در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

اسماء الحسنی 369

متن درس

کتاب اسماء و صفات الهی: شناخت مصداق در فهم اسم جبار

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه سیصد و شصت و نه)

مقدمه: درآمدی بر شناخت مصداق در فهم اسماء الهی

شناخت اسماء و صفات الهی، چونان کلیدی زرین برای گشودن درهای معرفت پروردگار، از دیرباز در کانون توجه الهی‌دانان، عارفان و فیلسوفان اسلامی قرار داشته است. اسم «جبار»، یکی از اسماء الحسنی که در سوره حشر، آیه ۲۳ قرآن کریم ذکر شده، به دلیل عمق معنایی و جلال بی‌کرانش، از جایگاه ویژه‌ای در این حوزه برخوردار است. این اسم، که تنها یک‌بار در قرآن کریم به‌عنوان صفت الهی به کار رفته، در سیاقی ظریف و در کنار اسمایی چون «مؤمن»، «مهیمن» و «عزیز» قرار گرفته و از این‌رو، نیازمند تبیینی دقیق و عمیق است. درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، در جلسه سیصد و شصت و نهم، با تأکید بر ضرورت شناخت مصداق (ذات الهی) برای فهم صحیح اسماء، به نقد معانی نادرست و رایج «جبار» پرداخته و آن را به معنای «فتح ذاته» و «ظهور ذاته» بازتعریف می‌کند.

متن حاضر، با نگاهی انتقادی به تفاسیر سنتی که «جبار» را به معانی عرفی مانند شکستن استخوان یا زورگویی تقلیل داده‌اند، بر اهمیت شناخت ذات الهی به‌عنوان پیش‌نیاز فهم اسماء تأکید می‌ورزد. این رویکرد، نه‌تنها معنای «جبار» را از سیطره فرهنگ استبدادی و سلطانی رها می‌سازد، بلکه آن را به‌عنوان گشودگی ذاتی خداوند در نظام هستی بازتعریف می‌کند.

بخش اول: ضرورت شناخت مصداق در فهم اسماء الهی

۱.۱. رابطه مفهوم و مصداق در معرفت اسماء

درس‌گفتار تأکید می‌کند که شناخت اسماء و صفات الهی، بدون آگاهی از مصداق آن‌ها، یعنی ذات متعال پروردگار، به درک صحیح و عمیق منجر نمی‌شود. همان‌گونه که نام‌های انسانی مانند «احمد»، «محمد» یا «قاسم»، بدون شناخت شخص، جز مفاهیمی کلی و تهی از معنا نیستند، اسماء الهی نیز بدون اتصال به ذات الهی، کارکرد معرفتی خود را از دست می‌دهند. این اصل، چونان خطی روشن در مسیر معرفت، ضرورت پیوند میان مفهوم و مصداق را آشکار می‌سازد. به‌عنوان مثال، وقتی نام «محمد» به خاتم النبیین (ص) انصراف می‌یابد، عظمتی بی‌کران در ذهن متجلی می‌شود و ناخودآگاه انسان را به ذکر «اللهم صل علی محمد و آل محمد» وا می‌دارد. اما بدون این انصراف، نام صرفاً به شخصی عادی در کوچه و خیابان اشاره دارد.

این دیدگاه، با فلسفه معرفت‌شناسی اسلامی، به‌ویژه دیدگاه ابن‌سینا در رابطه میان مفهوم و مصداق، همخوانی دارد. شناخت اسماء بدون اتصال به ذات الهی، به مفاهیمی مهمل و بی‌کارکرد منجر می‌شود. از این‌رو، فهم «جبار» به‌عنوان صفتی ذاتی، نیازمند شناخت ذات متعال خداوند است تا از تقلیل آن به معانی عرفی و نادرست جلوگیری شود. این تحلیل، زمینه‌ساز بررسی‌های عمیق‌تر در فلسفه الهی و عرفان نظری است.

درنگ: شناخت اسماء الهی بدون آگاهی از مصداق (ذات الهی)، به درک صحیح منجر نمی‌شود. «جبار» تنها با اتصال به ذات متعال، معنای حقیقی خود را آشکار می‌سازد.

۱.۲. تمثیل ابزار و وسایل نقلیه

برای روشن‌تر شدن این اصل، درس‌گفتار از تمثیل ابزار و وسایل نقلیه بهره می‌گیرد. همان‌گونه که واژه «وسیله نقلیه» می‌تواند به دوچرخه‌ای ساده یا باربری عظیم با شصت چرخ اشاره کند، و واژه «چکش» یا «تیشه» بدون شناخت مصداق، حجم، وزن و کاربرد دقیق آن‌ها را مشخص نمی‌سازد، اسماء الهی نیز بدون شناخت مصداق، انصراف به معنای خاصی ندارند. وقتی گفته می‌شود «چکش»، ذهن به ابزاری با وزن و حجم مشخص منصرف می‌شود، نه به چیزی در اندازه کوه احد یا تیرآهن. اما «وسیله نقلیه» به‌تنهایی، بدون مصداق، تصویری مبهم و کلی ایجاد می‌کند.

این تمثیل، چونان آیینه‌ای، ضرورت تمایز میان مفهوم کلی و مصداق خاص را در فهم اسماء الهی نشان می‌دهد. بدون شناخت ذات الهی، «جبار» ممکن است به معانی نادرست مانند زورگویی یا شکستن استخوان تفسیر شود. این تحلیل، کاربردهای گسترده‌ای در معناشناسی و فلسفه زبان دارد و می‌تواند در بررسی‌های آکادمیک مورد توجه قرار گیرد.

درنگ: اسماء الهی، مانند «جبار»، بدون شناخت مصداق ذات الهی، به مفاهیمی کلی و مبهم تبدیل می‌شوند که از انصراف به معنای حقیقی باز می‌مانند.

۱.۳. انصراف اسم به مصداق خاص

درس‌گفتار با تأکید بر انصراف اسم به مصداق خاص، مثال نام «محمد» را مطرح می‌کند. این نام، وقتی به خاتم النبیین (ص) منصرف می‌شود، عظمتی بی‌کران می‌یابد و معنایی فراتر از یک نام عادی پیدا می‌کند. در مقابل، بدون این انصراف، صرفاً به فردی معمولی در کوچه و خیابان اشاره دارد. این اصل، در مورد اسماء الهی نیز صادق است. ذکر اسماء مانند «رحمن»، «رحیم»، «کریم» یا «جبار»، بدون شناخت ذات الهی، چونان تکرار واژگانی تهی از معناست که به معرفت حقیقی منجر نمی‌شود.

این دیدگاه، با نظریه انصراف در علم اصول فقه، به‌ویژه دیدگاه آخوند خراسانی، همخوانی دارد. انصراف اسم به مصداق متعال، معنای حقیقی آن را آشکار می‌سازد. در مورد «جبار»، این انصراف به ذات الهی، صفت را از معانی عرفی و نادرست به سوی گشودگی و ظهور ذاتی هدایت می‌کند. این تحلیل، زمینه‌ساز بررسی‌های عمیق‌تر در علم اصول و عرفان اسلامی است.

درنگ: انصراف اسم «جبار» به ذات متعال الهی، معنای حقیقی آن را به‌عنوان گشودگی و ظهور ذاتی آشکار می‌سازد و از تقلیل به معانی عرفی جلوگیری می‌کند.

بخش دوم: موانع معرفت الهی و تأثیر فرهنگ استبدادی

۲.۱. دوری از معرفت الهی به دلیل نهی‌های نادرست

درس‌گفتار با نقدی عمیق، به دوری انسان‌ها از معرفت الهی به دلیل تأکید بر نهی‌هایی مانند «لا تفکروا فی ذات الله» می‌پردازد. این نهی، که به‌درستی ارشادی و برای عموم است، به‌گونه‌ای تفسیر شده که ترس از شناخت خداوند را در دل‌ها کاشته و انسان‌ها را از نزدیکی به ذات متعال باز داشته است. این ترس، چونان غباری بر آینه معرفت، مانع از درک صحیح ذات الهی شده و اسماء را به مفاهیمی دور از دسترس تبدیل کرده است.

این نقد، با تحلیل‌های تاریخی و جامعه‌شناختی انحطاط علوم دینی همخوانی دارد. نهی از تفکر در ذات الله، برای جلوگیری از فرو غلتیدن در تأویلات نادرست است، نه برای منع مطلق معرفت. برای اهل معرفت، این نهی به معنای دعوت به قلب و فهم عمیق‌تر است. این تحلیل، می‌تواند در تاریخ علوم دینی و عرفان نظری بررسی شود و راه را برای بازسازی معرفت الهی هموار سازد.

درنگ: نهی «لا تفکروا فی ذات الله» ارشادی است و برای عموم، اما تفسیر نادرست آن، ترس از شناخت خداوند را ایجاد کرده و مانع فهم صحیح اسماء مانند «جبار» شده است.

۲.۲. نقد نهی از تفسیر قرآن کریم

درس‌گفتار همچنین به نهی «لا تفسروا القرآن برأیکسم» می‌پردازد, که به ترس از قرآن کریم و بی‌اطلاعی از آن منجر شده است. این نهی, که برای جلوگیری از تفسیرهای خودسرانه و نادرست است, به‌گونه‌ای تفسیر شده که حتی عالمان از نزدیکی به قرآن کریم و فهم آن بازمانده‌اند. به عنوان مثال, برخی عالمان اظهار می‌کنند که در خواندن سوره‌های ساده مانند قل هو الله أحد دچار تردیدند یا از تفسیر قرآن کریم پرهیز می‌کنند, زیرا آن را خطرناک می‌دانند.

این نقد، ضرورت بازگشت به رویکرد درایتی شیعه در تفسیر قرآن کریم را نشان می‌دهد. تفسیر عالمانه و مبتنی بر اصول, نه‌تنها جایز است, بلکه برای رشد معرفت دینی ضروری است. این تحلیل می‌تواند در حوزه علوم قرآنی و آموزش دینی مورد بررسی قرار گیرد و به اصلاح روش‌های تدریس در حوزه‌های علمیه کمک کند.

درنگ: نهی از تفسیر قرآن کریم به رأی، برای جلوگیری از تأویلات نادرست است, اما تفسیر نادرست آن, به ترس و بی‌اطلاعی از قرآن منجر شده و مانع فهم اسماء الهی است.

۲.۳. ضعف معرفتی در حوزه‌های علمیه

درس‌گفتار با نقل داستان‌هایی از عالمان, ضعف معرفتی در حوزه‌های علمیه را نقد می‌کند. برخی عالم, حتی در قرائت سوره‌های ساده مانند قل هو الله أحد دچار مشکل‌اند یا از فهم قرآن کریم اظهار عجز می‌کنند. این ضعف, به کاهش اعتبار علمی حوزه‌ها و دوری از معارف الهی منجر شده است. به عنوان مثال, یکی از بزرگان می‌گفت که در نماز, حتی سوره‌ای را به‌درستی نمی‌تواند بخواند و با عادت و تکرار پیش می‌رود.

این نقد, به انحطاط ساختاری در آموزش علوم دینی اشاره دارد. ضعف در فهم قرآن کریم و اسماء الهی, به کاهش توانایی تولید علم و پاسخگویی به نیازهای معاصر منجر شده است. این موضوع, می‌تواند در اصلاح نظام آموزشی حوزه‌های علمیه بررسی شود و راهکارهایی برای احیای معرفت دینی ارائه دهد.

درنگ: ضعف معرفتی در حوزه‌های علمیه, به‌ویژه در فهم قرآن کریم و اسماء الهی, به کاهش اعتبار علمی و دوری از معرفت دینی منجر شده است.

۲.۴. عظمت الهی و دوری خلق

درس‌گفتار می‌گوید که عظمت خداوند, قرآن کریم و ائمه معصومین (ع), به دلیل ضعف و ناتوانی خلق, به دوری و بیگانگی منجر شده است. این عظمت, که باید به تقرب و معرفت منتهی شود, به دلیل ناتوانی انسان‌ها, به ترس و فاصله تبدیل شده است. این امر, مانند سایه‌ای سنگین, بر رابطه انسان با امر متعال افتاده و مانع از فهم صحیح اسماء الهی شده است.

این تحلیل, با روان‌شناسی دینی, به‌ویژه تأثیر احساس حقارت بر رابطه با امر متعال, همخوانی دارد. عظمت الهی باید به انگیزه‌ای برای تقرب تبدیل شود, نه دلیلی برای دوری. این ایده می‌تواند در روان‌شناسی دینی و عرفان عملی بررسی شود و راهکارهایی برای تقویت ارتباط با ذات الهی ارائه دهد.

درنگ: عظمت الهی, به دلیل ضعف خلق, به دوری و بیگانگی منجر شده, در حالی که باید انگیزه‌ای برای تقرب و فهم اسماء مانند «جبار» باشد.

۲.۵. تأثیر فرهنگ استبدادی بر معانی لغوی

درس‌گفتار با نقدی عمیق, تأثیر فرهنگ استبدادی چند هزاره را بر معانی لغوی اسماء الهی بررسی می‌کند. این فرهنگ, که مبتنی بر زورگویی و قلدرمآبی بود, معانی اسماء مانند «جبار» را به مفاهیمی مانند سفتی, سختی و اجبار آلوده کرده است. به عنوان مثال, در فرهنگ سلطانی, «جبار» به سلطانی زورگو اطلاق می‌شد که با قهر و زور بر مردم اعمال اراده می‌کرد. این تحریف, مانند غباری بر آینه حقیقت, مانع از فهم معنای قرآنی و الهی این صفت شده است.

این تحلیل, با جامعه‌شناسی زبان و تأثیر ساختارهای قدرت بر معانی دینی همخوانی دارد. تعاریف لغوی باید از ذهنیت استبدادی تنزیه شوند تا معنای حقیقی اسماء آشکار گردد. این موضوع می‌تواند در جامعه‌شناسی تاریخی و معنایشناسی دینی بررسی شود و راه را برای بازتعریف اسماء الهی هموار سازد.

درنگ: فرهنگ استبدادی, معانی اسماء الهی مانند «جبار» را به زورگویی و قلدری تقلیل داده و از فهم حقیقی آن‌ها جلوگیری کرده است.

بخش سوم: نقد تفاسیر سنتی اسم جبار

۳.۱. نقد معنای شکستن و بستن استخوان

درس‌گفتار به تفاسیر سنتی که «جبار» را به «جبرت العظمه» (شکستم یا بستم استخوان) تعریف کرده‌اند, نقد می‌کند. در کتاب‌های لغوی مانند مفردات راغب, آمده است که «جبر» به معنای اصلاح چیزی یا بستن استخوان شکسته است. این تعریف, فرض می‌کند که یا باید استخوانی شکسته شود یا شکسته باشد تا بسته شود, که با ذات الهی, که نه می‌شکند و نه می‌بندد, هیچ نسبتی ندارد. این تفسیر, مانند بنایی سست‌بنیان, «جبار» را به شألی مادی و محدود تقلیل می‌دهد.

این نقد, ضرورت بازنگری در لغت‌نامه‌های سنتی را نشان می‌دهد. معنای «جبار» باید از فعل محدود (شکستن یا بستن) به صفتی ذاتی و متعالی ارتقا یابد. این که خداوند را به شاغل شکسته‌بندی تشبیه کنیم, نه‌تنها با جلال الهی سازگار نیست, بلکه به فهمی نادرست از این صفت منجر می‌شود. این تحلیل می‌تواند در لغت‌شناسی اسلامی و الهیات بررسی شود.

درنگ: تعریف «جبار» به معنای شکستن یا بستن استخوان, با ذات متعال الهی ناسازگار است و این صفت را به شألی مادی و محدود تقلیل می‌دهد.

۳. نقد اصلاح با قهر و زور

درس‌گفتار به تعریف دیگری از «جبار» در مفردات راغب, یعنی «اصلاح الشيء بضرب من القهر» (اصلاح با زور و قهر), نقد وارد می‌کند. این تعریف, که ریشه در فرهنگ استبدادی دارد, خداوند را به شكسته‌بند خشن و بی‌رحمی تشبیه می‌کند که با چکش و زور, عالم را اصلاح می‌کند. این تصویر, فرض می‌کند که عالم خراب است و خداوند باید آن را خراب‌تر کند تا اصلاح شود, که با حکمت و کمال الهی ناسازگار است.

این نقد, با فلسفه حکمت الهی, مانند دیدگاه ملاصدرا, همخوانی دارد. عالم, که مخلوق خداوند است, از اساس کامل است و نیازی به خراب کردن و اصلاح با زور ندارد. «جبار» الهی, با ظهور و گشودگی ذاتی, عالم را نظام می‌بخشد, نه با قهر و اجبار. این تحلیل می‌تواند در فلسفه اسلامی و عرفان نظری بررسی شود.

درنگ: تعریف «جبار» به معنای اصلاح با زور و قهر, از فرهنگ استبدادی ناشی شده و با حکمت و کمال الهی ناسازگار است.

۳.۳. تأثیر فرهنگ سلطانی بر تفسیر جبار

درس‌گفتار می‌گوید که فرهنگ سلطانی, به‌ویژه در دوره‌های خلافت و شاهنشاهی, «جبار» را به معنای سلطان زورگو (جابر لقهره الناس) تعریف کرده است. این فرهنگ, که مبتنی بر زور, سفتی و سختی بود, معانی اسماء را به مفاهیمی خشنانه و غیرالهی آلوده کرد. به عنوان مثال, شاعری خطاب به سلطان می‌گوید: «ایها الجبروت», یعنی ای سلطان زورگو, که نشان‌دهنده تحریف معنای «جبار» در فرهنگ عامه است.

این تحلیل, تأثیر ساختارهای قدرت سیاسی بر معانی دینی را نشان می‌دهد. «جبار» الهی باید از این معانی سلطانی تنزه شود و به معنای گشاینده‌ی مهربان تفسیر گردد. این موضوع می‌تواند در جامعه‌شناسی دینی و تاریخ لغت‌شناسی بررسی شود.

درنگ: فرهنگ سلطانی, «جبار» را به معنای سلطان زورگو تعریف کرده و معنای الهی آن را به زورگویی و خشونت تحریف کرده است.

۳.۴. نقد مثال‌های عرفیوی مانند نان و جابر بن حیان

درس‌گفتار به کاربردهای عرفی «جبر» اشاره می‌کند, مانند «نان جابر» (نان سفت) یا نام «جابر بن حیان» (فرزند گندم), که به معنای سختی و سفتی است. این معانی, نشان‌دهنده محدودیت‌های لغوی در فرهنگ عامه هستند و با معنای الهی «جبار» فاصله دارند. به عنوان مثال, در فرهنگ عربی, «جبار» حتی به نخله بلند (خرمایی که دسترس‌ناپذیر است) اطلاق شده, که بازتاب‌دهنده دید محدود لغوی است.

این مثال‌ها, محدودیت‌های فرهنگی و زبانی در فهم اسماء الهی را نشان می‌دهند. معنای «جبار» باید فراتر از مصادیق مادی مانند نان یا خرما, به گشده ذاتی تعریف شود. این تحلیل می‌تواند در لغت‌شناسی و انسان‌شناسی فرهنگی بررسی شود.

درنگ: معانی عرفی «جبار» مانند نان سفت یا خرمای بلند, از محدودیت‌های فرهنگی ناشی شده و با معنای الهی این صفت فاصله دارد.

۳.۵. نقد روان‌شناسی قلدری

درس‌گفتار با تمثیل شكسته‌بند بی‌رحم یا مرده‌شور بی‌احساس, می‌گوید که فرهنگ قلدری, «جبار» را به موجودی خشن و بی‌رحم تقلیل داده است. شكسته‌بندی که با چکش می‌شکند و می‌بندد, یا مرده‌شوری که به مرگ عادت کرده و عاطفه‌اش تحریک نمی‌شود, تصویری از «جبار» ارائه می‌دهند که ریشه در روان‌شناسی اجتماعی و عادی شدن خشونت دارد.

این نقد, تأثیر روان‌شناسی اجتماعی بر معانی دینی را نشان می‌دهد. «جبار» الهی باید به‌عنوان گشاینده‌ی مهربان و لطيف تفسیر شود, نه موجودی که با خشونت عمل می‌کند. این تحلیل می‌تواند در روان‌شناسی دینی و معنایشناسی بررسی شود.

درنگ: فرهنگ قلدری, «جبار» را به موجودی خشن و بی‌رحم تقلیل داده, در حالی که این صفت الهی با مهر و لطافت عمل می‌کند.

بخش چهارم: بازتعریف جبار به معنای فتح و ظهور ذات

۴.۱. جبار به‌عنوان صفت ذاتی

درس‌گفتار «جبار» را به‌عنوان صفتی ذاتی تعریف می‌کند, به معنای «فتح ذاته بذاته» (گشوده شدن ذات به‌وسیله ذات) و «ظهور ذاته بذاته» (آشکار شدن ذات به‌وسیله ذات). این تعریف, برخلاف معانی فعلی مانند شکستن یا بستن, «جبار» را به گشوده‌ای ذاتی ارتقا می‌دهد که خداوند را به‌عنوان مبدأ ظهور و فیض خلقت معرفی می‌کند. این صفت, چونان دریایی بی‌کران, زیبایی و کمال ذات الهی را در نظام هستی متجلی می‌سازد.

این تعریف با عرفان نظری, مانند دیدگاه ابن‌عربی در فیض اقدس, همخوانی دارد. «جبار» به گشوده ذات الهی برای ظهور خلق اشاره دارد و از این‌رو, صفتی جلالی و ذاتی است. این تحلیل می‌تواند در عرفان و فلسفه اسلامی بررسی شود و به فهم عمیق‌تر اسماء الهی کمک کند.

درنگ: «جبار» به‌عنوان صفتی ذاتی, به معنای فتح و ظهور ذات الهی است, نه شکستن یا بستن, و گشوده ذاتی خداوند را در نظام هستی نشان می‌دهد.

۴.۲. جبار در سوره حشر

درس‌گفتار تأکید می‌کند که «جبار» در سوره حشر, آیه ۲۳, در کنار اسمایی چون «مؤمن», «مهیمن» و «عزیز» آمده و از این‌رو, صفتی ذاتی است:


هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ [مطلب حذف شد] : اوست خدایی که جز او معبودی نیست، پادشاه، پاک، ایمن‌بخش، مؤمن، مهیمن، توانمند، جبار، متکبر.)

این توالی, مانند رشته‌ای از مروارید, ارتباط عمیقی میان این اسما را نشان می‌دهد. سوره حشر, که ظرف اسم اعظم است, جایگاه ویژه‌ای دارد و «جبار» در این سیاق, عظمت و اقتدار ذاتی خداوند را آشکار می‌سازد. این تحلیل, ضرورت تبیین «جبار» به‌عنوان صفتی ذاتی و نه فعلی را برجسته می‌کند.

درنگ: حضور «جبار» در سوره حشر, در کنار اسمای ذاتی, عظمت و اقتدار ذاتی این صفت را نشان می‌دهد و ضرورت تبیین آن به‌عنوان فتح ذاتی را تأیید می‌کند.

۴.۳. نقد تعریف کفعمی و صدوق

درس‌گفتار تعریف کفعمی («الجبار القهار المتسلط») و صدوق («الجبار القاهر الذی لا یمتنع علیه شیء») را به دلیل تصویر قلدرانه نقد می‌کند. این تعاریف, خداوند را به موجودی قهار و زورگو تشبیه می‌کنند که می‌تواند همه را له و لورد کند, تصویری که با لطافت و محبت الهی ناسازگار است. چنین تعبیری, مانند سایه‌ای تاریک, ترس را جایگزین تقرب می‌کند و از فهم عظمت الهی جلوگیری می‌نماید.

این نقد, ضرورت بازنگری متون کلامی سنتی را نشان می‌دهد. تعاریف باید از ذهنیت سلطانی و قهرانه تنزیه شوند تا معنای‌ی مهربانی و گشایندگی «جبار» آشکار گردد. این موضوع می‌تواند در کلام اسلامی و عرفان نظری بررسی شود.

درنگ: تعاریف کفعمی و صدوق از «جبار» به دلیل تصویر قهرانه و سلطانی, با لطافت الهی ناسازگار است و نیازمند بازنگری است.

۴.۴. تفاوت مناجات ائمه

درس‌گفتار تأکید می‌کند که در مناجات ائمه (ع), مانند دعای کمیل, عظمت خداوند بدون تصویر قلمرانه و با زبانی لطیف و مهربان بیان شده است. این مناجات, مانند نسیمی زلال, عظمت الهی را با محبت و تقرب همراه می‌سازد, برخلاف تفاسیر سنتی که «جبار» را به زورگویی و خشونت تقلیل داده‌اند.

این تفاوت, برتری رویکرد عرفانی شیعه را بر تفاسیر سنتی نشان می‌دهد. مناجات ائمه, راه را به سوی فهمی لطیف و مهربان از اسماء الهی هموار می‌کند. این موضوع می‌تواند در عرفان شیعی و تحلیل متون دعایی بررسی شود.

درنگ: مناجات ائمه (ع), عظمت «جبار» را با لطافت و محبت بیان می‌کند, برخلاف تفاسیر سنتی که آن را به زورگویی تقلیل داده‌اند.

بخش پنجم: جبار و اقتضاء الهی

۵.۱. نقد جبرگرایی و معنای اجبار

درس‌گفتار با نقل روایت «لا جبر و لا تفویض», می‌گوید که «جبر» به معنای زور و اجبار نیست, بلکه به معنای اقتضاء و توانمندی است. تعریف «جبر» به معنای «اجد انساناً على ما یکرهه» (واداشتن انسان به ناخواسته با زور), از فرهنگ استبدادی ناشی شده و با «جبار» الهی ناسازگار است. خداوند, مانند معشوقی نازنین, با عشق و لطف خلق را هدایت می‌کند, نه با زور و اجبار.

این تفسیر, با الهیات شیعی و مفهوم «أمر بین الأمرین» همخوانی دارد. «جبار» الهی, توانایی و اقتضاء به خلق اعطا می‌کند, بدون آنکه آن‌ها را مجبور سازد. این تحلیل می‌تواند در کلام اسلامی و فلسفه اخلاق بررسی شود.

درنگ: «جبر» در «جبار» الهی به معنای اقتضاء و توانمندی است, نه زور و اجبار, و با فرهنگ استبدادی ناسازگار است.

۵.۲. مثال انسان الاهی

درس‌گفتار با مثال انسان های الاهی, که بدون زور و با لطف و محبت, مردم را به حرکت و توسعه ترغیب و تشویق می کنند, می‌گوید که اقتدار الهی نیازی به قلدری ندارد. انسان الاهی, مانند نسیمی آرام, با سخنان ساده و بدون داد و فریاد, مردم را به سوی هدف هدایت می کند, و این نشان‌دهنده اقتداری است که با عشق و لطف عمل می‌کند.

این مثال, تفاوت اقتدار معنوی (لطیف) و زورگویی (قهار) را نشان می‌دهد. «جبار» الهی, با عشق و مهر خلق را هدایت می‌کند. این تحلیل می‌تواند در فلسفه سیاسی و عرفان عملی بررسی شود.

درنگ: اقتدار «جبار» الهی, مانند هدایت انسان الاهی, با لطف و عشق عمل می‌کند, نه با زور و قلدری.

۵.۳. ضعف و زورگویی

درس‌گفتار می‌گوید که زورگویی, مانند استفاده از چکش, چاقو یا شلاق, از ضعف ناشی می‌شود, اما اقتدار الهی, به دلیل کمال و عظمت ذاتی, نیازی به زور ندارد. خداوند, با آن عظمت که عالم را آفریده و محیط به همه‌چیز است, نیازی به داد زدن, دعوا کردن یا قهر ندارد. قهر او لطف است, و لطف او قهر برای هدایت خلق.

این اصل, با فلسفه اخلاق, مانند دیدگاه غزالی در ضعف و قدرت, همخوانی دارد. اقتدار «جبار» الهی از کمال ذاتی ناشی می‌شود, نه از ضعف. این ایده می‌تواند در فلسفه اخلاق و الهیات بررسی شود.

درنگ: زورگویی از ضعف است, اما اقتدار «جبار» الهی, به دلیل کمال ذاتی, با لطف و مهر عمل می‌کند, نه با قهر و زور.

۵.۴. مثال درهای خودکار

درس‌گفتار با مثال درهای خودکار, که بدون زور و با نزدیک شدن باز می‌شوند, می‌گوید که فتح الهی با لطف و مهر است, نه با چکش و تیشه. خداوند, مانند درهایی که به‌آرامی گشوده می‌شوند, با ظهور و لطافت ذاتی, عالم را می‌گشاید و خلق را هدایت می‌کند.

این تمثیل, لطافت فعل الهی را در برابر خشونت انسانی نشان می‌دهد. «جبار» با ظهور و مهر, عالم را نظام می‌بخشد. این تحلیل می‌تواند در عرفان و معنایشناسی بررسی شود.

درنگ: فتح «جبار» الهی, مانند درهای خودکار, با لطف و مهر است, نه با چکش و تیشه, و عالم را با ظهور ذاتی می‌گشاید.

بخش ششم: ضرورت تعبیر صالح از اسماء الهی

۶.۱. نیاز به تعبیر سالم و صالح

درس‌گفتار تأکید می‌کند که باید تعبیری سالم و صالح از اسماء الهی, مانند «جبار», ارائه شود تا ترس از خداوند به تقرب و محبت تبدیل گردد. تعاریف سنتی, که «جبار» را به زورگویی و قلدری تقلیل داده‌اند, مانند سایه‌ای تاریک, مانع از فهم عظمت و لطافت الهی شده‌اند. تعبیر صالح, مانند نسیمی زلال, اسماء را از تصویر قهرانه به تصویر مهربان ارتقا می‌دهد.

این اصل, با عرفان عملی و ضرورت تقرب به خداوند همخوانی دارد. تعبیر صالح, نه‌تنها فهم اسماء را اصلاح می‌کند, بلکه رابطه انسان با ذات الهی را تقویت می‌نماید. این ایده می‌تواند در عرفان و آموزش دینی بررسی شود.

درنگ: تعبیر صالح از «جبار», ترس را به تقرب تبدیل می‌کند و این صفت را از زورگویی به گشاینده‌ی مهربان ارتقا می‌دهد.

۶.۲. نقد تأثیر فرهنگ بر لغت

درس‌گفتار با نقل دیدگاه ابن‌سینا («من فقد حساً فقد فقد علماً»), می‌گوید که فرهنگ استبدادی منطقه, از خلافت تا شاهنشاهی, معانی لغات دینی را به قلدری تقلیل داده است. چون جامعه ما در طول تاریخ با زور و استبداد اداره شده, لغات دینی, از جمله «جبار», نیز به معانی خشنانه و قهری تفسیر شده‌اند. این حس نادرست, به علم نادرست منجر شده است.

این تحلیل, با جامعه‌شناسی زبان و تأثیر فرهنگ بر معانی همخوانی دارد. لغت‌شناسی دینی باید از تأثیرات فرهنگی استبدادی تنزیه شود تا معنای واقعی اسماء آشکار گردد. این موضوع می‌تواند در زبان‌شناسی تاریخی و جامعه‌شناسی دینی بررسی شود.

درنگ: فرهنگ استبدادی, معانی لغات دینی مانند «جبار» را به قلدری تقلیل داده, و لغت‌شناسی نیازمند تنزیه از این تأثیرات است.

۶.۳. بازتعریف سلطان در آیین الهی

درس‌گفتار می‌گوید که در فرهنگ عامه, «سلطان» به معنای زورگو و ناجنب تفسیر شده, در حالی که در اصل, «سلطان» به معنای ظل الله (سایه خداوند) است, که مردم در پناه او به آرامش می‌رسند. این تحریف, مانند گرهی در تار معرفت, مانع از فهم صحیح مفاهیم دینی شده است. «جبار» الهی نیز باید از این تصویر سلطانی نادرست آزاد شود.

این نقد, ضرورت بازآفرینی مفاهیم دینی را نشان می‌دهد. «سلطان» و «جبار» باید به معانی اصیل قرآنی و الهی خود بازگردند. این موضوع می‌تواند در عرفان و جامعه‌شناسی دینی بررسی شود.

درنگ: «جبار» الهی باید از تصویر سلطان زورگو تنزیه شود و به معنای گشاینده‌ی مهربان و ظل الله بازتعریف گردد.

نتیجه‌گیری: به سوی فهمی نوین از جبار

اسم «جبار», چون گوهری در گنجینه اسماء الحسنی, از عمق و پیچیدگی معنایی برخوردار است که فهم آن نیازمند نگاهی علمی, عرفانی و نقادانه است. درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره, با تأکید بر ضرورت شناخت مصداق (ذات الهی) برای فهم اسماء, معنای «جبار» را از تفاسیر سنتی مانند شکستن استخوان یا اصلاح زورگویانه به «فتح ذاته» و «ظهور ذاته» ارتقا می‌دهد. این تعریف, که ریشه در عرفان نظری و حکمت الهی دارد, «جبار» را به‌عنوان صفتی ذاتی معرفی می‌کند که گشایندگی و ظهور ذات الهی را در نظام هستی نشان می‌دهد.

نقد فرهنگ استبدادی, که معانی اسماء را به زورگویی و قلدری آلوده کرده, و تأکید بر لطافت فعل الهی, از نقاط قوت این تحلیل است. مثال‌هایی مانند درهای خودکار و اقتدار معنوی انسان الاهی, تفاوت بین اقتدار الهی (لطیف) و زورگویی انسانی (قهار) را به‌زیبایی نشان می‌دهند. همچنین, نقد ضعف معرفتی حوزه‌های علمیه و دوری از قرآن کریم و خداوند, ضرورت اصلاح نظام آموزشی و بازگشت به رویکرد درایتی شیعه را برجسته می‌سازد. این نوشتار, با تجمیع محتوای درس‌گفتار و تحلیل‌های تفصیلی, زمینه‌ای برای تحقیقات بین‌رشته‌ای در الهیات, عرفان, فلسفه, لغت‌شناسی, روان‌شناسی دینی و جامعه‌شناسی تاریخی فراهم می‌آورد. حوزه‌های علمیه باید با احیای درایت و تنزیه اسماء از معانی استبدادی, به بازسازی معرفت الهی و تقویت تقرب به خداوند بپردازند.

با نظارت صادق خادمی

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس متن درسگفتار، چرا شناخت مصداق در فهم اسماء الهی اهمیت دارد؟

2. طبق متن، معنای 'جبار' به عنوان صفت الهی چیست؟

3. بر اساس متن، چرا در کتب لغت معنای 'جبار' به اشتباه به قلدری تعبیر شده است؟

4. طبق متن، چه چیزی مانع شناخت صحیح پروردگار در میان مردم شده است؟

5. بر اساس متن، جبار در کدام سوره قرآن به عنوان یکی از اسماء ذاتی ذکر شده است؟

6. متن بیان می‌کند که بدون شناخت مصداق، اسماء الهی معنای صحیحی پیدا نمی‌کنند.

7. طبق متن، معنای 'جبار' در کتب لغت به درستی به گشایش ذات الهی اشاره دارد.

8. متن اشاره دارد که فرهنگ استبدادی باعث تعبیر نادرست جبار به معنای قلدری شده است.

9. بر اساس متن، جبار از اسماء فعلی پروردگار است.

10. متن تأکید دارد که پرهیز از تفکر در ذات الهی باعث دوری از معرفت خدا شده است.

11. چرا شناخت مصداق در فهم اسماء الهی ضروری است؟

12. طبق متن، معنای صحیح 'جبار' به عنوان صفت الهی چیست؟

13. چرا کتب لغت معنای 'جبار' را به قلدری و زور تعبیر کرده‌اند؟

14. طبق متن، چرا مردم از شناخت پروردگار دور شده‌اند؟

15. چگونه جبار به عنوان اسم ذاتی در سوره حشر مطرح شده است؟

پاسخنامه

1. چون بدون مصداق، اسم تنها مفهومی عامیانه است

2. ظهور و گشایش ذات الهی

3. به دلیل فرهنگ استبدادی حاکم بر جوامع

4. پرهیز از تفکر در ذات الهی

5. سوره حشر

6. درست

7. نادرست

8. درست

9. نادرست

10. درست

11. زیرا بدون شناخت مصداق، اسم تنها مفهومی عامیانه و غیر دقیق باقی می‌ماند.

12. جبار به معنای ظهور و گشایش ذات الهی از ذات خود است.

13. به دلیل تأثیر فرهنگ استبدادی و سلطنتی که بر معانی لغات اثر گذاشته است.

14. چون از تفکر در ذات الهی پرهیز داده شده و به جای آن به نعمت‌های ظاهری توجه کرده‌اند.

15. جبار در سوره حشر به عنوان صفت ذاتی الهی همراه با اوصافی مانند مؤمن و مهیمن ذکر شده است.