در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

اسماء الحسنی 154

متن درس





کتاب اسما و صفات الهی: تبیین ماده «ح‌ک‌م» در سلوک عرفانی

اسما و صفات الهی: تبیین ماده «ح‌ک‌م» در سلوک عرفانی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۵۴)

دیباچه: اسما الحسنی، آیینه‌های معرفت توحیدی

اسما الحسنی، چونان نگین‌هایی درخشان در تاج توحید، نه‌تنها تجلی‌گاه صفات بی‌کران الهی‌اند، بلکه راهنمایی ژرف برای سالکان طریق معرفت و قرب به ساحت قدس ربوبی به شمار می‌روند. این اسما، فراتر از نام‌هایی صرف، حامل معانی عمیقی هستند که در سلوک عرفانی، دل و جان سالک را به سوی حقیقت مطلق رهنمون می‌سازند. در این اثر، با تمرکز بر ماده «ح‌ک‌م» و مشتقات آن (حکیم، حکم، حاکم، احکم، محکم)، تلاش شده است تا با تحلیلی اشتقاقی، لغوی و عرفانی، معنای واحد این اسما در قرآن کریم تبیین گردد.

بخش نخست: چالش‌های معناشناختی ماده «ح‌ک‌م»

تعدد اسما و پیچیدگی‌های معنایی

ماده «ح‌ک‌م» در قرآن کریم، با تنوعی چشمگیر در قالب اسما و صیغه‌های گوناگون (حکیم، حکم، حاکم، احکم، محکم) ظاهر شده و این تعدد، فهم معنای واحد آن را به چالشی معناشناختی بدل کرده است. حکیم ۹۱ بار، حاکم (به صورت فعلی) ۱۷ بار، حکم یک‌بار، و احکم الحاکمین دو بار در قرآن کریم ذکر شده‌اند. این تنوع، گویی چونان شاخه‌های درختی تنومند، از یک ریشه واحد سر برآورده، اما تفاوت در استعمالات، ذهن را به جست‌وجوی معنای مشترک وامی‌دارد.

هُوَ [مطلب حذف شد] : «او عزیز و حکیم است»)، نمونه‌ای است که حکیم را در کنار صفت عزيز نشانده و پیوندی معنایی میان عزت و حکمت را آشکار می‌سازد. این همراهی، که ۴۷ بار با عزيز و ۳۶ بار با عليم رخ داده، چونان نوری است که از زوایای گوناگون بر گوهر حکمت تابیده و جامعیت آن را نمایان می‌کند.

درنگ: تعدد اسمای مشتق از ماده «ح‌ک‌م» در قرآن کریم، ضرورت بازگشت به معنای اشتقاقی واحد را برجسته می‌سازد، زیرا ماده در همه هیئت‌ها باید حامل یک معنا باشد.

نقد کتب لغت: محدودیت‌های معناشناختی

کتب لغت، از جمله مفردات راغب و مصباح المنیر، گرچه گنجینه‌ای از استعمالات زبانی‌اند، اما در تبیین معنای واحد ماده «ح‌ک‌م» ناکام مانده‌اند. راغب، حکم را «منع للإصلاح» (منع برای اصلاح) و حکمت را «اصابت الحق بالعلم والعقل» تعریف کرده، اما این تعاریف، چونان پرتوهایی پراکنده، به جای وحدت، به تعدد معنا دامن زده‌اند. این کتب، گویی انباری از سماعیات‌اند که بدون تحلیل اشتقاقی، تنها استعمالات را گردآورده و از ریشه‌یابی معنای مطابقي بازمانده‌اند.

مصباح المنیر، هرچند اصل حکم را منع دانسته و حکمت را به معنای «منع از خلاف»، گامی به سوی وحدت برداشته، اما باز هم در دام تعدد معانی (منع، قضا، اتقان) گرفتار آمده است. این محدودیت، چونان سایه‌ای بر فهم اسمای الهی گسترده شده و ضرورت بازگشت به قرآن کریم را به‌عنوان مرجع اصلی معنا آشکار می‌سازد.

بخش دوم: اصل اشتقاق و جست‌وجوی معنای واحد

اهمیت اشتقاق در فهم اسما

اصل اشتقاق، چونان کلیدی زرین، دروازه فهم دقیق اسمای الهی را می‌گشاید. بر اساس این اصل، ماده زبانی، مانند «ح‌ک‌م»، باید در همه هیئت‌های خود (حکیم، حکم، حاکم) معنای واحدی داشته باشد، چنان‌که «ضرب» در همه صیغه‌ها به معنای «زدن» است. تعدد معانی (منع، قضا، اصابت، معرفت) برای یک ماده، با این اصل سازگار نیست، زیرا هیئت تنها نحوه تجلی معنا را تعیین می‌کند، نه خود معنا را.

این اصل، گویی چون چراغی در تاریکی، مسیر فهم اسما را روشن می‌سازد. بدون تکیه بر اشتقاق، معانی اسما پراکنده و غیرمنسجم می‌مانند، چنان‌که در کتب لغت مشاهده می‌شود. احیای این اصل در حوزه‌های علمیه، ضرورتی است که فهم عمیق اسمای الهی را ممکن می‌سازد.

درنگ: اصل اشتقاق، ابزار کشف معنای مطابقي است که در همه هیئت‌های یک ماده ثابت می‌ماند و بدون آن، فهم اسمای الهی ناقص و پراکنده خواهد بود.

معنای پیشنهادی: منع للإصلاح

معنای اصلی ماده «ح‌ک‌م»، «منع للإصلاح» (جلوگیری از کژی برای اصلاح) پیشنهاد می‌شود. این معنا، چونان ریشه‌ای تنومند، همه استعمالات را در بر می‌گیرد: حکمت، منع عالمانه از فساد است؛ حکم، قضاوت برای جلوگیری از ظلم؛ و محکم، استحکامی که مانع تباهی است. حکیم، صاحب این منع عالمانه، و حاکم، مجری آن در قضاوت است.

در قرآن کریم، وَاللَّهُ يَحْکُمُ [مطلب حذف شد] : «خدا هرچه بخواهد حکم می‌کند»)، حکم به قضاوت برای اصلاح اشاره دارد. همچنین، وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ (لقمان: ۱۲، ترجمه: «به لقمان حکمت دادیم»)، حکمت را منع از کژی با علم و عمل خیر نشان می‌دهد. این معنا، همه هیئت‌ها را به وحدتی معنایی می‌رساند.

بخش 3: تفاوت حکمت الهی و انسانی

حکمت الهی: خلقت نظام‌مند

حکمت الهی، معرفت اشیاء و خلقت آن‌ها به غایت احکام است. این حکمت، چونان معماری بی‌نقص جهان هستی، نظام‌مندی خلقت را تضمین می‌کند. در قرآن کریم، إِنَّهُ [مطلب حذف شد] : «او دانا و حکیم است»)، به این خلقت نظام‌مند اشاره دارد که با علم الهی پیوند خورده است.

حکمت انسانی: معرفت و خیرات

حکمت انسانی، معرفت موجودات و انجام خیرات است. این حکمت، گویی چونان چراغی در دست سالک، او را از کژی‌های نفسانی بازمی‌دارد و به سوی اصلاح هدایت می‌کند. حکمت لقمان، که در قرآن کریم به آن اشاره شده، نمونه‌ای از این حکمت انسانی است که با معرفت و عمل خیر همراه است. این تفاوت، ظاهری است و هر دو به معنای واحد «منع للإصلاح» بازمی‌گردند.

بخش چهارم: همراهی حکیم با عزيز و عليم

پیوند حکمت با عزت و علم

حکیم در قرآن کریم، اغلب با عزيز (۴۷ بار) و عليم (۳۶ بار) همراه است، گویی این صفات چونان سه گوهر در یک تاج، جامعیت حکمت الهی را به نمایش می‌گذارند. عزت، به قدرت غلبه بر موانع، و علم، به آگاهی کامل اشاره دارد که پیش‌نیاز حکمت‌اند.

كَانَ اللَّهُ [مطلب حذف شد] : «خدا عزیز و حکیم است»)، عزت را قدرت و حکمت را منع عالمانه نشان می‌دهد. همچنین، هُوَ [مطلب حذف شد] : «او حکیم و داناست»)، علم را پیش‌شرط حکمت معرفی می‌کند.

درنگ: همراهی حکیم با عزيز و عليم در قرآن کریم، نشان‌دهنده پیوند ناگسستنی حکمت با عزت و علم است که جامعیت آن را در اصلاح و منع فساد آشکار می‌سازد.

بخش پنجم: قرآن کریم، مرجع اصلی معنا

برتری قرآن بر کتب لغت

قرآن کریم، با بیش از ۱۱۰ استعمال ماده «ح‌ک‌م» در سیاق‌های گوناگون، بهترین مرجع برای فهم معنای اسمای الهی است. برخلاف کتب لغت که استعمالات پراکنده را گردآورده‌اند، قرآن کریم سیاقی منسجم ارائه می‌دهد.

أَفَغَيْرَ اللَّهِ [مطلب حذف شد] : «آیا جز خدا از حکمی پروا کنم؟»)، حکم را به قضاوت عادلانه‌ای که مانع فساد است، تفسیر می‌کند. این سیاق‌ها، معنای واحد «منع للإصلاح» را تأیید می‌کنند.

بخش ششم: حکمت در سلوک عرفانی

هدایت سالک به سوی معرفت و تقوا

حکمت، چونان مشعلی فروزان در مسیر سلوک عرفانی، سالک را از کژی‌های نفسانی بازمی‌دارد و به سوی معرفت و عمل خیر هدایت می‌کند. سالک، با تأسی به صفت حکیم، از فساد نفسانی پرهیز کرده و به قرب الهی نائل می‌شود.

اتَّقُوا اللَّهَ [مطلب حذف شد] : «از خدا پروا کنید و خدا به شما می‌آموزد»)، تقوا را راهی به سوی حکمت عملی و نظری نشان می‌دهد. سالک، با منع نفس از هواها، قلب خود را به نور اصلاح می‌آراید.

درنگ: حکمت در سلوک عرفانی، سالک را با منع عالمانه از کژی‌ها به سوی معرفت و تقوا رهنمون می‌سازد و به آستان قرب الهی می‌رساند.

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

اسمای مشتق از ماده «ح‌کم» (حکیم، حکم، حاکم، احکم، محکم)، با تنوع استعمالات خود، چالشی معناشناختی در فهم اسمای الهی پدید آورده‌اند. تحلیل اشتقاقی نشان می‌دهد که معنای واحد این ماده، «منع للإصلاح» است که در حکمت (منع عالمانه)، قضاوت (منع ظلم)، و استحکام (منع فساد) تجلی می‌یابد. قرآن کریم، با بیش از ۱۱۰ استعمال، این معنا را تأیید و برتری خود را بر کتب لغت، که به استعمالات پراکنده بسنده کرده‌اند، نشان می‌دهد. در سلوک عرفانی، حکمت چونان چراغی راه را به سوی هدایت می‌دهد. سالک را از تاریکی‌های نفسانی به سوی نور معرفت و تقوا هدایت می‌کند. احیای اصل اشتقاق در حوزه‌های علمیه، ضرورتی است که فهم دقیق اسمای الهی را میسر می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی


کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. در قرآن کریم، صفت 'حکیم' چند بار به عنوان صفت الهی به کار رفته است؟

2. کدام ترکیب از اسمای الهی در قرآن کریم بیشترین تکرار را با صفت 'حکیم' دارد؟

3. صفت 'احکم الحاکمین' در قرآن کریم چند بار ذکر شده است؟

4. طبق متن، اصل معنای 'حکم' در لغت چیست؟

5. کدام یک از اسمای الهی در قرآن به تنهایی به کار نرفته است؟

6. صفت 'حکیم' در قرآن کریم همیشه به تنهایی به کار رفته است.

7. طبق متن، 'حکمت' در مورد خداوند به معنای معرفت اشیا و ایجاد آنها به بهترین نحو است.

8. در قرآن کریم، صفت 'حکم' تنها یک بار به صورت مستقل به کار رفته است.

9. طبق متن، معنای 'حکیم' و 'حاکم' در اسمای الهی کاملاً یکسان است.

10. کتاب‌های لغت به تنهایی برای فهم معنای دقیق اسمای الهی کافی هستند.

11. تفاوت اصلی بین معنای 'حکمت' در خداوند و انسان چیست؟

12. چرا طبق متن، نمی‌توان پذیرفت که اسمای الهی مانند 'حکم' و 'حکیم' معانی متعدد داشته باشند؟

13. طبق متن، چرا کتاب‌های لغت برای فهم معنای اسمای الهی کافی نیستند؟

14. منظور از 'محکم' در اسمای الهی چیست؟

15. چرا صفت 'حکیم' در قرآن به تنهایی به کار نرفته است؟

پاسخنامه

1. 91 بار

2. حکیم و عزیز

3. دو بار

4. منع

5. حکیم

6. نادرست

7. درست

8. درست

9. نادرست

10. نادرست

11. حکمت در خداوند به معنای معرفت اشیا و ایجاد آنها به بهترین نحو است، در حالی که در انسان به معنای معرفت موجودات و انجام کارهای خیر است.

12. زیرا اصل اشتقاق اقتضا می‌کند که ماده یک معنا داشته باشد و هیئت نمی‌تواند معنای ماده را تغییر دهد.

13. چون کتاب‌های لغت تنها استعمالات را جمع‌آوری کرده‌اند و اصل اشتقاق و معنای مطابق را در نظر نگرفته‌اند.

14. محکم به چیزی گفته می‌شود که از حیث لفظ و معنا شبهه‌ای در آن ایجاد نشود.

15. زیرا معنای حکیم به تنهایی ناقص است و نیاز به صفت دیگری مانند عزیز یا علیم دارد تا معنای کامل خود را برساند.