در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

اسماء الحسنی 166

متن درس





کتاب اسماء و صفات الهی: تحلیل نطق و کلام در قرآن کریم

اسماء و صفات الهی: تأملی در نطق و کلام با تکیه بر قرآن کریم

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۶۶)

دیباچه: درآمدی بر نطق و کلام در پرتو اسماء الحسنی

نطق و کلام، چونان دو گوهر درخشان در گنجینه معارف قرآنی، از صفات بنیادین در توصیف توانایی بیانی موجودات و ذات اقدس الهی‌اند. این دو مفهوم، که در آیات قرآن کریم و اسماء الحسنی ریشه دارند، نه‌تنها بیانگر قدرت اظهار باطن به ظاهرند، بلکه کلیدهایی برای فهم معرفت الهی و پیوند انسان با حقیقت وجود به شمار می‌روند. این نوشتار، برآمده از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره در جلسه ۱۶۶، به تحلیل عمیق و انتقادی رابطه نطق و کلام می‌پردازد و با استناد به آیات قرآنی و نقد دیدگاه‌های سنتی و لغوی، به تبیین جایگاه این دو صفت در نظام معرفتی الهی می‌نشیند.

بخش نخست: مبانی نظری نطق و کلام

ضرورت بررسی رابطه نطق و کلام

برای فهم دقیق رابطه نطق و کلام، ضرورتی عمیق احساس می‌شود که ابتدا کلام و متکلم تعریف شوند تا بتوان آن‌ها را با نطق و ناطق قیاس کرد. نطق، چونان جریانی سیال، به اظهار باطن به ظاهر در هر شکل و صورتی اشاره دارد، در حالی که کلام، چونان گوهری تراش‌خورده، به بیان مقطع و معنادار محدود می‌گردد. این تمایز مفهومی و مصداقی، لزوم تحلیل آیات قرآنی و صفات الهی را برای روشن‌سازی این رابطه برجسته می‌سازد. نطق، چونان دریایی بی‌کران، هر نوع اظهار را در بر می‌گیرد، اما کلام، چونان مرواریدی در دل صدف، به بیان‌های هدفمند و اثرگذار اختصاص دارد.

درنگ: نطق، اظهار باطن به هر شکل است، اما کلام به بیان مقطع و معنادار محدود می‌شود، و این تمایز، کلید فهم رابطه این دو مفهوم در قرآن کریم است.

تعاریف لغوی کلام

در منابع لغوی، کلام در سه سطح تعریف شده است:

  • مصباح المنیر: کلام به «اصوات متتابعه فی معنا مفهوم» تعریف شده، یعنی اصواتی پی‌در‌پی که برای انتقال معنای مشخص به کار می‌روند.
  • اصطلاح نحوی: کلام، جمله‌ای است که از مسند و مسندالیه (مبتدا و خبر) تشکیل شده و ساختار زبانی مشخصی دارد.
  • کلام نفسی: کلام به معنای قائم به نفس، یعنی معنایی که در دل انسان نهفته است، مانند آنچه در آیه یَقُولُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ (مجادله: ۸؛ : «در دل‌های خود می‌گویند») آمده است.

این تعاریف، کلام را در سه ساحت لفظی، نحوی و نفسی نشان می‌دهند، اما ماده اصلی کلام، که اظهار باطن به ظاهر است، در همه این‌ها مشترک است. این وحدت ماده، چونان نخ تسبیح، تعاریف متعدد را به هم پیوند می‌دهد، و تفاوت‌ها به هیئت‌های زبانی بازمی‌گردد.

تمایز کلام لفظی و نحوی

در تعریف لفظی، کلام به صوت متتابع وابسته به متکلم است، اما در تعریف نحوی، کلام وصف جمله‌ای است که از مسند و مسندالیه تشکیل شده و به متکلم وابستگی ندارد. این تمایز، کلام را در دو نقش متمایز نشان می‌دهد: یکی به‌عنوان صفت متکلم، که بیانگر نطق اوست، و دیگری به‌عنوان صفت جمله، که ساختار زبانی را توصیف می‌کند. ماده اصلی کلام، اظهار باطن است، که در هر دو کاربرد حضور دارد، اما نطق، چونان آسمانی گسترده، از کلام عام‌تر است.

تقسیم کلام به مفید و غیرمفید

برخی، مانند رافعی، کلام را به مفید (دارای فایده کامل) و غیرمفید تقسیم کرده‌اند. کلام نحوی، به دلیل ساختارمندی، همواره مفید است، اما کلام لفظی می‌تواند غیرمفید باشد، مانند عبارات پراکنده بدون معنای کامل. این تقسیم‌بندی، کلام را از نطق متمایز می‌کند، زیرا نطق لزوماً به فایده وابسته نیست. برای مثال، عبارت «زید قام» کلامی مفید است، اما اصوات پراکنده ممکن است فاقد فایده باشند.

درنگ: کلام نحوی همواره مفید است، اما کلام لفظی می‌تواند غیرمفید باشد، و این تمایز، کلام را از نطق، که به فایده وابسته نیست، جدا می‌سازد.

نقد تعریف کلام نفسی

برخی، مانند آمدی، کلام را به معنای قائم به نفس، یعنی معنایی نهفته در دل، تعریف کرده‌اند، مانند شعر «إن الکلام لفی الفؤاد». اما این تعریف، کلام را از اظهار جدا می‌کند، در حالی که کلام بدون ظهور ممکن نیست. آیه یَقُولُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ (مجادله: ۸؛ : «در دل‌های خود می‌گویند») به گفت‌وگوی درونی اشاره دارد، اما این گفت‌وگو نیز نوعی اظهار درونی است. کلام نفسی، چونان آتشی در دل، تنها زمانی کلام است که ظهوری هرچند درونی داشته باشد.

نقد تشتت در تعاریف کلام

منابع لغوی، مانند مصباح المنیر، کلام را به‌صورت متشتت (لفظی، نحوی، نفسی) تعریف کرده‌اند، بدون تعیین اصل واحد. این تشتت، ناشی از خلط ماده و هیئت است. ماده کلام، اظهار باطن به ظاهر است، و تفاوت‌ها به هیئت‌های زبانی مربوط می‌شود. کلام لفظی به صوت، کلام نحوی به جمله، و کلام نفسی به اظهار درونی اشاره دارد، اما همه این‌ها مصادیق ماده واحد کلام‌اند، چونان شاخه‌هایی که از یک ریشه می‌رویند.

بخش دوم: تحلیل مفهومی کلام در منابع لغوی و قرآنی

تعریف کلام در مفردات راغب

راغب، کلام را به دو نوع تقسیم می‌کند:

  • کلام صوتی: آنچه با گوش درک می‌شود.
  • کَلْم: آنچه با چشم درک می‌شود، مانند زخم، که به دلیل اثرگذاری به کلام نسبت داده شده است.

این تقسیم‌بندی، ناشی از خلط ماده و استعمال مجاز است. کَلْم (زخم)، چونان خراشی بر پوست، به دلیل اثرگذاری به کلام تشبیه شده، اما ماده اصلی کلام، اظهار باطن است، نه زخم. این خلط، از توجه به هیئت به‌جای ماده ناشی می‌شود.

نقد دو یا سه اصلی بودن کلام

برخی منابع، مانند مقاییس اللغه، کلام را دارای دو یا سه اصل (نطق مفهوم، زخم، زمین سخت) دانسته‌اند. این تعدد، ناشی از خلط ماده و هیئت است. ماده کلام، یک معنای واحد (اظهار باطن) دارد، و کاربردهای دیگر، مانند زخم یا زمین سخت، استعمال مجازند. ماده نمی‌تواند چندگانه باشد، زیرا لفظ در معنای واحد استعمال می‌شود، چونان جامی که تنها یک نوشیدنی را در خود جای می‌دهد.

درنگ: ماده کلام، اظهار باطن است، و کاربردهای دیگر، مانند زخم یا زمین سخت، استعمال مجازند که به اثرگذاری اشاره دارند، نه ماده اصلی کلام.

تأثیر هیئت‌ها در معنای کلام

هیئت‌های مختلف، مانند کلام، کلیم و کلمه، معانی متفاوتی ایجاد می‌کنند:

  • کلام: استمرار در اظهار، چونان جریانی مداوم.
  • کلیم: مخاطب و مفعول، مانند کلیم الله برای موسی علیه‌السلام.
  • کلمه: واحد بیان، مانند یک واژه یا مفهوم.

این تفاوت‌ها به هیئت‌ها مربوط است، نه ماده. کلیم، به دلیل حضور مخاطب، اخص از کلام است، اما ماده هر دو، اظهار باطن است. نطق، چونان آسمانی وسیع، از کلام عام‌تر است.

شواهد قرآنی کاربرد کلام

کلام در قرآن کریم به معانی گوناگونی به کار رفته است:

  • کلام لفظی: فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا (مریم: ۲۶؛ : «امروز با هیچ انسانی سخن نمی‌گویم»).
  • کلام الهی: وَکَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَکْلِیمًا (نساء: ۱۶۴؛ : «و خدا با موسی سخن گفت، سخن‌گفتنی»).
  • کلام اعضا: وَتُکَلِّمُنَا أَیْدِینَا (یس: ۶۵؛ : «و دست‌هایمان با ما سخن می‌گویند»).
  • کلام وحیانی: مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیًا (شوری: ۵۱؛ : «برای هیچ بشری نیست که خدا با او سخن بگوید مگر از طریق وحی»).
  • کلام تکوینی: إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ اسْمُهُ الْمَسِیحُ (آل عمران: ۴۵؛ : «خدا تو را به کلمه‌ای بشارت می‌دهد که نامش مسیح است»).

این تنوع، جامعیت کلام در قرآن کریم را نشان می‌دهد. همه این کاربردها به ماده واحد کلام (اظهار باطن) بازمی‌گردند، اما با مصادیق مختلف، چونان رنگ‌های گوناگون در یک طیف نوری.

بخش سوم: نطق و کلام در پرتو اسماء الحسنی

اصل واحد در معنای کلام

اصل واحد کلام، اظهار باطن به ظاهر است، که در همه مصادیق (لفظی، نحوی، نفسی، تکوینی) مشترک است. این تعریف، کلام را به نطق نزدیک می‌کند، زیرا نطق نیز اظهار باطن است. اما کلام، به دلیل وابستگی به اثرگذاری و معنای مفهوم، اخص از نطق است، که می‌تواند بدون اثرگذاری باشد. کلام، چونان پیکانی هدفمند، به سوی اثرگذاری نشانه می‌رود، در حالی که نطق، چونان نسیمی آزاد، هر نوع اظهار را در بر می‌گیرد.

درنگ: اصل واحد کلام، اظهار باطن به ظاهر است، اما کلام به دلیل اثرگذاری و معنای مفهوم، اخص از نطق است که شمولیت بیشتری دارد.

رابطه نطق و کلام

نطق، به معنای اظهار باطن به هر شکل (قول، حال، فعل)، چونان دریایی بی‌کران است، در حالی که کلام، به بیان مقطع و معنادار (صوت مفهوم یا جمله) محدود می‌شود. هر کلام، نطق است، زیرا اظهار باطن است، اما هر نطق لزوماً کلام نیست. برای مثال، نطق سنگ در تسبیح (یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ، حشر: ۲۴) کلام نیست، اما نطق است. این تمایز، نطق را عام‌تر از کلام نشان می‌دهد.

رابطه ناطق و متکلم

ناطق، موجودی است که باطن خود را اظهار می‌کند، در حالی که متکلم، کسی است که کلام مقطع و معنادار تولید می‌کند. خداوند، هر دو صفت را در اسماء الحسنی داراست: ناطق، به معنای اظهار ذات و صفاتش (إِنِّی أَنَا اللَّهُ، طه: ۱۴) و متکلم، به معنای تولید کلام مقطع (وَکَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَکْلِیمًا). این دو صفت، چونان دو بال، مکمل یکدیگرند، اما ناطق عام‌تر است.

درنگ: خداوند، هم ناطق است به معنای اظهار ذات و صفات، و هم متکلم به معنای تولید کلام مقطع، و این دو صفت در اسماء الحسنی مکمل یکدیگرند.

کلام به‌عنوان صفت ذاتی و فعلی خداوند

کلام می‌تواند صفت ذاتی (مظهر باطن الهی) یا فعلی (تکلم با موسی یا وحی) باشد. در کلام ذاتی، خداوند مظهر باطن خود است، مانند خلقت به‌عنوان کلام تکوینی. در کلام فعلی، خداوند با موسی سخن می‌گوید یا وحی می‌فرستد. هر دو، از صفت ناطق و متکلم الهی سرچشمه می‌گیرند، چونان نوری که از یک منبع به اشکال گوناگون متجلی می‌شود.

نقد کلام نفسی در فلسفه اسلامی

برخی فلاسفه، کلام نفسی را معنای نهفته در نفس، بدون نیاز به ظهور، دانسته‌اند. این تعریف، با قرآن کریم ناسازگار است، زیرا کلام نیازمند ظهور است. حتی در کلام نفسی، مانند گفت‌وگوی درونی (یَقُولُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ)، نوعی ظهور درونی وجود دارد. کلام نفسی، چونان آتشی در دل، تنها زمانی کلام است که به ظهور درآید.

اظهار درونی و کلام سالک

سالک می‌تواند کلام درونی (ذکر قلبی) داشته باشد، بدون نیاز به اظهار لفظی، مانند ذکری که مانع کارهای دیگر نمی‌شود (لایشغله شأن عن شأن). این کلام درونی، ظهور قلبی است که از دل به دل یا از نفس به ذهن منتقل می‌شود. سالک، چونان باغبانی ماهر، دل را به ذکر الهی آراسته می‌کند، بدون آنکه حواسش پرت شود.

کلام و اثرگذاری

کلام، برخلاف نطق، نیازمند اثرگذاری است. اظهار بدون اثر، نطق است، اما کلام نیست. برای مثال، تسبیح جمادات (نطق) اثر لفظی ندارد، اما کلام الهی (وَکَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى) اثر مشخصی (هدایت) دارد. کلام، چونان تیری است که به هدف می‌نشیند، در حالی که نطق، چونان نسیمی است که آزادانه می‌وزد.

درنگ: کلام، به دلیل نیاز به اثرگذاری، اخص از نطق است که می‌تواند بدون اثر باشد، و این تمایز، جامعیت نطق را نشان می‌دهد.

کلام تکوینی و خلقت

خلقت خداوند، کلام تکوینی است، زیرا اظهار باطن الهی (کُنْ فَیَکُونُ) است. آیه إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (یس: ۸۲؛ : «چون چیزی را بخواهد، به آن می‌گوید باش، پس می‌شود») نشان می‌دهد که فعل الهی (خلق)، کلام است. این کلام، از صفت ناطق الهی سرچشمه می‌گیرد، چونان نوری که از ذات الهی به عالم وجود می‌تابد.

شمولیت نطق و محدودیت کلام

نطق، به همه موجودات، از جمادات تا خداوند، نسبت داده می‌شود، اما کلام به موجوداتی محدود است که بیان مقطع دارند (مانند انسان، فرشتگان، خداوند). آیه أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ (فصلت: ۲۱) نطق را به همه اشیاء نسبت می‌دهد، اما کلام در آیاتی مانند وَکَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى به بیان مقطع اشاره دارد. نطق، چونان آسمانی بی‌کران، همه موجودات را در بر می‌گیرد، اما کلام، چونان ستاره‌ای درخشان، در قلمرو بیان‌های معنادار می‌درخشد.

درنگ: نطق، به دلیل شمولیت، به همه موجودات نسبت داده می‌شود، اما کلام به بیان مقطع و معنادار محدود است.

جمع‌بندی: نطق و کلام، آیینه‌های معرفت الهی

نطق و کلام، چونان دو بال معرفت، انسان را به سوی فهم حقیقت الهی رهنمون می‌سازند. نطق، با شمولیت بی‌مانندش، هر نوع اظهار باطن را در بر می‌گیرد، از تسبیح سنگ‌ها تا کلام الهی. کلام، اما، چونان گوهری تراش‌خورده، به بیان‌های مقطع و اثرگذار اختصاص دارد. ماده اصلی کلام، اظهار باطن به ظاهر است، و تعاریف متعدد (لفظی، نحوی، نفسی) به تفاوت در هیئت‌ها بازمی‌گردد. آیات قرآنی، از وَکَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تا إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ، جامعیت کلام را نشان می‌دهند، اما نطق، به دلیل شمولیت بیشتر، به همه موجودات نسبت داده می‌شود. خداوند، هم ناطق است، که ذات و صفاتش را اظهار می‌کند، و هم متکلم، که کلام مقطع تولید می‌نماید. این دو صفت، در اسماء الحسنی، چونان دو گوهر مکمل، نور معرفت را می‌افشانند. نقد دیدگاه‌های سنتی، مانند کلام نفسی یا دو اصلی بودن کلام، بر ضرورت تمرکز بر ماده واحد (اظهار باطن) تأکید دارد. این تحلیل، نطق و کلام را کلیدهایی برای معرفت الهی معرفی می‌کند و بر بازنگری منابع سنتی با استناد به قرآن کریم تأکید می‌ورزد.

با نظارت صادق خادمی


کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس متن درسگفتار، حقیقت انسان از چه جهت ازلی است؟

2. طبق متن، اگر چیزی ابدی باشد اما ازلی نباشد، چه مشکلی پیش می‌آید؟

3. متن چه دلیلی برای بطلان تسلسل در عللی که زمان در آن‌ها دخیل نیست ارائه می‌دهد؟

4. طبق متن، اگر علت حادث باشد و زمان در آن دخیل باشد، چه نتیجه‌ای حاصل می‌شود؟

5. متن چه شرطی را برای ایجاد تسلسل ضروری می‌داند؟

6. هر چیزی که ازلی است، طبق متن، ابدی نیز هست.

7. اگر معلول ابدی باشد ولی ازلی نباشد، علت آن حتماً حادث است.

8. تسلسل در عللی که زمان در آن‌ها دخیل نیست، طبق متن باطل است.

9. ابدیت بدون ازلیت، طبق متن، به نفی واجب تعالی منجر می‌شود.

10. حوادث زمانی، طبق متن، به علل ازلی وابسته هستند.

11. چرا طبق متن، اگر چیزی ابدی باشد باید ازلی نیز باشد؟

12. تفاوت اصلی بین ابدیات و حوادث زمانی در متن چیست؟

13. چرا تسلسل در عللی که زمان در آن‌ها دخیل نیست باطل است؟

14. چرا اگر علت حادث باشد و زمان در آن دخیل باشد، تسلسل ایجاد می‌شود؟

15. طبق متن، حقیقت انسان چگونه با ازلیت و ابدیت مرتبط است؟

پاسخنامه

1. به دلیل ذات ازلی و ابدی آن

2. تخلف معلول از علت یا تسلسل در علل

3. چون تسلسل بدون زمان ممکن نیست

4. تسلسل در علل به وجود می‌آید

5. تعدد و خارجی بودن

6. درست

7. نادرست

8. درست

9. درست

10. نادرست

11. زیرا اگر ابدی باشد و ازلی نباشد، تخلف معلول از علت یا تسلسل در علل پیش می‌آید.

12. ابدیات به علل ازلی وابسته‌اند، در حالی که حوادث زمانی به علل متجدد وابسته‌اند.

13. چون تسلسل نیازمند زمان و تجدد است و بدون زمان ممکن نیست.

14. زیرا علت حادث نیاز به علت دیگری دارد که خود نیز حادث است و این روند ادامه می‌یابد.

15. حقیقت انسان ازلی است و چون ازلی است، ابدی نیز هست.

فوتر بهینه‌شده