متن درس
تبیین اسماء و صفات الهی: جعل و مراتب ظهور در نظام قرآنی و فلسفی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۲۵۱)
دیباچه
در گستره الهیات اسلامی، مفهوم اسماء و صفات الهی بهسان دریایی ژرف و بیکران است که هر موج آن، جلوهای از حقیقت بیانتهای حقتعالی را به نمایش میگذارد. در میان این مفاهیم، «جعل» بهعنوان یکی از افعال الهی، جایگاهی ویژه دارد که در نسبت با خلق و ابداع، مرتبهای متمایز را در نظام هستیشناختی و قرآنی به خود اختصاص داده است. این نوشتار، با تکیه بر درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسه ۲۵۱، به تبیین مفهوم جعل در چارچوب فلسفی و قرآنی میپردازد.
این اثر، با ساختاربندی دقیق و بهرهگیری از تمثیلات ادبی، تلاش دارد تا مفاهیم پیچیده جعل، خلق و ابداع را بهگونهای روشن و دلنشین تبیین نماید.
بخش نخست: تبیین مفهوم جعل در نسبت با خلق و ابداع
تعریف جعل و جایگاه آن در نظام خلقت
مفهوم جعل، در نظام الهیاتی و قرآنی، به اعطای اوصاف و خصوصیات ثانوی به موجودات اشاره دارد که در مرتبهای پس از خلق و ابداع قرار میگیرد. جعل، برخلاف خلق که به ایجاد وجود ذاتی (چه اولیه و چه ثانوی) معطوف است، و ابداع که به پدیدآوردن بدایع بدون سابقه اختصاص دارد، عملی است که در حوزه آثار، عوارض و اوصاف فرعی اشیاء تعریف میشود. این مفهوم، بهسان نقشی ظریف بر بوم خلقت است که نه به ذات اشیاء، بلکه به ویژگیها و احکام ثانوی آنها تعلق میگیرد.
بهعنوان مثال، در آیه شریفه جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا (یونس: ۵، : «اوست که خورشید را روشنایی و ماه را نور قرار داد»)، جعل به اعطای ویژگی ضیاء به خورشید و نور به ماه اشاره دارد، نه به خلقت ذات آنها. این تمایز، جعل را در مرتبهای ثانوی و وصفی قرار میدهد که در نظام قرآنی بهخوبی نمایان است.
درنگ: جعل، به اعطای اوصاف و خصوصیات ثانوی به موجودات معطوف است و در مرتبهای پس از خلق (ایجاد وجود) و ابداع (پدیدآوردن بدایع بدون سابقه) قرار میگیرد. این تمایز، جعل را بهعنوان عملی وصفی و فرعی در نظام الهیاتی متمایز میسازد. |
کاربرد جعل در حیثیات گوناگون
جعل، مفهومی چندوجهی است که در حیثیات مختلف، از جمله اشیاء، امور و احکام، به کار میرود. این کاربرد، همواره در نسبت با آثار و خصوصیات ثانوی تعریف میشود و جعل را از خلق و ابداع متمایز میسازد. بهسان باغبانی که شاخههای درخت را با دقت هرس میکند تا شکوفههای تازهای بروید، جعل نیز اوصاف و ویژگیهای فرعی را به موجودات اعطا میکند تا نقش آنها در نظام هستی تکمیل گردد.
در آیه شریفه وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا (حجرات: ۱۳، : «و شما را ملتها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید»)، جعل به اعطای ساختارهای اجتماعی و قبیلهای به انسانها اشاره دارد که در مرتبهای ثانوی نسبت به خلقت اولیه آنها قرار میگیرد. این ویژگیها، بهسان رنگهایی بر بوم وجود، هویت و نقش اجتماعی انسان را در نظام خلقت برجسته میسازد.
فرعیت جعل در امور خاص
جعل، حتی در کاربردهای خاص، حیثیتی فرعی و ثانوی دارد. بهعنوان مثال، اطلاق واژه «جَعُول» به بچه شترمرغ، به دلیل قوت ممتاز شامه اوست که از حواس دیگرش (بینایی و شنوایی) پیشی میگیرد. این ویژگی، بهسان نگینی درخشان بر تاج خلقت این موجود، صفتی وصفی و فرعی است که جعل را در مرتبهای ثانوی قرار میدهد.
این تمایز در قرآن کریم نیز مشهود است. در آیه جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ (نحل: ۷۸، : «و برای شما گوش و چشمها و دلها قرار داد»)، جعل به اعطای حواس و قوای ادراکی به انسان اشاره دارد که اوصافی فرعی نسبت به ذات انسان هستند.
خودکفایی بچه شترمرغ و نقش جعل
خودکفایی بچه شترمرغ در تأمین معاش و مدیریت حیات خویش، به قوت شامه او وابسته است. این ویژگی، بهسان کلیدی که دروازه استقلال را میگشاید، صفتی وصفی است که در حوزه جعل قرار میگیرد. جعل در اینجا، به اعطای توانایی خاص به این موجود اشاره دارد که او را از وابستگی به والدین بینیاز میسازد. این امر، جعل را بهعنوان عملی مرتبط با اوصاف کارکردی معرفی میکند که در مرتبهای ثانوی نسبت به وجود ذاتی قرار دارد.
جعل در معنای فقهی و اعتباری
در حوزه فقه اسلامی، جعل به معنای «جُعاله» (قرارداد برای انجام عملی با پاداش) بهعنوان عملی اعتباری و ثانوی تعریف میشود. این مفهوم، بهسان پیمانی که میان دو سویه یک معامله بسته میشود، در نسبت با عمل اصلی قرار میگیرد و تأخر آن، جعل را بهعنوان صفتی فرعی معرفی میکند.
در قرآن کریم، جعل در معنای اعتباری در آیه وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ (حجرات: ۱۳) دیده میشود که به اعطای ساختارهای اجتماعی و قبیلهای اشاره دارد و نقش اعتباری آنها را در نظام اجتماعی برجسته میسازد.
جعل در معنای ابزار و کارکرد
اطلاق «جَعال» به خرقهای که برای برداشتن دیگ به کار میرود، جعل را بهعنوان عملی وابسته به ابزار و اوصاف کارکردی معرفی میکند. این خرقه، بهسان دستی یاریرسان در فرآیند پختوپز، نقشی ثانوی دارد که جعل به اعطای این نقش فرعی اشاره میکند. در آیه جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَنًا (انعام: ۹۶، : «و شب را مایه آرامش قرار داد»)، جعل به اعطای ویژگی آرامش به شب اشاره دارد که صفتی وصفی و فرعی است.
جمعبندی بخش نخست
جعل، بهسان نوری که بر بوم خلقت میتابد، اوصاف و خصوصیات ثانوی را به موجودات اعطا میکند. این مفهوم، در نظام قرآنی و فلسفی، در مرتبهای پس از خلق و ابداع قرار میگیرد و به اعطای ویژگیهای طبیعی، اعتباری و کارکردی معطوف است. آیات قرآن کریم، مانند جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا و جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ، این نقش را بهروشنی تبیین میکنند. جعل، نه به ذات اشیاء، بلکه به اوصاف و احکام فرعی آنها تعلق میگیرد و در این تمایز، زیبایی نظاممندی اسماء الهی آشکار میشود.
بخش دوم: نقد دستگاه فلسفی و بازتعریف جعل در نظام قرآنی
ناسازگاری جعل فلسفی با دستگاه قرآنی
در فلسفه اسلامی، جعل بهعنوان اعطای وجود یا ماهیت مطرح میشود، اما این تعریف با دستگاه قرآنی که جعل را به اوصاف و خصوصیات ثانوی محدود میکند، ناسازگار است. در فلسفه، جعل با فاعلیت الهی (جاعل) همراه است، اما در قرآن کریم، جعل به آثار و اوصاف فرعی، مانند رسالت در جَاعِلَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا (فاطر: ۱، : «آنکه فرشتگان را رسولان قرار داد»)، محدود است. این ناسازگاری، بهسان شکافی میان دو رودخانه، فلسفه سنتی را از نظام قرآنی جدا میسازد.
درنگ: جعل در فلسفه اسلامی به وجود یا ماهیت نسبت داده میشود، اما در دستگاه قرآنی، تنها به اوصاف و خصوصیات ثانوی تعلق میگیرد. این ناسازگاری، ضرورت بازنگری در مفاهیم فلسفی را آشکار میسازد. |
نقد اصالت وجود و ماهیت
بحث اصالت وجود یا ماهیت در فلسفه اسلامی، بهویژه در آرای ملاصدرا، به چالش کشیده میشود. در این دیدگاه، ماهیت مفهومی اعتباری است و وجود تنها حقیقت است. مقابل وجود، باطل است و ماهیت بهعنوان امری فرعی یا تبعی مطرح نمیشود. این نقد، بهسان تیغی تیز، بنیاد فلسفه سنتی را میشکافد و بر وحدت وجود تأکید میکند. در آیه قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (اخلاص: ۱، : «بگو اوست خدای یگانه»)، این وحدت بهروشنی تبیین شده است.
برداشته شدن کلیات خمس
با نفی ماهیت بهعنوان مفهومی مستقل، کلیات خمس (جنس، فصل، نوع، عرض عام و خاص) که بر پایه ماهیت تعریف میشوند، بیمعنا میگردند. این کلیات، بهسان ستونهایی که بر شالودهای سست بنا شدهاند، در دستگاه قرآنی فرو میریزند. در این دیدگاه، مفاهیم به ظهور وجود مرتبط هستند، نه به ماهیت. آیه كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ (قصص: ۸۸، : «هر چیز جز ذات او نابودشدنی است»)، بر این حقیقت تأکید دارد.
نقد جعل بسیط و مرکب
در فلسفه اسلامی، جعل به دو قسم بسیط (ایجاد وجود نفسی یا ذاتی) و مرکب (ایجاد وجود رابط یا وصفی) تقسیم میشود. اما در دستگاه قرآنی، جعل به اوصاف و خصوصیات محدود است و به ایجاد وجود تعلق نمیگیرد. این دیدگاه، تقسیمبندی فلسفی را بهسان ساختمانی که بر پایهای نادرست بنا شده، فرو میریزد. در آیه جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا (یونس: ۵)، جعل به اعطای ویژگیهای ثانوی محدود است و وجود مجعول نیست.
جعل و احکام اعتباری
در حوزه احکام شرعی، جعل به اعطای اوصاف اعتباری (مانند حرمت، وجوب، استحباب، کراهت و اباحه) به افعال اشاره دارد. این اوصاف، بهسان رنگهایی که بر بوم عمل انسان پاشیده میشوند، وصفی و ثانوی هستند. در آیه جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَامًا لِلنَّاسِ (مائده: ۹۷، : «خدا کعبه، آن خانه حرام را، برای استواری کار مردم قرار داد»)، جعل به اعطای نقش اعتباری به کعبه اشاره دارد.
جعل و ظهور در قرآن کریم
در قرآن کریم، جعل به ظهور اوصاف و خصوصیات اشاره دارد، نه به خلق از عدم. این مفهوم، بهسان جویباری است که از سرچشمه خلقت جاری میشود و اوصاف را به موجودات میرساند. در آیه فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَى (اعلی: ۵، : «سپس آن را خاشاک تیرهگون قرار داد»)، جعل به اعطای ویژگی خشک شدن به گیاه اشاره دارد که در مرتبهای ثانوی قرار میگیرد.
جمعبندی بخش دوم
دستگاه قرآنی، جعل را به اوصاف و خصوصیات ثانوی محدود میکند و مفاهیم فلسفی مانند جعل وجود یا ماهیت را رد مینماید. این دیدگاه، بهسان مشعلی فروزان، مسیر بازنگری در فلسفه سنتی را روشن میسازد. آیات قرآن کریم، مانند جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا و جَاعِلَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا، جعل را بهعنوان عملی ظهوری در حوزه اوصاف تبیین میکنند. این نظاممندی، ضرورت بازتعریف مفاهیم فلسفی را در پرتو قرآن کریم آشکار میسازد.
بخش سوم: نظاممندی اسماء فعلی الهی
تقسیمبندی اسماء فعلی الهی
اسماء فعلی الهی، بهسان ستارگانی در آسمان معرفت، به سه دسته مبدع، خالق و جاعل تقسیم میشوند. مبدع به ابداع بدایع بدون سابقه، خالق به ایجاد وجود (چه اولیه و چه ثانوی)، و جاعل به اعطای اوصاف و خصوصیات ثانوی اشاره دارد. این تقسیمبندی، بهسان نقشهای دقیق، نظاممندی اسماء الهی را در نظام خلقت ترسیم میکند.
در آیه بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ (بقره: ۱۱۷، : «پدیدآورنده آسمانها و زمین»)، مبدع به ابداع بدون سابقه اشاره دارد. در خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ (اعراف: ۵۴، : «آسمانها و زمین را آفرید»)، خالق به ایجاد وجود معطوف است. و در جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ (نحل: ۷۸)، جاعل به اعطای اوصاف ادراکی اشاره دارد.
درنگ: اسماء فعلی الهی (مبدع، خالق، جاعل) هر کدام شأن و مرتبه خاصی دارند. مبدع به ابداع بدایع، خالق به ایجاد وجود، و جاعل به اعطای اوصاف ثانوی معطوف است. این نظاممندی، زیبایی و نظم خلقت الهی را آشکار میسازد. |
تفاوت مراتب اسماء الهی
اسماء الهی، نه اعتباری، بلکه ظهورات حقیقی حقیقت الهی هستند که هر کدام شأن، مرتبه و فعل خاصی دارند. خالق، بهسان باغبانی است که بذر وجود را میکارد؛ مبدع، بهمانند معماری است که بنایی بیسابقه میسازد؛ و جاعل، بهسان نقاشی است که رنگ اوصاف را بر بوم خلقت میافشاند. این تفاوت، بهسان نغمههای گوناگون در سمفونی هستی، هارمونی الهی را به نمایش میگذارد.
در آیه هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ (حشر: ۲۴، : «اوست خدای آفریننده، پدیدآورنده، صورتگر»)، هر اسم به مرتبهای خاص از فعل الهی اشاره دارد که استقلال و نظاممندی اسماء را نشان میدهد.
جعل و اوصاف در قرآن کریم
جعل در قرآن کریم، به اعطای اوصاف و خصوصیات ثانوی، از جمله اوصاف طبیعی (مانند ضیاء و نور)، اعتباری (مانند شعوب و قبایل) و الهی (مانند رسالت) محدود است. این اوصاف، بهسان گلهایی هستند که بر شاخسار خلقت میشکفند و نقش آنها را در نظام هستی تکمیل میکنند. آیات جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا (یونس: ۵)، جَاعِلَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا (فاطر: ۱) و وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ (حجرات: ۱۳) این نقش را بهروشنی تبیین میکنند.
نقد اجماع و مباحث کلامی
اجماع، بهسان بنایی سست که بر پایه تقلید ساخته شده، فاقد اعتبار شرعی است. مباحث کلامی و فلسفی، مانند جعل بسیط و مرکب، نیز بهعنوان خرافههایی معرفی میشوند که از عدم دقت علمی و تقلید کورکورانه سرچشمه گرفتهاند. این نقد، بهسان باد تندی که پردههای غفلت را کنار میزند، بر ضرورت بازگشت به کتاب، سنت و عقل تأکید دارد.
جمعبندی بخش سوم
اسماء فعلی الهی، بهسان چراغهایی در مسیر معرفت، هر یک شأن و مرتبهای خاص دارند. مبدع، خالق و جاعل، هر کدام نقشی متمایز در نظام خلقت ایفا میکنند. جعل، بهعنوان عملی ظهوری، اوصاف و خصوصیات ثانوی را به موجودات اعطا میکند و در این نقش، زیبایی و نظم الهی را به نمایش میگذارد. قرآن کریم، بهسان اقیانوسی بیکران، تمامی علوم و معارف را در بر میگیرد و جعل را بهعنوان کلیدی برای فهم اوصاف خلقت معرفی میکند.
جمعبندی نهایی
تبیین مفهوم جعل در چارچوب اسماء و صفات الهی، دریچهای نو به سوی فهم نظاممندی خلقت الهی میگشاید. جعل، بهسان نوری که از پرتو خلق و ابداع ساطع میشود، اوصاف و خصوصیات ثانوی را به موجودات اعطا میکند و در این نقش، مرتبهای متمایز از خلق (ایجاد وجود) و ابداع (پدیدآوردن بدایع) دارد. آیات قرآن کریم، مانند جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا، جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ و جَاعِلَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا، این نقش را با زیبایی و دقت تبیین میکنند.
نقد دستگاه فلسفی سنتی، بهویژه مفاهیم اصالت وجود، جعل بسیط و مرکب، و کلیات خمس، ضرورت بازنگری در فلسفه اسلامی را در پرتو قرآن کریم آشکار میسازد. اسماء الهی، بهسان مراتب نور، هر یک ظهوری از حقیقت الهی هستند که شأن و فعل خاص خود را دارند.
با نظارت صادق خادمی |