در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

اسماء الحسنی 195

متن درس





تحلیل و تبیین اسم رب از اسماء الحسنی

تحلیل و تبیین اسم رب از اسماء الحسنی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۹۵)

مقدمه: درآمدی بر علم اسماء و اهمیت تبیین اسم رب

علم اسماء الهی، چونان دریایی ژرف و بی‌کران، معارف الهی را در خود نهفته دارد که فهم دقیق آن نیازمند انضباط علمی، اشتقاق صحیح و التزام به قواعد عرفانی و قرآنی است. اسم «رب» به‌عنوان یکی از جامع‌ترین اسماء الحسنی، تجلی‌گاه هدایت الهی است که در همه عوالم وجود، از سلسله نزولی تا صعودی، ساری و جاری است. این نوشتار، با استناد به درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به تحلیل و تبیین این اسم شریف می‌پردازد.

بخش نخست: نقد تعریف حاجی سبزواری از اسم رب

بررسی تعریف حاجی سبزواری

حاجی سبزواری در شرح جوشن کبیر (صفحه ۱۱۰)، اسم رب را به تربیت اشیاء در سلسله صعودی محدود کرده و اسم بارئ را مختص سلسله نزولی دانسته است. وی معتقد است که رب در مقام تربیت اشیاء از هیولای اولی تا کمالات نهایی (سلسله صعودی) عمل می‌کند، درحالی‌که بارئ در سلسله نزولی، از عقل به نفس و از نفس به هیولای اولی، ظهور دارد. این تفکیک، به‌مثابه جداسازی دو ساحت از اقتدار الهی، با اصل وحدت اسماء و سعه وجودی حق تعارض دارد.

تحلیل تبیینی

اسماء الهی، چونان نوری واحد در ظروف گوناگون، در همه عوالم ساری‌اند و تبعض‌پذیر نیستند. محدود کردن رب به سلسله صعودی و بارئ به سلسله نزولی، با شواهد قرآنی و اصول عرفانی ناسازگار است. قرآن کریم در آیه ﴿الْحَمْدُ [مطلب حذف شد] : ستایش خدای را که پروردگار جهانیان است) رب را به‌عنوان پروردگار همه عوالم معرفی می‌کند که شامل هر دو سلسله صعودی و نزولی است. این آیه، به‌مثابه آیینه‌ای شفاف، جامعیت رب را در همه مراتب وجود نشان می‌دهد. بنابراین، تفکیک حاجی سبزواری، چونان خطی بر آب، بی‌اساس و ناپایدار است.

درنگ: اسم رب، به‌عنوان تجلی‌گاه هدایت الهی، در همه عوالم صعودی و نزولی ساری است و محدود کردن آن به یک سلسله، با وحدت اسماء و شواهد قرآنی ناسازگار است.

بخش دوم: وحدت اسماء الهی و جامعیت رب

اصل وحدت اسماء

اسماء الهی، چونان شعاع‌های نور از یک مبدأ واحد، در همه ظروف وجودی (صعودی، نزولی، علمی، عینی) ظهور دارند. تفاوت در دولت اسماء است، نه در ذات و حقیقت آن‌ها. رب، به‌عنوان اسمی جامع، در همه عوالم و مظاهر حضور دارد و انحصار آن به سلسله صعودی، چونان حصری بر بی‌کران، با اصول عرفانی و قرآنی ناسازگار است.

شواهد قرآنی

آیات قرآن کریم، چونان مشعل‌های هدایت، جامعیت رب را در هر دو سلسله تأیید می‌کنند. آیه ﴿هُوَ [مطلب حذف شد] : او پروردگار عرش بزرگ است) به ظرف نزولی (عرش) اشاره دارد و آیه ﴿سُبْحَانَ رَبِّكَ رَبِّ [مطلب حذف شد] : منزه است پروردگار تو، پروردگار عزت، از آنچه وصف می‌کنند) رب را در ظرف عزت، که شامل هر دو سلسله است، معرفی می‌کند. همچنین، آیه ﴿إِنَّ رَبَّكَ [مطلب حذف شد] : همانا پروردگار تو آفریننده داناست) رب را با خلق (سلسله نزولی) مرتبط می‌سازد، که نقض ادعای انحصار رب به سلسله صعودی است.

درنگ: آیات قرآن کریم، چونان گواهانی صادق، جامعیت اسم رب را در هر دو سلسله صعودی و نزولی تأیید می‌کنند و هرگونه انحصار را مردود می‌سازند.

بخش سوم: نقد تعاریف عرفانی و اشتقاقی

نقد تعریف قونوی

قونوی در مصباح الانس (صفحه ۱۱۳)، رب را به سه معنا تعریف کرده است: ثابت (اسم ذاتی)، مصلح (اسم فعلی)، و مالک (اسم صفتی). این تعاریف، با اشتقاق صحیح رب (سوق الشیء الی الکمال) سازگار نیستند. معنای ثابت، چونان چتری عام، بر همه اسماء الهی سایه می‌افکند و مختص رب نیست. مصلح به رأب (اصلاح) مربوط است، نه رب، و مالک از اسماء نفسی است، درحالی‌که رب دائم‌الاضافه است.

تحلیل تبیینی

خلط معانی رب با رأب و مالک، چونان آمیختن آب و روغن، ناشی از عدم دقت در اشتقاق است. رب، با معنای «سوق الشیء الی الکمال»، چونان جویباری زلال، همه استعمالات و مشتقات را در بر می‌گیرد. تعریف قونوی، به‌مثابه نقاشی بر بوم ناصحیح، از حقیقت معنای رب فاصله دارد.

نقد تعریف فرغانی

فرغانی (نقل در مصباح الانس، صفحه ۱۵۱) رب را مشتمل بر معانی متعدد (مالک، سید، مصلح، قریب، لازم، مربّی نعمت، مدد، قیام بصلاح المربوب) دانسته است. این تعدد معانی، چونان شاخه‌های پراکنده یک درخت، با اصل وحدت معنای ماده ناسازگار است.

تحلیل تبیینی

هر ماده زبانی، چونان ریشه‌ای واحد، تنها یک معنای اصلی دارد. معانی متعدد، چونان شاخه‌های فرعی، از استعمالات و لوازم معنایی ناشی می‌شوند، نه از حقیقت ماده. معنای جامع رب، «سوق الشیء الی الکمال» است که چونان خورشیدی درخشان، همه مشتقات و استعمالات را نور می‌بخشد.

درنگ: معنای اصلی رب، «سوق الشیء الی الکمال» است که با اشتقاق صحیح و وحدت ماده سازگار بوده و هرگونه تعدد معانی غیراصیل را مردود می‌سازد.

بخش چهارم: سريان رب در اسماء و مظاهر

تمایز سريان در اسماء و مظاهر

رب در اسماء الهی به‌صورت عینی و وجوبی (بدون حاجت) و در مظاهر به‌صورت ظهوری و با حاجت (مربوبیت) ساری است. این تمایز، چونان تفاوت نور خورشید در آسمان و انعکاس آن در آیینه، ظرافت عرفانی اسم رب را آشکار می‌سازد.

تحلیل تبیینی

در عالم اسماء، رب چونان جریانی وجوبی در همه اسماء حضور دارد، زیرا اسماء الهی در وحدت و غنای ذاتی خود، محتاج یکدیگر نیستند. اما در مظاهر، چونان موجوداتی نیازمند به هدایت، رب با مربوبیت ظهور می‌یابد. این تفاوت، چونان دو روی یک سکه، نشان‌دهنده جامعیت رب در هر دو ساحت است.

درنگ: سريان رب در اسماء به‌صورت وجوبی و عینی است، درحالی‌که در مظاهر به‌صورت ظهوری و با حاجت، که این تمایز ظرافت عرفانی این اسم را نشان می‌دهد.

بخش پنجم: ضرورت انضباط علمی در علم اسماء

اهمیت آموزش تخصصی

علم اسماء، چونان گوهری نفیس، نیازمند مطالعه تخصصی و استاد است. فقدان آموزش منظم در حوزه‌های علمیه، چونان غباری بر این گوهر، به خلط معانی و مشکلات در فهم اسماء منجر شده است. مطالعه صرف فلسفه و عرفان، بدون التزام به قواعد اشتقاقی، نمی‌تواند به فهم صحیح اسماء راه یابد.

نقد کتب معاصر

کتب معاصر در علم اسماء، چونان کشتی‌هایی بی‌سکان، فاقد دقت علمی‌اند. برخی از این آثار، با خطاهای چاپی (مانند «مالا فمالا» به جای «حالا فحالا») و تعاریف غیرمستند (مانند تعریف رب به یازده معنا)، ارزش علمی ندارند و مطالعه آن‌ها، چونان گامی در تاریکی، اتلاف وقت است.

تحلیل تبیینی

احیای علم اسماء، چونان بازگرداندن نوری به تاریک‌خانه معرفت، نیازمند تصحیح منابع و پرهیز از مطالعه کتب غیرمعتبر است. انضباط علمی، چونان کلیدی زرین، درهای فهم صحیح اسماء را می‌گشاید و نورانیت را به حوزه‌ها و جامعه بازمی‌گرداند.

درنگ: علم اسماء، علمی مستقل و نیازمند انضباط و آموزش تخصصی است. خلط آن با فلسفه و عرفان، بدون رعایت قواعد اشتقاقی، به تعاریف نادرست منجر می‌شود.

جمع‌بندی: رب، تجلی هدایت الهی در همه عوالم

اسم رب، چونان ستاره‌ای درخشان در آسمان اسماء الحسنی، تجلی‌گاه هدایت الهی است که در همه عوالم صعودی و نزولی ساری است. نقد تعاریف حاجی سبزواری، قونوی و فرغانی نشان می‌دهد که محدود کردن رب به سلسله صعودی یا تعریف آن با معانی متباین، با وحدت اسماء و اشتقاق صحیح ناسازگار است. شواهد قرآنی، چونان مشعل‌هایی روشن، جامعیت رب را در هر دو سلسله تأیید می‌کنند. سريان رب در اسماء به‌صورت وجوبی و در مظاهر به‌صورت ظهوری، ظرافت عرفانی این اسم را آشکار می‌سازد. ضرورت انضباط علمی در علم اسماء و پرهیز از کتب غیرمعتبر، چونان ضرورتی برای حفظ گوهر معرفت، بر احیای فرهنگ دینی و ادبی تأکید دارد. این مطالعه، با ارائه تحلیلی جامع و آکادمیک، منبعی ارزشمند برای پژوهشگران الهیات و عرفان فراهم می‌آورد.

با نظارت صادق خادمی


کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. طبق متن درسگفتار، کدام صفت الهی نمی‌تواند به مظهر نسبت داده شود؟

2. چرا در متن از اصطلاح «مظهر» به جای «حادث» استفاده شده است؟

3. طبق متن، استناد حادث به چه چیزی اقتضا می‌کند؟

4. کدام اصطلاح در متن برای توصیف رابطه بین حق و مخلوق استفاده شده است؟

5. طبق متن، تفاوت اصلی بین واجب الوجود و مظهر چیست؟

6. طبق متن، همه موجودات به قدر سعه خود مظهر اسماء و صفات حق هستند.

7. مظهر در متن می‌تواند واجب الوجود ذاتی باشد.

8. حادث در متن می‌تواند تمام اسماء و صفات حق از جمله قدیم را داشته باشد.

9. طبق متن، مظهر می‌تواند هم حادث باشد و هم قدیم.

10. انسان در متن تنها موجودی است که على صورة الحق است.

11. چرا وجوب ذاتی در متن منحصر به حق دانسته شده است؟

12. چرا استفاده از اصطلاح «حادث» در متن برای مظهر مشکل‌ساز است؟

13. تفاوت بین واجب الوجود و واجب الظهور در متن چیست؟

14. چگونه مظهر در متن مشابه حق توصیف شده است؟

15. چرا در متن گفته شده که ممکن نمی‌تواند واجب شود؟

پاسخنامه

1. وجوب ذاتی

2. چون حادث شامل همه اسماء و صفات نمی‌شود

3. مشابهت به حق در همه صفات جز وجوب ذاتی

4. مظهر و مُظهر

5. واجب الوجود مستقل است، مظهر ظهور حق است

6. درست

7. نادرست

8. نادرست

9. درست

10. نادرست

11. وجوب ذاتی به غنای ذاتی حق مربوط است و برای مظهر که وابسته به حق است، ممکن نیست.

12. اصطلاح حادث برخی اسماء مانند قدیم و ازلی را که متقابل حدوث‌اند، از مظهر سلب می‌کند.

13. واجب الوجود به حق مستقل اشاره دارد، اما واجب الظهور به مظهر وابسته به حق اطلاق می‌شود.

14. مظهر در تمام اسماء و صفات الهی به جز وجوب ذاتی مشابه حق است.

15. نسبت دادن وجوب ذاتی به ممکن، منجر به انقلاب ممکن به واجب می‌شود که محال است.