متن درس
کتاب اسماء و صفات الهی: تحلیل اسم قدرت
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۲۰۵)
دیباچه
اسم قدرت، چون نگینی درخشان در تاج اسماء ذاتی الهی، در قرآن کریم به مثابه محور فعلیت و توانایی بیحد و مرز خداوند متعال میدرخشد. این نوشتار، که برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسه ۲۰۵ و تحلیلهای تفصیلی مرتبط است، با تکیه بر آیات قرآنی و بررسیهای عمیق، به تبیین جایگاه قدرت در میان صفات الهی، رابطه آن با حیات، علم، اراده، حب و عشق، و تفاوتهای ظریف میان صیغههای قدیر، قادر و مقتدر میپردازد.
بخش نخست: جایگاه و اهمیت اسم قدرت در میان صفات الهی
اهمیت محوری قدرت
اسم قدرت، به دلیل پیوند عمیق با سایر صفات الهی و مقدورات، از جایگاهی ویژه در نظام اسماء و صفات برخوردار است. این صفت، چون ستونی استوار، توانایی بیکران الهی را در فعلیت و ظهور به نمایش میگذارد. قدرت، به دلیل پیچیدگیهایش در ارتباط با حیات، علم، اراده و مقدورات، از منظر فلسفی و عرفانی نیازمند دقت و تأمل بیشتری است. برخلاف حیات و علم که به ترتیب وجود و انکشاف ذاتی را نشان میدهند، قدرت به مثابه ظهور عملی این صفات، محور فعلیت و تحقق مقدورات الهی است.
به عنوان نمونه، در آیه شریفه:
إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (بقره: ۲۰؛ ترجمه فولادوند: «خداوند بر هر چیزی تواناست»)
قدرت الهی به تمامی مقدورات تعلق گرفته و جامعیت آن را به تصویر میکشد. این آیه، چون آینهای، گستردگی و بیحد بودن قدرت الهی را بازتاب میدهد، گویی هیچ موجود یا فعلی از سیطره آن خارج نیست.
تراتب صفات و جایگاه قدرت
در نظام صفات الهی، قدرت پس از حیات و علم قرار میگیرد. حیات، چون ریشهای که درخت وجود را بارور میسازد، مقدم بر همه صفات است، زیرا بدون حیات، هیچ صفتی تحقق نمییابد. علم، که انکشاف و ظهور حیات است، پس از حیات میآید و قدرت، به مثابه میوه این درخت، ظهور عملی حیات و علم را نمایان میسازد. این تراتب، چون رشتهای که مهرههای تسبیح را به هم متصل میکند، نشاندهنده وحدت و پیوستگی صفات الهی است.
آیه شریفه:
وَهُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ (بقره: ۲۵۵؛ ترجمه فولادوند: «اوست زنده پاینده»)
بر تقدم حیات الهی تأکید دارد و نشان میدهد که حیات، مبنای تمامی صفات دیگر است. قدرت، به عنوان ظهور عملی حیات و علم، تنها در پرتو این دو صفت معنا مییابد.
وحدت حیات و علم
حیات و علم، چون دو روی یک سکه، یک حقیقت واحدند که در ظروف مختلف، جلوههای متفاوتی مییابند. در ذات حق تعالی، حیات همان وجود و علم همان انکشاف ذاتی است، گویی نوری که از ذات الهی ساطع شده و خود را آشکار میسازد. در مخلوقات، حیات به ظهور وجودی و علم به انکشاف بسیط یا اکتسابی تقسیم میشود. برای مثال، در سنگ و گیاه، حیات و علم به صورت بسیط و ذاتی ظهور دارند، اما در انسان و حیوان، علاوه بر این انکشاف بسیط، علم اکتسابی و ارادی نیز پدیدار میشود.
این تفاوت در تراکیب است که موجودات را از یکدیگر متمایز میسازد. انسان، به دلیل دارا بودن علم اکتسابی، از حیوان متمایز میشود، اما در بساطت وجودی، همه موجودات در حیات و علم شریکاند. این وحدت، چون جریانی است که از سرچشمه حق به سوی تمامی مخلوقات روان است.
بخش دوم: رابطه قدرت با سایر صفات و مقدورات
پیوند قدرت با حیات و علم
قدرت، چون پلی است که حیات و علم را به مقدورات متصل میکند. این صفت، ظهور عملی حیات و علم است و بدون آنها ناقص میماند. موجودی که حیات دارد، از انکشاف برخوردار است و این انکشاف، اقتدار و توانایی او را به فعلیت میرساند. به عنوان مثال، انسانی که زنده است و علم دارد، میتواند با قدرت خود فعلی را محقق سازد، گویی قدرت، ابزار تحقق اراده و علم اوست.
در قرآن کریم، این پیوند در آیاتی چون:
هُوَ الْحَيُّ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ (غافر: ۶۵؛ ترجمه فولادوند: «اوست زنده، جز او خدایی نیست»)
به وضوح دیده میشود. حیات الهی، که مبنای تمامی صفات است، قدرت را نیز در بر میگیرد و آن را به تمامی مقدورات تعمیم میدهد.
تمایز قوت و قدرت
قوت و قدرت، هرچند از یک ریشهاند، اما چون دو شاخه از یک درخت، معانی متفاوتی دارند. قوت، توانمندی بالقوه است که نیازی به مقدور یا اراده ندارد، مانند پزشکی که توانایی طبابت دارد اما هنوز طبابت نکرده است. قدرت، اما، توانمندی بالفعل است که با اراده و مقدور همراه میشود، گویی پزشکی که با اراده خود بیمار را درمان میکند.
این تمایز، چون تفکیک میان بذر و میوه است. قوت، بذری است که در خود توانایی بالقوه را نهفته دارد، اما قدرت، میوهای است که با اراده و تحقق مقدور به بار مینشیند. این تفاوت، در تحلیل قدرت الهی و خلقی از اهمیت بسزایی برخوردار است.
نقش اراده در تحقق قدرت
اراده، چون کلیدی است که قفل قدرت را میگشاید. بدون اراده، قدرت در حد قوت باقی میماند و به فعلیت نمیرسد. برای مثال، فردی که توان مالی دارد اما اراده خرج کردن ندارد، قدرت او بالفعل نیست. در نظام الهی، اراده ظرف تحقق قدرت است و مقدور را به وجود میآورد.
این پیوند، در آیات قرآنی به وضوح دیده میشود:
إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (بقره: ۲۰؛ ترجمه فولادوند: «خداوند بر هر چیزی تواناست»)
قدرت الهی، که با اراده الهی همراه است، تمامی مقدورات را در بر میگیرد و هیچ محدودیتی نمیپذیرد.
وحدت صفات و پیوستگی حقیقت
صفات الهی، چون رشتههای بههمبافته یک طناب، از یک حقیقت واحد سرچشمه میگیرند. حیات، علم، قدرت و اراده، هرچند به لحاظ مفهومی متمایزند، اما در حقیقت، ظهورات یک وجود واحدند. این صفات، مانند کاسه و قاشق نیستند که جدا از هم باشند، بلکه چون امواج اقیانوسی واحد، در ذات الهی به هم پیوستهاند.
آیه شریفه:
هُوَ الْحَيُّ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ (غافر: ۶۵؛ ترجمه فولادوند: «اوست زنده، جز او خدایی نیست»)
این وحدت را به زیبایی نشان میدهد. حیات الهی، که مبنای تمامی صفات است، قدرت و علم را نیز در بر میگیرد و همه را در ذات واحد الهی متحد میسازد.
بخش سوم: اراده، حب، عشق و صفات جمال و جلال
رابطه اراده، حب و عشق
اراده، حب و عشق، چون مراتب یک حقیقت واحد، در نظام الهی و خلقی ظهور مییابند. اراده، میل به آنچه با طبع ملائم است، در انسان و حیوان دیده میشود. حب، در ذات حق، به صورت تجلی و حرکت ایجادی ظهور مییابد، چنانکه در حدیث قدسی آمده: «کنت کنزاً مخفیاً فأحببت أن أعرف». عشق، حفظ موجودیت است و شوق، کسب مفقود. در انسان، شوق در فقدان مطلوب و عشق در وجدان مطلوب پدیدار میشود.
در ذات حق، عشق به کمال خود میرسد، زیرا فقدان در او راه ندارد. اما در خلق، به دلیل تعینات، شوق و طلب نیز ظهور مییابد. این تفاوت، چون تفاوت نور خورشید در آسمان بیابر و در میان ابرهای پراکنده است.
صفات جمال و جلال و محوریت عشق
عشق، چون جریانی که تمامی عالم را در بر میگیرد، محور ظهور صفات جمال و جلال است. صفات جمال، مانند رحمت و محبت، و صفات جلال، مانند غضب و اقتدار، هر دو ظهورات الهیاند. در حق، غضب در ظرف جلال و محبت در ظرف جمال قرار میگیرد، اما در خلق، این صفات به صورت ک راهت و حب متجلی میشوند.
آیه شریفه:
وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (ابراهیم: ۴؛ ترجمه فولادوند: «اوست عزیز حکیم»)
ترکیب جمال و جلال الهی را نشان میدهد، گویی عزیز بودن جلال و حکیم بودن جمال الهی را به نمایش میگذارد.
بخش چهارم: تحلیل صیغههای قدرت در قرآن کریم
فراوانی و تفاوت صیغههای قدیر، قادر و مقتدر
در قرآن کریم، واژههای مرتبط با اسم قدرت، یعنی قدیر، قادر و مقتدر، به ترتیب با فراوانی ۴۵، ۱۱ و ۴ مورد به کار رفتهاند. این تفاوت در فراوانی، خود نشانهای از عمق و دقت در انتخاب واژگان قرآنی است. صیغه قدیر، به عنوان صفت مشبهه، بر ثبوت و دوام قدرت الهی دلالت دارد و از اینرو غالبترین صیغه در قرآن کریم است. قادر، به عنوان اسم فاعل، بر تحقق فعل و پیوند قدرت با کنش الهی تأکید دارد. مقتدر، با هئیت افتعال، بر فعلیت و استحکام قدرت دلالت میکند.
به عنوان نمونه، در آیه شریفه:
إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (بقره: ۲۰؛ ترجمه فولادوند: «خداوند بر هر چیزی تواناست»)
صیغه قدیر بر جامعیت و دوام قدرت الهی تأکید دارد. این فراوانی، نشاندهنده اهتمام قرآن کریم به تثبیت مفهوم قدرت به عنوان صفتی ذاتی و پایدار است.
تفاوت هئیتها و ماده مشترک
واژگان قدیر، قادر و مقتدر، هرچند از ماده مشترک قدر ریشه میگیرند که بر توانمندی دلالت دارد، اما هئیتهای متفاوتشان معانی متمایزی را به ارمغان میآورد. ماده قدر، چون گوهر مشترکی، جوهره این واژگان را تشکیل میدهد، اما هئیتها، چون ظرفهایی متفاوت، این جوهر را به اشکال گوناگون ارائه میکنند:
- قادر: اسم فاعل است و بر تحقق فعل قدرت تأکید دارد، گویی دستی است که عملی خاص را انجام میدهد.
- قدیر: صفت مشبهه است و بر ثبوت و پایداری صفت قدرت دلالت میکند، مانند نوری که پیوسته میتابد.
- مقتدر: با هئیت افتعال، بر فعلیت و استحکام قدرت اشاره دارد، مانند نیرویی که در نهایت استواری ظهور مییابد.
در ذات حق، این تفاوتها به دلیل اطلاق ذات الهی، بدون حدوث و زوالاند، اما در خلق، به دلیل تقیید ذات، ممکن است با حدوث و زوال همراه شوند. برای مثال، زید ممکن است مقتدر باشد، اما این اقتدار موقت است، در حالی که اقتدار الهی ابدی است.
نقد مفردات راغب
در مفردات راغب، ادعا شده که قادر در خلق باید مقید باشد (قادر على کذا)، زیرا ذات خلق محدود است. اما این تقیید، به مفهوم قادر مربوط نیست، بلکه به محدودیت ذات خلق بازمیگردد. در حقیقت، قادر، چه در حق و چه در خلق، به معنای تلبس فعل به فاعل است و اطلاق یا تقیید آن به ذات فاعل بستگی دارد.
جمعبندی
این نوشتار، با تکیه بر درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره و تحلیلهای تفصیلی، به بررسی اسم قدرت در نظام الهیاتی و قرآنی پرداخت. قدرت، به عنوان صفتی محوری، پس از حیات و علم قرار میگیرد و ظهور عملی این صفات است. حیات و علم، یک حقیقت واحدند که در حق به صورت وجود و انکشاف و در خلق به صورت ظهور بسیط یا اکتسابی متجلی میشوند. قدرت، با پیوند با اراده و مقدور، از قوت متمایز است و به فعلیت میرسد. اراده، حب و عشق، مراتب یک حقیقتاند که در حق به کمال و در خلق به صورت وجدان و فقدان ظهور مییابند. عشق، محور وحدتبخش صفات جمال و جلال است. در قرآن کریم، صیغههای قدیر، قادر و مقتدر، با تأکید بر ثبوت، تحقق و فعلیت قدرت، جلوههای گوناگون این صفت را به نمایش میگذارند. این اثر، با ساختار علمی و تمثیلات ادبی، مبنایی برای پژوهشهای الهیاتی و عرفانی فراهم میآورد و خوانندگان را به تأمل در عمق این صفت ذاتی الهی دعوت میکند.