسم حکایت از ذات می‌کند، در حالی که صفت حکایت از متعلقات و خصوصیات ذات دارد.

12. صفت برای مبتدیان ابین و روشن‌تر است، زیرا خصوصیات را به صورت واضح‌تر بیان می‌کند.

13. آن‌ها معتقدند چون شناخت ما از خدا به مفاهیم، سلوب یا اعتبارات محدود است، نمی‌توان برای او اسم گذاشت.

14. افعال و حروف در ظرف حکایت اسم هستند، زیرا هر چیزی که حکایت کند، اسم محسوب می‌شود.

15. زیرا صفات متعدد می‌توانند بر ذات واحد منطبق شوند، مشروط بر اینکه ملاك انطباق و صدق داشته باشند.